عاشقی در دبیرستان (۱)

1402/11/16

یک مهر 1398
هفته اول شروع مدرسه همیشه برام مهیج بود،دوست داشتم مدرسه ها سریع تر باز بشه، (شاید فقط من اینجوری بودم، لااقل از خونه نشستن و تنها بودن صبح تا شبو و دیدن پدر و مادر توی یه تایم کم بهتر بود، جفتشون کارمند بودنو خونه ما نزدیک مادربزرگم بود و پدرم بعد کارش می رفت اسنپ و مادرمم اکثر اوقات خانه مادربزرگم میگفت، من ترجیح میدادم تو خونه بمونم، شده بودم مرغ خونگی)
خلاصه وارد پایه دهم شده بودم اونم توی مدرسه نمونه دولتی امام حسین شیراز
شور و شوق بیشتری داشتم، حس میکردم تو جمع زرنگا بودن لااقل اذیت و آزار های مدرسه های معمولی رو نداره
اولین کلاسمون شروع شده بود، منطق بود. توی کلاس میز دوم نشسته بودم (کلاسمون دوتا ردیف بیشتر نداشت و آخر کلاس صندلی‌ها بهم چسبیده بود) کتابا هنوز آماده نشده بود و معلم داشت درمورد مدرسه و نحوه ارزیابی و… صحبت می‌کرد
بچهای پشت کلاسو نمیتونستم ببینم چون جلو نشسته بودم همینطوری که داشتم باقی بچها و که توی ردیف های اول و دوم نشسته بودن برانداز میکردم یهو چشمم افتاد به امیر (بعدا اسمشو فهمیدم) دیدم داره چرت میزنه، خندم گرفته بود و کلا حواسم به عقب و جلو رفتن سر اون شده بود
همه حواسم به اون بود، معلممونم چند بار دیدش اما چیزی به روش نیاورد
کلاس اول نفهمیدم چجوری تموم شد، درس که مهم نبود و چیزی اصلا درس نمی‌داد
زنگ بعدیم همینطوری گذشت با این تفاوت که موقع نشستن سر جام آخر کلاسم یه نگاهی انداختم، چند نفری باهم حرف میزدن که مشخص بود آشنا هستن
مور مورم میشد با امیر یه جورایی آشنا بشم و سر صحبتو باز کنم (امیر یه پسر قد بلند 2 فک کنم ، بدنساز چارشونه (حالا فکر نکنید دیگه خیلی هرکول بود، نه نسبت به هم سناش که ما می‌شدیم واقعا بدن بهتر و ورزیده ایی داشت و عضله های نسبتا درشت پا و دست بود با یه دماغ کشیده و بلند)
کلا یه سر و گردن از باقی بچها بزرگتر بود که بعدا فهمیدم کلاس اولو دو بار خونده
زنگ و زدن و کلاس سوم تاریخ بود و همه سر جاشون نشسته بودن و استاد شروع کرده بود به خوندن اسم و فامیلامون
اولین استادی بود که این کارو کرد تو روز اول
اسم هارو که میخوند تازه اسم و فامیل امیر متوجه شدم (امیر شاهرخی)
_حامد ترابی، حامد ترابی
یهو به خودم اومدم و دیدم کلی اسم از امیر گذشته و چند بار اسممو خوندن سریع دستمو بردم بالا
_حواست کجاست میخواستم غیبت بزارم برات
من:ببخشید استاد
_سجاد غفوری
_صادق ایزدی و…
کل فکرم پیش امیر بود، انقدر اسمشو تو ذهنم مرور کردم که برام بی معنی شده بود
این زنگ خواب آلود نبود و خیلی شیک و صاف نشسته بود و پاشو انداخته بود رو پای دیگش
اصلا حواسم به کلاس نبود و یه جوری که بقیه نفهمن امیرو نگاه میکردم خداروشکر چیز مهمی هم نمیگفتن
رسیده بودم خونه، روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم به فکرای امروزم در مورد امیر فکر میکردم
یعنی چی اخههه
چرا من اینجوریم خدایا
چرا منو اینجوری خَلق کردی، یه پسر چرا باید عاشق یه پسر بشه، مگه برای تو سخت بود منو دختر کنی
چرا من با بقیه فرق دارم، چرا اندام من، صدای من باید نازک و بیشتر زنانه باشه، یاد تحقیرای که تو زندگیم شده بودم افتادم، آدمای بیشعوری که نمیفهمن یه سری چیزا دست خود آدم نیست و هی زخم میزنن
به خودم اومدم دیدم باز همین قصه تکراری و حرف زدنای تکراری شروع شده،
هر بار یه پسری رو که میبینم که یکم عضلانی و خوشگله دلم یه جوری میشه و بعد که از اون فضا جدا میشم عذاب وجدان و حرف زدنای بی سر و ته با خدا خودمو خالی میکنم…

دوستان اولین بارمه دارم مینویسم و قطعا ادامه پیدا میکنه و به جاهای خوبی میرسه، ببخشید اگه صحنه نداشت، قسمت بعدی حتما جبران میکنم
ممنون میشم با نظرات و پیشنهادات کمکم کنید
و در ضمن نمیگم این داستان واقعیه ولی الکی هم نیست، توی شخصیت‌ها دستکاری شده و یه سری چیزا پر رنگ تر شده، اما درون مایه واقعیه
کوچیک شما سایلنت

نوشته: سایلنت


👍 17
👎 11
10601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

969740
2024-02-06 00:08:46 +0330 +0330

کلا همه فک میکنن نمونه دولتی و تیزهوشان همه بفکر درسن ولی اونجا “مرکز پرورش استعداد های درخشان” نیست "مرکز پرورش اقلیت های گرایشیه"😂
من تابحال هیچوقت بخاطر هویت و گرایش جنسیم خودمو سرزنش نکردم درستشم همینه من آزادم هرطوری که دوست دارم زندگی کنم و انتخابای خودمو داشته باشم اصلا کی تعیین کرده درست و غلط چیه؟

3 ❤️

969755
2024-02-06 00:56:57 +0330 +0330

اینقد کو بود تا اومدم فک کنم تموم شد

2 ❤️

969757
2024-02-06 01:02:37 +0330 +0330

شماها رو به ناموس تون قسم میدم این مسیج هاتون و یجا اپلود کنید بخدا به کسایی که داستان چند قسمتی نوشتن یه دونه شرت هم جایزه ندادن

5 ❤️

969766
2024-02-06 01:57:33 +0330 +0330
MQ4

بعضی ها انگار خوششون میاد فحش ناموس بخورن. خو تخم سگ این داستان بود یا حدیث که اینقدر کوتاه بود ؟ ریدم تو نوشتارت

1 ❤️

969771
2024-02-06 02:35:30 +0330 +0330

سلام یکی بیاد مکان دارم حال کنیم تلبمه بزنم بهش جون من

0 ❤️

969838
2024-02-06 14:52:19 +0330 +0330

۱۰۰٪ بی معنی

0 ❤️

969869
2024-02-06 19:37:50 +0330 +0330

من لایکت کردم ولی خیلی کم بود واقعا قسمتای بعد بیشتر بنویس اینجوری هیچ حسی نمیده عزیز

0 ❤️

969880
2024-02-06 22:09:28 +0330 +0330

ترتیب خوندن اسامی به ترتیب حرف اول فامیله

0 ❤️

969935
2024-02-07 08:02:00 +0330 +0330

خب این حسیه که همه گیای واقعی تجربش کردن ولی خیلی خیلی کوتاه بود عزیز. یه جوری بنویس که خواننده ترغیب بشه به نوشتن ادامه داستانات. امیدوارم قسمت بعدیش این ایرادتو برطرف کنی .

0 ❤️

970126
2024-02-09 01:35:09 +0330 +0330

هی روزگار

0 ❤️

973274
2024-03-01 22:59:23 +0330 +0330

واسه شروع خوبه.دلو بزن به دریا و بهش بگو ترسو مرد😊

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها