متهم یا مجرم؟ (۱)

1400/01/25

مثل همیشه رستوران را باز کرده بودم و منتظر بودم تا آشپزا بیان و برای ناهار آماده شیم. یه رستوران بزرگ. ودرجه یک نیاز به یه صندوق دار معتمد داره. بعد از رفتن صندوق دار قبلی که به خاطر کند بودن عذرشا خواستم . آگهی استخدام داده بودم برای استخدام یه صندوق دار خانوم. تو فکر این بودم که چطوری امروز هم حواسم به صندوق باشه هم به آشپزخونه. که از در اومد تو.
مانتو کوتاه و روشنش. و کفشای مشکی پاشنه بلند با صورت کشیده و چشای عسلی چشم هر مرد سالمی را خیره میکرد .
_ :ببخشیدآقا واسه این آگهی استخدام اومدم با کی باید صحبت کنم
من که در کل آدم خونسردیم جلوش خودمو گم کردم و بریده بریده گفتم :
من… من صاحب رستورانم لطفا بفرمایید بشنید.
خیلی مودب نشست روبرو ی من و پاهاش را روی هم انداخت. و این میز لعنتی که نمیزاشت پاهای جذابش را دید بزنم
_:چی میل دارید

صداش را نازک کرد و گفت: یه لیوان آب اگه میشه
_:بله حتما. میلاد یه آب معدنی و یه چای بیار.
:خب خانوم…
_رضایی هستم
بله خانوم رضایی شرایط حقوق اینجا را که میدونید خیلی نیست. راستی مجردید یا متاهل.
_:متاهل
_:خب با ساعت کاری مشکل ندارید
_:نه مشکلی نیست.
_:شبا تا دیر وقت باید کار کنید.
_:مشکلی نیست. آقای…
_:محمدی
_:بله آقای محمدی من به این کار نیاز دارم
دلم واسش سوخت یا سحرش شدم نمیدونم ولی پا رو اصولم گذاشتم و استخدامش کردم

دو هفته بعد
بفرمایید تو…
مهسا انقدر گریه میکرد که نمیتونستم حرفاشا متوجه بشم
چی شده خانم رضایی
بریده و به سختی گفت:
آقای محمدی… من. باید برم، از بیمارستان زنگ زدن گفتن دخترت تصادف کرده
_:نگران نباشید خانوم الان میریم بیمارستان.
نمیدونم به خاطر اون بود یا بچش که رستورانا ول کردم رسوندمش بیمارستان

اورژانس
مهسا با لحنی ترسیده.
_:دکتر دخترم چی شده.
دکتر :نگران نباشید با توجه به عکساش. سرش آسیب ندیده ولی پای راستش شکسته و باید عمل بشه
ماهم باید سریع عملش کنیم. لطفا کاراش انجام بدید.
مهسا:میتونیم ببینیمش
بله ولی سریع فرمای عمل را پر کنید.

خدایا چه دختر خوشگلی بود ولی هیچ شباهتی به مهسا نداشت یه دختر مو فر فری. سبزه. حتما شکل با باشه.
حالا با پای شکسته… ومظلوم روی تخت بیمارستان.
پس باباش کجاست. شاید اصلا بابایی در کار نباشه. نمیدونم.

پذیرش بیمارستان
مسول پذیرش: به پدر بیمارهم بگید امضا کنه
مهسا یه نگاهی از روی خجالت به من کرد
مهسا: این اقا پدرش نیست
_پس پدرش کجاست.
مهسا: عسلویه کار میکنه.
خیلی خب.
چند ساعت بعد هانیه را عمل کردن و اوردنش بخش.
گوشیما روشن کردم سی تا میس کال داشتم نهال نهال. نامزدم. خیلی دوستش دارم یه دختر شیطون و گاهی سر به زیر و خجالتی. نهال دختر عممه از بچگی عاشقش بودم و حالا یه قدمیه رسدن بهش هستم. از دوران رهنمایی درسا کنار گذاشتم و به عشق پولدار شدن و خوشبخت کردن نهال. رفتم تو کار کاسبی. و…
من اینجا چیکار میکنم باید برم پیش نهالم

_:خانم رضایی من باید برم دیگه. اگه کاری داشتید با من تماس بگیرید
مهسا:من با هاتون تا ماشین میام هانیه من میرم الان میام.
تو مسیر هیچی نگفت
دم ماشین که رسیدیم هیچ کس نبود. تو چشمام نگاه کرد ویه دفه لباشا به لبام رسوند و گفت: ممنونم

سه ماه بعد.
دوباره گوشیم زنگ خورد
_نهاله دوباره:
مهسا:ولش کن. وقتی میای پیشم فقط باید به من فکر کنی.
_:مگه میشه به جای دیگه فکر کرد
لبام با قدرت تمام به لباش چسبوندم . با حرص ولع با دستام. موهاش گرفتم و محکم شروع به خوردن گردنش کردم. مهساهم از شدت شهوت با پنجه هاش مدام سر شونه ها ما فشار میداد. بند لباس شب قرمز شا از رو شوناهاش کشیدم و زیپشا باز کردم
برش گردوندم. لباشا گاز گرفت و من حشری تر شدم. سوتین مشکیشا از تنش در اوردمو شروع به خوردن سینه های مر مریش کردم. و پیراهن لعنتیما دراوردم تا بتونم بیشتر بدنشا لمس کنم
اروم اروم میخوردم و پایین میرفتم به کسش که رسیدم با دستم کسش گرفتم و فشار دادم. یه تیکه گوشت داغ به تمام معنا
مهسا:دوسش داری.
_:معلوم نیس.
پس ماله توعه

یه دفه صدای در اومد.
هانیه:مامان مامان. لپ تابما یادم رفت. و در اتاق باز شد
مهسا:هانیه برو بیرون
ولی هانیه با بهت مارا نگاه میکرد من را لخت کنار مادرش.

ادامه دارد…

نوشته: هراکلیتوس


👍 7
👎 1
13401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

803839
2021-04-14 01:22:18 +0430 +0430

متاسفانه زیاد شده این مسایل و روابط

3 ❤️

803906
2021-04-14 21:47:11 +0430 +0430

مایل به خواندن ادامه

1 ❤️

804361
2021-04-16 22:40:26 +0430 +0430

ننویس

0 ❤️