سلام
من علی هستم از مشهد 26ساله چهار ساله ازواج کردم و پنج ساله که زنم رو میشناسم و از روز اول چشم دنبال خواهرزنم بود که بعداز دوماه از ازواج من اونم عروس شد و دوسال بعدهم تو عقد طلاق گرفت و ناگفته نماند که پردشو هم تقدیم شوهرش کرد و ممنونم ازش🤣 و بعد از طلاقش بسیار بسیار احساس آزادی میکرد و با مامانشم یکسره دعوا داشت و داستان منم همینجا کلیک خورد
زینب 25سالشه کمر باریک سینه 70کون گرد و خوش آرایش و کیر شق کن واقعی من هم یک جوان معمولی شغلمم ساختو سازه غیر از خونه خودم که زندگی میکنم دوتا واحدهم برا فروش دارم که همه فکر میکنن یک واحد دارم چون یکیشو مبله کردم هم برا استفاده شخصی خودم (مکان امن) هم کرایه میدم به مسافر و دلیل پنهون کردنش هم اینه که هم نمیخوام کسی بدونه خونه مجردی دارم هم اینکه پاتق نشه هرکی کس خواست بکنه بیاد کلید بخواد بگذریم
یروز مادرزنم زنگ زد که برم خونشون و با زینب صحبت کنم آخه خیلی دعواشون شدید شده بود و زینب بهم گفت که میخواد بره مستقل زندگی کنه واز زندگی با مادرش جدا بشه البته حق هم داشت چون خیلی بهش گیر میدادن اونشب من سوارش کردم و بعد از کلی صحبت قسمم داد بکسی نگم و کمکش کنم جهیزیه شو بفروشه تا باهاش خونه بگیره و گفت یروز که مامانش رفت روستا آخه خیلی میرفت روستا اتاق جهیزیه رو خالی کنه وبفروشه و من مخالفت کردم و گفتم مامانت خیلی اذیت میشه و ی فکر دیگه بکنه چند روز بعد که رفتم پیشش البته به دعوت خودش با کلی گریه و ناراحتی گفت یک یارو پیرمرد پیشنهاد داده درصورت صیغه شدنش پول خوبی بهش میده و من که خیلی عصبی شدم بهم گفت ببین من چقدر تحت فشارم که این درخواستو دارم بهش فکر میکنم بهش گفتم رد کن یپشنهادشو خودم یک فکری میکنم البته به شرطی که بین خودمون بمونه و به زندگی من اسیبی نرسه و بعدها نگن من فراری دادمش که اونم با کلی گریه و قسم گفت به تنها کسیکه تو دنیا اعتماد داره منم و هر کاری بکنم یا نکنم اون مدیونمه اونشب کلی دور زدیم و حالشو بهتر کردم و با قول اینکه درستش کنم فرستادمش خونشون و چند روزی با خودم فکر کردم و ته ذهنم هم دوست داشتم از خودم کنمش آخه میدونستم تو سکس بی نظیره چون تایم متاهلیش از سکساش تعریف کرده بود و از زنم شنیدم و یکبارم خودش از فانتزیای سکسش تو مستی و بازی جرعت حقیقت گفته بود برام که عاشقه اینه آرایش غلیظ کنه و ساک بزنه و با کیر خفه بشه وقتی مسته و کون دادن رو وقتی مسته ترجیح میده به کس وووو البته با حیاتر میگفت ولی خب منظورش همین بودش بگذریم منکه تقریبا مطمن بودم چی میخوام رفتم دنبالش و بهش گفتم تا مقصد ازم نپرس کجا میریم و بردمش خونه خودم و گفتم نظرت راجع اینجا چیه که با تعجب گفت چطور گفتم مگه نمیخواستی خونه مستقل داسته باشی؟ گفت آره دوست دارم چطور به اینجا چه ربطی داره؟ گفتم اگه اینجا رو بگم میتونی، زندگی کنی چی میگی؟ که هوووووووفی کشید و گفت و با خیلی کوچیکتر و وبا خیلی امکانات کمترهم میتونم زندگی کنم و اینجا در مقابل چیزی که میخوام کاخه حالا علی اینجا چیه داستان چرا اومدیم؟ گفتم دیگه اینجا براتویه چیه دوسش نداری گفت برو بابا اینجا یک خونه کامله من پول رهن و اجاره اینو از کجا بیارم توهم دلت خوشه ها که گفتم جواب منو ندادی دوسش داری یا نه؟ معلومه که خوبه و دوسش دارم ولی اینجا گرونه. گفتم مگه میدونی چقدره که میگی گرونه گفت آخه خیلی داغوناروهم تو دیوار دیدم من از پسش بر نمیام چه برسه به این که کلید خونه رو دادم بهش و گفتم بیا اینجا از امروز واس تویه و میتونی استفاده کنی که با کلی تعجب رفت یکم دور زد تو خونه و با دیدن چند تیکه از لباسام که تو اتاق بود گفت علی اینجا مال تویه گفتم اره ولی از امروز واس توهم هست گفت اجاره؟ گفتم یعنی اینقدر اسکولم که خونه خالی داشته باشم بیام اجاره نشینی گفت علی دمت گرم توله چرا تا الان رو نکردی گفتم اگه رو میکردم که دیگه اینجا اینقدر تمیزو مرتب و امن نبود اینجا میشد مکان برای… که خندید گفت آها یعنی تو اینجا رو برای جلسه قرآن گرفتی مکان برای… نیست گفتم نه خااااانوم اینجا برا جلسه نیست اگرهم کاری انجام شده اینجا که نشده فقط برای خودم بوده نه کسی دیگه که تبدیل بشه به پاتق و ببخشید ببخشید ببخشید کسخانه که خندید و گفت علی خب منکه میدونی نمیتونم رهن و اجاره زیادی بدم که گفتم خااااااااک تو سرت من ازتورهن و اجاره میگیرم احمق گفت آخه که گفتم آخه نداره دیگه تو ازمن خواستی منم انجامش دادم دلمم نمیخواست کسیکه… بره برا همچین خونه ای تن بده به صیغه پس دیگه فقط قولی که دادیو برا بین خودمدن بودنو نشکن که گفت علی چرا حرفتو قورت دادی نگفتی ادامه کسیکه رو که دیگه با خودم گفتم هرچی بادا گفتم زینب دلم کسیکه اینقدر دوسش دارم و تو ذهنم اینقدر برام اهمیت داره رو ناراحت ببینم و توهم لطفا فکر نکن چون الان اینکارو برات کردم بخودم حق میدم هر حرفیو بزنم ولی من خیلی
وقته که تورو بیشتر از یک خواهرزن میبینم که گفت علی چقدر بیشتر که گفتم بیخیال دیگه من حرفمو زدم احتمالا ادامه دادنش تورو تو فکر ببره که من آدم لاشی هستم و گفتم اگه اجازه بدی من برم و رفتم راستشو بگم خیلی احساسی شده بودم میترسیدم گند بزنم یساعت بعد پشت فرمون بودم که زینب زنگ زد و گفت علی میشه باهم حرف بزنیم که منم گفتم فردا میام خونت که با یک حالتی گفتم خونم و خداحافظی کردیم و من فکر کردم ناراحت شده میخواد فردا ناراحتیشو بگه اونشب گذشتو فردا برا نهار باهماهنگی با زینب رفتم یپشش و نهاری که خریدمو خوردیم و قلیونی که داشتمو بار زدم و نشستم کشیدن و گفتم جانم بگو:
گفت علی دیروز حرفتو زدی و رفتی و منم وظیفه دونستم تصمیم بگیرم که گفتم ببین همین اولش بگم تو اصلا لازم نیست که انتخابی بکنیا اینو بدون و ادامه داد که نه ممنونم ولی علی منم ی دختر تنهام تقریبا و خودتم میدونی که هر دختری دوست داره حمایت بشه اونم از یکی مثل تو آخه زندگی شما رو دیدم که چقد خوبه که راستم میگفت خداروشکر ولی من ترسم از اینه که زندگی آروم شما از بین بره بالاخره یکسر قضیه خواهرمه و اینو چه جوابی داری بدی علی که من تو دلم گفتم آخ جان نصف راهو خودبخود رفتم اصن و نفهمیدم به به به این شعور که بهش گفتم ببین تو به عشق منو… (زنم) که شکی نداری که گفت اصلا گفتم ببین هیچ چیزی خلعی تو زندگی من ایجاد نمیکنه و نمیخوامم بکنه ولی همونقدر به توهم ایمان دارم که نمیزاری زندگی ما بهم بریزه و اینه که منو مطمن میکنه گفت علی میشه ی سوال بکنم و بدون سانسور و دروغ جواب بدی گفتم بپرس قول میدم گفت تاچه حدی میخوای باشیم باهم من رک پرسیدم توهم رک بگو که بایک مکث طولانی گفتم ببین قول میدی جوابم تاثیری نزاره روی پذیرفتن این خونه گفت آره قول میدم و باخنده گفت اینجا دیگه از خودمه گفتم پس جواب توهم حتی اگه بگی نه تاثیر روی من نمیزاره چون دلیل اینجا آوردنت به هیچ چیزی ربطی نداره گفت ممنونم پس بگو
گفتم زینب ببخشید ولی من شدیدا به رابطه جنسی با تو فکر میکنم البته ازت میخوام که ببخشی منو اگر ناراحت شدی
گفت ناراحت نشدم ولی ازم نخواه همین الان بگم باشه یا بگم نه که گفتم اوکیه و الکی گفتم من باید بر سر کار و فقط دوست داشتم برم بیرون چند روزی بود که فقط با پیام ازش میپرسیدم چیزی احتیاج نداری تو خونه اینا و به روش نمیاوردم و اونم با خونه مامانش تو رفتو آمد بود تا اینکه یروز گفت بیا فلان جا دنبالم و وقتی رسیدم بعد از کلی صحبت کسشعر گفت علی قول میدی که شبا همیشه بری خونه خودت من گفتم چطور که گفت آخه پریودم تموم شده و وقتشه که بعد این همه لطفی که بهم کردی منم جبران کنم دیگه منکه از رک بودنش شاخ درآورده بودم گفتم چشم که گفت فردا برا نهار بیا خونه
منکه از از خوشحالی پر درآورده بودم ولی برو خودم نمی آوردم گفتم چششششششم گفت میشه ازت بخوام بگی چیا خیلی خوشحالت میکنه که چون بار اوله بهت خوش بگذره منم گفتم فقط تو باشی حله ولی ازت میخوام اون فانتزی هایی که اونروز گفتیو اگه یادته که گفت توله تو هنوز یادته گفتم با اجازت فردا به تصویر بکشیم و خندیدیم و رسوندمش فردا صبحش رفتم حموم و آماده کردم علی کوچولو رو با اجازتونم شیره رو گذاشتم جیبم و ظهر رفتم ی دسته گل گرفتمو ساعت 1رسیدم زنگ زدمو رفتم داخل سلام کردمو خواستم گل رو بدم که اومد استقبالم ولی اونقدر سکسی پوشیده بود که یادم شد کلا گل رو بدم فقط گفتم جوووون
اونم خندید و گل رو گرفت و تشکر کرد
ی جین تنگ با پیراهن سفیدی که نصف دکمه هاش بازه و چاک سینه ای که نصفش معلومه و آرایش سکسی که خودم ازش خواسته بودم و موی بولوند بافته شده گمونم هر مردیو شقش کنه چه برسه به من که میدونستم قراره اونروز لختش کنم و بکنمش و احتمال میدادم هر کاری که دلم میخواد هم میتونم بکنم چون اون خودشو مدیون من میدونست
طولی نکشید که قرمه سبزی مشتی رو زدیم و یساعت کسشعر گفتمیو من پاشدم شلوارمو با شلوارک عوض کردم و با تیشرت اومدم نشستم به سیگار کشیدن تو همین لحظه هاهم یواشکی شیره رو انداختم بالا و با خودم گفتم از یساعت باس شروع کنی زینبم گفت علی وقته خوردنه مشروبه که فانتزی هارو اجرا کنیا منکه شیره خورده بودم خودمو زدم به اون راه گفتم عزیزم من نمیخورم ولی همراهیت میکنم چون دلم میخواد هوشیار باشم و لذتتو ببرم که یکم قر زد ولی گفت پس بیا بریز منم که میدونستم مستی زینب چه شکلیه سنگین ریختمو تقریبا بعد از 5و6پیک که بافاصله ریختمو خورد گفتمش بسه دیگه خیلیم مست نکن که بتونی گفت بتونم چی منم گفتم بتونی خوب بدی عزیزم که دیگه پاشدو شروع کردیم لب و مالشو عشق بازی ولی زیینب طبق عادتش اونقدر مستی حشریش کرده بود و از طرفی هم ی سالی میشد که سکس نکرده بود به ی ربع نرسید که به التماس افتاده بود و منم شروع کردم لخت کردنش و وقتی سوتینشو باز کردم خوشگل ترین سینه هارو دیدم که همین موضوع باعث شد ی ربع جوری سینه هاشو بخورم که کبود که نه سیاه شدن طفلیا بعدش خیلی آروم رفتم به سمت کسش و شرتش رو کامل درآوردم وااااای که چه کسی داشت لعنتی اونقدری سفیدو چاق بود که باورم نمیشد این کس واس همیچین بدن نحیفیه و اونقدری بازی کردمو کسشو خوردم که دیگه نفس زینب بالا نمیومد و التماس میکرد و میگفت علی تروخدا بزار منم بخورم و منکه میدونستم دیگه اون مثل موم تو دستمه گردنشو گرفتم گفتم چی میخوای گفت فقط میخوام بخورم کیرتو و بکنیم بعدش علی کییییر میخوام بده دیگه لعنتی چرا درش نمیاری گفتم کیر میخوای گفت آره کیرتو میخوام که گفتم باید بردگی کنی تا کیر بدم گفت هر چی بگی فقط کیر بده پاشدم با شالش بستم به گردنش و تا اتاق دنبال خودم چهاردستو پا بردمش آخه میدونستم سکس خشن دوست داره تو اتاق لخت شدمو کیرم که سنگ شده بودو بهش نشون دادم و گفت جونم به تو حلقم که گفتم نمیشه از نوک پام شروع کن بیا رسیدی به کیر بعدش بکن تو حلقت و اونم جوری پاهامو برام لیس زدو خورود که حال کردم وقتی رسید به کیرم از موهاش گرفتم نزاشتم بخوره که میگفت علی دیگه اذیت نکن با حالت التماس میگفت که گفتم چی میخوای میگفت کیر گفتم چی میگفت کیرتو بکن حلقم که گفتم داراز بکش سرتو آویزون کن از تخت تا خودم دهنتو بگام اونم گفت چشم
وااااای که چقدر حال میداد تلمبه زدن ته دهنو حلق کسیکه از خوردن کیرو خایه خسته نمیشه کیرم تا خایه هام تو دهنش بود و دستمم رو کسش ویبره میرفت که جوری ارضاشد که گمونم غش کرد و البته کیرمم که وحشیانه جلو نفسشو گرفته بود مزید بر علت بود از این مدل ارضا شدنش بهش گفتم نوبت گاییده شدنه کجاته که گفت کسمو میشه بکنی علی که گفتم پاشو خودت بشین رو از کست پذیرایی کن و در عرض چند ثانیه جوری کیرمو غرق کسش کردو رو کیرم سواری میکرد که رو ابرا بودمو و فقط با مالیدن سینه هاش و اسپنک به کونش شارژش میکردم که دوباره با خوابیدن روم ولرزشش فهمیدم ارضا شده دیگه نوبت من بود گفتم داگی شو اونم جوری کمرشو قوس داد و داگی شد که سوراخ کونش که خودشم میدونست من عاشق کون کردنم داشت دیوونم میکرد ولی نمیتونستم داگی از کس تنگش که داشت التماسم میکرد بگذرم و با فرو کردن سر کیرم خودش اومد عقب و کل کیرمو کرد توکسش و من شروع کردم تلمبه زدن تو کس واااااقعا تنگش و اونم فقط میگفت علی تندتر بکن کس زیر خوابتو بعد از تقریبا ده دیقه با تف کردن رو سوراخ کونشو فرو کردن انگشتم تو کونش فهمید نوبت چیه که گفت علی جون میدونم کون کردنو دوست داری ولی لطفا کلفتتو جوری بکن تو کونم که راند بعدی هم بکنیش گفتم راند بعدی؟ گفت تا امروز کسی نبوده که سکس کنم باهاش از امروز که هست پس ی دل سیر میخوام بدم من گفتم چششششم وگفت علی باور کن دوبار تا الان کون دادم آروم و واقعا هم راس میگفت کیرم از تنگی کونش اذیت بود و اینقدر تملبه زدن سخت بود که ی ژل نصفه تموم شد برا کونش تا روون بشه و زینبم گمونم مرد و زنده شد تا کونش عادت کرد به کیرم و از لحظه ای که گفت جووون چه حالی میده کون دادن و شروع کردم کس و کونشو همزمان گاییدن تازه معنی سکس خوب رو فهمیدم و چهارتا تو کسش میزدم چهارتا کونش و کم کم حس میکردم آبم داره میاد و ازش پرسیدم دلت میخواد عشقمو تکمیل کنی که خودش توله فهمیدو گفت اگه تو دهنم نریزی که دیگه کس بی کس و منم تا لحظه آخر تو کسش تلمبه زدم و درآوردم و اونم سریع جلو زانو زد و دهنشو باز کردو شروع کرد جق زدن برام و چند ثانیه بعدش جوری دهنشو صورتشو آب دادم که انگار ی سطل ماست ریخته شده روش و توله شروع کرد.قورت دادن و بعدشم تشکر کرد و رفت دستشویی و منم بعدش رفتم دستشویی که هنوز نیومده بودم بیرون گفت راند بعدیو رو تخت بزنیم یا مبل یا حموم
که اگه فرصت شد براتون میگم
دمتون گرم
نوشته: A
خب ۲۵ سالت و بساز بفروشی😅😅
تآزه ۴ سالم هست ازدواج کردی😁😁
مشاوره هم میدید🤣🤣🤣
فرمودی از تو کونش درمیآوردی میکردی تو کسش؟؟؟
اگه یه چیزایی تو فیلما دیدی و دوس داری انجام بدی اینو بدون اونا تا انتهای روده رو شستشو تخلیه و ضدعفونی میکنن که هی کیرو تو هردو سوراخ میکنن پس مواضب باش کثافت کاری نکنی طرفو بیمار نکنی
اما اگر اینکارو واقعا انجام دادید هردو در نهایت کصخلی بی سلیقگی کثیفی و بی شعوری هستید
منم یه خواهر زن دارم قبلا خوشم میومد اما الان نمیدونم چرا بی حس شدم بهش
علی جوووون دمت جیز بالا بساز بنداز فقط مادرش که خیلی به دخترش گیر میداد یهو دخترش رو بردی ی خونه یا همون مکان کوسخانه که اجاره میدی و ننش اصلا نپرسید دخترش کجاست و به کی میدی هیچ حتی زنت هم نفهمید خواهرش رو به زائرین حواله میدی جقی یهو تو کونت
به من ربطی نداره هااااا
اما اینا که گفتی تو فیلم سوپرا هم قفله رفیق
بازی جرعت حقیقت و مستی گفته دوس دارم با کیر خفه بشم و تو مستی کون بدم😐احیانان اسمت جانی سینز نیست؟
جفنگیات به کنار ندونستیم اون توله چیه چندباری تکرار کردی
فقط موندم توی مستی چطوری جلوی زنت که میشه خواهرش غیر مستقیم گف دوست دارم با کیر خفه شم و کون بدم و تو هم از حرفهای غیر مستقیمش اینا رو فهمیدی و خواهرشم عین بز دوتاتون رو نگاه کرد و چیزی نگفت. بعد فرمودین که کوسخونه رو دید و فهمید که تو همه رو میاری اونجا میکنی و به خواهرش خیانت میکنی ولی گفت قول بده زندگی خوبتون رو خراب نکنی، سومین مطلب این هست که این خواهرزن شما خیلی راحت گف من کون دوست دارم بدم، در صورتی که من با دخترهای زیادی برخورد داشتم که گفتن ما از رابطه انال متنفریم ولی در جلسه اول سکس متوجه شدم سوراخ سیاه و گشادی دارن و بارها کون دادن،اما هیچ دختری را شبیه خواهرزن شما ندیدم که با دو بار کون دادن بگه کونم رو بکن.
شک نداشته باش زن تو هم به باجناغت میده، در طایفه شما دور تسلسل همچنان باقیست!
داستانت خیلی کیری و غیر واقعی بود اما اسم داستانت کاملاً واقعیت داره!
منم با خواهر زنم بعد جدا شدن از زنم دو سال رابطه داشتم. فقط هم واسه اینکه شوهرش بعد طلاقمون گفت تیکه خوبیه ازش جدا نشو. منم در واقعیت زنشو دو سال گاییدم😂
من فقط خط اول را خوندم، از روز اول چشمت دنبال خواهر زنت بود، چرا با اون ازدواج نکردی؟
تو که از روز اول چشت دنبال این بوده گوه خوردی رفتی اونو گرفتی 😀
هر چند چرا زیاد نوشتی و توی کامنت ها اشاره شده
خواهر زن اول ،اخر مال خودته نون زیر کبابه واقعا…
یافتم !!!
یافتم !!!
علت بجا رفتن بنیاد خانواده در ایران
۱-دهن لق بودن زنها و تعریف کردن سکسهاشون
۲-بازی جرأت و حقیقت
🤣🤣🤣🤣🤣
بازی جرات و حقیقت رو ک دونفری بازی نکردید و حتما چند نفر دیگه خانواده بودن اونوقت جلو اونا گفته دوست دارم کص و کون بدم و ساک بزنم !؟
پس کمتر جق بزن ک بجای چشمات زده به مغزت
تو بازی جرات حقیقت گفت دوست داره با کیرخفه بشه اما به این صورت رک نگفته. میشه همینو بگی چطوری گفته پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط موندم چطوری حوصلت شده این همه کصشعر یکجا سرهم کنی
من که خواننده بودم وسطاش ادامه ندادم
حالت بد