مهمان نوازی دانیال برای مهمان

1402/04/07

اسم من دانیال ه، 27 سالمه و اهل شهری در مازندران هستم، پیش بابام که بنگاه املاک داره کار میکنم، کارم بیشتر اجاره دادن ویلا و خونه به مسافراست، گی هستم و بات. قبل از دانشگاه خیلی دلم می خواست که تجربه کنم ولی خب توی شهر ما تقریبا همه همه رو میشناسن و ما رو هم بیشتر از همه و خیلی ریسکیه که با کسی سکس کنی اونم در نقش بات. دانشگاه رفتن من مصادف شد با فرصت تجربه کردن سکس. دانشگاه آزاد بودم و تهران و با کلی استرس و البته چند تا اتفاق ناخوشایند چند باری سکس داشتم اما با تموم شدن درس و برگشتن به شمال دیگه من مونده بودم و حس ناخوشایند بی سکسی و گیر کردن. سربازی رو با شانس معافیت پزشکی گرفتم و شاید اگر به من بود دلم می خواست برم و از شر این فضای شهرمون که زیر نظر همه ای یه مدتی راحت باشم. چند باری خواستم توی شهرهای اطراف کیس پیدا کنم ولی باز یه چیزی ته دلم می گفت یه گندی توش درمیاد و منصرف می شدم. این ترسو بودن و احتیاط شاید بخاطر بی آبرو شدن و تابلو شدن بود. تقریبا بی خیال شده بودم از تلاش مذبوحانه برای پیدا کردن فرصت سکس. یک روز یکی از همکلاسی های قدیمی که تهران بود زنگ زد که عموش از سلیمانیه عراق اومده و می خواد بیاد شمال و می تونم براش یه جا پیدا کنم که بتونه یکی دو هفته بمونه؟ گفتم باشه. یه جا داشتم آپارتمان تک واحدی که نزدیک دریا هم بود و صاحب اش تهران بود و ما اجاره اش می دادیم. زنگ زدم و چک کردم با کسی هماهنگ نکرده باشه و به رفیقم خبر دادم . رفیقم هم گفت باشه و ازم خواهش کرد که هوای عموش رو داشته باشم و اگر کاری چیزی داشت براش انجام بدم.
قرار بود 10 اردیبهشت بیاد و دیروزش زنگ زد و منم آدرس بنگاه رو دادم که بیاد بابت کلید. نزدیک ظهر بود که دیدم یه مرد حدود 50 اینا اومد دم بنگاه و معرفی کرد که عموی سیامک دوستمه.اسمش آقا فرهاد بود و قد نسبتا بلند و هیکلی بود و خیلی قیافه جذابی داشت . البته برای من جذاب بود. کلی تحویل گرفتم و باهاش رفتم که خونه رو تحویل اش بدم.بیرون که اومدم دیدم تنهاست (فکر میکردم با زنی بچه ای چیزی بیاد، چون دوستم گفته بود دو یا سه نفر هستند) و سوار ماشین شدیم و توی راه یه کم از دوستم پرسیدم و کمی حال و احوال و یه کم سوال اون پرسید تا رسیدیم. خونه رو تحویل اش دادم و به خاطر درخواست دوستم بهش گفتم هر چیزی خواستید یا کاری داشتید به من بگید. داشتم از خونه می اومدم و خداحافظی می کردم که پرسیدم سیامک گفت چند نفرید. خندید و گفت آره . ممکنه دوستم بیاد بهم سر بزنه بخاطر اون گفته . خداحافظی کردم و اومد. گاهی زنگ می زد و سوال می پرسید بابت مثلا رستورانی و جایی و این چیزا و منم جواب می دادم . دو سه روزی گذشته بود. یه روز ساعت 10 اینا بود که سوار موتور بودم و توی خیابون جایی می رفتم که ماشین اش رو دیدم نزدیک شدم دیدم یه پسری کنارش نشسته، با هم حرف می زدن و می خندیدن. پشت چراغ قرمز که وایستادن یه کم نزدیک شدم که احوالپرسی کنم ولی حس کردم دستای فرهاد روی پاهای پسره میره و پسره هم همینطور، دقیقا کنار ماشین با موتور وایساده بودم و دعا می کردم نبینه من رو. سرم رو اونطرفی کرده بودم. مشکوک شدم و با فاصله رفتم . داشتن میرفتن خونه. حس می کردم خبریه اما اینکه قضیه سکس باشه برام باور کردنی نبود. هرچی دقت کردم پسره آشنا نبود. دستش دور کمر پسره بود و رفتن بالا. می دونستم اگر سکس باشه حداقل نیم ساعتی اونجان، رفتم کارم رو انجام دادم و برگشتم و سر کوچه وایسادم. یک ساعت و نیمی از ورودشون گذشته بود که اومدن بیرون و سوار ماشین شدن، نزدیک یه رستوران واستاد و رفتن پایین، هرچی بیشتر می پاییدم بیشتر از حرکات آقا فرهاد و پسره متوجه می شدم که قضیه حتما سکس بوده. بعد از رستوران رفتن سمت تاکسی های شهری و منم با فاصله تعقیب می کردم. قبل از تاکسی ها یه جایی که خلوت بود یه دفعه زد کنار. ترسیدم که نکنه متوجه شده تحقیق می کنم . دیدم یه کم از پسره لب گرفت و دوباره راه افتاد. شک ام به یقین پیوست و برگشتم. توی راه مغزم داشت بین تور کردن آقا فرهاد و اینکه عموی رفیقمه و نکنه بهش بگه کلنجار می رفتم. از طرفی هم خوب طرف دیوانه نبود که به برادرزاده اش بگه. تصمیم گرفتم یه راهی پیدا کنم. به دوستم زنگ زدم و گفتم عموت اهل دل هست، میخوام براش آبجو ببرم. گفتم شاید اهلش نباشه و ضایع باشه . سیامک خندید که نه بابا عموی من اهل حاله. خانم اینها هم خواست براش جور کن. یه کم شوخی کردم و خداحافظی کردم . یه شیشه از آبجو هایی که بابام درست می کنه رو برداشتم و اول زنگ زدم بهش و بعد رفتم دم خونه. هنوز لباس در نیاورده بود. گفتم بهش که بابام آبجوهاش اوکی شده گفتم براتون بیارم. تعارف کرد و رفتم داخل. یه کم استرس داشت و هی زمین رو نگاه می کرد حواسش پرت بود. خلاصه کلی حرف زدیم و سعی کردم یه کم رله رفتار کنم که یخش باز بشه. و یه کم که روم باز شد به شوخی گفتم سیامک گفت هرچی عموم خواست جور کن براش حتی خانم . خندید و گفت دیگه من با تجربه تر از این حرفام . اونقدر آدم قدیمی نیستم. در کل خانم ها رو درک نمی کنم . بخاطر همین مجرد موندم. یه کم از شرایط شهر و اینکه نمی تونم خیلی مانور بدم گفتم و اونم گفت اینترنتی بهتره . از شهر دیگه ، یا میری سفر. استرس تمام جونم رو گرفته بود. دل رو به دریا زدم و گفتم آخه گاهی آدم خاصه وضعیت اش و خیلی نمی شه مانور داد. انگار حس کرده باشه پرسید وضعیت خاص یعنی چی ؟ لال شده بودم . من من کنان گفتم : نمی دونم. خب آدما فرق داردن و شرایط اشون و کیس هاشون متفاوته دیگه. جرات ادامه نداشتم . خواست یه چیزی بپرسه. گفتم ببخشید و پاشدم بزنم بیرون و گفتم با اجازه ات من برم دیگه و با لبخند گفت : بالاخره آدم یه بار زندگی می کنه، تو هم خلاقیت به خرج بده.
زدم بیرون. حالم عجیب بود، استرس، هیجان، ترس و فکر کردن به اینکه نکنه ضایع کردم تا خونه ولم نمی کرد. شب زنگ زد که فلان جا رفتی ؟ گفتم آره می شناسم ؟ گفت اگه کاری نداری میتونی باهام بیای ؟ هم استرس داشتم که نکنه سوتی بدم و یه ضایع بازی عظیم پیش بیاد و از طرفی هم گفتم فرصتیه که شاید خوب باشه. فردا صبح تر و تمیز کردم و سعی کردم یه کم تیپ ام پسرونه تر باشه و دم خونه اومد دنبالم. یکی دو ساعت بعد یخ من آب شده بود و دیگه استرس نداشتم و اون هم راحت حرف می زد ولی هنوز تا اصل مطلب باقی مونده بود.
انگار نه اون جرات ریسک داشت و نه من. ولی خب من می دونستم اهلش هست ولی اون نه. یه کم غرغر جبر جغرافیایی کردم و سر حرف که باز شد دوباره رفتم سر اینکه آدم هر کاری نمی تونه کنه. دیشب تا صبح بهش فکر کرده بودم و جمله آماده کرده بودم. همینجوری که داشت سوال پیچ می کرد که مثلا چی . گفتم بین خودمون بمونه. یه بچه محل دارم همجنسگراست و بیچاره بخاطر یه بار اشتباه حالا انگشت نما شده. اول فکر کرد واقعی می گم و بعد که یه کم خاطره تعریف کردم یه کم ساکت شد. وقتی خواستیم پیاده شیم یه جایی با لبخند گفت : گاهی آدما یه حرفهایی رو از زبون دیگران می گن. من دیگه وا داده بودم. جواب ندادم. رفتیم و اومدیم و حرف دیگه نکشید. ولی مطمئن بودم که فهمیده و یه جورایی خیالم راحت شده بود. موقع برگشت نزدیک خونه ما که شدیم یه دفعه پرسید این بچه محلتون رو میتونی بهم نشون بدی ؟ خیلی دوست دارم ببینم چه شکلیه؟ مکث کرد و هر دو سکوت کردیم. یه کم دیگه به حالت شوخی گفت : البته اگر واقعی هست و کسی جاش حرف نمی زنه ! من فقط سکوت کردم و رسیدیم . دم خونه خداحافظی کردم و پیاده شدم که یه دفعه صدا زد و از پنجره سرم رو بردم داخل، با لبخند چشمک زد و گفت : بچه محلتون رو بگو یه پیام بده به من! خیلی دوست دارم بشناسمش. یه خنده عصبی کردم و خداحافظی و اومدم .
همه چی معلوم بود، فقط من باید جرات می کردم و پیام می دادم. هورنی شده بود ولی هنوز استرس داشتم. کاملا ذهنم تعطیل شده بود. 11 شب بود که از سر حشر و فکر واتسآپ بهش پیام دادم : سلام آقا فرهاد، بچه محل ام . گفتید پیام بدم. تا جواب بده قشنگ از استرس مردم و زنده شدم. پیام داد سلام به روی ماه بچه محل خجالتی. دیگه حرف مون شروع شد و منتظر بود که من برم پیش اش. فرداش صبح باید جای می رفتم و قرار موند واسه عصر. تا عصر حواس پرت بودم و اصلا تمرکز نداشتم. حتی نتونستم ناهار بخورم.
نزدیک ساعت 3 اینا بود که رفتم خونه و اول رفتم دستشویی و خودم رو خالی کردم و تمیزکاری و بعدش سریع یه دوش گرفتم و خوب بدونم کم مو هستش و تقریبا کمتر از یک هفته بود که شیو کرده بودم بدنم رو و فقط یا ژیلت سرسری شیو کردم . یه لباس راحت پوشیدم و زدم بیرون. رسیدم و رفتم بالا. با خوشرویی استقبال کرد. کمی خجالت می کشیدم. برخوردش متفاوت شده بود و من وقتی به اینکه اومدم که باهام سکس کنه فکر می کردم بیشتر خجالتی عمل می کردم. اما فرهاد خیلی نزدیکتر از قبل بود و دستاش روی بدن من می چرخید تا برسیم توی پذیرایی و بشینم روی مبل. حال من رو که دید . گفت : نکنه اولین بارته ؟ سوال سختی بود توی اون حالت . آروم گفتم : نه ! یه لیوان آب برام ریخت و اومد نشست کنارم و با خنده گفت : خب، دوست دارم برام بگی از شیطونی هات . لیوان آب رو به زور خوردم و گفتم : چی بگم . بی خیال. خندید و گفت : دانیال جون راحت باش. خجالت نکش و فکر نکن . باشه ؟ با خجالت نگاهش کردم و چشم تو چشم شدیم نگاهم رو دزدیدم . چونم رو گرفت و یه بوسه از لبهام گرفت. نگاهم کرد و دید که نگاهش نمی کنم دوباره یه بوسه دیگه و آروم آروم لبهام رو شروع کرد به خوردن. چشمام رو بستم و وا دادم. یه کم که ازم لب گرفت. بهم گفت : هر جا هر کاری دوست نداشتی راحت بگو . نمیخوام اذیت بشی. تیشرتم رو از تنم درآورد و یه کم گردنم رو خورد و شروع کرد بازی کردن با سینه هام . تمام کسایی که قبلا باهاشون سکس داشتم اکثرا دو سه سال باهام اختلاف داشتن و همیشه دلم سکس با یه مرد بزرگتر از خودم و جا افتاده می خواست. فرهاد منو رها کرد و بلند شد و رکابی ای که تنش بود رو درآورد و بعد شلوارکش رو درآورد و با یه شورت که کیر نیم خیزش زیرش تکون می خورد دوباره مشغول خوردن و بازی کردن با سینه و بدن من شد. بدن مردونه و پر موی فرهاد دیوونه کننده بود. یخم باز شده بود و با دستم کیرش رو از روی شورت می مالیدم. دکمه شلوارم رو باز کرد و با کمک خودم درآورد. به پشت روی کاناپه دراز کشیده بودم . فرهاد بلندم کرد و کنارش نشستم و دستم رو برد داخل شورتش و منم کیرش رو گرفتم و از شورتش بیرون آوردم و کمی مالیدم. خم شدم و سر کیرش رو با زبون لیسیدم و کیرش رو کردم داخل دهنم. شورتش رو از لبه ها پایین کشید که مزاحم ساک زدن من نباشه، کیرش و تخماش شیو شده بود و حسابی ترو تمیز کرده بود. دستش رو پشت کمرم می کشید و داخل شورتم می کرد و با انگشت سوراخم و لای کونم رو نوازش می کرد و می مالید. یه کم گذشت و سرم رو گرفت و آروم بلند شد. و من جلوش روی زمین زانو زدم و شروع کرد کیرش رو ساک زدن. گاهی خم می شد و نوک سینه هام رو می گرفت و می کشید و میمالیدشون. کیرش توی دهنم شق شده بود. با یه دست کیرش رو گرفته بودم و ساک می زدم و دست دیگه ام روی رون پاش بود. گاهی صورتم رو می چسبوندم به رون اش و یه وری ساک می زدم براش. حس کردن موهای بدنش با صورتم دیوونم میکرد. مثل بقیه که دوست دارن توی دهن آدم تلمبه بزنن و بکنن تا حلق آدم نبود و بیشتر از بازی و مدل های مختلف لیسیدن و با زبون بازی کردن با کیرش لذت می برد. خودم چند بار کیرش رو تا ته حلقم بردم و نگه داشتم که بهش حال داده باشم.گاهی کیرش رو از دهنم در می آوردم و آروم به لپام می زدم و به صورتش نگاه می کردم که با لذت داره منو نگاه میکنه. هیچوقت آب کسی رو نخورده بودم اما اون لحظه اونقدر حشری بودم و برام هیکل و کیرش باحال بود که دوست داشتم داخل دهنم ارضا بشه. کیرش حسابی شق شده بود و از ساک زدن من سرخ سرخ. سر کلاهک کیرش قلمبه بود و سفتی کیرش توی دستم باعث می شدم نخوام تموم بشه ولی عقب کشید و بلندم کرد و با دست صورت و لبهام رو مالید و دوباره چونه ام رو گرفت و چند تا بوسه از لبهام گرفت. این مدلی که چونه ام رو می گرفت و لب میگرفت ازم از مردونگی اش و بات بودن و در اختیارش بودنم لذت می بردم. شورتم رو درآورد و کمی با کیرم که خوابیده بود بازی کرد. از پشت بغلم کرد و دستاش رو دورم حلقه زد و کیرش که شق بود از پشت به پاهام و کونم می خورد و در حالی که آروم آروم به سمت اتاق میرفتیم دم اتاق ازم پرسید: میخوای بری دستشویی ؟ تمیز کردی ؟ با بی حیایی گفتم آماده کردم خودم رو برات. تمیز تمیزم و دستم رو بردم پشت و کیرش رو گرفتم و یه کم نوازش کردم. گفت پس بریم که خیلی کار دارم با این کون خوشکل ات ، وارد اتاق شدیم و روی تخت دو نفره ای که بود همونجوری روم دراز کشید و گردنم رو شروع کرد خوردن.
انگشت شست دستش رو کرد توی دهنم و همونجوری که روم نیم خیز بود و گردنم رو گرفته بود با انگشت شستش سوراخم رو می مالید و کمی داخل می کرد. بعد دم گوشم
گفت : آخرین بار کی مهمون داشته این سوراخت ؟
گفتم : بیشتر از یک ساله . انگار دوست داشت حرف بزنم .
آروم روم دراز کشید و پرسید : کی بوده که این کون رو حال داده ؟

  • یه پسره بود توی نت آشنا شدیم.
    -خب ؟ راضی بودی ؟ خوب کردت ؟ خشن بود یا عاشقانه ؟
  • گفتم آره، حسابی سواری کردم . کمی خشن
    -چقدر خشن ؟ خودت خشن دوست داری؟
    +جواب دادن به این سوال سخته . گفتم : در حد اسپنک، در این حد دوست دارم.
    -پس دوست داری کونت سرخ بشه ؟ و از روم بلند شد و یه سیلی زد به لپ کونم.
    با عشوه جواب دادم ، جونن آره . دوست دارم . و ضربه بعدی و جون گفتن من. چند تا سیلی زد و حسابی حال اومدم. بعد رفت از زیر تخت کیفش رو درآورد و کاندوم و یه ژل روان کننده که پماد مانند بود رو هم آورد. گفت دانیال، داگی بشین لبه تخت. منم اطاعت کردم و داگی به سمتش نشستم . یه کم پاهام رو از هم باز کرد و با انگشت شروع کرد سوراخم رو انگشت کردن. کمی خشک بود و خوب نمی شد. یه کم ژل زد و حالا روان شده بود. ده دقیقه ای با انگشتاش بازم میکرد ولی فقط یه انگشت اش رو داخل می کرد و انگار نمی خواست خیلی باز بشم. چند بار هم کیرش رو لای کونم می کشید و دم سوراخم می مالید و دوباره با انگشت ادامه می داد. دیگه آماده شده بودم. کیرش رو کاندوم کشید و پشتم ایستاد. کیرش رو لای کونم نگه داشته بود و بالا و پایین می کرد. بعد سر کیرش رو روی سوراخم کمی فشار داد و بعد گفت : هر وقت دردت اومد بگو که فشار ندم. اما من حتی این درد اولیه رو هم دوست داشتم. کیرش رو فشار داد داخل. اونقدر سوراخم رو چرب کرده بود که سرش راحت سر خورد و تا کلاهکش رفت داخل. درد چندانی نداشت یه کم مکث کرد و یه فشار دیگه . درد داشت و چون درد کشیدن رو دوست داشتم گفتم جونن . می خوام . می دونستم اونقدر تنگ هستم که حس کنه و می فهمید که از درد لذت می برم. یه فشار دیگه داد و کیرش تا نصفه داخل شد. از درد سرم رو روی بالشی که جلوم بود فشار دادم و تقریبا یه ناله جیغ مانند کشیدم.
    متوقف شد و ثابت شده بود. دستش رو روی کمرم می کشید . تقلای من رو که زیر کیرش دید تکون نخورد تا کمی آروم بشم و کونم باز بشه و یه کم بیرون کشید و خیلی کمتر از دفعه قبلی داخل کرد. کیرش رو کم کم داخل می کرد و منم تحمل می کردم تا تموم بشه ولی خب سوراخم رو خیلی چرب کرده بود و خیلی نمیتونست کنترل کنه . فقط دوست داشتم بدنم رو بگیره وقتی داشتم درد رو تحمل می کردم . دستم رو بردم عقب و دستاش رو گرفتم و روی پهلوم و شکمم گذاشتمشون . کیرش دیگه تا ته داخلم شده بود و من از حشر داشتم دیوونه می شدم. چند بار کیرش رو آروم تا نیمه کشید و داخل کرد و با هر بار داخل کردن آخ و ناله من همراهی اش می کرد و ریتم اش محکم تر و تندتر شد و تلمبه ها آغاز شد. سوراخم دیگه باز شده بود و حالا درد و فشار کمتری داشت . همونجوری که داشت تلمبه می زد. دستش رو گذاشت پشتم که آروم دراز بکشم روی شکمم . بالش رو بغل کردم و روی شکم دراز کشیدم و فرهاد کامل اومد روم و شروع کرد به ادامه گاییدن من. سرش کنار سرم بود و صدای نفسش و گرماش رو روی گردنم حس می کردم . سرم رو برگردوندم سمتش و شروع کرد به لبهام رو خوردن و حالا حشری تر شده بود و تلمبه هاش رو آروم کرده بود ولی چند تا یکی محکم ضربه می زد و صدای ناله ام توی لب گرفتن گم می شد. یه کم که اینجوری کرد، از روم بلند شد و بلندم کرد و لبه تاج تخت رو گرفتم و دولا شدم و فرهاد از پشت داخل کرد و دو طرف کمرم رو گرفت و شروع کرد به گاییدن کونم. نگاهم به آینه خورد . هیکل پشمالو و گنده فرهاد که بدن لخت و گوشتی من رو توی بغلش گرفته بود و داشت تلمبه میزد حس خوبی داشت . توی آینه به صورت خودم نگاه می کردم که صورتم خیس عرق و موهام بهم ریخته و لخت در اختیار مردی هستم و صورت فرهاد که از کونم و بدنم داشت لذت می برد و با دستش یکی از سینه هام رو گرفته بود توی مشت اش و میچلوند و می کشید. فرهاد ولم کرد و بالای تخت دراز کشید و گفت : وقت کیرسواریه . روبروش نشستم روی کیرش و پاهام رو دادم زیرم و کیرش رو میزون کردم روی سوراخم و آروم نشستم روش و کیرش بیشتر از قبل داخل شد. دستام رو روی بدنش ستون کردم و شروع کرد بالا و پایین کردن . گاهی خسته می شدم و به جلو و عقب خم می شدم و استراحت می کردم و دوباره ادامه می دادم. یه کم که خم شدم جلو، فرهاد پاهاش رو کمی جمع کرد که نزدیک اش بشم و آروم با سینه هام بازی میکرد و گاهی آروم می زدن روی صورت و می گفت : ای کونی شیطون . کارت خوبه . آفرین . خسته شده بودم و آروم کرده بودم که هلم داد طرف خودش و بغلم کرد و چند تا تلمبه زد داخلم . حس خوبی بود. سینه و شکم لخت و بی موی من روی بدن پشمالو و گرم و هیکلی فرهاد بود . یه کم دیگه بهم نگاه کرد و گفت خسته شدیا ؟ و همونجوری منو بغل کرد و به پشت خوابوند و در حالی که پاهام رو دورش حلقه کرده بودم و اونم شروع کرد به گاییدن من و پاهام کاملا از هم باز شده بود و کشاله هام می کشید و فرهاد سعی داشت تند و محکم تلمبه بزنه . انگار خودش هم خسته شده بود و می خواست زودتر ارضا بشه. خیلی سریع و بی ملاحظه تلمبه می زد و سینه هام رو می خورد و لبهام رو می خورد و گاهی کمی خشن می شد و سینه هام رو آروم گاز می گرفت. یه دفعه چند تا محکم داخلم ضربه زد و همزمان یکی از سینه هام رو که داشت می خورد رو محکمتر از قبل گاز گرفت . جوری که از درد کیرش داخلم و سوزش گاز گرفتن سینه ام یه جیغ ناله ای کشیدم و دیدم آروم شد و داخلم ارضا شد. بیحال شده بود و بدنش شل شده بود و سنگینی اش رو نمی تونستم تحمل کنم . کیرش رو بیرون کشید و به پشت کنارم دراز کشید . من هنوز حشری بودم . چند دقیقه که گذشت بلند شد و رفت دستشویی که کاندوم رو دربیاره و کیرش رو شست و برگشت و کنارم دراز کشید و بدنم رو نوازش می کرد و گفت : ببخشید خیلی اذیت شدی ؟ یه دفعه کسخولم در رفت . خندیدم و اونم لبخند زد و جای گاز گرفتگی سینم رو بوسید. دستش رفت سمت کیرم که برام بماله که ارضا بشه و نذاشتم. یه کم که اوکی تر شد . شروع کردم کیرش رو کمی مالیدن. یه ربعی با دستم مالوندم تا یه کم شق شد. بلند شدم و فرهاد کامل دراز کشیده بود و من شروع کردم به ساک زدن . فکر می کردم با اون سن و سال خیلی طول بکشه که شق بشه و اصلا ارضا بشه. ولی کیرش آروم آروم توی دهنم شق شد و منم گاهی با مالوندن کیرش به سینه ام و صورتم استراحت می کردم و دوباره ادامه ساک زدن. هیچ ایده ای بابت ارضا دوباره اش نداشتم و اصلا تا حالا آب کسی رو نخورده بودم ولی اون روز می خواستم این تجربه رو با فرهاد داشته باشم .
    دهنم کم کم خسته شده بود و بالاخره وقتی دور کلاهکش رو بین دو لبم نگه داشتم و با زبونم با سر کیرش بازی می کردم . آه و ناله اش دراومد و وقتی نبض زدن کیرش رو زیر دستم حس کردم . چشمامو بستم و کیرش رو کمی داخل تر کردم. یه لحظه گرمای آبش داخل دهنم رو حس کردم و دستش ناخودآگاه اومد روی سرم و نگه داشت. یه دفعه خودم هم ارضا شدم و آبم اومد و دستم رو گرفتم که نریزه روی تخت. دهنم پر شده بود و سرم رو عقب کشیدم و دهنم باز شد و یه کمی از آبش ریخت روی کیرش و سرم رو که بلند کردم باقی اش رو گردن و سینه هام جاری شد مزه اش رو نمی شد متوجه شد . حس خاص توی دهنم بود. یه کمی هم ناخودآگاه قورت دادم. فرهاد چند تا دستمال کاغذی داد دستم و کیرم و رونهام و گردن و دهنم و سینه ام رو پاک کردم. بلند شدم و رفتم داخل دستشویی . صورتم رو شستم و دهنم رو چند بار آب پرکردم و خالی کردم ولی یه حسی بود هنوز داخل دهنم. . صورت خودم رو نگاه می کردم. چقدر برام لذت بخش بود و به این فکر می کردم که با ارضا شدن فرهاد توی دهنم منم ارضا شدم . دستشویی کردم و برگشتم توی اتاق، حالا یه کم عادی تر شده بودم و خجالت می کشیدم و خواستم برم بیرون اتاق که فرهاد گفت بیا پیشم و منو بغل کرد و آروم توی بغل گرم و مردونه اش چشمام رو بستم . یه کم خوابیدم و وقتی بلند شدم . فرهاد املت درست کرده بود و هوا تاریک شده بود. خودش فقط شورت پاش کرده بود و به منم گفت فقط شورت پام کنم و روی صندلی نشستم بغلش و مثل یه بچه لقمه میگرفت و می داد بهم.
    اینقدر حالم خوب بود که دوست نداشتم برم خونه خودمون. فرهاد اصرار می کرد که شب بمونم ولی نمی شد و باید می رفتم خونه .لباس پوشیدم و برخلاف میل فرهاد که اصرار داشت بمونم زدم بیرون . اینقدر هیجان داشتم هنوز که نمی تونستم برم خونه . یه کم توی خیابون چرخیدم و بعد رفتم خونه . به من بود دوست داشتم هر روز برم پیش فرهاد و از فرصتی که هست استفاده کنم ولی خب دوست نداشتم خیلی ضایع باشه و ازم سیر بشه .
    از روز سکس تقریبا 7 /8 روز دیگه فرهاد شمال بود و دو بار دیگه سکس کردیم و فرهاد رفت تا شهریور و من دوباره موندم توی بی پارتنری.

نوشته: دانیال از بابلسر


👍 17
👎 -4
18901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

935243
2023-06-29 00:50:11 +0330 +0330

اوووف دمت گرم چقدر خوب بود
منم دقیقا هم حسم باهات و دنبال همچین پارتنری
نوش جونت
عالی نوشته بودی

1 ❤️

935265
2023-06-29 03:40:01 +0330 +0330

قشنگ بود
حس واقعی بودن داشت
این استرس هارو تجربه کردم با اینکه سخته ولی سکس که بهش میرسی واقعا لذت بخشه…

2 ❤️

935267
2023-06-29 04:00:16 +0330 +0330

منم زياد ميام شمال ويلا هم خودم دارم كسى پايه بود پيام بده

0 ❤️

935276
2023-06-29 06:00:09 +0330 +0330

آفرین.خیلی خوب بود داستانت.منطقی و باور پذیر.فقط ایکاش لیسیدن و خوردن کون و احیانا زنونه پوشی هم توش میاوردی.عالی بود

0 ❤️

935309
2023-06-29 12:35:42 +0330 +0330

منم عاشق مردهای سن بالا هستم

1 ❤️

935330
2023-06-29 15:21:27 +0330 +0330

یاد خاطره هایی افتادم که خیلی وقته واسم تکرار نشدن و حسرتش داره منو میکشهه

1 ❤️

935453
2023-06-30 08:52:47 +0330 +0330

Nice one.tnxx

0 ❤️

935480
2023-06-30 15:09:11 +0330 +0330

دانیال میای پیوی ؟

0 ❤️

935527
2023-07-01 00:17:27 +0330 +0330

چقدر مهمان نواز دمت گرم منم اومدم شمال همینجوری مهمان نواز باش

0 ❤️

935616
2023-07-01 12:06:02 +0330 +0330

قشنگ بود
منم عاشق مردای سن بالای ۴۵ سال هستم
حس خوبیه که ازطریق دوستی به سکس برسی

1 ❤️

937287
2023-07-12 03:40:15 +0330 +0330

تهران نمیای

0 ❤️

943765
2023-08-23 03:38:28 +0330 +0330

منم عاشقه مردای بالا ۵۵ هستم با کیر معمولی
تا سوراخمو باز کنن

0 ❤️

968876
2024-01-30 09:50:23 +0330 +0330

نوش جونت قشنگ بود

0 ❤️

976197
2024-03-22 16:42:32 +0330 +0330

ممم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها