اون شب تو پارتی

1396/07/23

دم پنجره ایستاده بودم فقط نگاهم به کوچه بود منتظرش بودم همه میومدن تو با لبخند ولی اون نبود صدای آهنگ همه جارو پرکرده بود با اون لیوان ودکا تودرستم زل زده بودم ب کوچه اونجوری که شب قبلش بلاکم کرده بود مطمعن بودم که نمیاد ولی یک لحظه هم نمیتونستم چشم بردارم از در حیاط
+سینا چته چرا دم پنجره کز کردی این پارتی به لطف توهه بیا بریم به دوستام معرفیت کنم
داوود بود بهترین دوستم کلی برای این پارتی کمکم کرده بود.برگشتم نگاهش کردم و درحالی ک اون لیوانو سر میکشیدم رو ب مهمونا کردم
_نگاه کن ببین من همه اینا رو واسه اون کردم این پارتی فقط واسه اونه کلی سوپرایزو برنامه ولی ب نظرت الان کجاس؟ اصلا براش یکمم مهم نبود
سرشو انداخت پایین
+داداش بعد چهار سال هنوزم دوستش داری تا کی میخوای اینجور باشی ببین با خودت چه کار کردی بیخیالش اون میخواد تو ناراحت باشی
دستمو گرفت تا ببرتم پیش مهمونا از هر پنجتاش یکیم نمیشناختم وقت سلامو خوش آمد گویی مهم نبود اونا کین سرم درد میکرد تو حال خودم نبودم داوود درحالی که گرفته بودم تا نیوفتم بردم رو مبل نشوندم
+داداش خیلی زیاده روی کردی همینجا بمون من برم ببینم چیزی کمو کسر نباشه میام بلند نشو
میدونستم بیشتر از ضرفیتم خوردم نمیشد جلوخودمو بگیرم بغضم گرفته بود تاحالا کاری نبود که انجام نداده باشم براش صدای جیغو آهنگو اون دی جی همه جا بود حتی نمیتونستم بخندم تو حال خودم بودم حسی عجیبی بود انگار یکی داشت نگام میکرد خیلی واضح سنگینی نگاهشو میشد حس کرد چشمام خوب نمیدید هر چی نگاه میکردم نمیدیدمش بیخیال شدم ولی بازم حس میشد حسه خیلی آشنایی بود ی لیوان هنوز تو دستم بود همشو سر کشیدمو انداختمش رو میز جلو اون کتو شلوار داشت خفم میکرد دکمشو باز کردم کراواتو شل کردم و یکی از دکمه های پیرنمو باز کردم بازم حسش میکردم یک نگاه کردم اون گوشه صورتش کاملا
سایه افتاده بود کسی دورش نبود نمیرقصید نمیدیدمش درست نمیدونم چرا حس میکردم همش نگاهش ب منه اون لباس مجلسی قرمز که فقط تا بالای زانوهاش میومد اون کفشای پاشنه بلند قرمز و اون پای سفید منو وادار کرد ک بلند شمو برم طرفش بلند شدم ولی سرم گیج میرفت و کاملا از عقب افتادم رو مبل باز بلند داوودو صدازدم انگار کنارمم بود
+چته آروم اینجاما
_کمکم کن بلند شم
+بیخیال اصلا حالت خوب نیس
_ کمکم کن بلند شم فقط
بلندم کرد آروم رفتم سمتش داوود گرفته بودم وگرنه نمیتونستم وایسم رو پاهام
با صدایی آروم
»مثل اینکه زیاده روی کردی سینا
اسممم میدونست برام مهم نبود خیلیا میشناختنم سعی کردم صورتشو درست ببینم هر چی دقت کردم نمیتونستم بشناسمش
_اسم منو از کجا میدونی؟
»اینجا خیلیا میشناسنت اسم تو رو تمام بنرا و خونه هس
_اسمم هست خودمو از کجا میشناسی؟
صدایی نمیشنیدم ی چیزی گفت ولی نتوستم تو او شلوغی بفهمم چی میگه
_نکنه دوست اونی اومدی ببینی بدون اون داغونم یا نه؟
دیوونه بودم حالم دست خودم نبود نمیفهمیدم دارم چی میگم
»ن دوست اون نیستم ولی دوس دارم دوست تو باشم.
از حرفش خجالت کشیدم چیزی نمیگفتم داوود کنارم بود ولی نمیتوست بشنوه ک چی میگیم
+مثل اینکه چیزی ک دنبالش بودیو پیدا کردی
و رو کرد ب اون دختر غریبه و بهش گفت«من برم ب مهمونا برسم تورو خدا حواست ب داداش ما باشه زود برمیگردم»
»خیالت راحت حواسم هست برو به کارت برس
داوود تنهامون گذاشت نمیتونستم زیاد رو پاهام وایسم بازومو گرفت ک نیوفتم
»خب نمیخوای چیزی بگی سینا
_خب نمیدونم شاید بهتره تو یکم از خودت بگی مثل اینکه منو خوب میشناسی
»میخوام خودت واسم تعریف کنی
اون دستای سفیدش ک بازومو گرفته بود تا نیوفتم خیلی خیلی احساس خوبی بهم میداد انگار از آسمون اومده خجالت میکشیدم ک گرفتتم نفساشو رو گردتو گونه راستم حس میکردم
_ولم کن میتونم وایسم
»حالت زیاد خوب نیس میوفتی
_گفتم ولم کن
بازوی چپمو ول کرد و کاملا افتادم زمین دوباره گرفتو بلندم کرد
»گفتم میوفتی
+حق باتوهه کمکم کن برم تو تختم
همینجوری داشت میبردم سمت یکی از اتاق خوابا دم درش وایسادیم حتی دست نکرد ک ببینه قفله (من قبل پارتی همه درارو قفل کرده بودم ک کسی نره با دختر بعد شر بشه)دست کرد تو جیبم ک اتفاقی هم به کیرم خورد
_چه کار میکنی؟؟؟
+یک دیقه آروم بگیر ببینم کجاس کلید در
پیداش کردو بازش کرد نشستم رو تخت دونفره ک چهار سالی بود دونفره توش نخوابیده بودم
درحالی ک داشت درو پشت سرش قفل میکرد
»درو میبندم کسی نیاد اینجوری ببینتت
کتمو در اورد بعدم کراواتمو کامل ازم جدا کرد داشتم از خجالت آب میشدم تاحالا یک دخترو اینجوری ناجی خودم ندیده بودم سرم سنگین بود کفشامو در اوردم ک دراز بکشم چشمام رو هم گذاشتمو باز کردم ممکن نبود دختر پشتش ب من بود درحالی ک زیپ پشتشو باز کرده بود و کل لباس سرخش از تنش افتاد پایین برگشت نگاهم کرد من انگار سه تا میدیدم
_داری چ کار میکنی؟!
»مدتهاست منتظرتم نترس هیچ کس نمیفهمه
با اون سوتین و شورت بنفشش و تو اون تاریکی ک فقط چراغای زرد تو اتاق روشن بود اومد و روم خوابید لبشو گذاشته بود رو لبام حس خوبی نبود نمیدونم اخرین باری ک یکیو بوسیدم چهار سال گذشته بود مغزم پر سوال ک این دختر کیه ک منتظرم بوده؟
_ببین نکن نباید اینجا باشی
»من میشناسمت نگران نباش حواسم ب خودم هست
چییی؟؟؟حتی داوودم نمیدونست ک بیماری دارم و نمیتونم تو رابطه ها خومو کنترل کنم(اعتیاد ب سکس دارم)فقط اونی ک عاشقش بودم میدونست
_از چی حرف میزنی؟
لباشو گذاشت رو لبام و اروم گاز میگرفت داشتم دیوونه میشدم
دستشو رو کیرم میکشید حسی رو پایین تنم اصلا نداشتم
داشت کمربندمو بازمیکرد من فقط چشمامو بستم اخ اون رطوبت کاملا کرده بود تو دهنش داشت میخورد چشمامو باز کردمو آهی کشیدم با چشماش نگام میکرد شهوت تمام وجورشو گرفته بود نمیدونم چرا دستمو بردم ب سمت موهاشو نوازشش میکردم ک کاملا اومد و شروع کرد لب گرفتن و سینه هاشو ک الان سوتینیم ندات میکرد تو دهنم منم با تمام وجود داشتم میمالیدمو میخوردم همونجور ک روم بود برش گردوندم و شروع کردم ازش لب گرفتن
لعنتی با دستاش داشت دکمه های پیرهنمو باز میکرد جونم تو دهنم اومده بود صدای ناله هاشو تو اون شلوغی میشد شنید سینه هاشو ک میخوردم صدای تپش قلبش و نفس نفس زدناش مثل موسیقی داشت نواخته میشد
پیرهنمو کامل دراورد شرت بنفشی ک داشتو کامل کشیدم پایین لعنتی هیچ مویی نداشت انگار آماده این کار بوده از مدت ها بدون لحظه ای مکس با زبونم کاملا شرو مردم ب خوردن کسش ناله هاش تند شده بود کاملا خیس شده بود هی خودشو میورد از شدت لذت بالا صدای التماسشو میشنیدم
»سینااااااا لطفاااا دیووونم کردی شروع کن
انگار واقعا داشت التماس میکرد اره ناله میکرد بیخیال کسش شدم
این حجم از الکل باعث شده بود کیرم بخوابه دستاشو حس کردم کیرم حسی نداشت ولی دستای اون دورش و خوردنش دیوونم میکرد انگار بلد بود چجوری تحریکم کنه از روم پاشد و رفت کاندومو از تو اون کشو ک همیشه توش دارم برداشت برام سوال بود نمیدونستم کیه و حتی نمیدونستم اینجا چ کار داره اون حتی جای کاندومامم بلد بود
رو کیرم حسش کردم ک کامل کشید روشو افتاد روم اروم بالا پایین میشدو ناله میکرد برش گردوندم کاملا افتادم روش و درحالی ک از لاله گوشش میخوردم عقبو جلو میکردم رو زمین نبود
»اره لطفا آههههه
پاهاشو دورم حلقه کرده بودو ناله میکرد خیس عرق بود نمیدونم چرا صورتشو خوب نمیتونستم ببینم هنوزم مغزم پر سوالای بی پاسخ بود نفط ناله هاشو میشنیدم انگار اون آهنگ پس زمینه داشت کمرنگ میشد
کشیدم از توش بیرون بدونی ک بگم چهار دستو پا شد حشریم کرده بود
باز گذاشتم توش سرعتم زیاد بود
»آهههه عشقم همشو میخوام سریع تر
این حرفا حسابی تحریکم کرده بود خیلی تند عقبو جلو میکردم دستاشو از پشت گرفته بودمو میکشیدم سمت خودم کیرم شروع کرد زدن ک یهو همچی جلو چشمام تار شد آهی کشیدمو
افتادم روش کامل هنوز کیرم داخلش بود اونم ولو شده بود نفس نفس میزد و فقط صدای قلبشو میشد شنید بزور خودمو انداختم کنارش ک دیدم تو بغلمه و داره گردنمو میبوشه هیچی نمیدیدم دیگه فردا صب درحالی ک آفتاب چشممو ازیت میکرد پادم در باز بود لخت بودم لهاف روم بود هیچ صدایی نمیومد سرم خیلی درد میکرد پاشدم بزووور با خودم درمورد دیشب فکر میکردم تو سالن انگار منفجر شده بود کنا آیفوم تصوییری ی رژ لب بود ک معلوم بود با اینکه اتاق نداشتن ولی خیلی حال میکردن رفتمو داوودو دیدم ک افتاده رو مبل سه نفره و خوابه کلیدا دست من بودو تفلک نمیتونست بره رو تخت بخوابه
_داوود پاشو ساعت چنده؟
+هاااا چی شده؟چی میگی تووو؟
رو دستش نگاه کردم ۱۲بود گفتم پاشو ساعت ۱۲س
+دیووووث رفته بودی درم رو خودت بسته بودی با عشقت من تا ۵ اینجا جون میکنم
کلمه عشقت یکم ازیتم کرد
_چی میگی تو درست بنال
خواب بود بلندش کردم باز گفتم برو رو تخت بخواب تا بگم یکی بیاد اینجارو تمیز کنه
ساعتای ۲بلند شد باز زیر لب فحشم میداد
_چته تووو خب یادم رفت کلیدو بزارم راستی اون دختره دیشبو میشناختی؟
+کدوم دختره؟
_بابا همون ک تنهاموم گذاشتی باهم و بردم تو اتاق؟
+دیووونه نشناختیش؟
_باید میشناختم؟
چشماش از داشت در میومد
+دیوونه دیشب منتظر کی بودی دم پنجره؟
_خب ک چی؟
+ابله زنگش زدم اومد دیگه
_خب چرا نگفتی ب من ؟
+حاجی اونی ک دیشب باهاش خوابیدی عشقت بووود
_خندیدم گفتم گمشو حوصله ندارم
جدی حرف میزد فکر کردم هیچ جوره شبیهش نبود قیافش تو خاطرمم نبود
_داوود راست میگی؟
+خلی؟یا زدی خودتی ب خلی؟این همون بود میخوادت ولی بهم گفت نمیتونه باهات باشه
دویدم ب طرف گوشیم ک تو کتم رو زمین بود گوشیمو باز کردم ک ی پیام توش اومده بود «دوستت دارم دیوونه»
قبل از اینکه صب بشه رفته بود گوشیشم دیگه جواب نداد چن وقت پیش خبرشو گرفتم ک رفته بود آمریکا و ازدواج کرده بود دلیل اینکه نمیتونست بامن باشه رو تازه فهمیده بودم
امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه نظرتونو میخونم حتما اگه دوس داشتید بازم داستانای زندگیمو میزارم یه سری از دوستان هستن ک کلا نخوندهو ندیده کلا فقط فحش میدن نمیدونم برا چی شاید از رو عقده کاریشونم ندارم ولی دوستانی ک تمام داستانو خوندن اگه ب قول خودمون اینکاره باشن میفهمن داستان عین حقیقته ولی اگه بازم حسودی میخواین بگید دروغه هو این حرفا باشه من خودم میگم دروغه ک خیالتونم راحت شه بازم ببخشید اگه مشکلی داره یا غلط املایی ب بزرگی خودتون ببخشید

نوشته: Sinasm98


👍 13
👎 5
58408 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

658181
2017-10-15 20:48:00 +0330 +0330

نوشتی چهارسال بود دونفره رو تخت نرفته بودی و چهارسال بود حتی بوسم نداشتی پس چرا تو کشوت کاندوم داشتی؟؟

2 ❤️

658197
2017-10-15 21:31:03 +0330 +0330

عشق زندگیت بود یه سکس کامل با هم کردین بعد نشناختیش این از اون حرفا بود!!!

1 ❤️

658217
2017-10-15 22:59:11 +0330 +0330

قشنگ بود ولی زیاد غلط املایی داشت فکر کنم درحال گریه نوشتیش بازم دمت گرم سرگرم شدیم

1 ❤️

658249
2017-10-16 07:19:39 +0330 +0330

موضوع تکراری بود و کاراکترها مبهم و سیاه بودن و یه سری اتفاقات بدون دلیل میفتاد اما خب جا برای بهتر شدن هم داشت لایک میکنم

1 ❤️

658277
2017-10-16 11:24:29 +0330 +0330

كاندوم چهار سال پيش استفاده كردي؟؟؟؟فاسد نبود ؟

0 ❤️

658296
2017-10-16 14:33:27 +0330 +0330

معتاد ب سكس بودي وولي چهار سال رو تخت دو نفره ات دونفري نخوابيده بودي و كاندوم داشتي؟ از غلط املاييهاي بيشمار هم فاكتور بگيريم ميشه گفت خوب بود ، اگه بازم نوشتي بهتر بنويس

1 ❤️

658300
2017-10-16 15:48:52 +0330 +0330

یادت نیس قیافش چه شکلی بود اما جزئیات سکسو یادته دیوث

2 ❤️

658332
2017-10-16 20:59:40 +0330 +0330

عنو از رو تو ساختن ، بعد کی به توعه عن حسودی میکنه
آخه جغی میگی من sex addict ام
بعد چهار سال تو خیالاتت سکس میکردی
کاندومم به خاطر اینکه به دستت اعتماد نداری ، استفاده میکنی
جغ مغز نداشتتونو سائیده.
بعدش جغی تو اول ابتدایی رو پاس کن
بعد بیا اینجا ساخته‌های مغزِ پوچتو بنویس.
جغی

0 ❤️