عاشقی که شکست خورد

1391/09/16

سلام به شما کسانی که داستان عشق شگست خورده من ومیخونین،این داستان تقریبا سال 2یا3سال قبل،من تواون دوران دوم دبیرستان ومیخوندم،پسری سرپایینی بودم،مدرسه ما جای بودکه دخترا وقتی ازمدرسه خارج میشدن درست ازمقابل مدرسه ما می گذشتن،همیشه دختری بودکه هروقت از جلوی ما ردمیشد به من لبخند شیرینی میزد می گذشت،من ازروزاول که دیدمش بخدای خدا عاشقش شدم،نه برای دوست بازی بلکه برای ازدواج،روزامیگذشت وهمین طورمحبت اون به دلم بیشتربیشترمیشد،چند روزی فقط میخندیدم ونگاه می کردیم بهم،بعد 20روز اینا من دنبالش میرفتم تایه جوری بهش شماره بدم اشنابشم باهاش،اما ازشانس بدم نمیشد که نمیشد،اماروزی تصمیم کردفتم هرجورشده شماره رو بدم که موفقم شدم،شماره رودادم بعد چند روزبودکه منتظرزنگ زدنش موندم،یه روزکه نشسته بودم جلوتلوزیون فوتبال نگاه میکردم دیدم به گوشیم تک زنگ میزنن قطع میکنن،من همون لحظه فهمیدم خودش،زنگ زدم دیدم دختر بعد گفتی واحوال پرسی وخنده قرارشد بازم فردا ببینمش،خلاصه ماه ها باهم دوست بودیم عاشق هم بودیم،بقران من حاظربودم جانم وبهش بدم،من بهش ازپول گرفته تا طلا کادوهای زیبا دیگه بماند دادم تادلتون بخواد،من ویلدا که عاشق ومعشوق هم بودم بعد 1سال اینا دیدم نسبت به من سرد شده،اینم بگم بخدای خداقسم من دست به دستاشم نزدم چون نامحرم بودیم،یلدا دخترخاله ی داشت که من ازطریق اون بایلدا رابطه داشتم چون یلدا گوشی همراه نداشت باگوشی سپیده دخترخاله زنگ میزد،روزی باز دوباره من یه طلا ازطلا فروشی خریدم تقریبا 40هزارتمن این شاید هفتمین یا هشتمین طلای بودکه کادومیدادم،بعد توراه مدرسه بهش دادم اینم بگم اون اصلا به من کادوی نداد که نداد،فقط میگفت منم میدم کادو امامن درجوابش میگفتم تو خودکارتو بدی به من انگار دنیارو دادی،اخه عاشقش بودم دیگه زندگیم شده بود،خلاصه:یه روزتوماه محرم عزاداری دیدم زنگ زد گفت بیا مسجد جامع اونجا هستیم بیاببینمت من که شب وروزم یلداشده بود باعجله شتاب زده اماده شدم رفتم مسجد و بیرون مسجد دیدم بادوستاش امده بود،خلاصه سال گذشته یه چیزیادم نرفته بگم که عمه های یلدا بعد بیشترفامیلاشون میدونستن من یلدارومیخوام،اما بعد یه سال وچند ماه دیدم خیلی سردی میکن،زنگ نمیزن دیگه من هرشب گریه گریه،روزا افسرده،حتی حال حرف زدن با پدرو مادر برادرنداشتم،بخدا عاشقی سخت،چندماهی بقران قسم هرشب من چندساعتی گریه میکردم،حتی یه شب مادرم متوجه گریه کردن من باصدای بلند شده بود،واومد برق هارو روشن کرد وگفت:خدای نکردی چیزی شده چراگریه میکنی،منم که ازخودبی خودشده بودم هیچ حرفی نزدم رفتم زیرلحاف،وفقط گفتم خوابیدم،صبح شدو دیگه رابطه نداشتم بایلدا اما به دیدنش میرفتم چون دلبسته شده بودم عشقم بود،اما بعد از مدتی اصلا دیگه بهم محل نذاشت دلم اتیش گرفت الانم که این داستان ومیگم دارم گریه میکنم،دیگه ازش خبری نداشتم،یه روزصبح که برا خرید بازار رفتم ازطرف خدا شانسی دیدم یلدا ازدور ازمدرسه داره میاد،اول نمیخواستم خودمو نشونش بدم اما دلم قبول نکرد،رفته به طرفش کاش پاهام می شگشست نمیرفتم،جلوترکه رفتم نزدیکم که شد دیدم ارایش کرده ابرو هاشو گرفته همون جا فهمیدم نامزد شده،رد شد ازم من دیگه پاهام سست شد چشمام بخدا تارشد،زود رفتم جای کنار دیوارنشستم،بعد حالم کمی بهترشد زودبرگشتم خونه زود زنگ زدم به دخترخاله اش ازش پرسیدم ماجرارو:درجواب گفت:3روزنامزد شده،من دیگه جلو گریه ام ونتونستم بگیرم دیگه بیحال میشدم اخه عشق وزندگی من تموم شد،من ماه ها هرشب بی صدا گریه گریه میکردم،بخدا قسم موی سرمن توعرض چند ماه سفید شده طوری سفید شده که پدرومادرم به خودم گفتن،من دیگه مرده بودم،الانم که یلدا عروسی کرد بایه پسر 32ساله،سن یلدا18،سن من هم الان 21 ودانشگاه درس میخونم،وهنوزم که هنوز نتونستم ازذهنم پاکش کنم،الان که گاهی وقت ها دلم پرخون میشه اماچه فایده دخترا عشق وعاشقی واقعی رو نمیشناسن،صداقت ندارن،منم که دیگه تصمیم گرفتم به هیچ دختری عاشق نشم دیگه نفرت دارم از دخترا،امیدوارم پسرا ازمن عبرت بگیرن، و از دخترا هم خواهش دارم عاشق الکی نشن. خدافظ همگی.

نوشته: عاشق شکست خورده


👍 0
👎 0
10395 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

347014
2012-12-07 00:27:31 +0330 +0330
NA

اولأ اعلام هم دردي ميكنم و متاسفم
دومأ آخه كسكش چرا انقد قسم خوردي ؟
يه سوال ازت ميپرسم درست جوابمو بده از اين بي ناموساي افغاني نيستي كه تو جمله بندي بهم ميريزي ؟

0 ❤️

347015
2012-12-07 00:29:11 +0330 +0330
NA

اولأ اعلام هم دردي ميكنم و متاسفم
دومأ آخه كسكش چرا انقد قسم خوردي ؟
يه سوال ازت ميپرسم درست جوابمو بده از اين بي ناموساي افغاني نيستي كه تو جمله بندي بهم ميريزي ؟

0 ❤️

347016
2012-12-07 00:31:18 +0330 +0330

اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده
به کیرت هم نباشد که چه کرده
شاید بنگی شدست و نشئه کرده!
شاید یک گوهی خورده توبه کرده!
“در کل به کار دیگران کار نداشته باشین”

0 ❤️

347018
2012-12-07 05:51:49 +0330 +0330
NA

امام زاده بیژن دمت گرم بنگ رو خوب اومدی.
اما آقا پسر عاشق بخدا هیچ کس و هیچ چیزی ارزش اینو نداره که آدم زندگیشو تباه کنه. دختره عروسی کرده ورفته پی زندگیش این توای که خودتو الکی عذاب میدی. چندتا راهکار میگم انجام بدی حله.
‏۱.اعتماد بنفس روببر بالا وخودتو کم حساب نکن به خودت قدرت بده
‏۲.سعی کن زیاد تو جمع واجتماع باشی از انزواع دوری کن زیاد تنها نباش
‏۳.با دخترای دیگه رابطه داشته باش سکس کن ولی فکرعشق نباش این خیلی مهمه وجواب میده
‏۴.از چیزهایی که عشق رو زنده میکنه دوری کن مثل بعضی آهنگ ها فیلم ها و غیره
و درآخر هر کاری که خودت میدونی بهت کمک میکنه وانرژی میده انجام بده و فکرتو آزاد کن. اگه اینا رو انجام بدی موفق میشی.

0 ❤️

347019
2012-12-07 07:50:09 +0330 +0330
NA

دوست عزیز داستانت ناراحتم کرد .اگرچه بازم باید بگم دخترو پسر نداره روتین جامعه

ماهست دیگه . ادم ساده همیشه سرش کلاه می ره .

من دخترم. از من به تو نصیحت دختری که تو رابطه اول کادو طلا می گیره باید قیدشو زد.

بهش فکر نکن .بی خیال .

قربونت برم دفعه دیگه داستان نوشتی یک مقدار به نگارش و غلط املا ییها توجه کن .

حالا عاشقی بی خیال .

0 ❤️

347020
2012-12-07 09:59:53 +0330 +0330

پسر جان …قند عسل جان …الهی اون دختره پیش مرگت بشه

یک سوال دارم ازت پسرم …قند عسلم

تو که دهنت بوی شیر میده چرا رفتی عاشق شدی؟

ببین پسرم …عشق و عاشقی رو تو این دوره زمونه بیخیال …تا سن 30سالگی بگرد …بخند و بزن همه چیزو نصف کن عزیزم

0 ❤️

347021
2012-12-07 10:16:06 +0330 +0330
NA

اون پولهایی رو که برای دختره طلا خریدی که البته فکر کنم با این پولها پفک و چیپس هم نشه خرید رو ثبت نام کن تو کلاس اکابر محلتون تا بتونی بعدها اگر خواستی خزعبلاتی از این دست بنویسی رو دیگران بتونن به راحتی بخونن و اعصابشون از این همه بی سوادی داغون نشه. بشاش توی اون دانشگاهی که تو دانشجوش هستی باید درش رو گل گرفت . عزت زیاد

0 ❤️

347022
2012-12-07 13:17:14 +0330 +0330

هم چین حرف از ناموس میزنی که آدم فک میکنه این داستان‌ها رو با این سایت رو افغانی‌ها ساختن یه نگا تو کوچه خیابونا بندا اون دختری که واسه ۵ تومن خود فروشی میکنه افغانی نیست ایرانی‌ هست اوکی شد

0 ❤️