کردن مهمان

1402/07/22

توی منطقه توریستی شرکت امکانات داشت و افراد و فامیل منسوبین شرکت مهمان ما میشدند، محل اقامتشون هم ویلای دوبلکس بود و من هم به جهت جوانی هم خوش مشربی تقریبا لیدر اونا بودم. و البته مجرد، ۱۷۰ قد و سبزه و امکانات معمولی و تو کف زنهای سفید مهمان، یکبار یه خانواده از تهران که رئیس بانکی بود که شرکت توش حساب داشت ، همراه دختر ۱۷ ساله و خانم جوانش که هردو هم بسیار سفید خوشگل بودن اومدن من توی فرودگاه تحویلشون گرفتم. اومدیم خونه و ظهر برای ناهار رفتم دنبالشون، وای چقدر خوشگل و خوشبو بودن، پدره یه ۱۵سالی از زنه بزرگتر بود،توی راه توی کفشون بودمو سنگ تموم خوشمزه گیمو گذاشتم وسط، روده بر شده بودن، چندبار مادره گفت. خوشبحال زنت، که میگفتم ندارم، عصر روز دوم رفتیم مرکز خرید مادره گفت که سایزهای سفارش لباسا رو فراموش کرده و قرار شد پدر و دختر بچرخند وما بریم خونه و برگردیم، توی راه میگفتم حیف که با دختره نیومدیم، رسیدم رفتیم بالا و او دنبال کاغذش میگشت، چشمم به چمدون ساناز دخترش توی اتاق بغلی خورد ک شورت و کرستش ولو بود، رفتم توی اتاق یکیشو برداشتم خیلی خوشگل و خوشبو بود، همینطور که بو میکشیدمش، احساس کردم پشتمه، برگشتم دیدم بله با تعجب داره نگاه میکنه، خشکم زد، من من میکردم و عرقم در اومده بود، لبخند زد و اومد جلو گفت معلومه خیلی تو کفی، حیف تو نیست، تا اومدم حرف بزنم، انگشتش رو گذاشت رو لبم و دستم رو گرفت گذاشت روی سینه ش، باور نمیکردم، اومد جلو و لب میگرفت، بازم مردد بودم، دستش رو به شلوارم کشید فهمیدم که خواب نیستم، با خجالت بغلش کردم و بوسیدمش. اون حریصتر بود، گفتم پس اونا چی، گفت بامن و مانتو و لباس… در آورد، واقعا خوشگل بود، بدن سفید، سینه های سفیدش از دور کرست مشکیش چشمک میزد، رونهای بلند و سفید، وای دیونه شده بودم، اونم فهمیده بود، اومد جلو شلوار و شورتم رو پایین کشید، و کیرم که هنوز تو شوک بود رو کرد تو دهنش، میخندید و می‌گفت، همینه، و ساک میزدش، از بالا ب بدنش و خوردنش نگاه میکردم، حالی ب حالی شدم، آبم اومد تو دهنش، گفت بیا روم تا دوباره شارژ بشی، سینه هامو بخور، کرستش رو باز کرد، خدای من ۲تا توپ برف، گلبولای توی رگاشو می‌دیدی اینقدر سینه هاش سفید بود، یکیشو میخوردم یکی رو میمالیدم، خودش دستم رو برد روی چوچولش و گفت بمال، کمتر از ۱دقیقه، آبش اومد عین ماهی وول میخورد و منو محکم بخودش فشار میداد، بی حال روی تخت میخندید و می‌گفت بکن منو، هنوز راست نشده بود کیرم، رفتم لاپاش نوک زبونم رو میکشیدم از روی ساقای سفیدش به رون و رفتم روی کوسش، خیلی آب ازش اومده بود بیرون دوست نداشتم بره تو دهنم، ولی سرم رو فشار میداد ب کوسش، با زبون بچوچولش میمالیدم و ۲تا از انگشتمو کرده بودم تو کسش، خرکیف شده بود، منم راست کردم، اومد بالا کیر رو مالیدم روی کوس سفیدش خیس ک شد کم کم کردمش تو، خوابیدم روش، محکم بغلش کردم و از کمر ب پایین جلو و عقب و تلمبه زدن، ۱۰تایی تلمبه زده بودم و چوچول خوری هم گرمش کرده بود، دوباره آبش اومد و ارضا شد، مثل دفعه قبل وول میخورد، ولی اینبار من روش بودم و کیرم توش، تو کوسش آتیش بود و منقبض میشد، داشت آبم میومد، کشیدم بیرون و نفسای عمیق کشیدم و دوباره چپوندم توش، بابت ارضای دفعه قبل تنگ شده بودو دردش اومد ,دوباره تلبمه میزدم و لبای کوچیک میگرفتم ازش، خیلی نرم بود و سفیدی سینه هاش آبم رو آورد، سعی کردم ته ته کوسش آبم رو بیارم، البته اون ناراضی بود ولی آوردم. خوابیدم روش، پشتم رو میمالید و بوسم می‌کرد و می‌گفت خسته نباشی ، بهترین ساعت عمرم بود.

نوشته: بهمن


👍 15
👎 28
44601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

952693
2023-10-14 23:45:04 +0330 +0330

اسکل سرایدار به انگلیسی لیدر تور نمیشه!

پینوشت : عربهای محترم ! شمال ایران میرید برید ولی کون این درو داهاتیا نزارین وسط هق هق گریه هاشون کستان ننویسن!!

4 ❤️

952712
2023-10-15 00:25:30 +0330 +0330

واقعاً بعد خوندن داستان گیج شدم آخه قشنگ معلومه از خاطرات عمو جانیه ولی نوشته قدم ۱۷۰ سانته که به قد عمو جانی نمیخوره!!!
یعنی قدش رو اشتباه نوشته یا اسمش رو؟؟؟

1 ❤️

952726
2023-10-15 00:57:51 +0330 +0330

کون

0 ❤️

952727
2023-10-15 00:59:33 +0330 +0330

همین که نوشتی رفتم فرودگاه تحویلشون گرفتم تا ته خط را رفتم کونی
اسکل مگه بار بودن

1 ❤️

952749
2023-10-15 06:24:09 +0330 +0330

خروس دانا و روباه نادان
قوقولی قو قو

1 ❤️

952775
2023-10-15 10:09:07 +0330 +0330

خدا وکیلی من نونوایی میرم به این راحتی بهم نون نمیدن که به برخی از دوستان پا میدن 😁 😁 😁

1 ❤️

952795
2023-10-15 12:08:09 +0330 +0330

بهترین ساعت زندگیش بود!!!،زارت به این اعتماد به نفست

0 ❤️

952827
2023-10-15 18:32:22 +0330 +0330

بابا ایول بهمن جاده چالوس هم تا بخواد بیاد ی ده دقیقه طول میکشه ولی زنه که بهت گفت فقط همین مشخص شد که دودول داری هنوز بزرگ نشدی بهتر نیست از دادنهات بگی ما هم بخندیم ولی انصافا کم نذار

0 ❤️

952836
2023-10-15 21:18:32 +0330 +0330

ریدی عزیزم از کرست گفتنت معلومه فقط همون کرستای مامانتو دیدی نه سوتین🤣🤣

0 ❤️

952842
2023-10-15 23:07:31 +0330 +0330

یک راس جقی متوهم که دچار سندرم خطرناک خود کیر پنداری مفرط مزمن گردیده است
عجیبه که دارن مثل مگسای روی عن زیاد میشن.

0 ❤️

952933
2023-10-16 06:57:12 +0330 +0330

کسخولی بابا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها