رسیدن به مامان لیلا (۲)

1402/06/16

...قسمت قبل

نیلوفر تنها دوست نزدیک مامانمه که خیلی وقت ها مامانم خونش میره و اونم هر وقت که بابام نباشه بهمون سر میزنه.زن فوق العاده شیطونیه و چند ساله که از شوهرش جدا شده و با مهریه ای که از شوهرش گرفته در کنار وضع مالی نسبتا خوب خانواده خودش،
تنها زندگی میکنه.
من:چطور پیش رفت دیشب؟
نیلوفر:پسر حشریه سبحان،ولی کاملا بی تجربس
من:بعد اومدن آبش پشیمون نشده بود؟
نیلوفر:نه اصلا به نظر اوکیه کاملا
من:از منم اوکی تره یعنی؟
نیلوفر:تو که فقط مال خودمی جوجه
۲ماه قبل:
مامان:امیرعلی مهمون داریم
از تو اتاقم داد زدم کی اومده؟
مامان:خاله نیلوفر
من:با خنده گفتم کی خواهر دار شدی
مامان:زهرمار بیا بیرون بچه الان میاد تو ها
یه تیشرت سفید پوشیدمو با همون شلوارک مشکی اومدم بیرون،نیلوفر معلوم بود خیلی وقته بیرون بوده چون به شدت از گرما عرق کرده بود و به محض ورود شالش رو درآورد و جلوی کولر نشست
من:سلام خاله
نیلوفر:یه لیوان آب بده تا بهت سلام کنم
من:دو دقیقه اومده بودیم خودتو ببینیم همش جلو کولر بودی
نیلوفر:زهرمار بدو
با اینکه سومین باری بود که میدیدمش اما خیلی گرم گرفته بود باهام از همون اول و کلا باهم راحت بودیم به هر حال دوست صمیمی مامانم بود و میدونستم حالا حالا ها ور دلمونه.
وقتی با لیوان آب برگشتم دیدم مامانم رفته دستشویی
و نیلوفر تو پذیرایی نیست یه لحظه پشمام ریخت که چرا غیب شده رفتم دم اتاق دیدم رفته رو تخت من دراز کشیده کولر هم زده،آبو دادم بهش و گفتم بد نگذره؟
نیلوفر:خیلی گرما زده شدم دارم هلاک میشم
من:خب در بیار لباساتو
نیلوفر:اع؟نه بابا!
من:خالمی ها مشکلی نداره که
نیلوفر:برو بچه برو تا یه کاری دستت ندادم
من:باشه
روی مبل نشسته بودم و مامانم هم از دستشویی بیرون اومد و رفت برای آماده کردن شام و گفت سر و صدا نکن بزار یکم استراحت کنه!
من:مامان من چه صدایی دارم اخه
مامان:تلوزیون منظورمه کمش کن چه خبره
کلا خاموشش کردم و خواستم با گوشیم ور برم که یهو فهمیدم گوشیم تو اتاقمه!!!این خبر بد نبود،خبر بد این بود که گوشیم داخل صفحه چت بی غیرتی بود و هربار که میرفتم رو این صفحه مدت زمان قفل گوشی رو روی ۳۰ دقیقه میزاشتم و این یعنی احتمالا هنوزم روی همون حالته.
گوشیمو پرت کرده بودم زیر بالش و بیرون اومده بودم وقتی مامان صدام کرد با استرس رفتم سمت اتاق و فقط امیدوار بودم که نیلوفر چیزی ندیده باشه…
به محض وارد شدنم به اتاق دیدم نیلوفر لبه تخت نشسته و گوشیم داخل دستشه و داره با تعجب نگاه میکنه.منو که دید با یه تعجب نگاهم کرد و گوشیم رو قفل کرد و گفت بیا بگیر،منم با عجله و بدون هیچ حرفی گرفتم و بیرون اومدم.
تا یک ساعت داخل اتاق بود و تو اون مدت داشتم گوشیم رو نگاه میکردم که داخل چت چه چیزهایی نوشته بودم، اما فقط نوشته نبود! کلی عکس بود که یواشکی گرفته بودم و فرستاده بودم برای یه پسره.
حالا دیگه مطمئن بودم نیلوفر همه چیز رو میدونه و با بیرون اومدنش از اتاق و صحبت با مامانم کامل بگا میرم.
نیلوفر:چند وقته؟!
این پیامی بود که یهو روی صفحه گوشیم ظاهر شد!
نمیدونستم باید چی بگم
من:چی چند وقته؟
نیلوفر:چرت و پرت جواب منو نده میگم چند وقته
چاره ای نبود اون همه چیزو میدونست
من:نمیدونم زیاد
نیلوفر:واقعا دلت میخواد مامانتو بکنی؟
چه سوال عجیبی!چی باید جواب میدادم؟اصلا باید حرف میزدم یا نه
من:نمیدونم شاید
نیلوفر:ولی من میدونم!تو هم دوست داری خودت بکنیش و هم یکی دیگه که کیس تو باشه
من:آره…
نیلوفر:از خونتون که رفتم بیرون نیم ساعت بعدش خونه مایی
من:چرا
نیلوفر:نیم ساعت وقت داری بای
از اتاقم بیرون اومد و بدون نگاه و حرف زدن با من رفت تو آشپزخونه و به مامانم گفت:مامانم اومده باید برم
مامان:خب بگو اونم بیاد شام گذاشتم ها
نیلوفر:میدونم عزیزم ولی مامانمو که میشناسی؟یه وقت دیگه میام
مامان:یعنی یه بار نشد مثل آدمیزاد بیای
مامانم روشو کرد سمت گاز و نیلوفر بعد نگاه به من یه اسپنک آروم زد در کون مامانمو گفت میام دیوانه زود و بعد خندید.
چرا این کارو کرد واقعا؟با اینکه خیلی استرس داشتم اما از لرزش کون مامانم واقعا لذت برده بودمو دلم میخواست بعد رفتن نیلوفر به جای اسپنک زدن با کیرم کس و کون مامان لیلامو بلرزونم.
من:من دم درم!
تلفن رو قطع کرد و درو باز کرد،شدیدا دو دل بودم که برم یا نه اما وقتی به اون اسپنک و شیطنت چشمای نیلوفر موقع زدن فکر میکردم قانع میشدم که باید برم داخل،نیلوفر با نیم تنه که تا زیر سینه هاش بود درو باز کرد و رفت سمت آشپزخونه و منم با نگاهم زل زده بودم به رون های گوشتیش که از پایین شورتک لی داشت به هم کشیده میشد و حرکت می‌کرد.
نیلوفر:آوردمت اینجا تا یه چیزی نشونت بدم
من:چی؟
گوشیشو داد دستمو خودش نشست رو به روم گفت فیلم رو پلی کن! سریع پلی کردم و شت!باورم نمیشد چی دارم میبینم!!!
نیلوفر پاهاشو از هم روی تخت باز کرده بود و یه زن دیگه که موهاش روی صورتش ریخته بود وسط پاش جوری دراز کشیده بود که دقیقا صورتش جلوی کس نیلوفر بود و داشت کصشو براش میخورد!اون زن مامانم بود و چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم.
هیچ دیالوگی داخل فیلم گفته نمیشد و فقط نیلوفر آه و ناله می‌کرد و صورت مامانمو هرزگاهی از لا به لای موهاش با حرکت دوربین میشد دید‌،اما اوج فیلم زمانی بود که دوربین یکم بالاتر رفت و حالا من داشتم کون مامان لیلامو از بالا میدیدم که با هر لحظه خوردن کس نیلوفر بیشتر به خودش میپیچید و تکون میخورد.
یه کمر سفید و صاف که انتهاش به دوتا لپ کون بزرگ مامانم میرسید که حتی تو اون زاویه با اینکه نمیتونستم خط و سوراخش رو ببینم اما میتونستم به خوبی زیبایی کون مامانمو تصور کنم…
فیلم تموم شد و من مات مونده بودم
نیلوفر:خواستم خیالت رو راحت کنم تا ادا در نیاری واسم
من:این چی بود؟واقعا شما این کارو میکنید همیشه؟
نيلوفر:همیشه که نه ولی آره انجام میدیم
ببین امیرعلی!مامان تو به شدت زن حشری و زیبایی،
جوری که شاید بیشتر مردا دلشون بخواد یه بار مامانتو روی تخت بکشونن و ناله هاشو بلند بلند بشنون!
باور نمیشد که نیلوفر صمیمی ترین دوست مامانم اونجوری دربارش حرف بزنه کاملا پشمام ریخته بود و فقط داشتم گوش میدادم به حرفاش…
اونقدر سکسی هست که حتی پسر خودش هم با دیدن یه بخش کوچیک از کونش داخل فیلم اینجوری شق کرده باشه!
به کیرم نگاه کردم،حق با نیلوفر بود کیرم داشت شلوارمو منفجر می‌کرد
من:با مردی هم رابطه داشتید؟
نیلوفر:نه هیچوقت نتونستم راضیش کنم ولی ببین اونو بابات اصلا باهام سکس ندارن مامانت شدیدا نیاز داره برای همین فکر بد نکن و بفهم برای چی منو مامانت با هم این کارارو میکنیم
خب حالا من چیکار کنم؟واسه چی گفتی بیام؟
نیلوفر:چت هاتو خوندم و متوجه حست شدم ولی اصلا نگران نباش به نظر من هیچ عیبی نداره اگه تو هم آنقدر روش حشری بشی.
من:تو هم؟مگه کس دیگه ای هم هست؟
نیلوفر:مامانت خیلی زن سر سنگینیه خودتم میدونی که اصلا اهل هرزگی و شیطونی نیست
من:پس چی؟
نیلوفر:راستش خیلی دوسدارم با مامانت دوتایی به یه مرد باشیم
نمیدونستم باید عصبی باشم یا از حرفش لذت ببرم من کاملا بی اختیار شده بودم و فقط میخواستم ادامه بده
نیلوفر:هرکسی یه فانتزی ای داره منم میخوام اینو تجربه کنم
برای همین همیشه وقتی با مامانت بیرون میریم اونو تو موقعیت های سکسی قرار میدم و اون هربار کلی سرم غر میزنه و دعوا میکنه باهام و تو اون لحظه از خجالت آب میشه اما من واقعا از این کار لذت می‌برم!
نیلوفر از سر جاش بلند شد و اومد کنارم نشست دستشو روی سرم گذاشت و یکم موهامو نوازش کرد
نیلوفر:مثلا یه بار دوتایی رفته بودیم شلوار بخریم، داخل یک پاساژ کوچیک شدیم و بعد دیدن ویترین ها داخل مغازه آخر چشم مامانت یه شلوار و گرفت و فرستادمش برای پوشیدنش داخل اتاق.
فروشنده یه پسر نسبتا جوون بود که با همون سلام و علیک اول چشماش با دیدن دوتا زن هلو برق زده بود،دم در اتاق پرو وایساده بودم و درو با دستم نگه داشته بودم تا هر وقت پوشید ببینمو نظر بدم.از لای در دیدم مامانت شلوارشو درآورده درو یهو باز کردمو گفتم لیلا اون شلواره چطوره؟
نیلوفر دستشو روی پاهام میکشید و به کیرم نزدیک تر میکرد،داشتم عرق میکردم و به شدت حشری شده بودم،دکمه شلوارمو باز کرد و کیرمو از روی شورت میمالوند و من هیچ مقاومتی انجام نمی‌دادم…
فروشنده بعد باز شدن در زل زده بود به رون های گوشتی و خوش تراش مامان لیلات و کامل پاهای لخت مامانت رو برانداز می‌کرد
نیلوفر دستشو برد زیر شورتم و کیرمو از زیرش میمالوند و برام آروم آروم جق میزد…
نیلوفر:مامانت داشت از خجالت آب میشد و سریع در اتاق رو بست،میدونی وقتی فروشنده رو نگاه کردم چی دیدم؟
نیلوفر کیرمو از زیر شورت درآورد و با سرعت بیشتری کیرمو میمالوند
من:چی؟!
نیلوفر گوشیش رو باز کرد و یه ویس رو پلی کرد؛متوجه شدم وقتی نیلوفر داشته با مامانم لز میکرده صداشو ضبط کرده
ویس:مامانم نفس نفس میزد و میگفت:نیلو!بخور برام بخور
