فانتزی که واقعی شد (۱)

1401/08/10

سلام من مهسام… قبلا چند بار داستان نوشتم اما هیچکدومش نمیدونم چرا منتشر نشد… من همیشه تو خونواده آزادیامو داشتم و بخاطر اعتمادی که بهم داشتن خیلی وقتا خونه تنها بودم و مامان بابام چند روز نبودن… اما متاسفانه هروقت تنها میشدم سینگل بودم و کسی نبود بیاد پیشم…
یبار که تنها بودم یهو یه موش توی اتاقم دیدم و خیلی ترسیدم… سریع زنگ زدم به پسر خالم که بیاد کمک و به دادم برسه… اونم خودشو رسوند… من همیشه یه کراش ریزی روش داشتم اما هیچوقت کاری نکرده بودم… من یه تاپ تنم بود با دامن چین چین تا زانوم و ازون جایی که عادت دارم، وقتی خونه هستم شورت نمیپوشم… خلاصه اینبارم شورت پام نبود و چون موش توی اتاقم بود میترسیدم برم تو و شورت بردارم… یه نگاه تو آینه انداختم و دیدم چیزی معلوم نمیشه واسه همین خیالم راحت شد… پسرخالم که اسمش پارساس بعد از نیم ساعت اومد خونه و با چسب و اینچیزا رفت توی اتاقم. منم که فقط توی هال نشسته بودم که کارش تموم شه… یه چایی براش اوردم و چون میگرنم شدیدا گرفته بود یه قرص خوردم رفتم تو اتاق مامانم که یکم دراز بکشم…
قرص میگرنم به شدت خواب آور بود و یادم نبود چقدر گذشته اما با سرصدا و خش خش تو اتاق از خواب پاشدم. هنوز چشامو باز نکرده بود که حس کردم پارسا پشت سرم دراز کشیده، ازونجایی که کنجکاو شده بودم و هزار تا چیز تو مغزم بود تصمیم گرفتم بیدار نشم و واکنششو ببینم…
چون تکون خورده بودم پارسا چند دقیقه ثابت موند و وقتی مطمئن شد که هنوز گیجم یهو حس کردم دستش روی رون پامه… دامنمو بالا داد و من یهو به خودم اومدم که شورت پام نیس! ولی دلو زدم به دریا و ازونجایی ک یکم هورنی شده بودم میخواستم ادامشو ببینم…
آروم دستشو روی رونم کشید و رفت بالاتر… انگار دنبال شورتم بود چون یکم که انگشتشو برد بالا دامنمو برداشت و کلا بلند کرد… دستشو آروم اورد جلوم و شروع کرد به مالیدن سینه هام… منم که دیگه حشری شده بودم و دلم میخاست ادامه بده فریز شده بودم و ی ذرم تکون نمیخوردم… دستشو برد لای پام و گذاشت روی کصم، بعدش یکمی همونجوری موند و شروع کرد به تکون دادن انگشتاش تا کصمو بماله… منم دیگه داشتم خیس میشدم و بی اراده و آروم پاهامو بهم فشار میدادم تا دستشو برنداره… همینجوری انگشتاشو میکشید لای کصم و من خیس تر و حشری تر میشدم… تا اینکه شلوارشو آورد پایین و آروم بهم نزدیک شد، حس کردم کیرش رو تقه میزنه به باسنم اما دست دیگش همچنان وسط پام بود… وقتی دیگه کصم حسابی خیس شده بود دستشو درآورد و کیرشو گرفت داشت پشت سرم تکون میخورد و برای چند دقیقه کاری نمیکرد. تا اینک حس کردم داره کیرشو از پشت میبره لای پام. منم آروم باسنمو بردم عقب تا راحتتر اینکارو کنه اما هرکار میکرد نمیرفت تو. منم با یه تکون اتفاقی انگار ترسوندمش و دستپاچه شد که پاشه بره ولی اروم دستمو از بین پاهام بردم و کیرشو گرفتم. انگار اروم شد و فهمید منم دلم میخاد… خودمو چسبوندم بهش و پامو باز کردم تاکیرشو لای پام جا بدم، منم کیرشو با دستم تنظیم کردم و چسبوندم به کصم و پاهامو بستم… حالا اونم اروم داشت کیرشو جلو عقب میکرد و منم با دستم جلوشو گرفته بودم تا از روی کصم تکون نخوره… اینکارش واقعا داشت بهم حس خوبی میداد و غیرارادی اهو ناله میکردم. ولی بعد از چند دقیقه وایساد و یهو منو چرخوند اومد روم
منم که شوکه بودم و یکمی خجالت کشیدم با تعجب نگاش کردم. شروع کرد به خوردن لبام و منم جلوشو نمیگرفتم. دستشو برد پایین و یهو با سرعت شروع کرد به مالیدن کصم و منم که داشتم از حشریت میمردم پامو باز کردم تا راحتتر بماله… یهو لبامو بوسید و رفت پایین بین پاهام… خاستم پاهامو ببندم که نره اما سرش بین پاهام قفل شد و کصمو بوسید. تند تند کصمو میخورد و لنتی اینقدر بلد بود که داشتم دیوونه میشدم و بیشتر پاهامو دور سرش فشار میدادم تا جایی که دیگه به اوج رسیدم و اون همچنان تند میخورد، خودمو تکون دادم و سرشو دور کردم، حسابی لرزم گرفت و ارضا شدم…
از وسط پام پاشد و تیشرتمو کشید تا دربیاره منم دیگه هیچی نمیگفتم و فقط همراهیش میکردم، تیشرتشو دراوردم و کیرشو گرفتم توی دستم اروم میمالیدم و با خودم گفتم الان وقت جبرانه، هولش دادم رو تخت رفتم روی پاش و نشستم روی کیرش و کصمو بهش میمالیدم، اروم خودمو بردم بالا و کیرشو فرو کردم توی کصم. بعد از یکم مکث خودمو اروم بالاپایین میکردم و پارسا هم کمرمو گرفته بود و آه میکشید… بعد از چند دقیقه یهو از کمرم منو گرفت و انداخت کنارش و کیرشو گرفت سمت شکمم که آبش اومد…
بعد از این دیگه انگار دوتاییمون به خودمون اومده بودیم. پارسا سریع رفت توی دستشویی و منم رو تخت ولو…

ادامه دارد…
اگر دوست داشتین بگین بقیشم براتون بنویسم…

نوشته: مهساکر


👍 13
👎 2
17501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901007
2022-11-01 01:33:57 +0330 +0330

تنها و سینگل بودی! پرده کجا رفت اونوقت قبلش؟

1 ❤️

901094
2022-11-01 18:00:26 +0330 +0330

این داستان واقعی بود هرچقدم که قبول ندارین، درضمن کسی که هنوز تو این دوره زمونه فک میکنه چیزی تحت عنوان پرده وجود داره همون دهنشو ببنده بهتره😊

1 ❤️

901120
2022-11-02 01:40:37 +0330 +0330

والا سینگل ها هم پرده ندارن ، نه که فکر کنی کسی زده باشه ها نه کلا نسل جدید پرده ندارن ، تو آپدیت جدید نسل بشر جاش کرکره گذاشتن ریموتم دست خودته
نگفتی با چسب نواری رفت موش بگیره یا آبکی
تو خونه مثل جنده ها میگردی تخیل دادن میکنی ، اونم با قرص خواب و میگرن ، فانتزی باز کی بودی تو
بگذریم کسی ریموت مدل ۸۴ ۸۵ داره برا دوست دخترم و باباش قفل کیر گذاشته کرکره دائم پایینه ، هر کی داره یه نیم ساعت قرض بده تمومه

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها