نورا (۵ و پایانی)

1402/04/03

...قسمت قبل

قسمت پنجم
همیشه وقتی بحث ازدواج من میشد؛تو خیال خودم کسی مثل نورا همیشه کنارم بوده.
جدای از حس شهوتی که روش دارم ولی واقعا دلی و قلبی هم از همون روز اول بهش علاقه داشتم.
+جانم مجید؟
-هیچ معلومه کجایی مرد حسابی؟
+بانک بودم کار داشتم گوشیم تو ماشین بود؛جان!؟
-از مدرسه ای که باهاشون قرارداد بسته بودی اومده بودن
+خب؟
-هیچی گفتن یه سری مشکل دارن و میخوان فسخ کنن
+آها اوکی میام باهاشون تماس میگیرم
-چی میای؟
+باید برم نفسو ببرم خرید بعدش میام اونوری
-حله؛فعلا
+فعلا
گوشی رو قطع کردم و روی سینه گذاشتم و همینطور به سقف خیره شدم؛
صدای قطع شدن دوش آب به گوش رسید.به سرعت بلند شدم و لباسامو پوشیدم.
بعد از چند دقیقه نفس بدون لباس وارد اتاق شد؛یه نگاه به من کرد و با لبخند به سمت کمد لباساش رفت.
کیرم دوباره داشت راست میشد واسش؛بلند شدم و از پشت چسبوندم بهش و در گوشش آروم گفتم نفس تو چطور اینقدر سکسی ای آخه!؟
شروع کردم بوسیدن گردنش
-نکن می‌خوام برم بیرون(با خنده)
+میخوای بری یا میخوایم بریم؟مگه خرید نمیریم؟
-هنوز دنبال خریدی؟نیم ساعت پیش خرید کردیم یادت نمیاد؟
+آهااا این اسمش خریده؟اصن با بابا صحبت میکنم هر روز میام ببرمت خرید چطوره؟
-خخخخ عالیه
+پس من برم مجید منتظرمه
-اره مرسی که اومدی کلی خرید داشتم
+قربونت برم؛مرسی از تو که روزمو اینقدر زیبا کردی
لباشو بوسیدم و خداحافظی کردم و اومدم بیرون؛هنوزم باورم نمیشد تونستم نفسو بکنم.
ماشینو روشن کردم و حرکت کردم؛با نورا تماس گرفتم که ببینم مجید و پیدا کرده یا نه
+سلام خوبی؟
-ممنون تو خوبی؟
+قربونت؛چه خبر؟مجیدو پیدا کردی؟
-زنگ زدم شرکت خودش که جواب ندادم ولی صحرایی گفت که تو دفترشه
+مشکلی پیش اومده؟
با بعضی که تو گلو داشت حتی نتونست بگه نه!!
+کجایی نورا؟
-ماه و ستاره
+اوکی منم نزدیک اونجام؛وایسا میرسم
-باش
کافه رستوران ماه و ستاره پاتوق من بود که بعدها شده بود پاتوق هممون
به سرعت رسیدم؛میدونستم رو کدوم میز میشینه و مستقیم رفتم بالا سرش
سلام کردم و دست دادم و نشستم روبروش
داشت کیک شکلاتی میخورد؛نورا هروقت از چیزی ناراحته میاد اینجا و کیک میخوره
+چی شده؟
-با مجید حرفم شد دیشب
+سر بچه دوباره؟
-سر زن گرفتنش
+میخواد طلاقت بده؟
-چه غلطا…نه میگه تو باش تورو دوست دارم واسه دل مادرم می‌خوام یکی دیگه رو بگیرم تا واسش نوه بیاره
+خب؟
-منم گفتم دیگه نمیخوام با هم زندگی کنیم؛طلاق می‌خوام.یه دعوام راه افتاد دیگه ندیدمش تا الان؛دیگه مهم نیست واسم حتی جواب تلفن منی که حق دارم رو نمی‌ده منم پامو میزارم رو همه چیز
+مجید واقعا بهت علاقه داره
-فرید جان ببخشیدا ولی مزخرف نگو؛اگه دوسم داشت این کارارو میکرد؟
منم از اول دوسش نداشتم؛فقط به اصرار خانواده هامون و سن پایین من ازدواج کردیم
+ینی چی؟ینی الان دیگه تمومه؟
-من که دیگه نمیخوام باهاش ادامه بدم
این حرفا ذهنمو کامل مشغول کرد و دیگه راجع بهش حرفی نزدم؛قاطی کرده بودم نمیدونستم خوشحالم یا ناراحت بابت این موضوع.
بعد از رسوندن نورا؛برگشتم شرکت.
یک هفته ای از این موضوع می‌گذشت و خبر خاصی از نفس نبود و مثل اینکه جدایی مجید و نورا هم جدی شده بود و گویا هر دو با این موضوع خیلی راحت کنار اومده بودن؛از حرفای مجیدم می‌تونستم بفهمم دختری که مامانش پیدا کرده دل مجید و برده.
ولی نورا تغییر کرده بود؛دیگه ظاهراً اون دختر ساده و مظلوم نبود و خودشو سرزنده و قوی نشون میداد.
دو روز دیگه یعنی شنبه قرار بود برن محضر و کار رو تموم کنن
نورا تماس گرفت باهام که برای آخرین بار برم خونشون و به یاد قدیم سه تایی شب نشینی کنیم.
مجید یکم زودتر از شرکت رفت تا وسایل شب رو بخره و آماده کنه.
ساعت حدود ۵بود که رفتم خونه و دوش گرفتم و رفتم سمت خونه مجید
یکم چاق سلامتی کردیم و بعد از میوه و شیرینی نشستیم پای فسنجون خوش طعمی که نورا آماده کرده بود.
تو نگاه های نورا دیگه هر چیزی دیده می شد جز ناراحتی جز اون بغض همیشگی؛واسه نورا ناراحت بودم که چرا اون طور که باید و ارزشش رو داره باهاش رفتار نشده و نمیشه.
بعد از شام سفره مشروب پهن شد و سه تایی نشستیم دورش؛
نورا لباسشو بعد از شام عوض کرده بود؛تاپ پوشیدنش جای تعجب نداشت ولی تا حالا بدون سوتین ندیده بودمش؛از رو لباس برجستگی نوک سینه اش تو چشمم میزد.
رفتار مجید و نورا واسم عجیب بود؛چطور مثل گذشته کنار هم داریم گل میگیم و گل میشنویم؟؟
نورا مثل همیشه خیلی کمتر از من و سعید خورد.
بعد از کلی خاطره بازی و بگو‌بخند تو حالت مستی نفهمیدم چی شد که کم کم صحبتهای نورا و مجید جدی شد و اوج گرفت؛جلوی من جر و بحث داشتن ولی در این حد نبوده.
مجید با حالت عصبانی داد میزد که نمیتونی هرچی میخوای راجع به مادرم بگی و سوییچشو برداشت و رفت بیرون.
سکوت خونه رو فرا گرفت؛به حرکات نورا نگاه میکردم
بدون عکس العمل خاصی نسبت به این مشاجره پیک خودشو پر کرد (پر تر از همیشه) و بهم گفت
-واسه توام بریزم؟
همینطور که مبهوت چشماش بودم گفتم بریز
بعد از دو سه پیک اومد و کنارم نشست
-گوشیتو بده
+میخوای چیکار؟
-بده موزیکات قشنگه وصل شم به اسپیکر
+بیا
آهنگ که گذاشت
سرشو گذاشت روی پام و شروع کرد صحبت کردن
-من از اولشم علاقه ای به مجید نداشتم
+پس چرا زنش شدی؟
-توکه خانوادمو میشناسی!من از بچگی همین پدرمو داشتم فقط که اونم از پیشم رفت(فوت کرد)
اصرار اون بود که با پسر دوستش ازدواج کنم منم جز قبول کردن خواسته ای که داره کاری نمیتونستم بکنم؛گفتم واقعا پسر خوبیم هست حتما علاقه شکل میگیره بینمون؛ولی بعد ازدواج اوضاع با رفتار خانوادش و عدم حمایت مجید از من هر روز سردتر و سرد ترم کرد
چیزی نمیگفتم و فقط موهای قشنگشو نوازش میکردم
-فرید ؟
+جانم؟
-تو‌همیشه و همه جا کنارم بودی و ازم حمایت میکردی.همیشه دوست داشتم مجید هم مثل تو رفتار می کرد یا…
+یا چی؟
-یا اصلا دوست داشتم تو جای مجید باشی!!
+زیادی خوردیم!حالت خوبه؟
سرشو از روی پام بلند کرد و تو همون حالت نیم خیز لباشو گذاشت رو لبام.
خیلی منتظر این لحظه بودم ولی نمی‌دونستم اراده خود نوراس یا از سر مستی و داغیه در هر صورت منم میخواستم این اتفاق بیوفته و چه بهتر زمانی افتاد که قصد جدایی از همو دارن!
لباش طعم عسل میداد اصلا جدا شدنی نبود لبامون
در حین بوسیدن درازش کردم رو زمین و خودمم روش در حال خوردن لباش بود
دستمو از روی تاپش گذاشتم رو سینه های خوش فرمش و شروع کردم به مالیدنشون
لحظه دیوونه کننده ای بود و اصلا فکر اینکه مجید برگرده خونه به سرم نمی‌زد.
کیرم از روی شلوارک راست شدنشو نشون میداد و لای پای نورا که دراز کشیده بودم کیر سفت شدمو از روی شلوار میمالیدم رو کص نورا
از فرط حشری بودن نورا داشتم دیوونه میشدم؛به خودش می‌پیچید و ناله میکرد گویا اونم منتظر همین لحظه بوده.
تاپ و ساپورتشو درآوردم و نورا فقط با یه شورت جلوی روم بود.
چطور بگم از هیکلش؟
پوست سفید
سینه ۷۰ گرد؛نوک سفت و بزرگ و بدون هاله قهوه ای
هیکل تراش خورده دست خوده خدا بود
کنارش دراز کشیدم؛دستمو آروم گذاشتم رو سینه هاش
یه نفس عمیق کشید و من شروع کردم به مالیدن و نیشگون گرفتن نوک سینه هاش؛افتادم روش و شروع کردم به خوردن سینه هاش
سفتی و گرد بودنشون چشمامو مست میکرد
دستمو از روی شورت خیسش گذاشتم روی کصش و شروع به مالیدن کردم.
ناله های نورا خونه رو پر کرده بود؛دیگه طاقت نیاوردم
رفتم پایین و شورتشو زدم کنار و کص نورا جلو روم بود؛باورم نمیشد
یه بوسه روی چوچولش زدم که آه از گلوی نورا درآورد
زبونمو کشیدم وسط کصش و شروع کردم به خوردن کصش و میک زدن و لیس زدن چوچولش
فکر کنم حدود ۲۰دقیقه یه ضرب زبونم رو کس نورا داشت برنامه اجرا میکرد.
نورا تو حال خودش نبود
از طرفی مست بود و از طرفی هم تو همین تایم کم ۳بار ارضا شده بود
بلند شدم شلوارکمو درآوردم و یکم کیرمو روی کصش بازی دادم و با آبی که از کصش اومده بود قشنگ کیرمو خیس و لزج کردم
سرشو گذاشتم رو سوراخ کصش و آروم فشار دادم تا نصفه رفت داخل و شروع کردم به عقب جلو کردن؛هر بار که کیرمو کامل عقب می‌کشیدم و در می آوردم یه آه بلند از نورا تحویل میگرفتم.
در حال گاییدن کصش؛سینه های سکسیشو تو چنگم گرفته بودم و فشار میدادم
نورا دوباره شروع کرد به لرزیدن و ارضا شد
ارضا شدنش در حدی بود که کار رو متوقف کردم و بعد از ۴بار پرسیدن که نورا حالت خوبه؟آب میخوای؟
با چشمای بسته سرشو به نشونه نه تکون داد
کنارش دراز کشیدم؛چشماشو باز کرد و با لبخند بهم نگاه میکرد
خیره شد به لبام و شروع کرد به خوردنشون و کیرمو با دست بازی میداد.
بلند شد نشست روم و کیرمو با دست گرفت و گذاشت تو کصش و نشست تا آخر روش
داغی و تنگی کصش منو یاد نفس مینداخت؛اصن انگار این دوتا دوقلو بودن.
شروع کرد به بالا و پایین کردن؛تکون خوردن سینه های سکسیش حالمو بدتر میکرد
شهوت تمام وجودمو گرفته بود؛چشمامو بستم و با دستام کمر نورا رو نگه داشتم و کیرمو تا آخر کردم داخل کصش و همونجا نگه داشتم و با یه آه بلند همه آبمو خالی کردم تو کصش
عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم
نورا افتاد کنارم و تو همون حال بغلش کردم
+تو محشری
-توام همینطور
به ساعت که نگاه کردم حدود ساعت ۲بود و خواستم فقط چشمامو ببندم یکم
چشمامو که باز کردم صبح شده بود؛حدود ساعت ۶بود؛من و نورا لخت تو بغل هم خوابیده بودیم وسط حال
گوشیم باتری خالی کرده بود و خاموش بود
نورا رو بغل کردم و بردمش اتاق خواب
هنوز تو حالت گیجی و خواب آلودگی به سر میبرد
پتو رو کشیدم روش و با سرعت لباسامو پوشیدم و زدم بیرون…
رسیدم خونه و دوش گرفتم لَش کردم رو تخت
کمتر از یه هفته دو تا از کس ترین دخترایی که میشناختمو کرده بودم
نفس انتقام گونه و نورا عاشقانه؛هرکدوم لذت خاص خودشو بهم داد…
راجع به مجید ته دلم ناراحت بودم و حداقل اینطور خودم رو قانع میکردم که مجید رفیق چندین و چند سالم دیگه نورا رو نمی‌خواد و میخوان جدا شن ولی بازم ناراحتیم نسبت بهش کم نمیشد!!
شنبه تنها بودم تو شرکت؛ساعت ۱۲ظهره؛از صبح مجید رفته بود دنبال کارای طلاقش تازه رسید شرکت
-سلام
+سلام چی شد؟
-هیچی تموم شد دیگه
+واقعا جدایی میخواستی؟
-نه؛نمیدونم بیخیال دیگه واسه مهریه ام خونه رو دادم بهش
+هرچی خیره واسه جفتتون پیش بیاد داداش
-ایشالا
همچنان خبری از نفس نبود شاید منتظر تماس من بود شایدم کلا پشیمون شده!!
بعد از کار تماس گرفتم با نورا و قرار گذاشتیم ببینیم همو
واسه شام دعوتم کرد برم پیشش؛همین که دعوت شدم دوباره کیرم راست شد واسش؛حالا دیگه بی عذاب وجدان می‌تونستم کنار نورا باشم.
رسیدم دم خونش؛یه حوری بهشتی جلوی روم درو باز کرد.
بوسیدمش و رفتم داخل؛نشستیم و یکم احوال پرسی کردیم و بعدش نورا بلند شد رفت آشپزخونه برای تدارک دیدن شام
از پشت دیدن حرکات کونش منو به وجد آورد؛بلند شدم و کنار گاز از پشت بغلش کردم و در گوشش گفتم:
+احساسمو که نمیتونم قایم کنم؛خوشحالم تنها شدی.
حرفی نزد
+دوست دارم همیشه کنارت باشم؛اگه توام همینو بخوای!!
برگشت و با کمی مکث و نگاه به چشمام؛لبامو بوسید
-منم همینو می‌خوام…
از اون روز دیگه نورا شدن بود تاج سرم؛دوست دختر پنهانیم؛
البته فقط پنهان از خانوادم و رفیقم مجید
سه هفته ای بود از طلاقشون میگذشت ؛ مجید رفتار سردی نشون میداد و همیشه ناراحت بود
نمی‌دونم مجید متوجه رابطه من و زن قبلیش شده یا نه؟
تو شرکت بودیم و دیگه حوصله بی حوصلگی مجیدو نداشتم
+مجید جان اتفاقی افتاده!؟
-نه
+پس چرا دو روزه این شکلی؟
-دختره که مامانم واسم گرفته جنده س داداش راحتی اینجوری بگم؟
رفتم دنبالش و تو ماشین کس دیگه در حال لب بازی دیدمش؛همونجا رفتم سمتشون که روشن کردن و فرار کردن
گوه خوردم یکی دیگه رو گرفتم فرید
(حداقل خیالم راحت شد که از ما خبر نداره و ناراحت برای زندگی مجید)
+ای بابا خب چیکار کردی؟
-هیچی پیداش که نیست؛رفته شکایت مهریه کرده
+چی مهر کردی؟
-چون اون به اسم مجرد بود و من مطلقه مجبور بودم ۵۰۰تا سکه بندازم
به مامانم گفتم این نونو تو تو دامن من گذاشتی خودتم درستش می‌کنی
+متاسفم داداش؛روز خوش ندیدی این چند وقت ولی در کل من کنارتم نگران هیچی نباش
-قربونت برم؛من میرم خونه حوصله ندارم اصلا فرید
+باشه داداش برو مراقب خودت باش
درسته نفس یه پورن استار سکسی بود ولی من عاشقانه نورا رو میپرستم و دیگه نمی‌خواستم به نفس فکر کنم
یکبار انتقام گرفتم و تمام…

نوشته: Mr.Grimes


👍 23
👎 1
20301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934537
2023-06-24 00:29:20 +0330 +0330

الان اون ahmad913 کله سکسی میاد اون کامنت همیشگی رو میذاره.😂😂😂

0 ❤️

934566
2023-06-24 02:35:07 +0330 +0330

نگارش خوب بود اما داستان هیجان کافی نداشت به شدت قابل پیش بینی بود از طرف دیگه قسمت های سکسی ام خوب نوشته نشده بودن امیدوارم داستان های بعدیت بهتر باشه مهمترین قسمت اینه که خواننده بتونه تصوری از نوشته داشته باشه

1 ❤️

934581
2023-06-24 05:55:22 +0330 +0330

داستان خوبی بود ولی با عجله تموم شد

0 ❤️

934619
2023-06-24 11:37:46 +0330 +0330

Mr.Grimes جان به این عبارت دقت کن:
“رفتار مجید و نورا واسم عجیب بود؛چطور مثل گذشته کنار هم داریم گل میگیم و گل میشنویم؟؟
نورا مثل همیشه خیلی کمتر از من و سعید خورد”
این سعید از کجا پیداش شد؟ این ahmad913 رو صدا کنم بیاد حالت رو بگیره؟
ضمنا انتهای داستان رو با عجله تموم کردی. اندازه یه قسمت دیگه جا داشت.

1 ❤️