من و پریا و پریسا (۱)

1401/09/27

این خاطره واقعیست

سال ۱۳۹۲
اواسط پاییز

یروز پسر عمم زنگ زد و برای مهمونیه آخر هفته دعوتم کرد خونشون، حقیقتا چون کاپل نبودم دعوتشو رد کردم ، که گفت احتمالا چند تایی دختر مجرد هم باشن و اصرار کرد که حتما برم
البته اصرارش بی دلیل نبود چون تو اکثر پارتیهامون من ساقی میشدم و خیالش راحت بود که حواسم هست( عزیزان اون سالها بارمن و برنامه گذار مثل الان نبود و خودمون همه چیو هندل میکردیم)
بگذریم، شب مهمونی شد و رفتیم خونشون خیلی شلوغ نبود و همه بعد یک ساعت کاملا سرخوش بودنو داشتن میرقصیدن
یکی دیگه از دوستای پسر عمم هم اومده بود که اونم تک بود ، باهم گرم گرفتیم و پرسیدم تنهایی؟ که گفت دوست دخترش و خواهر دوست دخترش تو راهن و قراره بیان، و گفت اگه تنهام میتونم مخ خواهر کوچیکرو بزنم
تقریبا دو سوم مهمونی گذشته بود که پریسا و پریا اومدن…
وقتی داخل شدن امیر ( دوسته پسر عمم) به سمت اطاق تعویض لباس راهنماییشون کرد و منم کنار بار( اوپن آشپزخونه) نشستم،
بعد چند دقیقه دیدم در باز شد و از راهروی منتهی به اطاق جفتشون اومدن بیرون
پریسا که جلو میومد یک دکلته مشکی پوشیده بود که تا مچ پاش میرسید و کنار دامن لباسش یک چاک سرتاسری تا بالای رونش داشت به نحوی که وقتی قدم بر میداشت کامل سفیدی رونهای پر و خوش تراشش دیده میشد و به همراه یک کفش پاشنه بلند زیباییشو کامل کرده بود ، و از پشت سر هم پریا خواهر کوچکتر داشت میومد
رسیدن کنار بار و امیر به رسم ادب بچه هارو بمن معرفی کرد و من هم با هر دو نفر دست دادم و با لبخندی خودمو معرفی کردم:
«خوشبختم ، علیرضا هستم»
من اونشب طبق معمول اکثر مواقع یک پیراهن سفید جذب با شلوار کتان طوسی به همراه کالج مشکی پوشیده بودم
باقد ۱۸۸ و وزن تقریبی ۸۵ کیلو اندام کشیده و موزونی دارم با اینکه حرفه ای ورزش نمیکنم اما مستعد چاقی نیستم بنابر این با پیراهن جذبی که دوتا دکمه بالاشو باز گذاشته بودم و شلوار راسته ای که پام بود تیپ کلاسیک و قشنگی داشتم، چهرمم خداروشکر بد نیست و تونسته همیشه جنس مخالف رو جذب کنه
به هر حال بعد معرفی و خوش و بش دعوتشون کردیم به صرف مشروب
یک شیشه ودکا از قبل براشون کنار گذاشته بودیم( یادش بخیر اون سالا شیشه مشروب اورجینال مفت و فراوون بود) و شروع کردیم به خوردن
خب ما پسرا خیلی جلو بودیم ازشون و با سه چهار تا پکی که با دخترا خوردیم حسابی سرخوش شده بودیم
امیر از پریسا خواست که برن برقصن اما پریسا که گویا دانشگاه داشته صبحش خستگیشو بهونه کرد و اونا رفتن یه گوشه نشستن
موندیم منو پریا خواهر کوچکتر
پریا دختری ظریف و اسکینی( لاغراندام) بود با قد تقریبی ۱۶۰ یک لباس سر همی یشمی پوشیده بود که کاملا جذب بدنش بود اصلا نمیتونستم تصور کنم که چجوری خودشو تو این لباس تنگ جا داده
اندام متناسبی داشت و سینه و باسنش هم خیلی بزرگ نبود
شاید سینه سایز ۷۰ با یک باسن کمی برجسته اما انگار سینه و باسنش رو با پرگار کشیده بودن
گرد گرد بود
اینو کامل میشد از رو لباسش حدس زد
تا حدی که مطمئنم بخاطر تنگی بیش از حد لباسش و حالت کش بافتی که پارچه لباسش داشت هیچ لباس زیری نپوشیده بود چون نه بند سوتینی معلوم بود نه رَد شرتی
تصور اینکه بدون لباس زیره یکم قلقلکم داد و وقتی دعوتش کردم به رقص، حین رقصیدن شیطنتم گل کرد و زمانی که داشت روبروم میرقصید و یا چرخش های کوچیکی میکرد با ریتم آهنگ، تعمداً دستمو چند باری مالیدم به سینه هاش
حقیقتاً چون خیلی صمیمی با امیر نبودم و دخترا رو هم دفعه اولی بود که میدیدم خیلی برام مهم نبود که ممکنه پریا واکنش بدی نشون بده
و خب بخاطر مستی هم که داشتم تقریبا یکم بی حیا تر شده بودم،
به هر حال پریا که دختر ریز جثه و لاغر اندامی بود و کنار من تقریبا قدش به سینم میرسید کاملا مطیع من بود توی رقص و با اینکه مشخص بود موذب شده از لمس کردن هام اما به روی خودش نمیاورد منم محو صورتش و با ریتم موزیک سر خوشانه میرقصیدم و گهگاهی لمسش میکردم
پریا صورت زیبایی داشت
چشمان کشیده و درشت
چونه ظریف و استخوانی و لبای برجسته که با ارایش قشنگش تمام این زیبایی هارو دوچندان کرده بود و با موهای لخت مشکی که دورش ریخته بود تونسته بود منو مجذوب خودش کنه
محو این زیبایی بودم که یک آن با پرسشی که ازم کرد به خودم اومدم:
+اقا علیرضا مستی؟؟
_چی؟
+میگم مستی علیرضا؟؟
_نه چطور ؟؟
+اخه خیلی شیطونی میکنی موقع رقص!!

اینو که گفت دوزاریم افتاد که خیلی زیاده روی کردم توی لمس اندامش و وقتی چشمم افتاد به سینش دیدم نیپلاش ( نوک سینه هاش) کاملا سفت شده به نحوی که از رو لباس مشخصه به همین دلیل کمی خودمو عقب کشیدم
اونم اینو متوجه شد و ازینکه به خواستش احترام گذاشتم مابقی شب رو هم با من سپری کرد تا انتهای مهمونی که باهم شماره ردو بدل کردیمو گذشت
موقع رفتن هم با امیر چنتا ازین شوخی های بی مزه باجناقی کردیم و امیر بچه هارو برد برسونه
فرداش جمعه هیچ تماسی با پریا نگرفتم و تا شنبه منتظر موندم،
شنبه ظهر بهش زنگ زدم و ازش دعوت کردم که عصری با هم باشیم
اونم پذیرفت و قرارو گذاشتیم،
(با شرح و بسط طولانی سرتونو درد نمیارم چون به اندازه کافی طولانی هست داستانم)
اما جرقه داستان ازینجا خورد که موقع برگشتن زمانیکه نزدیک خونشون بودیم یجا نگه داشتم ماشینو که پیاده بشه بعد تشکرات معمول یهو گفت مواظب خودت باش شیطون
یهو جا خوردم
با اینکه اونشب اصلا حرکت خطایی نکرده بودم تعجب کردم که چرا اینجوری گفت!
یهو گفتم:
_منکه امشب شیطونی نکردم منظورت شب مهمونیه؟
که با خنده ریزش به نوعی تایید کرد صحبتمو
منم زدم به پررویی و همینجوری که ارنجم روی زیر دستی ماشین بود آروم دستمو به بدنش نزدیک کردم و با پشت دستم یک تاچ کوچیک از ناحیه سینش کردم و گفتم
_این شیطونیو میگی
+گفت وای پسر تو خیلی شیطونی
_گفتم خب تو اذیت میشی یا برات جذاب نیست؟
+گفت که نه اما میگم یکم زوده
یهو دلم هری ریخت با این یکم زوده گفتنش، به نظر با اصل ماجرا مشکل نداره فقط بحث زمانش مطرحه!
پریا جذبم شده بود و چراغ سبز رو داده بود
اما غافل بود ازینکه این کارش منو وقیح تر میکرد تو برخورد باهاش

_گفتم مگه تایمی که از رابطه گذشته مهمه وقتی که میتونم انقدر راحت تحریکت کنم
و با نگاهم به سمت سینش اشاره کردم که باز نیپلاش سفت شده بود و از روی پیراهنش کاملا مشخص بود
یهو با این اشارم به خودش اومد و جلوی مانتوشو جمع کرد و گفت
+خاک بر سرم آبروم رفت ، نه بخدا بخاطر هواست که سرد شده یهو لرزم گرفت
منم ازین استدلالش خندیدم و گفتم ماشین که گرمه روت نمیشه بگی تحریک شدی
+گفت خب اینجوری به روم نیار، خجالت میکشم
گفتم حالا ببینمش
( بخدا منظورم این بود که جلو مانتوشو مثل قبل باز کنه که صرفا فرم سینشو از روی لباس ببینم)
اما یهو گفت اینجا!!! (انگار اکی بود که سینشو برام لخت کنه)
یه آن جا خوردم ، بنظر پریا یک قدم جلوتر از من بود تو دلم یک دعایی برای دوست پسر قبلیش کردم با این تربیت کردنش و گفتم اره شیشه ها دودیه دید نداره
که دیدم دستشو برد و یک دکمه پیراهنشو باز کرد و من تونستم سینه های سفید و سر بالاشو ببینم
دستمو بردم نزدیک و سینه سمت راستشو گرفتم تو مشتم
کوچیک بود تقریبا اما سفت و سر بالا
زود دستمو کنار اوردم و اونم دکمشو بست و با یک بوسه خداحافظی کردیم
موقع پیاده شدن نگاه خریدارانه ای به جلو شلوارم کرد و برجستگی عجیبه حاصل تحریک شدمو که تو شلوار تنگم کاملا مشخص بودو برانداز کرد و پیاده شد.
اونشبش تا دیر وقت به چت کردن گذشت و حسابی حرفای سکسی ردو بدل شد و فهمیدم مدتیه کات کرده از یک رابطه چند ساله و به توصیه خواهرش میخواد که با یک پسر سن بالاتر از خودش وارد رابطه بشه خب من اون موقع ۳۰ سالم بود و پریا نزدیک ۲۱ سالش و بنظر کیس مناسبی بودم براش.
فرداش که زنگ زدم برای قرار، گفت پریسا خواهرش حال نداره و مریض شده و داره میره براش سوپ بخره که قرار شد من برم دنبالش و با هم بریم
رفتیم با کلی گشتن بالاخره زیر پل ستارخان یک رستوران پیدا کردیم که سوپ داشت و یک ظرف بزرگ گرفتیم و رفتیم سمت خونه خواهرش که تو طرشت بود
گویا پریسا دوسالی بود که جدا شده بود با ۳۱ سال سن و مستقل زندگی میکرد و داشت فوق لیسانس معماری میخوند و از سپرده پول مهریش زندگیشو میگذروند در این بین هم با یسری پسر مثل امیر هرازگاهی وقت میگذروند اما دوس پسر فاب نداشت،
تو مسیر قرار شد که منم برای پریسا آب میوه بگیرم که از طرف من براش ببره،دم یک سوپری نگه داشتم تا خرید کنم و بر حسب عادت یا عدم اعتماد موقع پیاده شدن سوییچ ماشینو هم برداشتم
رفتم تو سوپری و بعد خرید داشتم میومدم بیرون که دیدم پریا ایستاده دم در سوپر مارکت
_گفتم عزیزم چیز دیگه میخوای
+که گفت نه دیدم سوییچو برداشتی احساس کردم پیاده بشم از ماشین و بیرون منتظرت بمونم بهتره
که من با کلی عذر خواهی گفتم بر حسب عادت بوده و قصد بی احترامی نداشتم و….
اونم پذیرفت اما یک آن تو دلم یک چیزی راجب این دختر شکل گرفت که باعث شد جذابیتش برام بیشتر بشه
به خونه پریسا که رسیدیم
پریا گفت خاموش کن بیا بالا پریسا فهمیده منو داری میرسونی گفته که بگو علیرضا هم بیاد
رفتیم بالا و بعد تعارفات معمول پریسا سوپشو خورد و دخترا نشستن به سریال دیدن از شبکه فارسی وان
خونه پریسا تقریبا ۸۰ متر بود با یک حال کوچیک سمت چپ در ورودی و یک اشپزخانه و دوتا خواب سمت راست خونه
مبلای حالشو بصورت L شکل چیده بود و tv روبرو بود
پریسا خودش روی مبل سه نفره که سمت چپ حال بود دراز کشید و منو پریا هم روی مبل دو نفره که در ورودیه حال بود و پشت پریسا نشستیم.
پریا قشنگ تو بغلم لم داده بود و پاهاشو جمع کرده بود تو بغلش منم دستمو دور کتفش انداخته بودم و یک پتو مسافرتی بخاطر سرما کشید رو پامون موقع سریال دیدن
اونروز پریا یک تیشرت با یقه باز پوشیده بود که طبق معمول سوتین نداشت و یقه هفتیش تا خط بین سینه هاش میرسید
