کافه شهوانی

1401/12/22

سلام
خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به دو سال پیشه. ینی وقتی که بیست و سه سالم بود.
من راننده اسنپ هستم و معمولا فقط شب ها کار میکنم
شب ها هم منظورم از ساعت دوازده شب تا صبح هست. معمولا روزا حوصله ترافیک رو ندارم و ترجیحم اینه که توی سکوت و خلوت شب رانندگی کنم.
این ماجرا هم از یکی از همین شبها شروع شد
بعضی از این شبها که سرویسای کمتری بهم میخورد یا خسته بودم و میخواستم استراحت کنم میرفتم توی یه قلیونسرایی که میدونستم شبا تا صبح بازه و یه ساعتی اونجا مینشستم. یه قلیون میکشیدم یه چایی میخوردم و سرحال که میشدم دوباره برمیگشتم سر کار.
معمولا هم اون ساعتی که میرفتم به این کافه، غیر از خودم و صاحب کافه هیچ مشتری دیگه ای نبود
به ندرت پیش میومد که یکی دو نفر جز من باشن.
کافه ای که میگم فقط پسرونه بود و مدل تخت هاش هم مثل آلاچیق بود و پشتی داشت. منم معمولا به یکی از همین پشتی ها لم میدادم و قلیونم رو میکشیدم و بعدش هم میرفتم به ادامه کارم میرسیدم.
با صاحبش هم زیاد آشنا نبودم چون معمولا حرفی برای گفتن نداشتیم و اونجا هم در طول روز به هیچ وجه پاتوقم نبود. فقط دو سه شب در هفته میرفتم و قلیون و چایی و همین …
خب فک کنم تا همین قدر مقدمه کافی باشه که فضا دستتون بیاد
از خودم اگه بخوام براتون بگم قد و هیکل کاملا معمولی دارم … حدود یک و هفتاد و هشت قدمه و هشتاد هم وزنم. قیافه پسرونه معمولی دارم موهام یکمی پرپشت و مشکیه. چشم و ابروم هم مشکیه و وزنم و هشتاد کیلو.
قضیه از شبی شروع شد که حدود ساعت سه رفتم کافه و مثل همیشه به غیر از خلیل، صاحب کافه کسی اونجا نبود
چون مشتری ثابت اون تایمش بودم میدونست دوسیب میکشم و بعد از یه سلام ساده قلیونم رو برام آورد و یه چایی هم واسم ریخت و رفت پشت دخل و توی گوشیش تو اینستاگرامش بچرخه.
اون شب من کمردرد خیلی شدیدی داشتم. بعضی وقتا که زیاد پشت فرمون مینشستم اینجوری میشدم. خیلی دوس داشتم یکی باشه که قلنجم رو بشکنه ولی قطعا اونجا با کسی اینقدر راحت نبودم
غیر از خودم و خلیل هم کسی توی کافه نبود و به اونم اصلا روم نمیشد که بگم.
خلیل حدود سی و هفت هشت سال داشت و پوستش تقریبا آفتاب سوخته بود. هیکلش ورزیده بود و روی ابروش یه جای شکستگی وجود داشت که میتونم با اطمینان بگم توی همین کافه با یکی زد و خورد کرده بود
قدش از من یکمی بلندتر بود و مشخصا وزنش هم ازم بیشتر بود. قیافه کاملا مردونه ای داشت و با ریش تقریبا پرپشت و خالکوبیایی که روی دستش بود، واقعا اسم خلیل بهش میومد !
حالا تصور این رو بکنین که من به همچین آدمی میخواستم ساعت سه نصفه شب توی یه کافه خلوت بگم که بیاد قلنجم رو بگیره !! قطعا شدنی نبود.
خلاصه … از اونجایی که هیچ کسی اونجا نبود تصمیم گرفتم حداقل روی همون آلاچیق که هستم دراز بکشم تا کمرم یکمی استراحت کنه. یه “ببخشید آقا خلیل” گفتم و به پشت دراز کشیدم. اونم چیزی نگفت ولی احساس کردم یه نگاه “عجب بچه پررویی هستی” طوری بهم انداخت
یکم که گذشت و ذغال قلیون خوابید ازش خواستم که ذغالشو عوض کنه واسم. اومد و در حال برداشتن سری قلیون بهم گفت خوابت میاد ؟
همون طور که دراز کشیده بودم یه پیچ و تاب به کمرم دادم و گفتم نه کمرم خیلی درد میکنه زیاد پشت فرمون نشستم
ذغالای خاموش رو توی منقل ریخت و گفت یه بالش کوچیک بذار پشت کمرت موقع رانندگی خیلی تاثیر داره
یکم خودم رو جمع و جور کردم و ته مونده چاییم که توی استکان مونده بود رو خوردم و گفتم آره حتما باید بذارم خیلی دارم اذیت میشم
سری قلیون رو گذاشت کنار و بهم گفت پا شو !
ترسیدم فکر کردم ناراحت شده ازاینکه دراز کشیدم. سریع خودم رو جمع و جور کردم و نشستم. مثل بچه محصلایی که معلمشون موقع شیطونی کردن سر کلاس مچشون رو میگیره و صاف میشینن! گفتم ببخشید و صاف نشستم
خندید و گفت نه میگم پا شو بیا این جلو وایسا میخوام قلنج کمرتو بشکنم
به حرفش گوش دادم و رفتم جلوش وایسادم و پاهام رو به اندازه عرض شونه هام باز کردم. دستام رو هم پشت گردنم قفل کردم و پشت کردم بهش.
از پشت منو گرفت و بلندم کرد ولی خبری از شکسته شدن قلنجام نشد. به جاش از همون لحظه که از پشت چسبید بهم و برجستگی کیرش رو از روی شلوار احساس کردم، تا لحظه ای که بلندم کرد و نفساش از بینیش به پشت گردنم میخوردن، تا لحظه ای که پایینم آورد و حدود سه ثانیه همون طور چسبیده بهم موند، انگار بهم برق وصل کرده بودن و کلا حس میکردم اونجا نیستم و یه اتفاقاتی داره درونم رخ میده
خب راستش من قبلا سکس با پسر رو تجربه نکرده بودم. فقط با یکی از دوست دخترام سکس داشتم که اونم مربود به دو سه سال قبل میشد. واسه همین، این چند ثانیه برام پر از حسای ضد و نقیض بود!
با صدای خش دارش به خودم اومد

  • نشکست نه ؟
  • نه ولی دستت درد نکنه زحمتت شد
  • نه بابا کاری نکردم که. حالا اگه میخوای دراز بکش یه مشت و مالت بدم حتما بهتر میشی
    این رو که گفت خیلی استرس گرفتم. سریع سر جام نشستم و به پشتی تکیه دادم و گفتم نه زحمت میشه!
    سری رو که روش ذغالای تازه چیده بود گذاشت روی قلیون و شونه شو بالا داد و گفت باشه. و رفت و به ادامه اینستاگرام گردیش رسید.
    اون شب گذشت ولی حس اون چند ثانیه که خلیل بهم چسبیده بود تا فرداش گریبانگیرم بود. نمیدونستم حس لذته یا چی! صد درصد برام تازگی داشت و حتی لذتبخش هم بود ولی نمیدونستم اصلا قصد خلیل هم دادن همچین لذتی به من بوده یا اینکه فقط توهمی شدم!
    و این سوالی بود که واسه فهمیدن جوابش فقط یه راه وجود داشت!
    روز بعدش اول آرایشگاه رفتم و ریش و موهام رو مرتب کردم. همیشه وقتی موهام رو سایه مینداختم قیافم خیلی تغییر میکرد و بهتر میشد. یه لباس بهتر نسبت به شبای قبلی که صرفا لباس کار میپوشیدم تنم کردم. یه تی شرت تقریبا تنگ مشکی با یه جین ذغالی تنگ. به خودم عطر هم زدم و با تیپی که معمولا واسه قرار با دوس دخترم میزدم، راهی کافه شدم
    تو راه بارها این سوال رو از خودم پرسیدم که چرا دقیقا امشب به خودت رسیدی ؟؟ منتظر چه اتفاقی هستی ؟ اصلا اگه خواست کاری کنه چی ؟ قراره بهش راه بدی ؟ اگه خواست بلایی سرت بیاره چی ؟ به هر حال نصفه شبه و تو هم اونجا معمولا باهاش تنهایی ! هیشکی هم خبردار نمیشه !
    جواب هیچ کدوم از این سوالا رو نمی دونستم و اگه راستشو بخواین همین ندونستن باعث میشد بیشتر تحریک بشم برای پذیرفتن چیزی که اون شب داشت انتظارم رو میکشید !
    اون شب نفهمیدم کی ساعت گذشت و به سه رسید ولی میدونم خیلی دیر گذشت! مثل همیشه وارد کافه شدم و سلام کردم و روی آلاچیق همیشگیم، که از بقیه بزرگتر بود نشستم و منتظر موندم تا قلیونم رو بیاره
    وقتی قلیون رو جلوم گذاشت تازه سرش رو از گوشی بیرون آورد تا لبی قلیون رو بده دستم و باهام جشم تو چشم شد و یه لبخند خریدارانه زد و گفت به به چه رسیدی به خودت … از سر قرار داری میای کلک ؟
    خندیدم و گفتم نه بابا قرار کجا بود سر کار بودم دنبال یه لقمه نون حلال
    شلنگ قلیون رو از دور قلیون باز کرد و یه کام ازش گرفت. اولین بار بود که از قلیون من میکشید. تا حالا ندیده بودم بخواد واسه من یا کس دیگه ای قلیون رو به کام بیاره
    یه نیشخندی زد و گفت تا باشه از اینجور راننده اسنپا … والا ما که هر وقت گرفتیم چیزای داغون به پستمون خوردن
    حس کردم پشت گوشم از تعریفی که ازم کرد قرمز شد. ضربان قلبم به وضوح بالاتر رفت و نمیدونستم توی این موقعیت چی باید بگم
    از طرفی میترسیدم کل قضیه یه سو تفاهم ساده باشه و خلیل هیچ قصدی نداشته باشه، از یه طرف دیگه هم نگران بودم چیزی بگم که کلا ناامید بشه ازم
    بنابراین فقط آروم خندیدم و گفتم نه بابا این چه حرفیه خوبی از خودتونه
    خندید. شلنگ قلیون رو بهم داد و پا شد رفت واسم چایی بریزه
    تو دلم داشتم به جواب مزخرفی که بهش دادم فکر میکردم !! “خوبی از خودتونه” ریدی پسر !
    چایی رو گذاشت جلوم و داشت میرفت روی صندلی خودش بشینه که دل و زدم به دریا و صداش زدم
    بدون اینکه سرش رو از تو گوشیش بیرون بیاره گفت هوم
    آب دهنم رو قورت دادم و گفتم راستی اون پیشنهاد مشت و مال هنوز برقراره ؟؟ کمرم امشبم خیلی درد میکنه
    نگام کرد و خندید و گفت من که میگم از سر قرار داری میای … رو کار بودی ؟؟؟
    خندیدم گفتم رو کار نه سر کار!
    گوشیش رو سر میزش گذاشت و اومد سمتم روی آلاچیق و گفت به پشت دراز بکشم
    همین کار رو کردم و اونم کنارم نشست و با دستای بزرگ و محکمش شروع کرد کمرم رو از روی لباس ماساژ دادن
    به مرور زمان فشار دستش رو بیشتر میکرد و واقعا حس میکردم کمرم داره بهتر میشه.
    یکم که گدشت دستاش رو دو طرف گردنم، یا به طور دقیق تر بخوام بگم حدفاصل بین گردن و شونه هام برد و گفت اینجا هم گرفته ؟
    سرم رو به نشونه تایید تکون دادم و آروم گفتم دستت درد نکنه زحمت شد واست
    با همون صدای مردونه ش گفت نه بابا چه زحمتی … فقط اینکه زاویه م یکم بده اینجوری. خودم کمرم داره داغون میشه. اشکالی نداره پشتت بشینم واسه ادامه ش ؟
    گفتم آخه کسی ممکنه بیاد زشت میشه اونجوری
    پا شد و همون کاری که گفته بود رو کرد و گفت نه بابا سه نصفه شب کی میاد قلیون بکشه غیر خودت آخه
    رفت پشتم و روی رونم نشست به طوری که وقتی خم میشد تا گردنم رو ماساژ بده قشنگ برجستگی کیرش رو روی کونم حس میکردم و حس خیلی خوبی داشتم. کیر خودم هم راست شده بود و داشتم توی آسمونا سیر میکردم که یهو در کافه باز شد و یه مشتری دیگه اومد داخل!
    یه مرد سن بالای حدود پنجاه ساله بود که توی میدون بار حجره داشت و توی این مدت یکی دو بار دیده بودم که میومد اونجا و قلیون میکشید
    میخواستم از خجالت آب بشم و برم توی زمین که ما رو توی اون حالت دیده ولی خودش انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه اومد و دقیقا روی آلاچیق روبروی ما نشست.
    یه سلام و خسته نباشید به خلیل گفت و تاکید کرد که عجله ای نداره واسه قلیونش. هر وقت کار خلیل تموم شد واسش قلیونشو بذاره
    اسمشو نمیدونستم همه سید صداش میکردن. نصف موهاش سفید بود و نصف دیگه ش جوگندمی. قیافه خیلی موجهی داشت و همیشه به خودش میرسید. از بوی عطری که همیشه ازش ساطع میشد و لباسهای مرتب و احتمالا گرون قیمتی که می پوشید، میشد فهمید که آدم حسابیه !
    همون طور که گفتم اومد دقیقا روبروی ما نشست و رفت توی گوشیش. خلیل هم که خیالش راحت بود از اینکه سید عجله نداره، انگار نه انگار که باید به مشتری سرویس بده، به مشت و مال دادن من، یا بهتر بگم ماساژ دادنم ادامه داد
    اون حس خوب و تازه ای که چند دقیقه پیش تجربه کرده بودم، جای خودش رو به نگرانی از حضور سید داده بود! نصف حواسم به اون بود که حالا به وضوح میدیدم که زیرچشمی داره ما رو دید میزنه و یکی دو بار هم دیدم که دستش رو به سمت شلوارش برد و کیرش رو مالید.
    پنج دقیقه که گذشت خلیل هم از روم بلند شد و رفت تا قلیون سید رو بذاره. ازش تشکر کردم و عذرخواهی هم کردم که وقتش رو گرفتم. پا شدم و سر جای خودم نشستم و با کلی فکر و خیال در مورد همه چیز بقیه قلیونم رو کشیدم.
    اینقد تو سرم فکرای ضد و نقیض بود که نفهمیدم چطور اون روز گذشت. از لمس شدن توسط دستای قوی یه مرد خشن توسط خلیل گرفته تا دید زده شدن توسط یه مرد مسن تر مثل سید
    از همه مهم تر از اون تماس لعنتی کیر خلیل از روی شلوار با کونم که انگار برق بهم متصل میکرد و دوس داشتم خیلی بیشتر ادامه پیدا کنه ولی از شانس بدم یه مزاحم پیداش شد و نتونستم به ادامه ی مکاشفه م برسم
    اون روز اومدم توی همین شهوانی و کلی متن مختلف در مورد گی ها و تمایلاتشون و همچنین احساسی که پسرها بعد از دادن دارن خوندم. یادم نمیاد تا حالا درسامو اینقدر با ذوق خونده باشم.
    خلاصه که کلی چیز جدید یاد گرفتم. مخصوصا در مورد آمادگی قبل از سکس و از همه مهم تر اینکه چطور باید سوراخت رو خالی کنی تا کثیف کاری نشه وسط کار
    همه اینا در صورتی بود که هنوز به طور کامل مطمئن نبودم قراره اتفاقی بیفته اما نمیخواستم حتی یه درصد اگه قرار بود همچین چیزی پیش بیاد، به خاطر یه سهل انگاری از طرف من همه چی خراب بشه
    اون شب سعی کردم یه تیپ سکسی تر از شب قبل بزنم تا هر طور شده کارو تموم کنم
    یه ساعت قبل بیرون رفتنم دوش گرفتم و کل موهای پا و باسنم رو با موبر زدم
