سلام اسم من مهدی و داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به دوماه پیش قبلش بگم من خودم ۳۳ سالمه قد ۱۷۵ و وزن ۷۸ فیسم خوبه و وضعیت مالیم هم خداروشکر روبه راهه
من یه گالری کیف و … دارم و معمولا چون فروشنده دارم خودم کمتر میرم مغازه دوماه پیش بود تقریبا چون حساب هام زیاد مونده بود رفتم مغازه که به حساب و کتابم برسم آخر شب بود فروشنده ها رو فرستادم و خودم داشتم فاکتور ها و فروش ها رو بالا و پایین میکردم که یه زوج جوان اومدن داخل که یه بچه تقریبا ۴ ساله هم داشتن مرده (فرزاد) هیکلی و قد بلند بود و زنه هم هیکل توپی داشت قد ۱۷۵ وزن ۷۲ که یه مانتو جلو باز پوشیده و یه سارافون تنگ زیرش پوشیده بود که سینه های گندش خودنمایی میکرد و مشخص بود حداقل ۸۵ با صورت صفید و تو پر و جذاب خلاصه اومدن داخل و سلام و … داشتن داخل مغازه چرخ میزدم که من رفتم مثلا راهنمایی کنم چند تا شال دیدن و براشون آوردم که امتحان کنن اونم شال سرشو در آورد و من شال میدادم بهش اونم هی امتحان میکرد و از منو شوهرش نظر میخواست.و یه جور خاص و معنی داری نگاه میکرد چند بار هم وقتی شال ها رو بهش میدادم و میگرفتم دستشو لمس میکردم و یه بار هم که راجع به جنس شال حرف میزدم دستشو از زیر شال گرفتم و تقریبا یک دقیقه حرف میزدم دستش تو دستم بود و اعتراض نکرد منم یک کم پروتر شدم و جراتم بیشتر شد مخصوصا وقتی دیدم حواس شوهرش کلا به بچشون بود و اصلا توجهی به من و نازی نداشت . منم یواش بهش گفتم لباس های زیر خوبی هم داریم ها.دیدم نگام کرد و به پوزخندی زد بعد بلند ازم پرسید ببخشید لباس زیر زنونه جنس خوب هم دارید منم گفتم بله ولی فروشندمون نیست اگر اشکالی ندارد من خودم در خدمتتون هستم. اونم گفت نه خواهش میکنم که دیدم شوهرش یه نگاهی کرد ولی هیچی نگفت رفتیم قسمت لباس زیر ها که یه پارتیشن چوبی زده بودیم که دید نداشته باشه و خانوم ها موقع خرید راحت باشن رفتیم داخل و لباس ها رو یکی یکی آوردم و ایندفعه دیگه هر سوتین یا شورتی بهش میدادم دستشو میگرفتند فشار میدادم و چون شوهرش نیومد خیالم راحت بود که مشکلی نداره به شوخی و با خنده گفتم اگه از سوتین خوشت اومده امتحانش کن که اونم گفت آره فکر خوبیه یه لحظه جا خوردم که انقد سریع قبول کرد سوتین رو بهش دادم که دیدم رفت بیرون و بعد یک دقیقه برگشت (به شوهرش رسونده بود که میخواد کاری بکنه و اون نیاد ) اومد داخل و مانتو و سارافونشو و سوتینشو در آورد وای چی داشتم میدیدم یه سینه های گرد و بزرگ و سفید سایز ۸۵ من که دیگه خیالم از بابت شوهره راحت بود یه سوتین دیگه برداشتم گفتم این فکر میکنم بیشتر بهتون بیاد و دادم بهش و رفتم پشتش بندشو. ببندم که دستمو بردم جلو و سینه هاشو گرفتم تو دستم فشارشون دادم و پشت گردنش و بوس کردم عجب عطری داشت لامصببب دستمو بردم پایین و کردم داخل شلوارش و از روی شرت شروع کردم به مالیدن کسش و بازی کردن باهاش کسش خیس خیس شده بود معلوم بود خیلی حشری شده و شهوتش زده بالا برگشت زانو زد و شلوار منو کشید تا روی زانو پایین و شروع کرد به خوردن کیرم و خایه هام خیلی حرفه ای اینکار رو میکرد جوری که میخواستم ارضا بشم بلندش کردم خابوندمش روی میز و شلوارشو کامل درآوردم که شورتش هم باهاش دراومد عجب کسی داشت سفید و پفکی سرمو بردم لا پاهاش و شروع کردم به خوردن کس خوشمزش صدای ناله هاش بلند شده بود سرمو با دستش گرفته بود و فشار میداد به کسش که یه لحظه صدای پایین آومدن کرکره مغازه اومد سریع خودمو جمع و جور کردم و رفتم دیدم شوهرش ریموت رو از رو میز برداشته و کرکره رو داده پایین تازه فهمیدم انقد مست شدم که فراموش کردم هنوز کرکره مغازه بالاست .منو دید یه لبخندی زد و رفت پیش دخترش منم با خیال راحت برگشتم که دیدم نازی جون طاقت نیاورده و داره انگشت هاشو میکنه تو کسش تا منو دید گفت لامصب بیا بکن دیگه کسم داره میترکه منم سریع رفتم و کیرمو در آوردم گذاشتم دم کسش و با یه فشار تا ته رفت توش کسش انقد داغ بود که کیرم داشت میترکید شروع کردم به تلمبه زدن و چون پشتم به ورودی بود نمیدم اگه کسی میومد ولی یه لحظه حس کردم یکی پشت سرم واستاده نگاه کردم دیدم فرزاد. کیرشو در آورده و داره با هاش بازی میکنه اومد جلو و خایه هامو شروع کرد به مالیدن و دست کشیدن منم تند تند تلمبه میزدم و صدای نازی هم مغازه رو پر کرده بود فقط خوبیش این بود که خیلی دیر وقت بود و همه مغازه های اطراف تعطیل بود و اونموقع شب هم معمولا کسی رد نمیشه .برگردیم به داستان .فرزاد دستمو گرفت و منو کشید کنار و بدون اینکه هیچ حرفی بزنه زانو زد جلو پاهام و کیرمو گرفت و کرد تو دهنش و شروع کرد به خوردن اونم خیلی حرفه ای میخورد که دیدم نازی هم اومد و دونفری شروع کردن به خوردن حسابی تو فضا بودم که نازی بلند شد داگی نشست روی زمین و با انگشتش سوراخ کونشو نوازش کرد و گفت کیر کلفت تو بکن تو کونمممم که دیدم فرزاد هم گفت آره کون تنگ زنمو جر بده منم کیرمو گذاشتم دم کونش و فشار دادم چون کیرم کلفت بود نازی یه جیغی کشید و گفت چند دقیقه تکونش نده بزار توش باشه تا دردش آروم بشه و بعد یک دقیقه دیدم خودش شروع کرد به تموم خوردن فرزاد هم نشسته بود با کیرش بازی میکرد سینه ها ی نازی رو گرفته بودم و حالا دیگه تند تند تو کونش تلمبه میزدم تقریبا ۱۰ دقیقه ای زدم که دیدم به لرز افتاد و کیرمو از تو کونش در آورد گفت سریع بکن تو کسم منم کردم توش و گفت جرم بده محکم بزن توش و داشت آه و ناله میکرد. و منم تند تند تلمبه میزدم که دیدم چند تا لرزه کوچیک کرد بدنش سفت شدو سینه هاشو تو دستم حسابی سفت شد و بعد چند ثانیه شل شد ولو شد رو زمین که دیدم فرزاد باز اومد سراغمو کیرمو دوباره کرد تو دهنش شروع کرد به خوردن آبم داشت نیومد که دراز کشید کنار نازی و گفت بریز رو صورت جفتمون منم آبمو با فشار خالی کردم
بعد از اون چند بار دیگه خونشون رفتم و آشنایی من با این فانتزی و نفر سوم بودن با این قضیه شروع شد
نوشته: مهدی
ایشون مغازه داشتن ولی خیلی به ندرت میرفتن اونجا! بقیه روز رو به امید رهبر شدن در آینده در حمام عمومی به لاتها سرویس میدادن!
اصل ماجرا: کونمراد شاگرد مغازه بوده شب هم اونجا میخوابیده تا اینکه یه آخر شب چند تا لا میان تو میگن دخل رو خالی کن! اینم میگه کاسبی نکردیم اونام کرکره رو میدن پایین جور دیگه روزیشون رو میگیرن و میرن!! 😁
اولین باریه نظر میدم چون خیلی مخاطبتو اسکل فرض کرده بودی
فقط بگو تورا ریدن یا زاییدن * راستی نگفتی اون لحظه که دوتایی کیرتو میخوردن( کونت میذاشتن) بچه شون رو چکارکردن؟
کیر مرحومین صدام و قذافی به همراه کیر شعبان بی مخ تو کون گشادت تا بشه غار
توکه راست میگی !!!
کوس خواهر مادر دروغگو
حداقل داستان دروغ مینویسین یه بار بادقت بخونینش تا ایجور صوتی تابلو ندین البته شاید دلتون فحش میخواد🕹🕹🕹
حاجی چی میزنی؟ دم ساقیت گرم که جنس آشغال بهت نداده
افتضاح خالی بندی
گالری کیف تبدیل شد به شال و شورت و سوتین
بچه ۴ ساله رو هم گذاشتن پشت کرکره
احتمالا سر شبی اومدن تو مغازه گرفتن کردنت توهم اومدی داستان برعکس کردی نوشتی کی به کیه توهم بنویس خخخ
وای چه پسره چشم گوش بسته ای خوب شد فرزاد و نازی اومدن مغازه ات و بهوت کس داد برات ساک زد وگرنه که تا اخر عمر بی دست و پا و بی عرضه باقی میموندی و با فانتزی اشنا نمیشدی 😂
بازهم دوستان، کامنتهایی بهتر از داستان نوشتند 😂😂😂👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
کس خواهر مادر آدمدروغگو البته تو که راست میگی اخه قرمساق کدوم شوهری اینجور زنشو به تو میده یا خواهرتو میگان به زودی یا مادرتو هنوز شلاق نخوردی بگی وای من
شما توکدوم ایرانی زندگی میکنین که زنهاش اینقدر راحت میان میدن؟ والا ایران ماکه ازاین خبرا نیست جنده هم به این راحتی نمیده مگه میشه؟ مگه داریم؟
اصل داستان موقعی که شال رو میدادی به خانمه دستت با دستش برخورد کرده چون شوهرش خیلی غیرتی بوده برده تو اتاق پرو جوری کونت گذاشته که دیگه نتونستی راه بری
09387677648
کیرکلفت ازکرج میخام
Id : B0y026
09387677648
کیرکلفت ازکرج میخام
Id : B0y026
09387677648
کیرکلفت ازکرج میخام
Id : B0y026
09387677648
کیرکلفت ازکرج میخام
Id : B0y026
سلام سهیل هستم 24 سالمه و سکن قشم هستم با بدنی ورزشکاری و یه بکن حرفه ای . کسی اگه از قشم هست در خدمتتون هستیم
واقعا تخیلاتت در حد کوس شعر بود با این چیزا حال میکنی
جق میزنی میگن کسیکه هر فانتزی دوست داره
دوست داره همونو رو خودش پیاده کنه تو هم دوستی داری
یکی به این شکل کوس و کون زنتو خوب بگاد و تو هم لذت ببری 👙👠💄
خدا وکیلی این چرندیات رو از کجات آوردی ؟؟؟؟؟
اون بچه ۴ ساله چطور شد لعنتی؟؟؟؟؟
فکر کنم یادت رفت ، اونم توی داستان باور نکردنی و جذابت نقش داشت !!!~راستی خیلی نگران حساب کتابت شدم …
یه موقع به هم نریزه حساب کتابت