ماجرا با افسانه

1402/07/13

از کتابخونه بیرون اومدم و وقتی داشتم به سمت ماشینم میرفتم نگاهم تو نگاهش قفل شد.در عرض چند ثانیه ای که از روبرو به سمتش می اومدم سعی کردم وراندازش کنم.مسلما تو چند ثانیه ای که اون هم داشت نگاهم میکرد نشد نظری به اندامش داشته باشم ولی صورت قشنگ مخصوصا چشمای کشیده‌ش منو جذب کرد.قبل از اینه به هم برسیم رفت تو سوپر مارکت.سوار ماشین که شدم تصمیم گرفتم منتظر بمونم.ماشین جای بدی پارک شده بود.جایی که انتهای پیاده رو بود و همین باعث میشد به سوپر مارکت دید داشته باشه.بعد حدود یه دقیقه از سوپر اومد بیرون و مستقیم داشت به سمتم میومد.فرصت خوبی برای دیدنش از پشت شیشه دودی ماشین بود.از لباسایی که پوشیده بود حدس زدم اهل همین اطراف باشه.تیشرت مشکی کوتاه به همراه لگ سبز و مشکی طرح گل و گیاه تنش بود.یه مانتوی جلوباز به رنگ سفید و صندلی که انگشتای پاش با لاک قرمز توش خودنمایی میکرد و همینطور شالی که بیشتر براش حکم شال گردنو داشت.زیر نور چراغ با اینکه تیشرتش خیلی تنگ نبود ولی سینه هاش باعث شده بود بالا تنه یه جورایی جذب بدنش و قسمت شکمش آزاد باشه،که همین آزاد و کوتاه بودن تیشرت و البته رنگ مشکیش باعث میشد گاهی قسمتی از شکمش مشخص بشه.چند وجب پایین تر از شکم رون های پرش خودنمایی میکردن و میشد از اون رون ها حدس زد کونشم باید تپل و پر باشه.به ماشین من که رسید رفت توی کوچه و دقیقا با سوییچ دستش قفل ماشین جلویی رو باز کرد.به سمت در راننده رفت و بدون اینکه سوار ماشین بشه خم شد تا پلاستیک خریدشو بزاره روی صندلی شاگرد.با خم شدنش مانتوی کوتاهش بالا رفت و میشه گفت عملا قمبل کرده بود.چند ثانیه بیشتر طول نکشید که به حالت عادی برگرده ولی همون چند ثانیه باعث دوتا حرکت ناخودآگاه از من شد.اولیش بزرگ شدن کیرم بود که تعجبی نداشت ولی چیزی که برای خودمم عجیب بود «جوووون» بلند و کش داری بود که گفتم.سریع به خودم تشر زدم و خدا خدا میکردم نشنیده باشه.وقتی خریدشو تو ماشین گذاشت اومد سمت در شاگرد،وایساد،توی ماشین منو برا چند ثانیه نگاه کرد و بعد سرشو کرد توی موبایلش.همینطور که سرش تو موبایل بود از اونجایی که بود تا کاپوت ماشین من میومد و برمی‌گشت. بعد یهو دوباره رفت به سمت سوپرمارکت.بعد اینکه رفت با خودم گفتم این داره نخ میده.با اینکه مطمئن نبودم ولی همچین حسی گرفته بودم و طرف اونقدر خوب بود که ارزش داشت شانسمو امتحان کنم.از سوپر که اومد بیرون یه لحظه با دست چپش موبایلشو چسبونده به زیر لبش. همون یه لحظه برای منی که منتظر فرصت بودم کافی بود تا ببینم تو دستش حلقه ای نداره.تا بیاد سمتم شیشه شاگرد و دادم پایین و وقتی داشت از کنارم رد میشد گفتم:ببخشید
برگشت،کس دیگه ای اونجا نبود با این حال با تردید گفت:بله بفرمایید؟
-سلام
+سلام
-میشه دستتو ببینم؟
با تعجب دستشو اورد بالا
-مجردی؟
خندید با خندیدنش منم لبخند زدم ولی با بچه پررو گفتنش و دور شدنش از ماشین لبخند رو لبم ماسید.همینطور که میرفت سمت ماشینش سریع پیاده شدم و گفتم: جواب ندادی
+تو فکر کن اره که چی؟
و بعد سوار ماشینش شد.منم سریع سوار ماشین شدم شیشه رو دادم بالا و به سمت ماشینش رفتم.همینکه رسیدم ماشینو روشن کرد.با دوتا انگشتم به شیشه کوبیدم.شیشه رو داد پایین.
-اجازه هست؟
وقتی دیدم جوابی نداد و داره با لبخند ملیح نگام میکنه خودمو زدم به پررویی.درو باز کردم و با گفتن با اجازه پلاستیک خریدشو گذاشتم عقب و نشستم.
+کسی بهت اجازه نداد
-کسیم نگفت نشین
+اسمت چیه؟
-اردلان
+خیلی پررویی اردلان
-اره یبار دیگه گفته بودی.اسم تو چیه؟
+افسانه
-نمیخوای حرکت کنی افسانه؟
+کجا؟
-نمیدونم تو راننده ای
+تو که ماشینت اینجاست
-اره بعدا میام میگیرمش
راه افتاد یکمی بی مقصد تو خیابون دور زدیم و چیزای از هم پرسیدیم تا هم یخمون باز شه و هم بیشتر باهم آشنا شیم.لابلای حرف زدنامون وقتی دنده رو عوض کرد قبل اینکه فرمون رو بگیره دستشو گرفتم و بوسیدمش و دیدم مخالفتی نکرد.از چهره‌ش حدس زدم سنش بین ۲۴ تا ۲۶ یا ۲۷ سال باشه.تو حرفامون گفت پدر و مادرش رفتن تهران برای مراسم تشییع جنازه یکی از بستگانشون.یه خواهر داره که از خودش بزرگتره و متاهله.دانشگاهشو تموم کرده.منم بهش گفتم که از همون نگاه اول بهش علاقه پیدا کردم و دلیل اینکه از اونجا نرفتم این بود که شانسمو امتحان کنم تا شاید بتونم باهاش وقت بگذرونم.کمی که گشتیم گفت که بهتره بریم خونه با اینکه دوست نداشتم ولی نمیخواستم اذیتش کنم.به سمت ماشینم حرکت کرد.وقتی به ماشین رسیدیم بهش گفتم بره توی کوچه.کوچه نسبتا تاریک بود.زیر یه درخت نارنج وایساد.کوچه تاریک،زیر درخت و شیشه‌ی ماشینی که مثل مال خودم دودی بود و یا حتی بیشتر از اون.روشو که سمتم کرد تا ازم خداحافظی کنه بهش نزدیک شدم و لبامو به لباش چسبوندم.وقتی داشتیم لبای همو میخوردیم دو طرف بازوشو گرفتم و به خودم فشارش میدادم.پا به پای من میومد و من سرخوش از دوست دختر جدیدم و کام لباش بودم که با ماشینی که پیچید تو کوچه از هم جدا شدیم.ماشین که رد شد یه بوس از لباش کردم و خداحافظی کردم.قبل پیاده شدنمم ازش قول اینو گرفتم فردا همو ببینیم؛قبول کرد ولی گفت خودش باهام هماهنگ میکنه.سوار ماشین که شدم شماره‌شو سیو کردم و به سمت خونه رفتم. شب درحالیکه عکسای تلگرامشو میدیدم و با خودم عشق میکردم که همچین دافی ر‌و تور کردم خوابم برد.صبح که بیدار شدم پیامشو رو صفحه موبایلم دیدم«سلام قرار امروزمون ساعت هفت باشه قبلش خودم بهت زنگ میزنم»
تا غروب زمان با ریتم خیلی کند گذشت.از پیامش این برداشتو کردم که نباید بهش زنگ بزنم چون گفت خودش اینکارو میکنه و بالاخره ساعت شیش زنگ زد.آدرس خونشونو داد و گفت که اگه میشه برم دنبالش منم قبول کرد،آماده شدم و نزدیک ساعت هفت رفتم رسیدم به اون آدرسی که داد و بهش زنگ زدم.
-سلام عزیزم من رسیدم
+سلام اع؟چه زود رسیدی من هنوز آماده نشدم.
درحالیکه حرص میخوردم گفتم: عیبی نداره منتظر میمونم آماده شی.
+نه عزیزم اینجوری من سختمه بیا بالا تا یه چیزی بخوری منم آماده میشم میریم.
وقتی همچین پیشنهادی داد تعارف الکیو گذاشتم کنار تا نظرش عوض نشد.درو زد و بهم گفت بیام طبقه چهارم واحد دوازده.وقتی رسیدم قبل اینکه در بزنم درو برام باز کرد منم بدون معطلی رفتم تو.درو‌ که بست همو بغل کردیم و روبوسی کردیم.راهنماییم کرد که برم بشینم و خودش رفت تو آشپزخونه که برام شربت و شیرینی بیاره.فضای آشپزخونه از جایی که من نشسته بودم کاملا دید داشت و همین باعث شده بود کیرم که از لحظه‌ی ورود یه تکونی خورده بود هر لحظه بلندتر بشه.افسانه یه ساپورت مشکی جذب پوشیده بود با به کراپ قرمز.ساپورتش اونقدر تنگ بود که از همون فاصله میشد خط شورتشو تشخیص داد.وقتی به سمتم اومد ، سینه هاش که تازه متوجه بزرگیشون شده بودم بخاطر طرح کراپش یه قسمت از بالاش مشخص بود.
-افسانه خانوم وا امروز چه خوشگل شده
+یعنی خوشگل نبودم؟
-چرا عزیزم منظورم خوشگل تر بود
بینیمو اروم کشید و گفت زبون باز و همینجور که به سمت اتاق میرفت گفت تا تو شربتتو بخوری من لباسمو عوض میکنم و میام.اون به سمت اتاق می رفت و من با هر تکون کونش من حشری تر میشدم.یه قلوپ از شربتمو خوردم تا شاید این آتش بخوابه ولی نه تنها نخوابید یه مقدار خیسی هم تو شورتم حس کردم که متوجه شدم پیش‌آبمه.دیگ نتونستم و به سمت اتاقی که افسانه توش بود رفتم.از تو پذیرایی به توی اتاق دید نداشت وقتی رسیدم متوجه شدم در اتاق بازه.به چارچوب در تکیه دادم و با لبخند نگاهش کردم.چند ثانیه که گذشت بدون اینکه سرشو برگردونه از آیینه قدی توی اتاق منو دید و زل زد بهم.با چند قدم خودمو بهش رسوندم و از پشت چسبیدم بهش.دست چپمو از کنار بدنش رسوندم به زیر سینه‌هاش و با دست دیگم بازوشو گرفتم.همینطور که کیرمو رو کون نرمش حس میکردم سرمو تو گردنش فرو کردم.کم کم نفساش نامنظم شد و کونشو بیشتر به کیرم فشار میداد.دست چپمو یکم بردم بالاتر و یه طرف سینشو گرفتم و فشار میدادم.همزمان با مالش سینه‌هاش گردنشو میک میزدم گاهی بیخیال گردنش میشدم و گوششو میک میزدم.بعد چند دقیقه حس کردم دیگه سرپا بودن برامون سخته برای همین برش گردوندم چند قدم رفتیم عقب و هلش دادم رو تخت.کمربندم و دکمه شلوارمو باز کردم و شیرجه زدم روش و شروع کردیم به لب گرفتن از هم.از لباش شروع کردم و کم کم اومدم پایین تر،گردنشو بوسیدمو مکیدم و رسیدم به بخش مورد عااقم یعنی سینه هاش.کراپو که از تنش در اوردم دو تا سینه سربالا،خوش‌فرم و بزرگ جلوم ظاهر شد یکیو به دهنم گرفتم و گاهی نوکشو گاز میگرفتم و یکی دیگه رو با دستم میمالیدم.چند بار جای مالیدن و خوردن سینه هارو عوض کردم و دوباره رفتم سراغ بوسیدن لباش.افسانه هم بیکار نبود و دستشو رسوند به زیر شورتم و با کیرم بازی میکرد.بهش گفتم کونشو بده بالا تا ساپورتشو در بیارم.ساپورتو از پاش در اوردم و شورتشو تا زانوش کشیدم پایین . یه کس با چوچول صورتی جلوم ظاهر شد و جوری بدون هیچ مویی بود که حدس زدم یا باید لیزر کرده باشه یا اینکه خودشو برا امشب اماده کرده بود. شورتمو در آوردم و به حالت شصت و نه دراز کشیدیم.حالا من کس افسانه رو میخوردم و افسانه کیر منو.خوب ساک میزد و مشخص بود داره حال میکنه.همزمان که کصشو میخوردم با سوراخ کونشم بازی میکردم.بعد چند دقیقه افاسنه با گفتن«منو بگا کیر میخوام» منو رسوند به قسمتی که بیشتر از همه دوسش داشتم.شورتشو دادم بالا و گفتم داگی شه.قبل اینکه بخوام تصمیم بگیرم تو کدوم سوراخ باید بزارم افسانه گفت:بکن تو کصم
-ولی پرده…
+کصمو جر بده پرده ندارم
برام عجیب نبود شورتشو دادم کنار و کیرمو مالیدم رو کصش تا از خشکی در بیاد.وقتی حس کردم به اندازه کافی خیس شد کیرمو مردم تو کصش و با تلمبه های آروم و ریز یواش یواش تا ته کردم تو و خایه هامو چسبوندم به کصش.یکم کیرمو اونجا نگه داشتم و موهای افسانه رو دور دستم پیچوندم.با اسپنکی که رو کونش نشست تلمبه رو شروع کردم و افسانه زیرم آه و ناله میکرد.«کصمو گشاد کن میخوام زیرت بخوابم»عاشق این بودم کیرمو از کنار شورت بفرستم تو و الان داشتم این کارو میکردم.یکم که گذشت پهلو به پهلو شدیم.شورتشو از پاش درآوردم و دستمو از زیر رسوندم به سینه هاش.دست چپم رو سینه‌‌ش بود و میمالیدمش و کیرم تو کصش.کصش داغ و نسبتا تنگ بود برای همین میترسیدم آبم زودتر از افسانه بیاد.دوست نداشتم تو اولین سکسمون همچین اتفاقی بیفته پس دست راستمو رسوندم به چوچولش و همینطور که تلمبه میزدم چوچولشو میمالیدم.از جیغ‌هایی که افسانه زد فهمیدم همین کارو باید ادامه بدم پس از مالیدن سینش دست کشیدم و تمرکزمو گذاشته بودم رو اینکه همزمان با گاییدن کصش چوچولشو بمالم.یه دقیقه بعد افسانه جیغ کشید و ارضا شد.حالا که افسانه ارضا شده بود نوبت این بود تلمبه هامو خشن تر کنم پس دوباره داگی کردمش و شروع کردم وحشیانه تلمبه زدن و وحشیانه اسپنک زدن.جوری میزدم که صداش کل اتاقو برداشته بود.کیرمو تا تخمام میفرستادم تو و میاوردم بیرون.افسانه که ارضا شده بود صبرش اومده بود پایینتر و منم تلمبه هام وحشیانه‌تر شده بود برا همین از درد ناله میکرد.بعد سی چهل ثانیه حس کردم آبم داره میاد سرعتمو کم کردم چند تا تقه زدم و در آوردم و گذاشتم لای چاک کونش و آبمو پاشیدم رو کمرش.افسانه رو شکم دراز کشید و منم کنارش.چند بوس از سرش کردم و ازش تشکر کردم.اونم ازم تشکر کرد و برای چند دقیقه چشمامونو بستیم.بعد چند دقیقه من بلند شدم تا لباسامو بپوشم.افسانه هم گفت یه دوش میگیره برمیگرده.وقتی لباسمو پوشیدم منتظر بود افسانه بودم.گوشیش کنار گوشی من روی میز بود.براش پیام اومد و من بدون اینکه خودم بخوام چشمم افتاد به پیامش.
Abji❤️:عزیزم اگه شوهرت برای امشب نمیاد خونمون بمون ما تا یه ساعت دیگ برمیگردیم

نوشته: A.R


👍 13
👎 2
12801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

951357
2023-10-06 00:05:02 +0330 +0330

جنده های شوهردار خائن !!!
با یکیشون زندگی کردم 😔

3 ❤️