    البته بدنم کلا موی چندانی نداره ولی خب همونا رو هم صاف کردم که جلوه بهتری داشته باشه.
    موهام رو هم با سشوار و اتو صاف کردم و صورتم رو هم تیغ انداختم
    بر خلاف شب قبل که تی شرت تنم بود، امشب یه پیرهن مردونه چسبون سفید پوشیدم و دو تا دکمه بالاییش رو هم باز گذاشتم. به اضافه یه جین تنگ زاپ دار مشکی که از ران تا زانوش کلی پاره پوره بود
    شیشه عطر رو هم با خودم بردم توی ماشین که دقیقا قبل از ورود به کافه بزنم به خودم تا تاثیرش نره.
    زمان این قدر آروم میگذشت که حد نداشت
    انقدر تو خیابون کس چرخ زدم تا بالاخره ساعت سه شد و رفتم توی کافه. با باز کردن در و گذاشتن پام توی کافه چیزی که دیدم ضربان قلبم رو خیلی بالا برد و پاهام رو شل کرد
    سید هم توی کافه بود! نمی دونستم این اتفاق خوبیه یا نه. چون شب قبلش بودنش توی کافه هم خوب بود و هم بد. خوب از این نظر که میتونم به جرات بگم با دیدن من توی اون وضعیت داشت تحریک میشد و بد از این نظر که احتمالا خلیل با حضور اون نمیتونست یه مرحله جلوتر بره !
    خلاصه که داخل رفتم و متوجه شدم جفتشون دارن با نگاهشون منو میخورن!
    خیلی قیافه جذابی نداشتم ولی خب وقتی به خودم میرسیدم خوب چیزی میشدم !
    با جفتشون سلام کردم و دست دادم و رفتم سر آلاچیق همیشگیم نشستم.
    خلیل چاییم رو توی نعلبکی برام آورد و یه چشمک ریز بهم زد و گفت امشبو دیگه سرقرار بودی … نگو با این تیپ سر کار بودی که فکر بد میکنم در موردت
    خندیدم و سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم
    خلیل ازم پرسید کمرت چطوره ؟
    دستمو پشت کمرم گذاشتم و یه چرخشی بهش دادم و گفتم عی بهتره بد نیست به لطف شما
    خندید و گفت اول قلیون یا ماساژ ؟
    بازم حس کردم پشت گوشم داغ شده. منتها این سری علاوه بر داغ شدن گوشم، انگار توی کیرم هم خون داشت پمپاژ میشد!
    با خجالت گفتم دلم ماساژ میخواد ولی نمیشه آخه هر شب دارم بهتون زحمت میدم یه جوریه برام
    چپ چپ نگاهم کرد و گفت همچین میگه زحمت میدم انگار چه کار شاخی دارم میکنم
    دو تا مشت و مال این حرفا رو نداره که … زود باش دراز بکش که امشب برات یه سورپرایزم دارم که تضمینی حالتو خوب کنه
    با گفتن این حرفا از توی جیبش یه روغن بدن مخصوص ماساژ رو در آورد و گفت با این خوب نشی دیگه با چیزی خوب نمیشی
    یه لحظه احساس کردم کلا قفل شدم و هیچی نمیتونم بگم. هیچی هم نداشتم که بگم. حس میکردم حدسام در مورد قصد و غرض خلیل درست بوده. فقط حضور سید تو کتم نمیرفت و خدا خدا میکردم زودتر بره تا خلیل بتونه هر کاری دلش میخواد بکنه
    خلیل که دید دارم من و من میکنم با لحن شیطنت آمیزی که ترکیبش با اون صدای خشن و مردونه ش خیلی سکسی بود گفت:
    میخوابی یا بخوابونمت ؟
    ریز خندیدم و به زور گفتم چشم
    به شکم دراز کشیدم مثل شب قبل
    خلیل هم مثل شب قبل اومد پشتم نشست و پیراهنم رو یکم داد بالا که روغنی نشه
    یکم از روغن رو روی دستش ریخت و شروع کرد به مالیدن کمرم.
    از اولین لحظه که دستش به پوست کمرم برخورد کرد کامل گر گرفتم اما خیلی سعی میکردم طوری نشون بدم انگار خونسردم و بی جنبه بازی در نیارم. البته این ادای خونسردی زیاد طول نکشید و با جمله بعدی که خلیل گفت کاملا وا دادم !
    همون طور که پشتم رو می مالید و البته همون طور که انتظار شنیدن این حرف رو ازش داشتم گفت اینطوری لباست کثیف میشه حیفه تازه ست. میخوای پیرهنتو در بیار که روغنی نشه
    این دفعه نه نای مخالفت داشتم و نه میلی به ناز و ادا کردن. حتی برام مهم نبود که سید توی چهار پنج متریم نشسته و داره نگام میکنه
    پا شدم دکمه های پیرهنم رو باز کردم. سید رو زیرچشمی دیدم که دیگه بدون تعارف محرز داشت نگاهم میکرد و دستش روی شلوارش بود.
    دراز کشیدم و گفتم باشه
    همین که دراز کشیدم دیدم کرکره در داره به سمت پایین میاد
    خلیل که حالا روغن رو داشت روی کمرم میریخت گفت حالا دیگه خیالمونم راحته که دیگه کسی نمیاد مزاحم بشه
    یه عالمه فکر مختلف همون لحظه به ذهنم هجوم آوردن ولی هیچ کدومشون نمیتونستن با شهوتی که توی تموم ذرات زیر پوستم جریان داشتن مقابله کنن. هیچی نگفتم و خودم رو به دستای خلیل سپردم
    همون جای همیشگیش نشست … حالا که کرکره پایین اومده بود اونم جراتش بیشتر شده بود و کاملا روی رونم نشسته بود و کیرش رو کامل روی کونم احساس میکردم
    هر چند دقیقه یه بار هم به بهونه پرسیدن اینکه “اینجا چطوره” یا “بهتر شد” خم میشد سمت گوشم و باعث میشد هم از گرمای نفساش که به گوشم میخوره و هم از لمس کیرش روی کونم بیشتر حشری بشم
    اصلا یادم رفته بود که یه نفر دیگه هم توی اون کافه هست.
    حدود ده دقیقه به اون حالت گذشت که از پشتم بلند شد و فکر کردم که بازم تموم شده کارش. داشتم به زمین و زمان فحش میدادم که یهو دیدم کف پام تو دستشه و داره با فشار انگشت شصتش میمالتش
    یکمی که گذشت جورابام رو هم در آورد و یه کناری گذاشت. این که اون یه تیکه از لباس هام رو بدون اینکه که به خودم هم بگه در آورد باعث شد خیلی حشری تر بشم. مطمئنم اگه به ریتم نفس هام دقت میکرد میفهمید که چه حسی دارم و چقدر همین الان دلم لمس خودش و کیرش رو میخواد
    یکمی کف پام و بعدش ساق پام رو ماساژ داد و بعدش گفت تا اینجا که اومدی بذار رگ پاتم بگیرم که قشنگ زنده میشی دوباره
    هیچی نتونستم بگم غیر از اینکه سرم رو به نشونه تایید تکون بدم
    شلوارم رو از کمر یکم کشید پایین که بفهمم باید درش بیارم
    دیگه نه من نه خودش نیازی نداشتیم که بهونه روغنی شدن لباس رو بیاریم. همون طور که به شکم دراز کشیده بودم دکمه و کمربندم رو وباز کردم و کمرم رو بالا گرفتم تا خودش بکشدش پایین
    حواسم هم به سید بود که دیگه دستش توی شلوارش بود و انگار داشت فیلم پورن میدید
    با نگاه جدیش هر حرکتم رو زیر نظر داشت و انگار منتظر فرصتی بود که بهمون اضافه بشه
    چون شلوارم خیلی تنگ بود سخت پایین میومد و خلیل هم از همین موضوع سو استفاده کرد و شبوار و شورتم رو با هم کشید پایین و کونم جلوش افتاد بیرون
    سعی کردم به روی خودم نیارم. اونم به روی خودش نیاورد و از روی ساق پام شروع کرد به رگ گیری و همون طور به سمت بالا میومد.
    با هر سانت که بالاتر میومد جفتمون میدونستیم که تهش قراره چی بشه ولی هنوز به ظاهر خودمون رو به اون راه میزدیم
    وقتی به رونم رسید نفسام به شماره افتادن و دیگه چشام رو بستم. آب دهنم رو به زور قورت دادم و تمام زورم رو زدم که ضایع نکنم دلم چی میخواد !
    مطمئن بودم که اونم میدونه ولی انگار دوس داشتم اونی که پیش قدم میشه اون باشه و به نوعی خودمو در اختیارش بذارم.
    همون طور که چشام بسته بود یهو احساس کردم دو تا دست دیگه روی شونه م اومده و داره گردنم رو می ماله
    قلبم نزدیک بود وایسه. تو همون حال که بودم چشام رو باز کردم و دیدم که بله سید هم بهمون ملحق شده.
    از اون زاویه که میدیدم کیرش دقیقا جلوی صورتم بود و چون شلوار پارچه ای پوشیده بود، قشنگ معلوم بود که بلند شده.
    هیچی نگفتم و خودم رو سپردم به چهار تا دست که حالا داشتن روی بدنم حرکت میکردن و تا چند دقیقه دیگه قرار بود فتحم کنن
    خلیل که دید سید بهمون اضافه شده و من ری اکشنی نشون ندادم جراتش بیشتر شد و کامل شلوار و شورتم رو از پام بیرون آورد و یه کنار گذاشت
    این بار یه مقدار از روغنش رو روی کونم که تازه شیو شده بود ریخت و با دستاش همه جاش رو می مالید
    سید هم که جلوم بود و به خاطر ارتفاعی که آلاچیقا داشتن کیرش به معنی واقعی توی چند سانتیم قرار داشت
    بالاخره خلیل انگشتش رو روی سوراخم گذاشت که همین باعث شد آه ریزی از ته دل بکشم و ناخودآگاه صدام در بیاد
    خلیل هم پشتبندم یه جون گفت و با یه دستش سعی کرد سوراخم رو باز کنه و با انگشت اون یکی دستش سعی کرد با سوراخم ور بره
    من دیگه تو آسمونا سیر میکردم و نزدیک بود ارضا بشم
    تا حالا همچین حسی رو تجربه نکرده بودم حتی با دختر
    یه چیز غیر قابل قیاسی بود
    با هر تماس انگشتش که با سوراخم برقرار میشد، یه پیچ و تابی لرزشی چیزی توی تنم راه میفتاد
    توی همین حالا بودم که صدای پایین اومدن زیپ سید رو شنیدم و بعدش یه کیر سفید کلفت رو جلوم دیدم که منتظر خورده شدنه !
    از مال خودم کلفت تر بود و حدود چهارده سانت میشد. با تکیه به چیزی که توی فیلما یاد گرفته بودم شروع کردم به خوردن کیرش و همون که اولین لیس رو از کیرش زدم اولین انگشت خلیل هم توی کونم رقت
    درد خاصی نداشت. بیشتر یه حس قلقلک داشت. واسه همین سعی کردم حواسم رو بیشتر روی ساک زدنم بذارم تا رضایت سید رو جلب کنم.
    تو اون حالت از نظر ارتفاعی یکم ساک زدن واسم مشکل بود واسه همین به زانو نشستم و به خوردن کیرش ادامه دادم. تا ته که توی دهنم میکرد باعث میشد اوق بزنم و اشکم بریزه
    اولش حس خوشایندی نبود ولی یکمی که گذشت بیشتر خوشم اومد. تازه میفهمیدم این دخترا توی فیلمای پورن واقعا لذت بیشتری از پسرا میبرن
    خلیل هنوز داشت از پشت با سوراخم ور میرفت و گاهی وقتا هم کونم رو باز میکرد و با زبون روی سوراخمو میلیسید که بهترین حسی بود که تو زندگیم داشتم
    مخصوصا با اون سیبیلای پرپشتی که داشت
    یکم که تو اون حالت گذشت دیدم خلیل بیخیال کونم شده و اومده پایین و کیرش رو جلوم گرفته تا واسه اونم ساک بزنم
    از مال سید بزرگتر بود ولی کلفت تر نه.
    اول گرفتمش تو دستم. یه بوس به سرش زدم و بعد سرش رو کردم توی دهنم. خلیل برخلاف سید مهلت نداد و همون اول تمام کیرش رو توی دهنم کرد تا جایی که خایه هاش چسبید به چونه م
    نزدیک بود بالا بیارم ولی خودمو کنترل کردم
    با دستش سرم رو به سمت تخماش برد و اونا رو واسش میک زدم و خوردم. یه بوی عرقی میداد که توی حالت عادی شاید میگفتم بوی بدیه ولی تو اون شرایط خیلی واسم خوشایند بود.
    دو تا کیر جلوم بودن که با یه دستم یکیشون رو می مالیدم و اون یکی رو میخوردم
    جفتشونم کمراشون سفت بود و انگار نمیخواست آبشون به این زودیا بیاد
    یکم توی همون حالت گذشت تا خلیل بهم گفت به پشت بخوابم روی لبه ی آلاچیق
    دستورشو بدون کوچکترین مخالفتی اطاعت کردم.
    اومد بین پاهام و پاهام رو داد بالا و روی شونه هاش گذاشت. کیرش رو روی سوراخم تنظیم کرد و میخواست بکنه داخل که بهش گفتم یواش لطفا
    توی سایت خونده بودم که اولین بار خیلی سخته و درد زیادی داره و واقعا استرس داشتم
    خلیل همون طور که کیرش روی سوراخم بود باهاش بازی میکرد و حس لذت بی نهایتی رو داشت بهم منتقل میکرد
    سید هم خم شده بود روم و از سینه هام میک میزد. کیرش رو هم توی دستم گرفته بودم و براش می مالیدم.
    یکم توی همون حالت گذشت تا خلیل یه فشار ریز به کیرش داد که احساس کردم سرش رفت داخل. یه سوزش وحشتناک توی کونم پیچید که منو از اوج لذتی که توش بودم بیرون آورد و سریع کیرش رو از توی کونم بیرون کشیدم و کونم رو مالیدم
    خلیل گفت مگه بار اولته ؟
    همون طور که آخ و اوخ میکردم و کونم رو میمالیدم گفتم اوهوم
    خم شد سمتم یه بوس روی لبام گذاشت و گفت ببخشید نمیدونستم … خب باید میگفتی بهم دیگه
    رفت از توی کشو یه بسته وازلین آورد گفت الان دردت آروم تره ؟ با تکون سر گفتم آره
    خوشبحتانه سید اون چند دقیقه همش منو دستمالی میکرد و نمیذاشت حسم بپره
    خلیل بهم گفت چار دست و پا بمون عزیزم همون طور که اولش بودی
    به حرفش گوش دادم
    سید هم از این فرصت استفاده کرد و دوباره اومد جلوم و کیر کلفتشو توی دهنم جا داد. با اینکه اولین بارم بود ولی حس میکردم توی ساک زدن حرفه ای شدم و خیلیم ازش لذت میبردم. خلیل اول یه انگشتش بعدشم دو تا انگشتش رو وازلین زد و کرد توی سوراخم. درد خیلی کمی داشت. نه اونقدی که نشه تحمل کرد.
    با تایید من شروع به جلو و عقب کردن انگشتاش کرد. منم با همون ریتم داشتم کیر سید رو میخوردم.حدود پنج دقیقه توی همون حال گذشت تا خلیل گفت فک کنم دیگه حاضری.
    دوباره ترس به دلم افتاد ولی عزمم رو جزم کردم که این سری حتی اگه دردم اومد هم طاقت بیارم و فرار نکنم.
    خلیل اومد پشتم و بهم یاد داد با دستام سوراخم رو تا جایی که میشه باز کنم. همین کار رو کردم و کیرش رو وازلین زد و گذاشت روی سوراخم
    دیگه تمرکزی روی ساک زدنم نداشتم و فقط امیداور بودم این سری به خیر بگذره.
    خیلی آروم کیرش رو توی کونم فشار داد. سرش که رفت یه نفس عمیق کشیدم و فقط سعی کردم که دردش رو تحمل کنم
    یک دقیقه که به همون منوال گذشت حس کردم بازم داره کیرشو فشار میده داخل کونم
    حالا حدود نصفش رفته بود و همون نصفه رو خیلی آروم داشت جلو عقب میکرد و همزمان باهاش قربون صدقه م میرفت و کمرم رو هم نوازش میداد
    از اون سمت هم کیر سید توی دهنم بود
    سعی کردم تمام حواسم رو روی کیر سید بذارم تا شاید از دردم کم بشه
    البته که ماهیچه هام باز شده بودن و الان دیگه اصلا اون درد وحشتناک اولش رو نداشتم
    یکمی که گذشت خلیل بهم گفت حاضری عزیزم ؟
    سرم رو به نشونه تایید تکون دادم و خلیل هم با یه فشار تمام کیرش رو فشار داد تو کونم
    انگار میدونست چقدر تحملش سخته چون به محض اینکه تمامشو توی کونم کرد، دستاشو روی شونم محکم گذاشت که فرار نکنم
    البته با وجود یه کیر دیگه تو دهنم راه فراری هم نداشتم
    چند ثانیه که گذشت و خلیل دید خبری از فرار نیست شروع کرد توی کونم تلمبه زدن و هر چند ثانیه یه بار به کونم اسئپنک میزد
    با هرتلمبه ای که میزد اون لحظه که تمام کیرش توی کونم میرفت یه درد خواستنی عجیب لعنتی ای توی پروستاتم حس میکردم که هم میخواستم همون لحظه تموم شه هم میخواستم تا ابد ادامه پیدا کنه
    دیگه اونقدر محکم داشت منو میکرد که کیر سید رو بیخیال شده بودم و فقط داشتم زیر کیر خلیل آه و ناله میکردم
    حدود ده دقیقه ای توی همون پوزیشن منو گایید ولی حتی تا آخرشم نمیتونم بگم که دردش حتی یه ذره کم شد
    با تندتر شدن ضرباتش و بلندتر شدن صداش فهمیدم که داره ارضا میشه
    همین طور هم شد و کیرش رو در آورد و آبش رو روی کمرم خالی کرد
    داشتم به داغی آبش و حس خوبی که داشت فکر میکردم و میخواستم خستگی در کنم که یه آن دیدم یه چیز کلفت تر رفت توی کونم
    اینقدر توی حال خودم بودم که اصلا سید رو فراموش کرده بودم. شانس آوردم اول خلیل منو کرد و یکم باز بود کونم وگرنه اگه سید با این کیر کلفتش میخواست بازم کنه احتمالا تا صبح هم موفق نمیشد
    سید نسبت به خلیل آروم تر تلمبه میزد. خب سنش بالاتر بود و انتظار بیشتری هم ازش نمی رفت ولی به هر حال لامصب اونقد کلفت بود که هر بار داخل میرفت یه آه بلند از ته دل میکشیدم
    اونم یکم بعد ارضا شد ولی آبش رو توی کونم خالی کرد. کیرش رو در آورد و یه دستمال داد تا خودم رو تمیز کنم.
    جفتشون ازم تشکر کردن و بعدها بهم گفتن که از اول با هم هماهنگ کرده بودن که امشب ترتیبم رو بدن
    بعد از اون هم چند بار دیگه باهاشون سکس داشتم ولی خب هییچی مثل دفعه اول نمیشد
    اگه استقبال خوب بود بازم از سکس هامون مینویسم براتون
    راستی کامنت هاتون رو میخونم و اگه نیاز بود هم جواب میدم بهتون
    دوستون دارم
    محمد

نوشته: GayLoveRasht


👍 17
👎 7
18501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

918627
2023-03-13 02:48:04 +0330 +0330

به نظر من کسشعر بود فضاسازیت و محل داستان مزخرف بود البته کونی بودن تعریف نداره ادامه ندی برات بهتره

2 ❤️

918659
2023-03-13 08:50:58 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

918683
2023-03-13 15:13:42 +0330 +0330

رکورد گینس که به دست نیاوردی که استقبال بشه ، رفتی کونتو دادی بعدم افتخار می کنی بهش

1 ❤️

918729
2023-03-14 01:05:51 +0330 +0330

عااااالی بود

2 ❤️

918735
2023-03-14 01:32:13 +0330 +0330

جالب بود خیلی هم عالی وبا جزییات

2 ❤️

918785
2023-03-14 09:31:25 +0330 +0330

هم تم داستانت قشنگ بود و هم خوب صحنه سازی کرده بودی ضمن اینکه انتقال حست موقع گاییده شدن کاملا احساس میشه عزیزم
کلا برای افرادی که از کون دادن لذت میبرند خواندن اینگونه داستانها و خا،طرات حال و هوای لحظه گاییده شدن رو در وجودشون تازه میکنه
در کل لذت برم از خواندن داستانت بازم بنویس

2 ❤️

918826
2023-03-14 22:03:43 +0330 +0330

خیلی خوب بود لعنتی،اون لحظه ها که میخای مخ کسی رو بزنی و دستمالیش میکنی واقعا از صدتا سکس کامل بیشتر حال میده

2 ❤️

918907
2023-03-15 15:28:10 +0330 +0330

حیف اسم مرد

1 ❤️

918925
2023-03-15 19:35:49 +0330 +0330

آخه نفهم حروم لقمه نسناس الاغ بدبخت بدون کاندوم کون دادی نگفتی ایدز می گیری
می دونی ایدز چی هست بدبخت
تو الان رسما یک کونی ایدزی هستی
حتما برو آزمایش خون بده الاغ بیچاره کونی

1 ❤️

918961
2023-03-16 00:57:15 +0330 +0330

منم اسنپ کار میکنم ولی فاعلم

1 ❤️

919115
2023-03-16 23:37:34 +0330 +0330

دقیقت با نظرات مطرح شده در کامنت xfaellx موافقم
عزبز خودت تا بحال شنیدی کسی در ۲۳ سالگی‌(گی که نه) اولین کونش را خودخواسته بدهد

1 ❤️

932747
2023-06-12 16:54:28 +0330 +0330

محمد جان عالی بود خیلی حال کردم، باز هم بگو خوردن یکی مثل تو لذت داره.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها