۱۸ سالم بود، هورمون ها چند وقتی بود که خیلی بالا گرفته بود و همیشه اون پایین ها درد میکرد، کار زیادی نمیشد کرد، مثل الان نبود که دخترا که خیلی آفتاب مهتاب ندیده باشند، حداقل کون رو دادند. خلاصه اوضاع خراب بود. همیشه زیر لحاف با توی توالت یا هر جا که خلوت بود با کسم ور می رفتم. انگشت هم یک کمی میکردم توش اما جواب نمی داد…
تا اینکه دانشگاه شهرستان قبول شدم و رفت و آمد با اتوبوس شروع شد. بیشتر وقتها شبها بلیت میگرفتم چون زمان زودتر می‌گذشت. اون شب اواخر دی بود که داشتم برمیگشتم خونه مون. اتوبوس خلوت بود. تقریبا هر کسی‌ اگه تنها مسافرت نیکرد صندلی بغلیش خالی بود.
وقتی رفتم سر جام بشینم متوجه شدم یه مرد فکر کنم حدود ۳۰ یا ۳۵ ساله با چشم های وحشتناک هیز پشت سرم میشینه. تا دیدمش نا خودآگاه احساس کردم کلیتوریسم سیخ وایساد و آب از کسم سرازیر ی ر شد.
گفتم که دست خودم نبود… هورمونها داغم کرده بودند. فکر کنم اون مرده هم از چشمهام اوضاع خراب پایین تنه ام رو خوند و شروع کرد به طراحی کردن…
همین جور که در رویاهام داشتم تصور می‌کردم دست اون مرده وسط کونمه و خودم رو چسبونده بودم به پنجره، یک دفعه متوجه شدم دستش اومد جلو به سمت من. همون لحظه کلا شورتم خیس شد. برای اینکه بفهمه بدم‌ نیومده تکون نخوردم. اون هم یواش یواش و به سختی دستش رو از فضای بین پنجره و صندلی ها جلو آورد و بالا و سینه تازه شکفته ام رو مالید.
دیگه داشتم میمردم. پستونم رو چسبوندم به دستش. این دفعه فشار داد… آخ درد داشت ولی حاضر بودم اون درد رو تو کس و کونم هم بکشم. وقتی دو سه بار خودم رو بیشتر به دستش مالوندم، یک دفعه از جاش بلند شد و اومد جلو پیش من نشست.
نفسم دیگه بند اومده بود. از رو شلوار نگاه بند وبساطش کردم، شده بود اندازه هندونه. کاپشن تنش رو درآورد‌. گفتم اون هم داغ کرده حتما ولی نه… نقشه داشت. یک جوری انداختش رو پاهای من و خودش که تقریبا همه چی رو پوشوند. البته همه خواب بودن و رانند ه هم فکر کنم دید و اهمیت نداد.
فکر کنم مطمئن بود من خودم از اون شهوتی ترم. نه اجازه ای نه حرفی دستش رو آورد جلو و اول دکمه مانتو رو باز کرد. بعدش رفت سراغ شلوارم. دیگه خودتون تصور کنید چه حالی داشتم . شلوارم راحت باز نمیشد برای همین خیلی رئیس مانند بهم دستور داد: شلوارتو بکش پایین.
اصلا فکر دیگه ای نمیتونستم بکنم. یک خورده جابجا شدم و شلوار رو آوردم پایین. دوباره دستش رو آورد. اینجا جادویی ترین لحظه عمرم بود. اول با انگشتهاش شرو کرد به مالیدن وسط کسم. من همه این مدت مثل بره ساکت بودم و نگران اینکه مبادا کسی بیدارباش. اون اصلا براش هیچی مهم نبود. فقط به کس من فکر می‌کرد. میدونم چقدر دلش می‌خواست سرش رو بذاره وسط پای من و کسم رو مک بزنه…
خلاصه انگشت رفت سمت سوراخم. اصلا فکر نمیکردم بکنه توش، ولی تا پوزیشن دستش رو درست کرد، نه یک انگشت بلکه ۲ تا رو همزمان کرد تو، یک لحظه نتونستم جیغم رو کنترل کنم ولی خوشبختانه کسی متوجه نشد. چند باری انگشتش رو تو کسم تکون داد و وقی بیرون آورد با دیدن خون شوکه شد. آروم گفت پریودی؟ گفت نه، پرده امو زدی. یک دفعه حالش دیگه قاطی تر شد. دستش رو برد تو و اینبار مثل مشت زورش کرد تو کسم. داشتم از درد میمردم ولی جه حالی داشت. گفت شل تر بشین، کمرت رو بده جلو. خودش هم خم شد جلو و دوباره دست خونی اش رو در موقعیت مناسب تر کرد تو کسم. اینکه میگم کرد دروغ نمیگم، با فشار هر ۵ تا انگشتش رو که مثل قیف کرده بود تا مچ کرد تو و بدون اینکه دیگه نگران سر و صدا باشه، همینطور ادامه داد. همزمان هم از رو شلوار کیر خودش رو مالید.
وقتی دید دیگه دارم از حال میرم گفت یه وری بشین. معلوم بود برای چیه. از خون بکارتم دستش به اندازه کافی لغزنده بود. اول یک انگشتش رو کرد تو کونم و چرخوند. گفت کیف میکنی؟؟ نذاشت جواب بدم دومی هم کرد تو، گفت سوراخ کونت هم تنگه، اینم باکره بود؟ گفتم آره. گفت بیخیالش دیگه نیست. یک دفعه با ۵ تا انگشت و با فشار شدید رفت توی کونم. اینجا دیگه واقعا از درد داشتم میمردم. ولی ول نمی‌کرد. مشتش رو می‌کرد تو کونم و در می‌آورد و همش میگفت: من کون بیشتر دوست دارم جنده کوچولو. تا جرش ندم نمی‌ذارم جایی بری. البته جرش داده بود. چیزی نمونده بود که دیگه اعتراض کنم که یک دفعه آبش اومد و آه عمیقی کشید. تموم هیکلش میلرزید. بعد که اومد دستش رو در بیاره باز هم درد زیادی کشیدم. پیش خودم گفتم خدا رو شکر تموم شد ولی انگار که خونده باشه ذهن منو، گفت فکر نکن تموم شده، حالا باید دستمو با کست تمیز کنم. دوباره من مثل احمقا پاهام رو باز کردم و دستش رو دوباره از لای شورتم کرد تو کسم و بیشتر مالوندش. خلاصه چند باری هم این کار رو کرد و دست خونیش رو بالاخره بیرون کشید. من تقریبا از حال رفته بودم. موقعی که داشت بلند میشد بره بشینه سر جاش، گفت: حیف که مردم دارن بیدار وگرنه وادارت میکردم کیرم رو بخوری!
خلاصه این بود ماجرای زدن پرده بکارت من که خیلی شاعرانه نبود. وقتی دیگه تقریبا رسیده بودیم، من که تازه خوابم برده بود، به سختی بیدار شدم، ولی شنیدم یکی گفت دفعه دیگه از این کسا به ما هم بده خانم دکتر. منم بلدم جرش بدم.
من از خجالت سرم رو پایین انداختم و به سرعت از ماشین پیاده شدم. تا چند وقت بعد هم درگیر عفونت و بیماری بودم که کس و کونم رو یکی کرده بود ولی دیگه از اون به بعد اولش تا چند وقت فقط کون میدادم بعدش هم که هر دو. تا همین امروز هم میگم خدا خیرش بده.

نوشته: گیلاس