حین سریال منکه حوصلم سر رفته بود اروم دستمو به سینه هاش نزدیک کردم
ترس حضور خواهرش و لمس کردنش تو جمع ریسک بود اما منو تحریکم میکرد
من برای این دختر صبر نداشتم و کشش زیادی بهش حس میکردم
اروم دستمو گذاشتم رو سینش و زیر چشمی پریسارو میپاییدم که برنگرده عقبو ببینه
منتظر واکنش پریا شدم که دیدم چیزی نگفت و همین باعث شد جرات بیشتری پیدا کنم و دستمو اروووم از بالای یقش بردم زیر لباسش و سینه چپشو گرفتم در همین حین سرشو چرخوند به سمتم و با چشمای درشت و تیرش خیره شد تو چشمام بدون هیچ واکنشی کاملا پوکر فیس
انگار میخواد فقط نگاهم کنه
و بعد چند لحظه با دستاش پتو رو تا زیر گردنش بالا کشید و انگار که چیزی نشده به تماشای سریالش نشست
منم که کاملا چراغ سبزشو گرفتم برای چند دقیقه سینش رو تو دستم مالیدم
سینه کوچیک و سفتشو که با کوچکترین تماسی نیپلاش سفت میشد
بعد از کلی نوازش و مالیدن نوک سینه هاش، یک دفعه پریا دستشو گذاشت روی رون پام و چنگی زد و مجدد برگشت بالارو نگاه کرد و زل زد تو چشمام
اما اینبار با چشمایی خمار تر و گونه های گل انداخته
با نگاهش و حرکت سرش گفت نه و منو از ادامه بازداشت
بنظر تحریک شده بود و میترسید تو اولین حضورم تو خونه مجردی خواهرش تاثیر بدی روش بذارم این شد که من دستمو دراوردمو با بوسه ی کوچیکی که از موهاش کردم خیالشو راحت کردم که ادامه نمیدم.
اما جلوم کامل سفت شده بود، داشتم به این فکر میکردم که با این کیر سفت شده چیکار کنم که حس کردم پریا دستشو یهو گذاشت رو کیرم از رو شلوار
یکم با دستش روش مالید و باز برگشت با چشمای گرد و متعجب نگاهم کرد
انگار که از برجستگیش جا خورده باشه
سریع دستشو کشید و پاشد رفت از تو اشپزخونه یک لیوان اب یخ برام اورد
بدون هیچ کلامی
بهم فهموند که امشب آتیشمو باید با نوشیدن یک لیوان آب خاموش کنم
منم کمی نشستم تا کیرم بخوابه و بین آگهی سریال از بچه ها خداحافظی کردم و اونشب با همین شیطنت های کوچیک تموم شد تا اخر شب که قبل خواب پریا مسیج داد که فردا استاد پریسا جهت انجام پروژه و یسری تکالیف قراره بیاد پیشش و پریسا خواسته من و پریا هم بریم که پریسا با یارو تو خونه تنها نباشه( برا نمره احتمالا یارو کشونده بود خونه)
منم سرخوش ازینکه قراره فردا هم پیش این دختر جذاب و هات باشم بهش اکی دادمو خوابیدم
فرداش حدودای عصر رفتم دنبال پریا
از دور که میومد با شلوار جین تنگ سرمه ایش و شومیز آبی به همراه مانتو و شال کرم تیپ بینظیری زده بود و با ارایش کمی غلیظ تر از دیروز منو محو زیباییش میکرد
اومد سوار شد و با یک بوسه و یک لبخند لرزه تو دلم انداخت
رفتیم خونه پریسا و وقتی وارد شدیم استاد پریسا که پسری تقریبا ۳۵ ساله بود از دیدن ما کمی جا خورد طفلک دلشو صابون زده بود که با شاگردش ( پریسا) تنهاست
اونا روی میز وسط حال بساط تدریسو پهن کرده بودن و پریسا ذوق زده از حضورمون بعد یکسری تعارفات بما گفت که از خودمون پذیرایی کنیم و خودش رفت کنار استادش و نشستن به انجام کارای درسیشون
پریا هم بمن گفت که بریم تو یکی از اطاقها تا بچه ها راحت درسشونو بخونن و ما حواسشونو پرت نکنیم
رفتیم به سمت راهرو که منتهی میشد به دوتا اطاق
اطاق تهی که تخت از توش معلوم بود اطاق اصلی بود و کنارش هم اطاق کوچکی بود که کمد و میز اطو توش بود
ما رفتیم تو اطاق کوچیکتر و من نشستم رو زمین و از پریا خواستم بشینه کنارم( تو اطاق اصلیش که تخت و وسایل شخصیش بود نرفتیم)
پریا هم مانتو و شالشو دراورد اومد روبروم و یهو بجای کنارم نشست رو پام
کمی محو زیباییش شدم و بدون مقدمه تو بغلم گرفتمش
اونم چسبید بهم و سرشو گذاشت کنار گردنم روی شونم
نفساش میخورد به گردنم و همین تحریکم میکرد
دستمو حلقه کردم دورش و کمرشو گرفتم سرشو اورد بالا و نگاهمون بهم گره خورد
بعد چند لحظه لبامون به هم چسبید و عین اینکه مدتهاست از هم لب میگیریم و همو بلدیم کاملا حرفه ای شروع به بوسیدن هم کردیم
هم زمان لب پایین پریا و لب بالای من بین لبامون بودو همو میبوسیدیم
خیلی زود زبونامونو نوبتی تو دهن هم میکردیمو میمکیدیم
با نوازش بدنش شروع کردمو بعدش دستمو اروم گذاشتم روی سینش
سوتین بسته بود
یکم تعجب کردم
بخاطر همین سعی کردم دستمو از زیر شومیزش ببرم داخل و سینشو بمالم اما شومیزش تو شلوارش زده بود و نمیشد
تقلای منو که دید پاشد ایستاد که راحت بیرون بیاره پایین لباسشو
منم پاشدم و همونجا چسبوندمش به دیوار
باز لباشو میبوسیدمو میخوردمو میک میزدم
و ارووم ازش پرسیدم چرا سوتین پوشیدی
گفت برات ست تن کردم
گفتم ببینم
پایین شومیزشو از شلوارش دراورد و زد بالا
سوتین سرمه ای گیپور با کاپ نیم دایره که تا نصفه سینشو پوشونده بود رو پوست سفیدش خود نمایی میکرد
یکم ازش فاصله گرفتمو گفتم همه ستتو ببینم
گفت درارم شومیزو
گفتم نه و با دست به پایین تنش اشاره کردم
دوزاریش افتاد
یک نگاه به در کرد و خیالش راحت شد که بستست
دکمه و زیپ شلوارشو باز کرد و لبه شلوارشو به دو طرف باز کرد و همزمان دستشو برد و شومیزشو بالا گرفت که بتونم ستشو ببینم
منکه کامل تحریک شده بودم بهش نزدیک شدم و دستمو بردم و از روی شرتش گذاشتم رو کسش و همینکه داغی و نرمیشو از روی شرت توریش حس کردم مجدد لباشو بین لبام گرفتم
پریا دستشو از لباسش ول کردو حلقه کرد دور گردنم و منو به بسمت خودش کشیدو با محکمتر شدن لب گرفتنش فهمیدم که مالیدن کسش از رو شرت حسابی تحریکش کرده
خواستم شلوارشو بکشم پایین که مانعم شد و گفت اینجا نه
یهو دکمه شلوارشو بست و خودشو مرتب کردو گفت بریم اونور
رفتیم بیرون و سریع چپیدیم تو اطاق اصلی خونه
و پریا درو بست یکم صبر کردیم و گوش دادیم دیدیم استاده داره حرف میزنه و پریسا هم جوابشو میده
گویا متوجه نشده بودن چون ازونجا که اونا نشسته بودن به راهرو دید نداشت
خیالمون که راحت شد باز پریارو کشیدم سمت خودم
بوسه هامون تندتر و وحشیانه تر شده بود
دست بردم به دکمه شلوارش و دکمشو باز کردم
پریا خودش شومیزشو از تنش دراورد و انداخت رو تخت و دستش اومد سمت دکمه پیراهن من
خودم کمکش کردم و پیراهنمو دراوردم
بدنم پر موا اما همیشه با ماشین شیو میکنم و نمیذارم بلند بشه
پریا دستی بروی موهای تنم کشیدو سرشو گذاشت رو سینم
نفس داغش به تنم میخورد
منم دستمو بردم و از پشت باسن گردشو تو دست گرفتم
داشتم میمالیدم که زبون پریارو تو تنم حس کردم
زبونشو کشید از وسط سینم تا زیر گردنم
رو نوک پاش ایستاده بودو سعی میکرد زیر گردنمو برام بخوره
یکم ازش فاصله گرفتم و گفتم شلوارتو درار
خودمم کمر بندمو باز کردمو شلوارمو دراوردم
حالا با یک شرت تنگ اسلیپ مشکی جلوش ایستاده بودم
پریا هم با بدن بی نقصش جلوم بود
اندام لاغری داشت اما رونها و شکمش خوش فرم بود و اصلا حالت استخوانی نداشت
سینه هاش کاملا گرد گرد بود و با باسن گردش کاملا همخونی داشت
نوک سینه و خط کسش از زیر گیپور لباس زیرش مشخص بود
موهاشو به یک طرف شونش ریخته بود و باز بر اثر تحریک گونه هاش سرخ شده بود
کمی که همو برانداز کردیم باز بهم حمله کردیم
چسبیدیم به لبای هم
بخاطر اختلاف قد لب گرفتن تو حالت ایستاده سختمون بود
نشستم لبه تخت و پاهامو باز کردم
پریا اومد روبروم و بین پاهام ایستاد
حالا راحت تر لب میگرفتیم
اون کمی خم شد سمتم و دستشو برد بین موهام
منم دستمو بردم رو کونش و گودی کمرش
اروم دستمو اوردم بالاتر و بند سوتینشو باز کردم
سینه هاش جلو صورتم نمایان شد
سینه های گرد با نیپلهای سفت و قهوه ای رنگ
هیچ افتادگی نداشت و بدون سوتین کاملا سربالا بود
سینه هاشو وحشیانه تو دهنم گرفتم
میک میزدم و همشو هووووف میکشیدم تو دهنم
اونم سرمو چسبوند به بدنش و نفس نفس میزد
صدای درس خوندن بچه ها میومد و ما هم با خیال راحت بعد چند دقیقه خوردن و مکیدن سینش دراز کشیدیم رو تخت
یعنی تقریبا پریا هولم داد رو تخت و زل زد به برجستگی جلو شرتم
براش شرتمو کشیدم پایین
اونم با یک حالت شگفتی نشست کنارم و بیخ کیرمو گرفت تو دستش
کیر من خیلی بزرگ و غیر استاندارد نیست
اما برای دستای ظریف و کوچیک پریا بزرگ به نظر میرسید
انگشتاشو حلقه کرد دور کیرم
به نحوی که نوک انگشت شصتش و انگشت وسطش فقط به هم رسیدن
در مقایسه با دست خودم که کامل انگشت شصتم روی بند انگشت وسطم قرار میگیره کاملا مشخص بود که کیرم برای اون دستای ظریف بزرگه
بعد ازینکه کمی به کیرم خیره شد سرشو اورد پایین سمت کیرم دقیقا نصف کیرمو که از مشتش بیرون بود رو بین لباش گرفت و شروع کرد به میک زدن
سرشو بالا پایین میکرد و با زبونش سعی میکرد دور کلاهک و سوراخ کیرمو بماله و مجدد با میک زدنای محکم باعث میشد خون بیشتر تو کلاهک کیرم جمع بشه و احساس کنم کیرم سفت تر و برجسته تر میشه
بعد چند دقیقه منکه حسابی تحریک شده بودم
پریارو کشیدم روی خودم
و با یک غلت اومد زیرم
حالا کامل در اختیارم بود
خیره تو نگاهش بودم
تمنا و شهوت تو چشمای جفتمون بود
باورم نمیشد طی سه روز تا این حد نزدیک بشیم
بازم دلم براش رفت و شروع کردم اروووم بوسیدنش
همزمان ساعد دست چپم زیر سرش
و دست راستم روی سینش بود
کم کم دستمو بردم پایینتر و از زیر شرتش دستمو به شکاف کسش رسوندم
چهارتا انگشتمو گذاشتم بین پاهاش
انقدر کوچیک بود کسش که کامل زیر کف دستم محو شد
شروع کردم همزمان با لیسیدن لب و گردنش کسشو هم مالیدن
کم کم پاهاشو باز و بازتر کرد و زمانیکه احساس کرد شرتش اذیتش میکنه با یک حرکت شرتو دراورد و دوباره زیرم قرار گرفت
پاهاش کامل باز بود اما انگشتام کامل بین کسش جا نمیشد
بخاطر همین دوتا انگشتای وسطمو بین شکاف کسش میمالیدم،
کمی که مالیدم حس کردم خیس تر شد برای اینکه بفهمم اوپنِ یا نه ارووم انگشت وسطمو سُر دادم سمت سوراخش
نوک بند انگشتمو مالیدم لبه سوراخش و کمی تو کردم یکم بدنشو جمع کرد اما ممانعتی نکرد یکم دیگه که سُر دادم فهمیدم اوپنه و شروع کردم اروم مالیدن قشنگ که خیس شد رفتم پایین که براش بخورم
به حدی شهوتی شده بود که نذاشت و اروم گفت دیر میشه
همه این کارهامون تو سکوت بود و فقط خش خش ملحفه تخت و کش و قوس بدنامون بود که صدا میداد
بعد اینکه ممانعت کرد از خوردن کسش
دستشو برد و مجدد کیرمو گرفت
منم خودمو کشیدم بین پاهاش و کمی بدن پریارو بالاتر کشیدم
نشستم بین پاهاش
ساق پاشو روی رونم انداخته بود
کمی با کیرم ور رفتم و با بزاقم خیسش کردم
اونم با اب دهنش کسشو خیس کرد
و من سر کیرمو گذاشتم دم سوراخش
کمی مالیدم بین پاهاش و اروووم هولش دادم تو
یهو دستشو گذاشت رو سینم و مانعم شد
دراوردم کیرمو و بیشتر خیسش کردم
قشنگ دستم روش سُر میخورد و کاملا لزج لزج شده بود
اینبار مجدد اروومتر امتحان کردم و با یک حرکت تا نصفه کردم تو کیرمو
کشیده شدن کیرمو به اطراف سوراخش حس میکردم و میدیدم که پریا درد تو صورتش دویید
کیرمو همون تو نگه داشتم تا عادت کنه
اونم داشت تحمل میکرد
کمی خشک بود داخل کسش اما لزجی کیر من باعث شد بعد چنتا تلمبه کیرم قشنگ جا بشه
شروع کردم کمر زدن و عقب جلو کردن
پریا ناخوناشو تو بازوم فرو کرده بود و با هر عقب جلو کردن نفس نفس میزد
کامل پاهاشو برام باز کرده بودو حلقه کرده بود دور کمرم
منم دوتا دستمو تکیه گاه کرده بودم دو سمتش و داشتم تلمبه میزدم تو کس تنگ و داغش
سوزشی از داغیش رو کیرم حس میکردم
اونجوری که باید خیس نمیشد اما به حدی تنگ بود این دختر که انگار کیرمو دارم دو دستی فشار میدم
تجربه بی نظیری بود
داشتم عقب جلو شدن کیرمو نگاه میکردم که یک لحظه سرمو اوردم بالا و دیدم اشک داره از گوشه چشمای پریا میریزه پایین
یه لحظه شوک شدم
صورتشو گرفتم تو دستم و گفتم خوبی
با سر گفت اره
اما درد تو صورتش بود
کیرمو کشیدم بیرون و کنارش نشستم که ببینم خوبه یا نه
که پریا دستشو گذاشت زیر دلشو به پهلو غلت زدو پاهاشو جمع کرد تو بدنش
فهمیدم درد میکشه
دراز کشیدم پشتش و از پشت بغلش کردم
ازش عذر خواستمو کلی نوازشش کردم
که برگشتو با لبخندش ازم معذرت خواهی کردو گفت چیزی نیست و فقط عادت نداره
دوباره دراز کشید گفت که بیا روم
رفتم روش و گفت که اروم بذارم بین پاشو بعد بکنمش
شهوت تمام وجودشو گرفته بود
باز سر کیرمو کلی خیس کردم با آب دهنم و اروم چند باری مالیدم بین پاش و سرشو کردم تو یکم نگه داشتم و ارووم ارووم هول دادم داخل
باز درد دووید تو صورتش خواستم درارم که با ناله گفت ادامه بده
اما من دلم نیومد
دراوردم کیرمو و رفتم پایین و شروع به لیسیدنو خوردن کسش کردم کف
پاهاشو رو کتفم گذاشتم تا کامل کسش باز بشه جلوم
یک شکاف صورتی کوچیک داشت و لبه های ونوسش خیلی کوچیک بود و لبه های میانی کسش هم به رنگ صورتی کمرنگ و خیلی ظریف بود به نحوی که وقتی پاهاش بسته بود اصلا از بین کسش هیچ لبه ای بیرون نبود
خیلی کوچیک و مینیاتوری بود کسش
دیدم لبه های سوراخش ملتهب و قرمز شده
حتی دستم نمالیدم روش ترسیدم که پوستش تحریک بشه
شروع کردم به لب گرفتن از کسش حسابی که لبه های کسشو بین لبام گرفتم و مالیدم با دوتا لبم چوچولشو که حالا قشنگ ملتهب شده بودو گرفتم و براش میک زدم
کمرشو هی میکوبید به تخت و موهامو چنگ میزد
کم کم با زبونمم رو چوچولش ریتم گرفتم همزمان با مکیدن نوک زبونمم میزدم به چوچولش انقدر تند تند این کارو ادامه دادم که بعد چند لحظه زیر دل پریا شروع کرد به لرزیدن و یهو پاهاشو جمع کردو از دو طرف به سرم فشار میاورد
فهمیدم داره ارضا میشه بخاطر همین تندتر ادامه دادم لیسیدنمو از پایین تا بالای شکاف کسش شروع به لیسیدن کردم
زبونمو پهن کردمو از پایین سوراخش تا بالای شکاف کسش براش لیس زدم و بعد چند بار انجامش نوک زبونمو تیز کردمو گذاشتم رو سوراخش و شروع کردم تو کردنو لرزوندن زبونم توی سوراخش
که پریا با یه ناله خفیف یهو‌ تمام عضلاتش شل شد و بیحال شد
فهمیدم ارضا شده
خودمو کشیدم بالا و سرشو گرفتم تو بغلم
نفس نفس میزد
و خودشو جمع کرد تو بغلم
نفس داغش میخورد به بدنم و خودشو مچاله میکرد بین بازوهام
بعد چند دقیقه باز به پشت خوابیدو گفت بیا
گفتم چی؟
گفت بیا ادامه بده
توام ارضا بشی
میدونستم تابشو نداره
مخصوصا حالا که ارضا شده بود
گفتم باشه برا بعد
یهو برآشفته شد که نه حتما باید بیای
خواست برام بماله و بخوره که گفتم نه
حقیقت هم حسش رفته بود
هم میدونستم که اون فقط میخواد من ارضا بشم واسه همین نمیخواستم اذیتش کنم
این بود که مخالفت کردم و گفتم زود پاشو بپوش تا یوقت پریسا نیاد
خودمم پوشیدمو خودمو مرتب کردم که تابلو نباشم
پریا هم که کاملا مشخص بود هنوز درد داره پاشد پوشیدو خودشو مرتب کردو تجدید میکاپ کرد با لوازم ارایش خواهرشو رفتیم از اطاق بیرون
گویا بچه ها هم درسشون اخراش بود
در این حین من غذا سفارش دادمو بعد خوردن غذا و رفتن استاد پریسا
از پریا که کاملا مشخص بود بیحاله هنوز، خداحافظی کردمو برگشتم خونه
تا رسیدم پریا زنگ زدو بعد کلی تشکر با کلی بغض و ناراحتی ازم عذر خواهی کرد که نتونسته ادامه بده سکسو
گفت که کمتر از چند هفتست که اوپن شده و دوست پسر قبلیش که حدود ۲۰ سالش بوده بعد اینکه پردشو زده اخلاقش عوض شده و اینم ولش کرده
بنظر که پسره فقط زحمت پرده رو کشیده بوده و زحمت باز کردنش به گردن من افتاده……

خیلی طولانی شد این قسمت
تا اینجا باشه تا مابقی داستانو که هیجانش بیشتره بعدا براتون بنویسم
از اسم داستان معلومه که قراره چه اتفاقی بیفته

ادامه...

نوشته: علیرضا


👍 35
👎 2
61501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907150
2022-12-18 01:45:42 +0330 +0330

فقط یه بزرگواری بکن استاده رو نکن! گناه داره تو وقت آزادش مفتی هم درس بده هم کون!

4 ❤️

907159
2022-12-18 02:17:17 +0330 +0330

داداش متوجه شدیم که انگلیسی بلدی دیگه بیشتر از این خودت رو زحمت نده و از قسمت بعدی بجای نیپل همون نوک سینه بنویس تا اونهایی که مثل من و آقای رئیسی شش کلاس بیشتر سواد ندارن هم متوجه بشن.

4 ❤️

907189
2022-12-18 07:59:25 +0330 +0330

قشنگ بود ولی معلومه خالی بندیه. من اینو کردم، اونو کردم، هیکلم ردیفه، بکنم، طرف تنگ بود، فقط اپن شده بود.

1 ❤️

907217
2022-12-18 15:54:18 +0330 +0330

دخترا اگ تو سن پایین بدن خیلی راحتترن .مثل ختنه شدن پسرا

1 ❤️

907218
2022-12-18 16:11:42 +0330 +0330

لذت بردم واقعا ، عالی بود

0 ❤️

907242
2022-12-19 00:44:46 +0330 +0330

اساتید گرامی زحمت کشیدن راهنماییت کردن راجب نوشتن
من فقط اومدم بگم که ، کیر بابای دخترا تو کونت

1 ❤️

907286
2022-12-19 04:42:56 +0330 +0330

یعنی استاد اینقدر اوسگل بوده نفهمیده شما دوتا رفتید از این به اون اتاق؟ بعد با اینقدر حشری بودن تو استادِ کل آپارتمان نکردی خوبه😏😏😏😏

0 ❤️

907403
2022-12-20 03:00:49 +0330 +0330

ملت ما واقعا کسخلن (بیخود نیست وضع مملکت اینه وگرنه الان جهان اول بودیم)
یه داستان به این جذابی و قشنگی با کمترین اشتباه (هم تایپی و نگارشی و هم مفهومی) اونوقت میان کسشعر مینویسن زیرش
حالا گیرم که خالی بندی باشه مگه شما دستگاه دروغ سنج هستین و مگه اصلا راست و دروغش مهمه؟ مهم جذابیت داستانه که این واقعا جذاب بود
هیچ تناقضی هم تو جزعیاتش و توضیحاتش نداشت
اونقدر هم خوب و درست توضیح داد که مشخصه نویسنده برعکس بیشتر نویسنده های سایت حداقل یبار کص از نزدیک دیده و بلده چطوری میشه یه دختر رو با خوردن به سادگی ارضا کرد
فقط یه اشتباه داشتی اون موقعی که عضلات پاهاش منقبض میشه و پاهاشو سیخ میکنه و کمرش به پست خم میشه لحظه ارضا شدنه و بعدش که عضلات ول میکنه یعنی ارضا تموم شده

1 ❤️

942761
2023-08-17 07:53:41 +0330 +0330

من لذت بردم
نگارش و روانی داستان خوب بود. فضاسازی خوب بود. عالی نبود اما خوب بود.
حضور استاد رو درک نکردم .
ممنونم از زحمت نگارش
قسمت بعد رو هم میخونم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها