من و سارا دوست دخترم (۱)

1400/09/13

درود
من فرهاد هستم
من و سارا تو یه میکروبلاگ فارسی با هم آشنا شدیم بعد تو فیسبوک ریگویست دادم اد کرد و دوست شدیم
داستانم شاید طولانی باشه پس قسمت اول رو مینویسیم اگه بازخورد خوبی داشت ادامه میدم .
اون ساکن تهران بود و من شهرستان
هر چندگاهی تو فیسبوک با هم چت میکردیم یه بار هم با دوستم رفته بودم نمایشگاه کتاب تهران با هم هماهنگ کردیم اینو برای اولین بار دیدم
ریزه میزه لاغر و تو دل برو بود
برای اینکه بتونم تو نمایشگاه پیداش کنم شماره اش رو گرفتم
دور از چشم خواهرش و دوستش به بهانه آشغال انداختن رفتیم دم سطل آشغال چند لحظه با هم حرف زدیم و منم یه کتاب رومانتیک خریده بودم بهش هدیه دادم به زور گرفت
می‌گفت که به چه علت اینو قبول کنم
گفتم اولین دیدار
خلاصه اون روز گذشت و من برگشتم شهرستان سر خونه ای که تو ده می‌ساختم شب ها تو فیسبوک با هر بهانه ای میشد پیام میدادم
گاهی بازی پرسپولیس گاهی منچستریونایتد و رئال گاهی هم در مورد پست های اعتراضی به نظام و غیره
تقریبا تو اکثر موارد هم نظر بودیم
تا یه روز به خودم گفتم چرا هی من سلام بدم
چرا هی من ؟
دو سه روز اصلا نت نرفتم
اس ام اس هم ندادم
روز سوم صبح ساعت ۸ دم عابر بانک بودم دیدم اس ام اس اومد
سلام
خبری ازت نیست
نکنه گرفتن تو رو 😂
سلام
نه
نت ندارم برا همین
. چرا اس ندادی؟
: آخه نمی‌خواستم مزاحم شمارتون بشم
. اشکال ندارد که بجای چت اس بدی
از این به بعد هر وقت دلت خواست پیام بده 😉
این اس که اومد قند تو دلم آب شد
گفتم دیگه مخشو زدم این دیگه دوست دخترم میشه .
خلاصه دوباره نت رو وصل کردم شروع کردیم به چت و اس و غیره تا بالاخره ازش پرسیدم
سارا جان بالاخره دوست دختر من میشی یا نه ؟؟ ( چندین بار پرسیده بودم طفره رفته بود )
گفت الان جواب بدم ؟
هر جور راحتی
گفت . باشه میشم
با کلی ذوق پرسیدم جدی میشی ؟؟
آخه اولین جنس مخالفی بود که بهم اهمیت می‌داد اولین دوست دخترم میشد
خوشحال بودم هر روز با هم چت میکردیم روز به روز هم نزدیک تر می‌شدیم
تا اینکه یه پیشنهاد کاری تو تهران بهم شد
منم چون بکار بودم و بی پول قبول کردم و گفتم چه بهتر هر روز میتونم سارا رو ببینم
بهش خبر دادم
ناراحت شد گفت داری ازم دور میشی
گفتم دیونه تهرانه
گفت میخوای بری سرکار دیگه بهم اهمیت نمیدی
با کلی اس قانع اش کردم که دارم میام پیش تو
رفتم تهران سرکار
نگو محل کار رودهن بود ولی سارا ساکن خود تهران بود منطقه ۱۷(اگه اشتباه نکنم )
چند وقت گذشت و یه روز جمعه که تعطیل بودن باهاش هماهنگ کردم برم ببینمش .
منم بچه شهرستان کونم پاره شد تا برم پیداش کنم
از رودهن به فرهنگسرا از فرهنگ سرا تا انقلاب با بی آر تی از انقلاب تا رازی به هر زحمتی بود رفتم
از رازی مغازه به مغازه می‌پرسیدم امام زاده معصوم کجاست از موتوری ها میپرسیدم خلاصه پیاده تا معصوم رفتم نگو از اونجا هم یک کیلومتری باید پیاده میرفتم فکر کنم سه و نیم ساعت طول کشید
بالاخره خانم قدم رنجه کردن چند متر اومد به استقبال من .
همراهش شدم رفتیم داخل یه پارک اونم خیلی راه رفتیم
بوستان کتاب اسم پارک بود
نشستیم
کلی برام تنقلات آورده بود و ترشک و غیره حتی آب هم آورده بود 😂 منم براش عطر خریده بودم .
گفت خیلی دیر اومدی من دو ساعت میشه بیرونم نمیتونم بمونم یه کم بشینیم بریم
گفتم لامصب من سه ساعت میشه تو راه هستم دلت میاد ؟
خلاصه نیم ساعتی نشستیم ( حالا بگذریم که از آپارتمان های اطراف پارک همش بهمون بطری آب پرت میکردن تا نگاه می کردیم پنجره رو میبستن)
کلی نگهاش کردم کلی همو برانداز کردیم
گفت دیگه بیا بریم تو برگشت بهش گفتم سارا اینجوری که نمیشه میشه یه بوس بدی لاقل گفت تو بیا حالا
همینجوری که داشتیم برمیگشتیم دست منو کشید سمت خودش منو برد داخل یه کوچه گفت وایستا نگاهش کردم
گفت میدونی چی شد ؟؟
چی ؟؟
برای اولین بار تو چشمات زل زدم فرهاد جان
گفت خم شو .(گفته بودم سارا ریزه میزه بود ، من هم هم قد بلندم ۱۸۶)
فک کردم میخواد بازم چشم هامو نگاه کنه .
لب هامو بوسید .
اولین بوسه 😘 از دختر رو تجربه کردم باورم نمیشد .
من که تابحال هیچی ندیده بودم هم ذوق کردم .
گفتم میشه دوباره … مِن و مِن میکردم
این دفعه ازم لب گرفت و چپ لحظه لب همو خوردیم . دوست داشتم ادامه بدم ولی نشد برگشتیم سمت خونه اشون خونه رو نشونم داد .
منم برگشتم کارگاه تو رودهن .
دوستان اگر واقعا به این داستان علاقه داشتید ادامه میدم با تمام جزئیات.

نوشته: فرهاد


👍 6
👎 6
7801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

846036
2021-12-04 02:16:42 +0330 +0330

دوست من بالایی کص میگه بنویس قشنگ بود ، سکس منم از یه لب ساده شروع شد

2 ❤️

846112
2021-12-04 11:14:12 +0330 +0330

اره ادامه بده

0 ❤️

846275
2021-12-05 00:01:26 +0330 +0330

بنویس ما که بیکاریم میخونیم

0 ❤️