از نقشه کشی ساختمان تا سکس با یلدا

1402/05/26

سلام دوستان
میخوام داستان شروع یک رابطه فوق العاده براتون تعریف کنم.
این داستان برمیگرده به شروع رابطه من با یلدا( اسم مستعار) حدودا 5 سال پیش.
من احسان و مهندس عمران و در یکی از شهرستان های شیراز هستم و الان 35 سالم هست. قدم 170 و وزنم حدودا 75 کیلو هست.
از اونجایی که من دفتر طراحی و نقشه کشی ساختمان داشتم و هر از گاهی نقشه هایی که طراحی می کردم و با مالکان ارتباط مستقیم داشتم و راهنمایی های کامل در خصوص طرح و نقشه به مالکان می دادم. به طور قطع بیشتر مالک ها با خانم هاشون می اومدن یا اینکه مشورت میکردن. خلاصه عرض کنم
تو یکی از روزهایی که دفتر کارم بودم و مشغول به دلیل شلوغی تا دیر وقت دفتر مونده بودم و کارام انجام میدادم. ساعت 7 عصر دیگه دفتر تعطیل می شد و معمولا بچه های دفتر اگه کاری نداشتن میرفتن خونه.
حدودا ساعت 8 شب بود که تلفنم زنگ خورد و بعد از جواب دادن یکی از مشتری های قبلی بود که در خصوص نقشه برای خواهرش تماس می گرفت. گفتم دفتر هستم و الان می تونن بیان. تو این فکر بودن که میان و ابعاد زمین و خواسته هاشون میگن و میرن. حدودا 20 دقیقه بعدش اومدن. یه مادر و دختر( که بعدا متوجه شدم) با همون لباس های خونگی فقط یه چادر دور خودشون پیچیده بودن اومده بودن.
بعد از احوال پرسی و تعارفات که از طرف فلانی آمدیم و خیلی تعریف من کردن که تو کار طراحی و نقشه کشی حرفی برای گفتن داری و خیلی راهنمایی های لازم در خصوص نقشه و طرح میدی اومدیم پیش خودت.
دفترم یه میز کنفرانس داشت که تو اتاق خودم بود. همونجا نشسته بودیم و کاغذ و مداد گذاشته بودم جلو خودم مادر و دختر هم طرف دیگه میز نشسته بودن. بعد از گرفتن اطلاعات و خواسته هاشون در خصوص نقشه ساختمانی که می خواستن گفتم که با توجه به حجم کاریم حدودا 4 تا 5 روز آینده طرح اولیه با توجه به خواسته هاتون طراحی می کنم و اطلاع می دم که بیاید و طرحتون ببینید. که با که سحر ( دختر یلدا) با تعجب گفت اوههههه مهندس 4 تا 5 روز دیگه. ما عجله داریم و باید زودتر برگردیم شیراز و وقت نداریم.
کل مسیر از طراحی نقشه تا تاییده نظام مهندسی و شهرداری و گرفتن پروانه ساخت توضیح دادم که خودش یک ماه زمان میبره. که گفتن نه ما خیلی عجله داریم و حاضریم هزینه بیشتر پرداخت کنیم و کارمون 15 روزه تموم بشه و کارای ساخت هم به خودتون می دیم که انجام بدید( تو شهر ما چون کوچیک هست معمولا ساختمان های ویلایی یک و دو طبقه می سازن)
من هم دیدم کارای اجرا هم میتونم ازشون بگیرم قبول کردم که زودتر انجام بدم. برای شروع کار چندتا از طرح هایی که به زمینشون می خورد چاپ زدم و گذاشتم رو میز و در مورد نقشه ها حرف میزدم و توضیح می دادم . سحر یه دختر حدودا 20 ساله ای میومد یه کم چشم و گوشش می جنبید و هر گاهی که نگاهم می کرد لبخند ملیحی میزد. بعد از اینکه یکی از طرح ها انتخاب کردن و نیاز به اصلاح داشت گفتم الان که دیر وقت هست فردا به بچه های دفتر میگم اصلاحات انجام بدن و میگم بیاید طرح ببینید. که دوباره شروع کردن که الان خودت اصلاح کن و … هر بهونه ایی اوردم فایده نداشت گفتن مهندس برات شام میاریم همینجا باش و طرحمون انجام بده. من هیچ وقت جلو مشتری روی طرح ها کار نمی کردم. یلدا که داستانش ادامه میگم کلی ناز عشوه اومد و من هم گفتم مشتری خوبی هست می تونم تو طراحی و ساخت پول خوبی به جیب بزن برای جلب رضایتشون گفتم باشه.
در حال اصلاح نقشه بودم که سحر زنگ زدن و شام پیتزا سفارش داد و آدرس دفتر داد یلدا ازم پرسید سرویس بهداشتی کجاست. راهنمایش کردم وقتی میخواست بره چادر خونگیش بیرون آورد (چون شهر ما کوچیک هست معمولا با چادر های خونگی تا سوپر مارکت ها و جاهای نزدیک میرن) همینطور که پشت سیستم بودم نگاهم به بدنش افتاد و برای چند لحظه نگاهم قفل شد. یه تاپ تنگ قرمزی که سینه های بزرگش تو خودنمایی می کرد با شلوار پارچه ایی مشکی که برجستگی کونش توش کامل پیدا بود و لخت افتاده بود و موقع راه رفتن حالت ژله ایی کونش بیشتر نشون میداد حسابی توجهم جلب کرد. وقتی رفت سرویس سحر گفت مهندس داشتی مامانم می خوردیا . از شرم هیچی نگفتم فقط یه لبخند زدم و دوباره ادامه اصلاحیه نقشه انجام دادم که یلدا از تو سرویس صدای دخترش سحر زد که به مهندس بگو چرا آب نیست. گفتم شرمنده ببخشید یادم رفته بود بگم بخاطر تعمیرات ساختمان اب قطع کردن. رفتم از تو آشپزخونه دفتر یه بطری آب معدنی اوردم دادم سحر که ببره. وقتی سحر خواست ازم آب بگیره چادرش باز شد و برای چند لحظه میخکوب بدن سحر شدم( یه تاپ مشکی که یقه باز بود و قشنگ میشد خط سینه های سحر ببینم) سحر باز با خنده گفت مثل اینکه مهندس ما خیلی گشنه شده بگم زودتر پیتزا بیارن تا من و مامانمو نخورده. وای من از شرم حسابی خجالت کشیدم رفتم پشت سیستم. حدودا 1 ساعتی طول کشید تا طرح اصلاح شد و بعد از چند بار پرینت گرفتم تقریبا به طرح نهایی رسیده بودیم. البته تو همین یک ساعت یلدا و سحر حسابی سوال در مورد هزینه ها و شرایط ساخت ازم سوال می پرسیدن و من با توجه به دوتا سوتی قبل همینطور که کارم انجام میدادم سوالاشون هم جواب میدادم.
طرح اولیه تموم شد و گفتن که امشب با اعضای خانواده بیشتر فکر میکنن و تا فردا نتیجه اعلام می کنن.
سیستم و چراغها خاموش کردم و با همدیگه اومدیم تو اسانسور که بریم پایین. وقتی تو آسانسور بودیم متوجه یه حرکتی روی رون پام شدم که کیف جلو خودم گرفته بودم شدم. متوجه شدم دست سحر روی پام هست و داره اروم نوازشم می کنه. واکنشی نشون ندادم و چون طبقه سوم بودیم زود رسیدم.
تو مسیر برگشت به خونه بودم که یه پیام اومد رو گوشیم. باز کردم
-سلام مهندس خوشتیپ و گشنه
. سلام ممنون شما
-یعنی واقعا نشناختی . همین یک ساعت پیش داشتی منو و مامانم با نگاهت می خوردی
. ببخشید سحر خانم شما هستید.
-ای ناقلا نکنه همه رو با نگاهت می خوری
. نه اینطوری هم نیست در خدمتیم.
-الان رسیدیم خونه بعدا پیام میدم.
حسابی رفته بودم تو فکر و اینکه چه فکری در مورد من می کنن. و اینکه چرا جلو من این رفتار داشت
فردا حدود ساعت 10 صبح یلدا زنگ زد و گفت مهندس اگه دفتر هستی بیام و چند تا اصلاحیه کوچیک تو طرح هست انجام بشه دیگه طرح اوکی هست. گفتم بیاید در خدمتم.
تو دفترم یه نفر آقا که مسئول اجرا و پشتیبانی بود کار میکرد و یه خانم که کارش طراحی بود. غرق در کار بودم که یلدا در زد و اومد داخل اتاق تا یلدا دیدم بلند شدم و دوباره تعجب کردم و چند لحظه نگاهش کردم و تعارف کردم که بشینه پشت میز کنفرانس.
یلدا یه مانتو جلو باز مشکی کوتاه پوشیده بود و یه شال قرمز با ارایش ملایم که کلا قیافش نسبت به دیشب خیلی فرق داشت. گفتم ماشالله یلدا خانم چه خوشتیپ شدید و همچنین عطر خوشبویی هم زدید. یلدا با ناز و عشوه و یه لبخند گفت برای دیدن یه مهندس مهربون و خوشکل باید هم اینطوری بیام.
طرح تایید شد و کارای پروانه ساخت انجام شد و قرارداد ساخت بسته شد و پیش پرداخت هم گرفتم که کار های ساخت انجام بدم.
تو این مدت چندین بار با سحر و یلدا که البته یلدا بیشتر حرف میزدم و در جریان کار قرار می گرفت و هر از گاهی هم حضوری هم دیگه می دیدم و در حد دست دادن و بوسیدن پیش رفته بودیم.
وقتی داشتم نقشه زمین پیاده میکردم یلدا خودش تنها از شیراز اومده بود و میخواست شروع کار ببینه. چون هوا گرم بود من عصر برای پیاده کردنه نقشه اومده بودم و بعد از اینکه تموم شد دیگه هوا تاریک شده بود و علی که نیروی خودم بود رفت و منتظر بودم ماشین مصالح بیاره تا فردا کار شروع کنن. دیگه من موندم و یلدا که داشتم نقشه پیاده شده روی زمین توضیح میدادم. وقتی رسیدم به اتاق خواب و گفتم اینجا خواب مستر هست و این هم حمام خصوصی یلدا گفت اره اینجا تو اتاق میکنیم و لخت لخت میریم تو حمام گفتم اره خوبی مستر همینه دیگه راحت راحتی. ولی یلدا یه بغضی کرد و گفت من که فعلا بکنش ندارم. تازه اونجا بود که فهمیدم یلدا مطلقه هست و من برق عجیبی تو چشمام زدم و یه حرکتی موجی و لذتی تو کیرم که یه تکونی خورد و به خودم گفتم اخ جون مهندس خوب چیزی تور زدی.
چون هوا تاریک بود ومن کنارش بودم دستش گرفتم آوردم بالا و بوسیدم و گفتم نگران نباش بکنش هست فقط کافیه بخوای همه جوره در خدمتت هستم. همین لحظه منو بغل کردم حس عجیبی داشتم که یه زن 43 تا 44 ساله که بزرگتر از خودم بود بغل میکردم. نرمی بدنش و گرمای نفس نفس زدنش کنار گوشم باعث شده بود کیرم کم کم راست بشه چون یه کم شکم داشت نمی تونستم با کیرم به کسش برسونم. دیگه لب هامون تو قفل شده بود و مزه رژ لبی که زده بود داشتم کامل حس می کردم . دستم از پشت روی کمرش آورم پایین و رسوندم به کونش که واقعا نرم و بزرگ بود و به خودم فشارش دادم تا اینکه یه کم کیرم به کسش نزدیک بشه. تو همین حس خوب بودم که گوشیم زنگ خورد، راننده ماشین بود که مصالح آورده بود و آدرس دقیق میخواست و ضد حال زد به حالمون.
دوباره تنها شده بودیم، یلدا اومد کنارم و بهم گفت ممنون بابت حس خوبی که بهم دادی خیلی وقت بود این حس خوب تجربه نکرده بودم و از وقتی اومدم تو دفترت و دیدم منتظر همین لحظه بودم که بتونم باهات باشم.
من که دیگه حسابی شهوتم زده بود بالا و تو ذهنم درگیر این بودم که با یه زن که 10 سال از خودم بزرگتر هست دوست شدم کلنجار می رفتم که دست یلدا رو کیرم حس کردم که بهم گفت این مال خودمه. گفتم قابلت نداره و هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم برات.
زیپ شلوارم باز کرد و دستش برد تو شلوار و کیرم که دیگه راست شده بود بیرون آورد. وقتی دستش به کیرم خورد کل بدنم مور مور شد یه حسی عجیبی تو بدنم حس کردم. با دستای گرمش نوازشش میکرد که بهم گفت بشین تو ماشین و خودش اومدم جلو و کیرم اروم اروم لیس میزد و کم کم سر کیرم تو دهنش کرد و کم کم تا نصف کیرم تو دهنش بود که داشتم از گرمای دهنش و اینکه با مهارت خاصی کیرم میخوره لذت میبردم. راستش من زود ارضا می شدم و الان که یهویی این اتفاق افتاده بود دیگه سرعت ارضا شدنم زیاد شده بود حدودا 2 تا 3 دقیقه بود که ابم با فشار تو دهن یلدا خالی شد و پاهام سست شد . یلدا همه ابمو بیرون ریخت و با خنده گفت مهندسی که اینقدر زود ابش بیاد بدرد نمی خوره ها، گفتم وقتی یه خانم زیبا با مهارت خواصی و یهویی کیرت بخوره دیگه نمیشه کاری کرد. بهش گفت مرسی که خستگی کار همین اول پروژه از تنم بیرون کردی. امیدوارم ادامه دار باشه. خندید و گفت تو جون بخا عزیزم. تو همین حرف زدن وتعارفات بودیم که دستم بردم سمت کسش و زوی ساپرتی که پاش بود خیسی کسش حس کردم و گفتم انگار کارفرما ما هم خیلی جنبه نداره خودشو زود خیس میکنه. یلدا با خنده شهوتناک و عشوه گفت وقتی به مهندس مهربون و خوش کیر بغلت کنه و کیرش بخوری باید هم آب کست بیاد. دستم دیگه تو ساپورتش رو روی کسش بود و داشتم با انگشتم لای کس خیسش می مالیدم که صدای ناله اروم یلدا در اومده بود و گفتم میخوام این اب کس برای خودش استفاده بکنم. بغلش کردم و چرخوندمش سمت ماشن و کمکش کردم تو ماشین طوری بخوابه که کونش لبه صندلی بود و پاهاش دادم بالا و ساپورت تا زانو دادم بالا و کیرم اروم گذاشتم رو کسش و چند باری رو کسش جلو عقب کردم که ناله ها و نفس نفس زدن هاش بیشتر شده بود و با همین حال گفت مهندس جون کسم با کیرت پر کن و جرم بده. اروم اروم سر کیرم فرو کردم تو کسش و بیرون می آورم و دوباره بیشتر میکردم توش. حسابی داخلش خیس بود و گرم چند باری تلمبه زدم و چون تازه ابم اومده بود میدونستم که به این زودی ها ابم نمیاد. بعد از چند دقیقه تلمبه زدن بهش گفتم که برگرده . پاهاش بیرون از ماشین بود و بدنش داخل ماشین و کون قلمش به سمت من با دستم یه کم رو کسش کشیدم و کیرم دوباره از پشت گذاشتم تو کسش که اینطوری تنگ تر شده بود و با لذت خاصی داشتم تلمبه می زدم که متوجه شدم صدای ناله هاش بیشتر شد و بدنش کم کم شل شد و ارضا شد. من هم تلمبه زدنم تندتر کردم تا اینکه آبم داشت میومد. بهم گفت همشو بریز تو کسم. یه کم ترس داشتم که نکنه مشکلی پیش بیاد تو این فکر بودم که بهم گفت احسان جان خیالت راحت همشو بریز توش. چون ابم اومده بود زیاد اب نداشتم و همین همن با لذت خالی شد تو کسش، یه آهی کشیدم و تکیه دادم به ماشین که یلدا از ماشین اومد بیرون نشست تا کل آب از کسش بیاد بیرون.
چند دقیقه ایی نشستیم و حرف زدیم و از همدیگه تشکر کردیم بابت حالی که به هم داده بودیم تا حالمون یه کم بهتر بشه. بهش گفتم من اینطوری راضی نیستم و باید یا جایی باشیم که حسابی به هردوتامون خوش بگذره و هر دوتامون لذت ببریم. یلدا بهم گفت اینجا خونه خواهرم هستم قراره فردا شب برن مسافرت و من خونه تنها هستم بهت میگم بیایی و شب تا صبح تو بغل هم باشیم.
صبح زود اومدم سر ساختمان و دستورات لازم به کارگرا دادم تا زودتر کارا انجام بشه. گوشیم زنگ خورد و با دیدن شماره یلدا خوشحال شدم و جوابش دادم
-سلام عزیزم خوبی
-. سلام یلدا جون مرسی من خوبم الان دیگه خوبتر شدم
-کجایی مهندسم
-. همون جای دیشبی که حسابی بهمون خوش گذشت
-ای جانم. کارگرا شروع کردن
-. بله شروع کردن و تا شب پی کنی تموم میکنن و فردا شروع میکنن به سنگ چینی
-من اینا نمی فهمم فقط خونه تحویل خودت همونطوری که منو داری میسازی خونه هم بساز که خوب مهندس بکنی هستی
-. خندیدم و گفتم چشم عزیزم
-نیم ساعت دیگه میرم بانک و طبق قراردادمون مبلغ اولیه واریز میکنم برات
-کار ساختمان جای خودش کار خودمون جای خودش
-. ممنون عزیزم.
-خبر خوب بعدی اینکه امشب خونه خواهرم خالی میشه و من پذیرایی مهندس مهربون خودم هستم.
-. ای جانم عزیزم. باشه چشم
-فعلا خداحافظ
حسابی خوشحال شدم و یه حسی توی کیرم کردم و یه تکونی خورد.
مشغول کارام بودم که سحر( دختر یلدا) زنگ شد و بعد از احوال پرسی در مورد شروع کار ساختمان ازم پرسید و اینکه مامانم دیشب خیلی تعریفت کرده که تا دیروقت سر ساختمان بود و همه کارا انجام داده. گفتم بعله هر کاری بتونم انجام میدم که زودتر از قرارداد تحویل بدم. سحر حرفی زد که برای چند لحظه جا خوردم و سکوت کردم که با صدای الو الو و مهندس مهندس گفتن سحر به خودم اومدم. ( سحر بهم گفت اگه زودتر از قرارداد تموم بکنی (حتی یک روز) حسابی بهت حال میدم تا لذتش رو ببری)
واقعا رفته بودم تو فکر که چرا سحر این حرفو زده.
سحر بهم گفت چی شد مهندس ساکت شدی. برای اینکه سوتی ندم گفتم حواسم به کارگرا بود ببخشید.
شب حدود ساعت 8 بود و من با خونه هماهنگی ها کرده بودم که امشب میرم خارج از شهرستان و امکان داره تا دیر وقت برگردم.
چون من یه کم زود ارضا میشدم اسپری تاخیری از دوستم گرفتم و اومدم به سمت خونه خواهر یلدا. ساعت 10 شب بود که رسیدم خونه خواهر یلدا. وقتی رسیدم چون اطلاع داده بودم به یلدا درب حیاط باز کرده بود و ماشین آوردم تو حیاط و رفتم به سمت درب ورودی وقتی در باز کردم صحنه ایی که تقریبا پیش بینی می کردم دیدم. یلدا با یه ست لباس خواب سکسی مشکی و آرایش کرده جلو در حال وایساده بود. درسته سن یلدا بالا بود و یه کم شکم داشت و تو پر بود ولی با پوست سبزه ایی که داشت و لباس خواب حسابی خوشگل شده بود. درب هال از سمت داخل قفل کردم و رفتم تو بغل یلدا و محکم به خودم فشارش دادم و دیگه لبهامون تو هم دیگه قفل شده بود. هر از گاهی زبونمون توی دهن همدیگه می رفت و یه کم لب هاشو دندون می گرفتم.
یلدا شروع کردم کم کم دکمه های لباسم باز کردن و پیراهن و بعدش زیر پوشم از تنم دراورد. و شروع کرد به خوردن نک سینه هام و اروم اروم زبونش دور سینه هام می کشید که واقعا حس خوبی داشتم و این کارش دوست داشتم. یلدا جلوم زانو زد و کمربند و زیپ شلوار باز کرد و شلوارمو با شرتم کشید پایین. کیرم که دیگه سیخ شده بود زد بیرون. قربون صدقه کیرم رفت و یه کم باهاش بازی کرد و بعدش دهنش آورد جلو و سر کیرم تو دهنش فرو کرد. گرمای دهنش روی کیرم حس می کردم و لذت می بردم که کم کم همه کیرم تو دهن یلدا بود. صدای نفس نفس زدن من و اوف اوف و جان جان گفتن من از یه طرف و صدای اوف اوف و ملچ ملوچ یلدا موقع کیر خوردن هم یه طرف که لذتش بیشتر میکرد. تو همین حالت من هم سر یلدا گرفته بودم و موهاش نوازش می کردم و گاهی هم یلدا چشمش بالا می اورد و من رو نگاه می کرد که از تو چشماش لذت می شد دید.
بعد از خوردن کیرم بلند شد و اومد تو بغلم و دوباره لبهامون روی هم قفل شد. بعد از قربون صدقه هم دیگه رفتن به سمت اتاق خواب خواهر یلدا رفتیم و روی تخت کنار هم دیگه خوابیدیم. یکی از پاهای من بین پاهای یلدا بود و باز در حال خوردن لب همدیگه بودیم که سوتین زدم کنار و سینه های افتاده و سفتش تو دهنم کردم و نکش اروم دندون می گرفتم با دستم پشت کمرش سوتین ازاد کردم و دستم از پشت بردم لای کونش و کونش فشار می دادم. انگشتم به سوراخ کون و کسش می کشیدم که خیسی لای کسش واقعا هوسی کننده بود. یلدا به پشت خوابید و من از رو سینه هاش اومدم به سمت نافش و بوسه های ریز میزدم تا رسیدم به شورتش که اروم با دندون گرفتم و کشیدم پایین. یلدا یه کم کونش بلند کرد و با دستش کمک کرد که شورتش بیرون بیارم. تپلی کسش یه برقی تو چشمام زد. لای پاهاش باز کردم و زبونم از روی استخون بالای کس یلدا کشیدم پایین تا شیار بینش. یه کم لبه هاش بزرگ بود و تو دهن می کردم و میکشیدم صداهای لذت بردن یلدا و قربون صدقم رفتن هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد و من هم از این صداها لذت می بردم.
بعد از 5 تا 6 دقیقه خوردن کس یلدا و التماس های یلدا که کیر میخوام سرم بین پاهاش بیرون آوردم اومدم رو شکمش و کیرم لای سینه هاش رد می کردم و به سمت دهنش می بردم گفتم با اب دهن خودت خیسش کن تا بکنم تو کست. گفت کسم پر از آب شده و منتظره کیرت هست که بره توش. به سمت کسش اومدم و یه بالشت گذاشتم زیر کونش تا کس یلدا بیاد بالا تا بتونم بیشتر مسلط باشم و کیرم تا اخر بکنم تو کسش. یه کم کیرم لای شیار کسش جلو و عقب کردم و اروم اروم سرش تو کسش میکردم و می آوردم بیرون که یلدا بهم گفت همشو یک دفعه بکن تو. با این حرف یلدا کل کیرم کردم تو کسش و صدای اوف و جانش در اومد و چشماش بسته بود و نفس نفس میزد. گرمای داخل کسش حسابی بهم حس خوبی میداد و تند تند جلو عقب میکردم با دستام سینه هاش گررفته بودم و فشارش میدادم پاهای یلدا دور کمرم گرفته بود و منو به جلو و عقب کردن همراهی می کرد. خوابیدم روش و یه لب گرم و سکسی گرفتم .
یلدا بلند کردم و به حالت داگی کردم که سوراخ کون و کسش با کون گندش اومد جلوم. یه کم کیرم با اب کسش خیس کردم و روی سوراخ کونش حرکت دادم و اروم اروم سر کیرم فرستادم تو کون یلدا که یه کم خودشو تکون داد و یه اوف از درد و لذت گفت و من هم کم کم کیرم فشار دادم تا اینکه همه کیرم تو کون یلدا بود. لذت عجیبی داشت و حسابی به هردوتامون خوش می گذشت. کیرم بیرون اوردم و با دستمال کاعذی تمیزش کردم و دوباره از پشت کردم تو کس یلدا که دیگه صداهای یلدا داشت بیشتر می شد و لذتش میشد از صداها و ناله هاش فهمید و مرتب می گفتم عزیزم بزن بزن دارم ارضا میشم. خوشحال از اینکه میتونم ارضاش کنم و بعدش خودم ارضا بشم محکم تر و تندتر تو کس یلدا جلو و عقب می کردم که از شدت ضربه ها تو کون ژله ایی یلدا لرزش های بیشتری می دیدم یه لحظه صدای ناله های یلدا بیشتر شد و خودشو یه کم جمع کرد که متوجه شدم ارضا شده و کیرم گرمی بیشتری تو کس یلدا حس کرد. حالا نوبت من بود که ارضا بشم و حرکت رفت و برگشتی کیرم تو کس یلدا بیشتر کردم و بعد چند دقیقه حرکت ابم تو مجرای کیرم حس کردم که با یه حس لذت خواصی اومد بیرون و تو کس یلدا خالی کردم و خودمو بهش چسبوندم تا کم کم کیرم شل شد و از کس یلدا خارج کردم و کنارش خوابیدم. یلدا همون طوری که به حال داگی بود روی شکم خوابید و سرش به سمت من برگردوند و ازم بخاطر لذتی که برده بود با یه بوس روی لبم تشکر کرد.
دوتایی حدودا 20 دقیقه ایی کنار هم خوابیده بودیم و با هم دیگه در مورد سکسمون حرف می زدیم.
اون شب تا صبح پیش یلدا موندم و دو بار دیگه هم با هم سکس کردیم که یکی از سکس ها خشن انجام دادیم. چون یلدا دوست داشت و یکی از فانتزی های من هم بود. البته زیاد هم خشن نه. در حد بستن دستاش به تخت که بعدا داستانش تعریف می کنم.

نوشته: مهندس


👍 26
👎 13
45401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

942867
2023-08-18 00:02:48 +0330 +0330

تا دورشون یه چادر پیچیده بودند خوندم

5 ❤️

942878
2023-08-18 00:49:37 +0330 +0330

عقده مهندس بودن داریا!!
چیز خاصی نیست ، باور کن !
الان که دیگه به هر کسی که میرسن مهندس میگن 😎

3 ❤️

942898
2023-08-18 02:40:58 +0330 +0330

اضافه بنا نداشتن پلیس ساختمونی شهرداری هم بیاد گیر بده؟؟؟

1 ❤️

942915
2023-08-18 04:32:04 +0330 +0330

کیرم تو بناگوش خواهرت مهندس قلابی

1 ❤️

942920
2023-08-18 04:54:17 +0330 +0330

همونجا ‌که گفتی بامالکان ارتباط مستقیم داشتی متوجه شدم داستانت کاملا واقعیه .بعنوان مثال یلدا وسحر یکی ازطرحهای خودتو انتخاب کردن و جالبه که میگی طرحت دارای اشکال بوده . اصلا بلدنیستی توضیح بدی که حداقل یه درصدخواننده فکرکنه داری واقعیت و میگی …البته از نظر من واقعی بود ولی شربت خوردید یانه چون بقیشونخوندم …معمولا کنفرانس واسه ادارات بزرگ تشکیل میشود.اما ازاینکه میزتان میزکنفرانس بوده شک ندارم که واقعیته … بعدا میخندم الان خندم نمیاد …دیس چها رم با سر ریز مبارکت باد

1 ❤️

942944
2023-08-18 09:08:59 +0330 +0330

مهندس. مهندس. اینم به اونت بندس!!
کسخل آبروی خیابون رو بردی با این کسشعر گوییهات

2 ❤️

942968
2023-08-18 12:30:01 +0330 +0330

اِی احمد 913 کجایی ؟ دقیقاً کجایی که اون کامنت معروفتو واسه این آقای مهندس قلابی بنویسی !
منظورم همین کامنتِ همیشگیته که میگی :
" چرندیات یک ملجوق کُ… ندیده که آرزو داره توسط یک مهندس گای…ده بشه "
چیزم تو گوش چپ رئیس دانشگاهی که شما ازش فارغ التحصیل شدی . باید رید به سردرِ اون دانشگاهی که به امثال شما مدرک مهندسی میده و هنوز نمی تونید یک واژه رو درست بنویسید .
مجید دلبندم :

  1. " خاص " درسته نه " خواص " ،
  2. « تاییده نظام مهندسی » = تاییدِ نظام مهندسی یا تاییدیه نظام مهندسی ،
  3. « سحر یه دختر حدودا 20 ساله ای میومد یه کم چشم و گوشش می جنبید و هر گاهی که نگاهم می کرد» = سحر یه دختر حدودا 20 ساله ای میومد و یه کم سر و گوشش می جنبید و هر از گاهی که نگاهم می کرد،
  4. « بهونه ایی » = بهونه ای ،
  5. « سحر زنگ زدن و شام پیتزا سفارش داد » = سحر زنگ زد و شام پیتزا سفارش داد ،
  6. « ژله ایی » = ژله ای ،
  7. « پیاده کردنه » = پیاده کردنِ ،
  8. « خندید و گفت تو جون بخا عزیزم » = خندید و گفت تو جون بخواه عزیزم ،
  9. « پاهاش بیرون از ماشین بود و بدنش داخل ماشین و کون قلمش به سمت من » = پاهاش بیرون از ماشین بود و بدنش داخل ماشین و کون قلمبه ش به سمت من ،
  10. « صحنه ایی » = صحنه ای ،
    کلاً با علامت مفعول بی واسطه " را " مشکل داری مثل اینکه !
    راستش دیگه خسته شدم . بقیه اش بمونه واسه شماره آینده .
3 ❤️

942969
2023-08-18 12:33:58 +0330 +0330

چون تازه ابم اومده بود میدونستم که به این زودی ها ابم نمیاد.
تو همه داستانا هست این جمله
یعنی تو یکی از داستانا نباشه انگار داستان هیچی نداره

1 ❤️

943011
2023-08-18 20:01:02 +0330 +0330

اگه امشب میخای بدونی نرخ ام چنده
به ایدی روبیکا ام پیام بده 🤤🤤🤤
@im_6ydo_88

0 ❤️

943026
2023-08-18 22:35:09 +0330 +0330

ما تو دهاتمون به کیرمون میگیم مهندس چاقال یارو از شهرستان اومده بود بعد با چادر خونگی اومدن دفتر تو جالبه بدون اینکه بدونند کجا هستند پیتزا سفارش دادند آب مستراح هم که لوله اش رفته بود بعت قطع بود کم جق بزن جقی خروس مغز اسگل

0 ❤️

943147
2023-08-19 11:39:39 +0330 +0330

کونکش هوفتی تمام تیرآهن های اتاق مستر در کون مبارکت

0 ❤️

943323
2023-08-20 12:44:40 +0330 +0330

خداشانس بده

0 ❤️

943568
2023-08-22 01:37:05 +0330 +0330

هم خونشون بسازی هم کس و کونشون 😂😂

0 ❤️