کاترینا

1394/06/12

اسمم کاتریناست من 14 سال داشتم که مادرم بر اثر سرطان مرد . پدرم یه قمارباز بود در واقع یک آدم بیخود و بی ارزش بود . ما تو یه خونه نزدیک رودخونه زندگی میکردیم ودرآمدمون از قمار پدرم بود البته اگه میبرد مگرنه هیچ نداشتیم . من بعد از فوت مادرم همه کارای خونه روباید خودم انجام میدادم . مادرم زن زیبایی بود و پدرم تا قبل ازاینکه مریض بشه تقریبا هرشب تا صبح رو مادرم کار میکرد و من بعضی وقتها از لای در می دیدم و همیشه پدرم دوست داشت که مادرم دمر بخابه واون از پشت مادرمو بکنه وهمیشه دست پدرم تو کون مادرم بود . چند ماهی از فوت مادرم گذشته بود که یه شب پدرم به من گفت که هروقت تو رو می بینم یاد مادرت میفتم و تو برای اینکه من جای خالیه اونو حس نکنم شبها بیا پیش من بخاب . منهم چاره ای نداشتم جز اینکه قبول کنم . شب اول که رفتم تو اتاق پدرم دیدم لخت تو رختخواب دراز کشیده و منو به سمت خودش کشوند ویه بوس از لبام کرد و گفت لباساتو در بیار و بیا تو رختخواب . من غیر شرتم همه لباسامو درآوردم ورفتم زیر پتو . آروم دستشو از لای پام کشید و آورد بالا . یکم پستونامو مالید و بوسم کرد و منو کشوند تو بغلش و تا صبح تکون نخورد از بس که مشروب خورده بود .

تا یه مدتی اینطوری بود . تا یه شب خیلی سر حال بود شامو خوردیم و منو بغل کرد و برد تو رختخواب و شروع کرد بدن منو خوردن . من بی حال شده بودم اولش احساس خاصی نداشتم ولی کم کم یه حال عجیبی بهم دست داد و یه جوری خوشم اومد . کوس وکونمو حسابی خورد بعد دمرم کرد . این حالتو خیلی دوست داشت با سوراخ کونم بازی کرد و چربش کرد وبا انگشت میکرد تو کونم اولش درد داشتم ولی کم کم قابل تحمل شد . بعد از یکم انگشت کردن کیرشو کرد تو کونم . اول آروم میکرد بعد تندش کرد . در حین کردن یه دستشو برده بود روی پستونم و با نوکش بازی میکرد وبایه دست دیگش کسمو میمالید . انقدر منو کرد که از حال رفتم . وقتی بهوش اومدم دیدم هوا روشن شده و زیر بابام هستم . اروم بلند شدم دوش گرفتم و صبحانه را آماده کردم و پدرم بلند شد خورد و رفت .

تامدتی به همین منوال بود تا اینکه پدرم انقدر تو قمار بدهی بالا آورد که مجبور شدیم ترک خونه کنیم و یه جورایی فرار کنیم تا گیر طلبکارا نیفتیم . فصل زمستون بود و هوا خیلی سرد بود ما به خاطر اینکه گیر نیوفتیم از یه ایستگاه بین راهی برای سوار شدن به قطار استفاده کردیم . پدرم مریض شده بود وحالش خیلی بد بود . از شهری که توش بودیم خیلی فاصله گرفته بودیم و در یه شهر کوچیک از قطار پیاده شدیم . پدرمو روی یه صندلی نشوندم تا برم یه ماشین بگیرم . نمی دونستم چیکار کنم . بیرون ایستگاه وایساده بودم که یه آقایی که میانسال بود به سمتم اومد و گفت کجا میری . میتونم کمکت کنم . در همون نگاه اول از اون خوشم اومد و جریانو بش گفتم . اونم که اسمش جک بود ما رو به خونه خودش برد . پدرم سرفه میکرد و حالش بدتر شده بود . جک یه مقدار دارو بش داد و پدرم خابید . اون موقع من یه دختر بیست ساله شده بودم و مثل مادرم زیبا و خاستنی . جک تازه از زنش جدا شده بود . من انقدر خسته بودم که روی کاناپه ولو شده بودم . جک لباسامو درآورد و بغلم کرد برد تو تختخاب خودش خابوند و خودش روی کاناپه خابید . صبح که از خواب بیدار شدم جک رفته بود سرکار و پدرم حالش بهتر شده بود ولی نای اینکه از جا بلند شه را نداشت . من یه دوش گرفتم و خونه را مرتب کردم . جک که برگشت من کنار پدرم دراز کشیده بودم . تا جک رو دیدم سریع بلند شدم و خودمو جمو جور کردم . جک غذا گرفته بود و از اینکه ما اونجا بودیم ناراحت نبود . بعد از خوردن غذا رفتم کنارش نشستم و دستشو گرفتم و ازش تشکر کردم بابت جا دادن به ما . بعد اونم منو بغل کرد و یه بوس از لبام کرد و گفت کاری نکردم . بعد رفتم توی رختخواب . یه چند روزی گذشت تا یه شب کنار هم بودیم بوسم کرد وبا هم حرف زدیم وبعد رفت یه دوش بگیره . منم لباسامو درآوردم و رفتم زیر دوش . با هم زیر آب لب بازی می کردیم و اونو دستاشو روی بدنم و کسو کونم می کشید و بعد شروع کرد به خوردن پستونام و رفت پایین تر و کسمو می خورد وبعد منو برگردوند واز پشت کیرشو کرد تو کسم . بعد برم گردوند وبا دوتا دستش گذاشت لای کونم و بلندم کرد و از جلو کرد تو کسم . بعد دوش پرفتیم و رفتیم تو رختخواب . چند ماهی همینجوری عشق و حال می کردیم تا بابام مرد و من رسما زنش شدم و تونستیم یه باغ بخریم . من بیست و شش ساله شده بودم و هر روز خوشگل تر می شدم . یه روز رفته بودم بازار که خرید کنم . درحین خرید آقایی که پشت سرم بود یهو دستش به لای چاک کونم خورد و من به روی خودم نیاوردم و دوباره این کارو کرد و بعد با چند انگشتش کرد تو کونم . من به روی خودم نیاوردم واز اونجا زدم بیرون . دنبالم اومد تا اینکه به من نزدیک شد وگفت تو چقدر زیبایی . من برگشتم وگفتم چی می خای . گفت تو رو میخام . چه بدنی داری . چه کونی داری . بعد صورتشو آورد نزدیک بوسم کرد و منو کشوند تو یه ساختمون نیمه کاره و خیلی آروم لباسامو درآورد و منو برد کنار دیوار و شروع کرد به خوردن بدنم وبعد منوبلند کرد روی یه تخته خابوند وگذاشت تو کسم . بعد منو برگردوند و گذاشت تو کونم . بعد از پدرم دیگه کون نداده بودم . تا جا داشت میکرد تو کونم . من کاملا در اختیار اون بودم و یک ساعتی با من حال کرد و بعد کمک کرد لباسمو بپوشم و آدرسشو بمن داد و همینطور جا منم پرسید و جدا شدیم . بعد از چند روز رفتم پیشش و دوباره چند ساعتی با هم عشق و حال کردیم . چند ماهی گذشت . من از جک جدا شدم و اومدم پیش اون . دو سال پیش اون بودم و همه جوری بامن عشق و حال میکرد . اون یه کارگری داشت . جوون خوش تیپ و خوشگلی بود و عاشق من شده بود . یک روز که اون رفته بود بیرون اومد پیش من و گفت من عاشقت شدم و می خام با تو باشم . دستشو گرفتم بردم تو اتاق . لخت شدیم و چند ساعتی با هم حال کردیم . تقریبا هر چند روز یکبار باهم عشق و حال می کردیم تا اینکه تصمیم گرفتیم از اونجا بریم و برای همیشه با هم باشیم . نیمه های شب با هم از اونجا زدیم بیرون وبا هزار مصیبت خودمونو به یه شهر دیگه رسوندیم . یه مدت تو یه اتاق کوچیک بودیم تا یه کار تو یه باغ پیدا کرد . در اون باغ به ما یه جا دادند . من در اونجا بار دار شدم و یه دختر بدنیا آوردم و تا پایان عمرم اونجا بودم و در اونجا زندگی خیلی خوب وراحت گذشت و دخترم در اونجا با پسر صاحب باغ ازدواج کرد و به ارث سرشاری رسید .
پایان

نوشته: کاترینا


👍 0
👎 3
59959 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

468842
2015-09-03 18:03:59 +0430 +0430

بی اندازه تخمی-تخیلی و بد بود. ننویس دیگه خواهشا

0 ❤️

468843
2015-09-03 18:26:30 +0430 +0430

مشروطه عزیزم…اگر خارج زندگی کردی و اینا واقعی بودن,متوسطه…اما اگه اینجا باشی و این یه داستان تخیلی بوده,که بوده,خوب نبود…مرسی

0 ❤️

468845
2015-09-03 19:59:26 +0430 +0430
NA

???///

0 ❤️

468847
2015-09-04 01:31:40 +0430 +0430

برو مشقاتو بنویس
کوس و شعر ننویس دیگه خواهشاااااااااااااا

0 ❤️

468848
2015-09-04 04:33:15 +0430 +0430
NA

Azizam to 12 sal seni nadari boro amoo boro hich gavi injoori nemikone hats jeni ferlopez boro amoo boro farda madrese dari bye

0 ❤️

468849
2015-09-05 06:05:30 +0430 +0430

:))))))))))))) Bacheha Behesh Residan dige niazi Nis man Chizi Begam :P

0 ❤️