نیلوفر صحبت هاشو ادامه داد: یه فروشنده جوون کاملا حشری شده دیدم که اگه من اونجا نبودم داخل همون اتاق مامانتو جر میداد
همزمان با شنیدن آه و ناله مامانم داخل ویس کیرم داخل دستای نرم نیلوفر مثل سنگ شده بود و داشت می‌ترکید
نیلوفر:وقتی مامانت اومد بیرون فروشنده بهش گفت واقعا خوش به حال اونی که شمارو داره
با فشار بالا ارضا شدم و آبم بیرون ریخت،یه بخشیش روی دست نیلوفر و بقیش روی فرش و شکم خودم.
واقعا حال عجیبی رو تجربه کرده بودم و باورم نمیشد مامان مظلوم من که فکر کردن به سکس باهاش هم باعث میشه رفتار بدی باهات کنه و کاملا به دور از این فضا هاست چجوری تن به لز با نیلوفر داده و از طرف دیگه نیلوفر تو همچین وضعیت هایی قرارش میده!
با دستمال ابمو از روی دستش پاک کرد و دستمال رو پرت کرد سمتم تا خودمو تمیز کنم
نیلوفر:کمکت می‌کنم به خواستت برسی ولی تا اون روز منو تو هم با هم سکسی نخواهیم داشت…
روز به روز حسم به مامانم بیشتر می‌شد و منتظر این میموندم که همه چیز آماده بشه و به چیزی که میخواهیم برسیم.
مامان داشت تو آشپزخونه غذا درست می‌کرد،مثل همیشه موهاشو پشتش باز کرده بود و دنبال کردن موهای قشنگش با چشمام منو به منحنی فوق العاده سکسی کونش میرسوند.اینکه حس دیگه ای به جز مامانم بودن بهش داشتمو بدون اختیار محو بدن سکسیش میشدم واقعا برام جذاب بود.بابام طبق معمول تلوزیون رو روشن کرده بود و نگاه نمی‌کرد و با گوشیش ور می‌رفت و اخبار جاهای مختلف رو چک می‌کرد،این کار از نظر من واقعا احمقانه بود چون تا وقتی همچین زنی داری نباید حتی یک دقیقه باهاش از تخت خواب جدا بشی اما خب این زیاد برای من بد هم نبود چون مامانمو اونقدر تشنه کرده بود که هرچقدرم جلوی خودش رو می‌گرفت و کنترل می‌کرد حسشو بازم قابل حدس بود…
من:مامان خوشگلم داره چی درست میکنه؟
مامان:همون که دوست داری!زبون نریز
من:زبون نریز غذای جدیده؟
مامان:وای وای چه بامزه…آره جدیده
من:نمیشه حالا زبون بریز باشه داخلش زبون بریزی؟
مامان:خوشمزه نیستا
من:به نظر من که خوشمزست،بیا تستش کنم
جلو تر رفتمو زبونمو بیرون آوردم
مامان:برو عقب بچه پرو
من:خب میخوام ببینم زبون چه مزه ایه واقعا؟
مامان:میخوای بگم بابات بیاد بهت بگه؟
پشت بابام به آشپزخونه بود و بهمون دید نداشت از طرفی انقدر آروم صحبت میکردیم که قطعا نمیشنید
من:نه برا تورو میخوام
مامان:خجالت بکش زشته
سمت گاز بود و داشت غذا آماده می‌کرد،نزدیکش شدم و خودمو از پشت جوری که تابلو نباشه کیرم بهش چسبوندم و در گوشش گفتم خب بزار امتحان کنم دیگه مگه چی میشه؟موهاشو کنار زدم و گردنشو بوسیدم،با گوشه چشم بهم اخم کرد و خودشو به عقب هول داد و با عقب دادن بدنش کونش محکم خورد به کیر سیخ شدمو یه لحظه انگار جفتمون فهمیدیم چی شد اما به روی خودمون نیاوردیم…
مامان:دست از سرم بر میداری تست کنی؟
من:آره به خدا خودمم کار دارم
مامان:بابات میبینه یهو بریم تو اتاق
من:نه همینجا اون حواسش نیست
خودمو بهش نزدیک کردمو جوری که از کنار سرش بابامو ببینم صورتشو با دستام گرفتم و گفتم خب درش بیار دیگه!با یه هوف کشیدن از روی حرص یکم از زبونشو بیرون آورد و صورتمو نزدیک کردم.
زبونمو روی زبونش کشیدم اما انقدر کم بیرون آورده بود که همزمان روی لبای مامان هم کشیده شد و طعم رژ رو احساس کردم.درست تو فاصله چند متری از بابام داشتم مزه لب و زبون مامان لیلامو میچشیدم و تو یه زاویه هر دوشون رو میدیدم.
من:مامان یکم بیشتر بیار بیرون خب
زبونشو کامل در اورد و منم با دستمو سرشو هل دادم سمت خودم و زبونمو دور زبونش چرخوندم و بوسش کردم،سریع خودشو جدا کرد و گفت بسته برو حالا ولم کن.با ضد حالی که خوردم و میدونستم دیگه اصرار فایده نداره داشتم از آشپزخونه میرفتم بیرون که مامان گفت راستی!
من:جان جان؟
مامان:ماساژم میدی خیلی بدنم گرفته…
من:آره مامان بیا
مامان:فقط سریع تمومش کن بابات خونست
من:چشم
بعد چند دقیقه از اومدن من به اتاقم اونم اومد داخل و سریع رو تخت دراز کشید،شروع کردم شونه هاشو ماساژ دادن و حس کردن بند سوتینش زیر دستام دوباره تحریکم کرده بود و دلم میخواست هر جوری شده یه کاری انجام بدم و همزمان با ماساژش فکر کردن به حرفای نیلوفر و موقعیت هایی که مامانمو داخلش جلوی غریبه ها قرار داده بیشتر به تحریکم کمک می‌کرد.اینبار آروم تر از همیشه دستمو روی بدنش حرکت میدادم و از کمرش به پهلو هاش می‌رسیدم و آروم از بالا به پایین نوازششون میکردم کم کم به پاهاش رسیدم و قسمت های لخت پاشو کامل دستمالی کردم بالاخره به انگشت های پاش رسیدم که انقدر زیبا بودن بی اندازه براشون حریص بودم.یهو یه فکری به سرم زد و از اونجایی که نیلوفر برام تعریف کرده بود چقدر رو پاهاش حساسه؛
من:مامان!یه چیز جدید یاد گرفتم تو ماساژ خیلی لذت داره میخوای انجام بدم؟
مامان:چی؟
من:مربوط به انگشت های پاست
مامان:وا؟خب میگم چی!
من:میخوای یا نه؟و اینکه امروز حموم بودی دیگه؟
مامان:آره بودم ولی چه ربطی داره!
پاهاشو گرفتم با دستمو بالا آوردم تا بهم بچسبن و یه زبون سریع روی همه ی انگشت های یکی از پاهاش کشیدم
مامان:دیوانه این چه کاریه؟مریض میشی
من:نه خیلی خوبه این روش تو چیزی نگو بزار کارمو کنم
مقاومت ظاهری مامانم اونقدری نبود که بتونه جلوی علاقه شدیدی که به خوردن پاهاش داره مقاومت کنه و یکم کلنجار کافی بود تا راضی بشه.
انگشت هاشو دونه دونه تو دهنم میذاشتم و زبونمو دورشون میچرخوندم واقعا بو و مزش بی نظیر بود و بعدش رو و کف پاهاشو روی لبام میزاشتم و می بوسیدم
در حالی که بابام تو پذیرایی مشغول چک کردن اخبار کصشر بود و از همه جا بی خبر بود من تو اتاق داشتم کم کم عرق مامانمو در میاوردم و میتونستم صدای نفس نفس زدن هاشو به خوبی بشنم‌.هر دو تا پاش پر از آب دهن پسرش شده بود و با ولع کارمو ادامه میدادم و پاهاشو میخوردم اونقدری که یه لحظه به خودش اومد و پاهاشو کشید و گفت بسه دیگه دستت درد نکنه و خیلی خوب بود…
اصرار نکردم و مامان سریع از اتاق رفت و منم سریع به نیلوفر پیام دادم و هماهنگ کردم ببینمش تا درباره فردا حرف بزنیم،قرار شد با سبحان بریم خونش و همه چیز رو مشخص کنیم.
سبحان:یعنی فردا همه چیز ردیفه دیگه نیلوفر؟
نیلوفر:باهاش صحبت کردم قرار شده امشب زنگ بزنم ببینم جوابش چیه!تو تحریکش کروی امیرعلی؟انگشت هاشو خوردی؟
من:اره،دقیقا چی گفتی بهش؟
صبح همون روز:از زبون مامان:
من:میوه پوست بکن نیلوفر
نیلوفر:میخورم حالا،لیلا ميگما آخرین بار خیلی حال داد قبول داری؟
خجالت کشیدم از حرفش اما میدونستم چقدر شیطون و عوضی ولی خب اون تنها دوستم بود و کسی بود که خصوصی ترین رابطه هارو باهم داشتیم ولی به هر حال من یه زن متاهلم و خجالت بعد این سوال طبیعیه!
من:آره کثافت خوب بود
نیلوفر:بهترین جاش کوبیدن کس هامون بهم بود
من:نگو خجالت میکشم
نیلوفر:از من؟از چی؟بابا بس کن دیگه این جمله مزخرف این کار اشتباهه و مت متاهلم و از این حرفا
یه نگاه به خودت بنداز تو چهل سالگی چقدر خوشگل و خوبی مگه چند بار زندگی میکنیم میخوای تا آخر عمر ارضا نشی؟
حرفاش درست بود،مدت ها بود که هوس یه رابطه درست روی دلم مونده بود!یادم نیست آخرین بار کی بود که با شوهرم خوابیده بودیم و سکس داشتیم نه اینکه مرد بدی باشه ها نه ولی تو سکس اصلا خوب و کافی نبود برام.
من:میگی چیکار کنم؟
نیلوفر:مثل همه دیوونه
من:آهان نکنه مثل همه برم بدم؟
نیلوفر:تو متاهلی درست ولی دلیل نمیشه اینجوری عذاب بکشی،راهش همونه که بهت گفتم
من:واقعا با اون کنار نمیتونم بیام کلی مشکل داره به نظرم همه چیش
اول اینکه نمیدونم رابطه با یه مرد دیگه درسته یا نه واقعا یه حسی بهم میگه نه! دوم اینکه اگه بیخیال نشه و برا زندگیم دردسر درست کنه چی؟نه نیلوفر واقعا نه
نیلوفر:خب اگه یه پسر باشه چی؟
تعجب کردم از حرفش!یه پسر؟
نیلوفر:آره اینجوری هم دردسر نداره چون سنش کمه میشه کنترلش کرد هم اینکه دوتایی حال میکنیم
من:یعنی سه نفره؟
نیلوفر:آره
واقعا خیلی شک داشتم و نمیدونستم باید چی بگم،لز کردن با نیلوفر برام تکراری شده بود و لذت آنچنانی نداشت از طرف دیگه واقعا تحت فشار جنسی بودم و نیلوفر چند باری پیشنهاد رابطمون با یه مرد دیگه رو داده بود اما اینبار حرف از پسر میزد!
من:حالا کی هست میشناسیش؟
نیلوفر:فامیل ماست اصلا نگران نباش اسمش سبحان ۱۸سالشه
من:چه نسبتی؟از کجا میدونی راضیه؟
نیلوفر عکساشو آماده کرد و بهم نشون داد گفت چقدر سوال میکنی ببینش اول خوبه یا نه؟۱۸سالشه!
من:۱۸؟یعنی من باید با یکی هم سن و سال پسر خودم بخوابم؟
نیلوفر:ولی به جاش تو سکس از هوش میبرتت
داخل عکسا که بد نبود،یه پسر قد بلند و کمی لاغر که سبزه طور بود و با عکسای لختی که نیلوفر ازش داشت بدن بدون مو و تمیزی بود
نیلوفر:میخوای کیرشو ببینی؟
من:نه ول کن
نیلوفر:دوباره شروع نکن دیگه!
عکسشو آورد و بهم نشون داد یه کیر به مراتب بزرگ تر از شوهرم میدیدم و به شدت تعجب کرده بودم
واقعا برا خودشه؟
برگشت به زمان قبلی؛از زبان خودم
یعنی مامانم از کیر سبحان خوشش اومده بود؟شنیدن این حرفا از نیلوفر برام خیلی شیرین بود مخصوص اینکه مامانم کیر سبحان رو دیده عالی ترش کرده بود و داشتم حال می‌کردم و همزمان به سبحانم نگاه می‌کردم که چشماش به سمت خماری می‌رفت و تحریک شده بود.
پس امشب زنگ میزنه خبر میده دیگه باشه،حالا بریم سراغ اصل مطلب؟
سبحان:مهم تر از مامانت چیزی هست برام مگه؟
من:نه ولی امشب نیلوفر قراره بهمون یه کوچولو حال بده…
هم سبحان از حرفم جا خورده بود و هم نیلوفر غافلگیر شده بود چون اصلا حرفی نزده بودیم با هم اما با چشمک من متوجه شد حشری شدم ک میخوام از نزدیک اومدن آب خودمو و سبحان رو که تنها کسی بود که دوست داشتم مامانمو داشته باشه ببینم.
نیلوفر وسط منو سبحان روی زمین نشست و ما هم شلوار و شورتمون رو درآوردیم و البته سبحان هنوز با کمی خجالت بالاخره آماده شده بود.
نیلوفر با دستاش کیرامونو گرفت و شروع به جق زدن برامون کرد؛کیر من اندازه سبحان بود اما واسه اون کلفت تر بود و کمی تیره تر از کیر من،دستای نیلوفر آروم آروم کیرمونو بالا پایین میکرد و جفتمون کاملا شق کردیم.
من:دوست داری مامانمو چجوری بکنی سبحان؟
سبحان بدون نگاه بهم همچنان به کیرش و دست نیلوفر نگاه می‌کرد که حالا بدون تیشرت و سوتین بین ما نشسته بود و ممه هاش بیرون افتاده بود.
با دستش ممه نیلوفر و فشار داد و یکم مالوندش
سبحان:جوری که این ممه هاش بالا پایین بپره و بدنش خیس عرق بشه،همون جاست که از شدت جیغ هاش بهم التماس میکنی مامانتو نکنم
منم داشتم ممه های نیلوفر و میمالیدم و حال می‌کردم،
نیلوفر هم بدن واقعا خوبی داشت و دلم میخواست بعد مامانم حتما تجربش کنم با اینکه میدونستم یواشکی با بقیه هم هست.
تلفن نیلوفر که زنگ خورد همه چشممون رفت سمت اسم کسی که داره زنگ میزنه و با دیدن لیلا آماده بودیم که یه جواب خوب بشنویم.
تلفن رو روی آیفون گذاشت و همزمان برای هردومون جق میزد.
مامان:نیلوفر مطمئنی این کار درست و امن؟
باورم نمیشد دارم این حرفارو از مامانم می‌شنوم
نیلوفر:آره خیالت راحت فردا شب اوکیه؟
مامان:میام…
با یه استرس و شوقی سه تاییمون بهم نگاه کردیم
مامان:فقط بگو پسره حموم بره و تمیز باشه
آبم اومده بود!اصلا نفهمیدم کی اتفاق افتاد
بعد از قطع تماس مامانم و تمیز کردنم، نیلوفر هنوز داشت برای سبحان جق میزد که به بابام زنگ زدم و گفتم:بابا میشه یکم پول برام بریزی؟
همزمان با این سوال از بابام انگشت اشارمو روی کله کیر سبحان حرکت میدادم و تو فکر این بودم تا با پول بابام برای این کیر کاندوم و تاخیری بخرم تا برای فردا شب بهتر بتونه مامانمو بکنه…
امیدوارم تا اینجا لذت برده باشید،سه قسمت بعدی داستان وارد سکس میشه و قطعا بیشتر حال میکنید فقط حتما داستان رو لایک کنید تا برگزیده بشه و سریع تر ادامه داستان رو بخونید؛منتظر لایک بالا هستم برای ادامه که قطعا نشون دهنده احترام متقابل نویسنده و خواننده خواهد بود.
پایان قسمت دوم…

نوشته: امیرعلی


👍 181
👎 15
267401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

946263
2023-09-08 01:46:32 +0330 +0330

عالی داداش با همین روند پیش برو فقط اینکه هی پاس میدی از این به اون یکی یکم گیج کننده است
یعنی میگی زبون خودم زبون نيلو زبون ننم
یکم خسته کننده اس
دمت گرم

3 ❤️

946271
2023-09-08 02:15:13 +0330 +0330

🙏🙏

0 ❤️

946272
2023-09-08 02:15:57 +0330 +0330

امیدوارم لذت ببرید از داستان مامان

0 ❤️

946282
2023-09-08 04:58:00 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

946307
2023-09-08 13:02:36 +0330 +0330

👍

0 ❤️

946314
2023-09-08 14:49:13 +0330 +0330

اوکی عالی فقط هی شخصت هارو عوض نکن حس داستان گم میشه هر قسمت رو از زبون دونفر بنویسی بهتره.واقعا حسو رو مامانت داری؟میخوای مامانت چند شوهره باشه

0 ❤️

946331
2023-09-08 19:53:46 +0330 +0330

بقیه اش چی شد قسمت بعد

0 ❤️

946332
2023-09-08 20:28:04 +0330 +0330

خواهشن زودتر بزارش

0 ❤️

946383
2023-09-09 03:19:42 +0330 +0330

زودتر بذار داستانت خیلی جذاب شده دقیقا همون داستانی ک‌ ادم میخواد

0 ❤️

946389
2023-09-09 04:06:59 +0330 +0330

زود 3 بزار ک منتظریم

1 ❤️

946446
2023-09-09 15:30:40 +0330 +0330

خوب بود ولی ای کاش خودت با مامانت بودی نه کسی دیگه

1 ❤️

946454
2023-09-09 16:59:41 +0330 +0330

قشنگ بود ولی ای کاش تریسام خودت با نیلوفر و مادرت بود

1 ❤️

946460
2023-09-09 17:08:50 +0330 +0330

عالی مینویسی

0 ❤️

946476
2023-09-09 21:39:36 +0330 +0330

آقای امیر علی ، تو باید بگذاری داستان که زود بیاد یا نه ؟؟
مد شده شهوانی بابت گرفتن لایک انگیزه بدن .

0 ❤️

946538
2023-09-10 03:05:15 +0330 +0330

خوب و عالی

0 ❤️

946540
2023-09-10 03:09:04 +0330 +0330

اینکه از زبون این و اون میگی داستان رو از حالت واقعیت به کسشعر تغییر میده . از زبون یه نفر باشه بیشتر واقعی میشه . در کل ریدم تو داستانت .

0 ❤️

946614
2023-09-10 15:23:47 +0330 +0330

قسمت سومش هم بزار عالی بود

2 ❤️

946846
2023-09-12 00:20:12 +0330 +0330

سلام پسرم
کیرم ۱۹ سانته
دنبال دختر براس سکس حضوری یا سکس چت

0 ❤️

946850
2023-09-12 00:25:17 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

946963
2023-09-12 14:07:35 +0330 +0330

نمی دونم صحت داره یا نه؟ ولی مهم اینه که من خیلی حشری شدم و یه دست جق خوب با تصورات ش زدم ،ممنونم بابت انتقال این حس خوب بهم

0 ❤️

946978
2023-09-12 14:54:44 +0330 +0330

آنقدر دیر دیر منتشر میشه که من اصلا قسمت یک یادم نمیاد.
یکم سریع تر بنویسی ممنون میشیم چون تو برگزیده‌ ها هم هستی و سریع منتشر میکنن

1 ❤️

947591
2023-09-15 22:14:33 +0330 +0330

۸ روز گذشت قسمت سومو بذار دیگه

0 ❤️

947695
2023-09-16 08:26:33 +0330 +0330

خیلی خوب بود

0 ❤️

947935
2023-09-17 17:28:20 +0330 +0330

خیلی خاص
Seradoo

0 ❤️

948127
2023-09-18 13:40:04 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

948550
2023-09-21 00:59:46 +0330 +0330

مثل همیشه عالی

0 ❤️

948847
2023-09-22 14:02:57 +0330 +0330

کانال فتیش پا خواستین بیاین مال خودمه

0 ❤️

949679
2023-09-26 13:16:38 +0330 +0330

“گفتم:بابا میشه یکم پول برام بریزی؟
همزمان با این سوال از بابام انگشت اشارمو روی کله کیر سبحان حرکت میدادم و تو فکر این بودم تا با پول بابام برای این کیر کاندوم و تاخیری بخرم تا برای فردا شب بهتر بتونه مامانمو بکنه…”

اوج اروتیک بودن داستان اینجاس 👿 😍
عاشقش شدم

0 ❤️

950940
2023-10-03 12:17:45 +0330 +0330

ادامش کی مینویسی پس

0 ❤️

954450
2023-10-25 23:07:06 +0330 +0330

قسمت چهارم رو نزاشتین هنوز

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها