انحراف (۱)

1397/08/19

سلام بچه ها اسم من پویا الان که دارم این داستان می نویسم 19 سالمه پشت کنکوریم
(معمولا داخل شهوانی میام یه دوری میزنم و نظر های شمارو در مورد داستان ها می خونم
امید وارم لطفی که به بقیه دارید به من نداشته باشید … برم سر ماجرای خودم)
داشتم داخل انباری دنبال جزوه می گشتم که وقتی خرت و پرت را جابه جا می کردم یه چیزی دیدم، برس قرمز شاید اولین چیزی که بعد انگشت رفت داخل کونم
آره دارم از ماجرای انحرافی خودم که از دوران راهنمایی که 12 و 13 سالم بود شروع شد تا دوران دبیرستان که 17 سالم بود متوقف شد حرف میزنم
با دیدن اون برس قرمز خاطره ها برام تکرار شد
درسته تکرار، چون خارش کونی که امثال من داره گذشته همیشه براش زنده است
اول راهنمایی بود شروع سن بلوغ آمپر همه پسر ها بالا دنبال سر کوب شهوت اما مال من یخورده با بقیه فرق داشت که باعث شد برم داخل خاکی
من از چهارم ابتدایی به فنون خود ارضایی آگاه بوم
گاهی اوقات این کار شریف انجام می
دادم اما فقط یه حس ساده با آدم دست می داد
اول راهنمایی بودم که داخل کلاس بحث افتاد از جلق زدن که یکی از بچه ها گفت پویا معلومه زیاد میزنه به همین خاطره
خیلی لاغره مثل گچ سفید
رضای عوضی ، رفیق اون دورانم گفت نه بابا پویا جلق بزنه پرز( متلاشی) میشه
اونا داشتن لاغری منو مسخره می کردن
من اون موقع یه پسر لاغر با رنگ پوست سفید بدون مو بودم
نمی دونم چی شد اون دوران از رو کنجکاوی شروع کردم با خودم ور رفتن شایدم از روی نفهمی
اولین باری که خودمو انگشت کردم از هیجان داشتم می مردم که همین حال و هیجان باعث شد این کار ادامه بدم تا جایی که …
بعد انگشت کردن کارم رسید به اشیاء اولین شئ هم دسته برس قرمز بود با هزار تا شوق و ذوق می رفتم حموم مثل کسخلا دراز می کشیدم آب باز می کردم تا سر و صدا ایجاد بشه بعد بین کونمو باز می کردم بعد دسته برس می کردم داخل کونم
و کون خودمو داخل آینه که پایین در وصل شده بود نگاه می کردم که چقدر گشاد شده گاهی وقتا کثیف کاری می شد اما بعد راهی پیدا کردم که دیگه کثیف بازی نشه
از اون موقع فهمیدم دنبال یه کار بگیرم حرفه ای می شم (خخخخخخ)
یکی دیگه از فانتزی هام این بود که موقع خواب زیر پتو دسته برس بکنم داخل کونم با خودم ور برم
چند ماه ای گذشت تا اینکه این موضوع با پسر داییم درمیان گذاشتم
پسر داییم یه سال از من کوچکتره و تنها پسر داخل فامیل که تقریبا هم سن و سال منه
به همین خاطره که خیلی با هم جوریم قبل از گفتن این قضیه منو پسر داییم همیشه وقتی با هم تنها می شدیم بعضی حرکات روی هم اجرا می کردیم اما هیچ وقت دخول صورت نمی گرفت
طرح موضوع به پسر داییم این شکلی بود که آمد خونمون من بردمش بالا پشت بام داخل خرپشته شلوارمو کشیدم پایین یه ماژیک بود تهش گرد بود بهش تف زدم آروم کردم داخل کونم به پسر داییم گفتم آنقدر کیف میده دیدم امیر پسر داییم خندید گفت خاک تو سرت
اون روز گذشت تابستان بعد امتحانات خرداد رفتم روستا وقتی رسیدیم مثل قبل من و امیر بعد اینکه ده زیر و رو کردیم هوا گرگ و میش بود رفتیم خونه مادر و بزرگ شام خوردیم نزدیک ساعت 10 بود داییم و زنداییم پاشدن برن خونه خودشون به امیر گفتن نمایی امیر گفت نه، موند پیش من
البته خانواده داییم همیشه پیش مادر بزرگم اند و موقع خواب میرن خونه خودشون که چند متری با خونه م.ب فاصله داره
اون شب اولین باری بود که به یه نفر کون دادم
موقع خواب همه داخل پذیرایی خوابیدن من و پسر داییم رفتیم داخل اتاق چند ساعتی باهم حرف زدیم ، منچ و… بازی کردیم تا ساعت شد 12 یا 1 که من بهش گفتم بیا کون کونک بازی دیدم امیر قبول کرد گفت اول من منم که کردن برام مهم نبود گفتم باشه
بعدش پا شدم رفتم دستشویی داخل کونمو تمیز کردم آمدم داخل اتاق به امیر گفتم برق خاموش کنم گفت نه خودش پاشد آمد پشتی گزاشت پشت در که در موقع باز شدن گیر کنه بعد رخت و خواب کشید پشت در با هم رفتیم زیر پتو شلوار و شرت زردمو کشیدم پایین پشتمو کرد به امیر امیرم کیرشو در آورد بین کون من خیس کرد شروع کرد کیرشو بین کونم مالیدن البته کیر که نه همون دول
داشت به من مزه می داد که برگشتم به امیر گفتم بکن داخل که دیدم امیر گفت دردت میاد
گفتم تو کاریت نباشه
امیر هر کاری کرد زیر پتو نتوانست به من گفت پاشو چهار دست و پا ( حالت داگی ) وایس منم گوش دادم
بعد دیدم از پشت محکم منو گرفت کیرشو بین کونم فشار داد کیرش سر خور رفت بین پاهام که دیدم امیر برگشت با خوشحالی به من گفت امیر تا آخر رفت
منم گفتم عقب افتاده رفت بین پاهام که دیدم گفت نرفت تو !!!
خودم دستم بردم کیر امیر گرفتم روی سوراخ کونم تنظیم کردم به امیر گفتم فشار بده امیرم نا مردی نکرد تا آخر جا کرد که سوراخ کونم شروع کرد تیر کشیدن اما دردش زیاد نبود همون حالت
بودیم که یه صدایی شنیدیم سریع خودمون جمع کردیم وقتی فهمیدم کسی نیست دوباره شروع کردیم اما این دفعه امیر درست فرو کرد شروع کرد تلمبه زدن یخورده گذشت که دیدم کیرشو در آورد
بهش گفتم چی شده
که دیدم گفت قلقلک ام آمد
گفتم :خاک تو سرت آبت نماید
امیر گفت : نه مگه مال تو میاد
من گفتم : نه بابا
امیر گفت : پس کمتر عن بخور
اون شب حالیمون نشد چطور خوابمون برد که صبح زود با صدای عرعر خر بیدار شدیم ( چی فکر کردید با خودتون صدای بانگ خروس جیک جیک پرندگان )
با اینکه اوایل تابستون بود اما هوا سرد سرد بود من امیر بدون توجه به کار دیشب شروع کردیم گشتن رفتن به باغ تا نزدیکی ظهر بعد خوردن ناهار زنداییم داخل خونه م.ب دراز کشید خوابش برد داییم هم رفت صحرا قبل از رفتن به امیر گفت برو برای گاوا آب بزار صبح یادم رفته بزارم
من امیرم رفتیم که همین کار رو انجام بدیم
وقتی رسیدیم من رفتم دستشویی
امیرم رفت که به گاوا آب بزاره
بعد اینکه کارم تموم شد کونمو تمیز کردم آمدم بیرون صدای داد هوار امیر از دست گاوا در آمده بود
منم رفتم داخل خونه صورتمو داخل آینه نگاه می کردم که پوستم سوخته بود از خونه داییم همیشه یه بوی خاصی میومد و الان که میرم خونشون هم میاد
بعد چند دقیقه دیدم امیر داره میاد زیر لب داره بد بیراه می گه
وقتی در باز زدم زیر خنده از سر تا پا خیس و پهن بود
امیر یه کیر خر برام حواله کرد
آمد شروع کرد لباسشو عوض کردن منم رفتم روبه روش نشستم بعد اینکه لباس هاشو پوشید
به من گفت پاشو بریم بیرون
من گفتم کجا هوا گرمه
امیر رفت داخل آشپز خونه منم رک بهش گفتم امیر کون نمی خوای دیدم فقط خندید
منم گفتم پس بیا دیدم کرم برداشت آمد سمتم من حالت داگی وایسادم اونم از پشت بهم نزدیک شد کارشو کرد از اون روز به بعد تا آخر تابستون این کار چندین بار انجام دادیم دفعاتش از انگشت های دستم بیشتر شده بود
با باز شدن مدرسه رفت و آمدم کمتر شد هم دیگرو ندیدیم تا اواخر دی


داخل این مدت چند ماه بدن من تغییراتی کرد مثلا کیرم داشت بزرگتر می شود و آبم شروع کرد بود آمدن و زیر بغلم و روی مثانه موهای ظریفی داشت در میومد
این ها کاملا طبیعی بود
اما گشاد شدن هر روز کونم غیر طبیعی بود چون که این کار خودم بود
اون دوران یجوری جنون کل وجودمو گرفته بود شایدم فشار بیش از حد شهوت بود سعی می کردم سوراخ کونمو بازتر کنم
اولین بار که آبم آمد یادمه داخل حموم بود یه خیار کلفت با خودم برده بودم حموم هر چی سعی می کردم داخل کونم نمی رفت تا اینکه با دستم خیار نگه داشتم نشستم روی خیار به زور سرشو کردم داخل کونم تا نصفه رفته بود اما هر کاری کردم بقیه اش نرفت
همون جور کف حموم خوابیدم ،سوراخ کون خودمو داخل آینه نگاه کردم وقتی خیار در آوردم سوراخ کونم به کلفتی خیار باز شده بود دوباره خیار کردم داخل شروع کردم جلق زدن بعد ارضا شدن دیدم یه مایع سفید از کیرم بیرون آمد تخمام جمع شد هی خود به خود سوراخ کونمو صفت می کنم
که خیار مانع این کار می شد بعدش انگار از داخل خالی شدم شهوت فرو کش کرد خیار از داخل کونم کشیدم بیرون داشت حالم از این کارم بهم می خورد کل بدنم داغ کرده بود کف حموم خوابیدم نگاه سقف می کردم چند دقیقه گذشت حالم که یخورده بهتر شد پا شدم خودمو شستم رفتم بیرون به کارم داشتم فکر می کردم اما بعد از چند ساعت دوباره شهوت زد بالا خارش کون شروع شد اون زمان هر وقت می خواست خود ارضایی کنم باید خودمو هر جوری شده بود باز می کردم
معمولا هم سوراخ کونم می دیدم ارضاء می شدم چند باری هم سعی کردم آب خودمو بخورم اما بعد ارضاء شدن منصرف می شدم
یبار هم خونه خالی بود پا هامو گیر دادم به دیوار وزنم هم انداختم روی گردنم جوری که کیرم جلو صورتم بود وقتی ارضا شد دهم باز کردم اما همه جای صورتم ریخت غیر از دهنم
اواخر دی بود نمی دونم چی شد آخر هفته قرار شد بریم روستا
چهار شنبه بعد از ظهر راه افتادیم وقتی رسیدیم اونجا امیر مدرسه بود نزدیک غروب بود که تعطیل شد وقت گشتن نبود هوا انقدر سرد بود که زمین خیس که گلی شده بود یخ زده بود
اون شب منو من امیر بازم داخل اتاق خوابیدم ولی شوهر خاله شریف هم پیش ما خوابیده بود
صبح ساعت 8 پاشدم امیرم یک ساعت بعد ، تا هر دو تامون پا شدیم صبحونه خوردیم جمع و جور کردیم شد ساعت 10 زدیم بیرون گشتن هوا بدجور سرد بود برگشتیم خونه م.ب بعد ناهار داییم که از زور سر درد قرص خورد خوابید زنداییم و بقیه شروع کردن سبزی پاک کردن امیرم کلید خونشون از جا کلیدی برداشت به من اشاره کرد پاشو بریم
از دروغ گفت میره کت شو بیاره وقتی رسیدیم مثل همیشه من رفتم دستشویی
امیرم رفت داخل خونه
وقتی منم رفتم داخل انگار رفتم حموم گرم گرم بود رفتم دراز کشیدم امیر خودش سر گرم می کرد می دونستم داره فیلم بازی می کنه و به خاطر چی منو کشوند اینجا رفت آشپز خونه منم شلوارمو کامل در آوردم پا هامو دادم بالا بین کونمو باز کردم امیر صدا زدم امیر برگشت وقتی کونمو دید
گفت چی کار می کنی میان می بینند منم گفتم مگه تو به خاطر همین من تا اینجا نکشوندی بیا بکن دیگه
آمد سمت یخورده سوراخ کونمو مالید گفت پدرشو در آوردی
بعد رفت آشپز خانه یخورده روغن مالید نوک کیرش منم حالت داگی منتظر بودم که گفت دراز بکش زمین
منم به حرفش گوش دادم یه بالشت گزاشت زیر شکمم تا کونم تاقچه بشه بعد بین کونمو باز کرد با تف خیس اش کرد کیرشو کرد داخل
کیرش با اینکه خیلی بزرگتر شده بود اما در مقابل اون خیاره چیزی به حساب نمی آمد
بعد اینکه کیرشو کرد دراز کشید روم قبلا موقع کردن چیزی نمی گفت اما اینبار حرف های عجیبی میزد که تاحالا به چند نفر دادم و… کی کونت گزاشته که انقدر گشاد شدی اما من چیزی بهش نگفتم ساکت موندم
داشت آروم تلمبه می زد که بلند شد کیرشو در آورد بین کونمو باز کرد به من گفت کونت خیلی گشاده مزه نمیده سوراختو جمع کن
دوباره کیرشو کرد داخل دراز کشید روم
در گوشم گفت کونت کیر فلانی می خواهد یکی از دوستاش می گفت از کلفتی کیرش داشت حرف می زد
اما من چیزی نمی گفتم آخر بهم گفت بهش بگم بیاد بکنت
من گفتم نه لازم نکرده
دیگه چیزی نگفت شروع کرد تلمبه زدن جوری محکم می کرد که صدای چلپ تلمبش اتاق گرفت بود
آخرش در گوشم گفت داره میاد کونی
از این جمله اش خیلی بدم آمد
بعد اینکه ارضا شد از روم بلند شد من با دستمال داشتم خودمو تمیز می کردم که امیر باز گفت بواقعا به چند نفر دادی کونی
بهش گفتم این نگو بدم میاد
تاحالا به کسی نداد جز تو
امیرم گفت چه فرقی می کنه بالاخره
کونی دیگه چه به یه نفر چه به صد نفر
من دیگه بهش چیزی نگفتم شایدم راست می گفت
فردا صبح جمعه راه افتادیم برگشتیم داخل ماشین به حرف امیر داشتم فکر می کردم تصمیم گرفتم این کار دیگه نکنم اما هر کاری کردم نشد
بعد یه مدت دوباره می زد به کلم
چند هفته از ماجرای می گذشت نزدیک عید بود داخل مدرسه سر کلاس بچه بحث انداختن از کردن
هیچ وقت فکر نمی کردم بچه ها طمع منو کرده باشند البته سر کلاس من سرم داخل درس کتابه هیچ وقت دربارهی سکس حرف نمی زدم بچه مثبت به شمار می رفتم
یکی از بچه ها بر گشت گفت پویا بگیری بکنی معلوم کون سفیدی داره
سعید کناری ایش هم می گفت نه بابا کون فقط کون سبزیانی پویا به درد ساک زدن می خوره تا آخر کنی داخل حلقش تا هق بزنه
بقیه هم می خندیدند منم بهش توجه نمی کردم اما سبزیانی خودش هم می خندید
یه روز که نزدیکای عید بود مچ پام بد پیچ خورده بود راه عادیم نمی تونستم برم سر کلاس بودم لب پنجره بیرون نگاه می کردم بقیه بیرون مشغول فوتبال سبزیانی شلوارش عوض کرد رفت فوتبال نمی دونم چی شد بر گشت دیگه نرفت داخل حیاط
داشت به یکی زیر لب فحش می داد معلوم بد قاطی کرده
من رفتم کشون کشون پیشش نشستم گفتم: چی شده
برگشت گفت: تو دیگه گو نخور
من گفتم : کیرم به کلت مگه کونت گذاشتن اینجو حرف میزنی
دیگه حرفی نزد
نمی دون اون لحظه چیم شد دستم و دراز کردم کیر سبزیانی از رو شلوار ورزشی گرفتم برق از سرش پریده بود نگاه من کرد منم گفتم عوضی زیاد داری
بعد گفت نه مثل اینکه طمع تو کردن حق دارن می خاری
من گفتم بیشتر طمع تو رو کردن
از آنجایی که سبزیانی بچه پرو بود رفت کنج دیوار کیرشو در آورد گفت الان دست بزن
منم گفتم عن نخور فقط نگاه کیرش می کردم دیدم دستمو گرفت برد چسبوند به کیرش
کیر متوسط ای داشت داشتم می مالیدم که از روی مسخره بازی گفت بکن دهنت
منم همین کارو کردم سر کیرشو کردم دهنم اولین باری بود داشتم ساک می زدم
اما به خاطر اینکه احتمال داشت بچه ها بیان متوقف اش کردم ادامه ندادم.
سبزیانی اصرار کرد اما من دیگه زیر بار نرفتم
رفتم سر جام نشستم بچه ها آمدن سر کلاس لباس عوض کنند این به اون کلک می زاشت این یکی می پرید به اون یکی
کلاس هر که هرکه بود
که دیدم سبزیانی پاشد بلند گفت بچه ها پویا کیرمو کرد داخل دهنش
راسش بخوایید بدجور جا خوردم
هم کلاسی هام که حرف سبزیانی به تخمشون حساب هم نمی کردن شروع کردن متلک انداختن به سبزیانی
کونی همه را به خویش خود پندارد
اون یکی :مگه تو کیرم داری و…
اون روز شانس آوردم نمی دونم چرا اون کار کردم نزدیک برم گاه اگه یکی از بچه میومد می دید چی وای…
زنگ آخرم معلم نیومد همه مثل خر تیتاپ خورده کیف کردیم آمدم خونه موقع ناهار بود
که دیدم خانواده داییم آمدن خونمون امیرم باهاشون بود یه سری خرت و پرت گرفته بودن برای عید قرار بود بعد ناهار دوباره برن بازار
اما امیر بعد از ظهر نرفت موند پیش من
بعد رفتن داییم و زنداییم
من و امیر رفتیم بالا داخل خرپشته داشتیم باهم حرف می زدیم شوخی می کردیم
که من به امیر گفتم یه دقیقه برم دستشویی الان میام
آمدم پایین رفتم آشپزخانه یه خیار نسبتا کلفت با کرم برداشتم بعدش رفتم دستشویی بعد اینکه خودم تمیز کردم سوراخ کونمو چرب کردم خیار کردم داخل خیار از بس سرد بود داخل کونم یخ زد
بعدش شلوارمو کشیدم بالا رفتم بیرون
وقتی رفتم پشت بام امیر دیدم داخل خرپشته
نشسته بود کیرش در آورده انگار منتظر بود
تا من بیام.
من تا اون صحنه دیدم رفتم گفتم خسته نشی
امیر گفت : بیا غیبش کن
من شلوارمو کشیدم پایین روبه امیر خیار از کونم در آوردم
امیر گفت : گشادش نمی کردی
گفتم حرف نزن حالت داگی بالا پاگرد وایسادم پایین نگاه کردم امیر از پشت آمد شروع کرد تلمبه زدن
همون حالت به امیر گفتم آبت نمیاد
گفت : نه ، مال تو چی
گفتم : مال من خیلی وقته
بین کردن کیرشو در می آورد که نا خود آگه باد هایی که موقع تلمبه زدن رفته بود داخل کونم در می آمد صدا داخل راه پله پخش می شد
امیر می گفت ؛ نکن میان بالا
بعد چند دقیقه که از تلمبه می گذشت دیدم امیر محکم پهلومو گرفت خودشو به باسنم فشار داد ارضا داد
بعد کیرشو در آورد من بهش گفتم دیگه نمی کنی
گفت : نه حال ندارم
من داشتم خودمو انگشت می کردم که امیر گفت کون دادن بهت مزه میده
گفتم اره اما کیرت کوچیکم آبت نمیاد
دیدم امیر بر گشت می خوای به عباس و سینا بده به کسی هم چیزی نمی گند خیالت راحت
منم حرفی نزدم دیگه خودمو جمع کردم
با هم رفتیم پایین
بعد رفتن امیر رفتم حموم خود داخل آینه نگاه کردم که داشت مو های کیرم در میومد
یاد کیر سبزیانی افتادم که هم سن من بو اما کیرش کامل مو داشت
انگار بدن منو اپلاسیون کرده بودن
حتی یه تار مو روی پا هام نبود رگ های بدنم معلوم بود
اون روز گذشت داخل مدرسه جر و بحث اینکه دیگه کسی نیاد و…
4 و 5 روز بود به عید که من نرفتم مدرسه
از این سمتم کله کردم رفتم روستا اون سال حدود 10 روز داخل روستا بودم
که خریت بعدی شکل گرفت
روز اول به امیر گفتم قضیه به عباس بگه امیر خندید
عباس هم سن ما بود بچه شهرستان روزی تعطیل می رفت روستا
سه و چهار روز گذشت داخل حیاط خونه م.ب بودم امیر آمد گفت عباس آمده مطمئن ای برم بهش بگم من یهوه دلم خالی شد تپش قلب گرفتم گفتم بگو بعد گفتم مطمئن ای دله بازی در نمیاره
عباس می شناختم اما امیر بیشتر با هاش دوست بود
امیر گفت خیالت راحت توخودتو آماده کن که دو نفری دخلت میاریم
نفهمیدم چه جوری بهش گفت اما فکر کنم از قبل برای اون و سینا ماجرای کردن منو گفته بود
امیر رفت سراغ عباس من رفتم دستشویی شاید ده دقیقه طول کشید آمدم بیرون چند دقیقه گذشت قلبم داشت از دهنم در میومد که دیدم سر کله امیر با عباس پیدا شد عباس منو دید شروع کرد خندیدن
(الان می گم عباس شاید فکر کنید یه آدم زمخت چیزیه اما اصلا اینجو نبود پسر با حالی با مزه ای بود)
امیر گفت بریم کجا خونه ما پره مهمون
عباس گفت اینجا جا نیست امیر گفت انباری(خونه قدیمی گوشه حیاط )
اون وقت به من و عباس اشاره کرد برین اونجا عباس گفت امیر پس تو
امیر خندید گفت تو نگران من نباش
من و عباس رفتیم داخل انباری
امیر به عباس گفت لذت ببر و می خندید
داخل انباری یه تخت کرسی بود رفتم روی اون نشستم عباس دکمه شلوارش و باز کرد به من گفت من آبم زود میاد مسخره نکنی
بهش گفتم اگه می خوای ساک بزنم آبت بیاد تا دست دوم بکن تا دیر بیاد
عباس گفت مگه ساکم میزنی امیر نگفته بود
گفتم می خوای یا نه عباسم گفت باشه شلوارشو تا زانو کشید پایین من شرت شو کشیدم پایین کیرش متوسط بود داغ یخورده باش ور رفتم تا راست شد سرشو کردم دهنم شروع کرد مالیدن پایین کیرش
بعد تا آخر کردم دهنم در آوردم نگاه عباس کردم تو حال خودش نبود شروع کردم نوک کیرشو زبون زدن که دیدیم عباس گفت داره میاد منم نوک کیرشو داخل دهنم نگه داشتم شاید 2 دقیقه هم نشد آبش پر شد دهنم مزه خاصی نداشت. البته بعد قورت دادنش حالم داشت بد می شد عباس نشست رو تخت گفتم چه زود آمد خندید بهش گفتم بهت حال داد
فقط یه کلمه گفت : آره
یخورده گذشت من گفتم می خوای بکنی یا نه
عباس گفت اره پاشد دوباره داشت کیرش راست می شد
من رفتم رو تخت شلوارمو در آوردم به عباس گفتم انگشت کن باز شه
عباسم از انگشت شو خیس کرد فرو کرد داغ کرده بودم
بعد اینکه کونم باز شد
به عباس گفتم بکن تو پارم کن
کونم قمبل کردم عباس هم کیرشو تف زد کرد تو داشت تلمبه می زد
که صدای در آمد عباس هل شد دیدم امیره گفت نترسید منم
عباس ادامه داد
امیر گفت عباس کیف میده
عباسی که کنار من حرف نمی زد شروع کرد سخنرانی
آره اما خیلی گشاده
یه سوتی هم داد که مطمئن شدم از قبل به اینا گفته بوده
عباس گفت سینا خیلی شوق داشت بکنش که امسال عید نمیاد
من به امیر گفتم مگه از کی به اینا گفتی دیدم
قرمز شد گفت مگه فرقی هم می کنه عباس گفت از اولش من و سینا در جریان بودیم
دیگه حرفی نزدم
عباس هم یخورده بعد گفت داره میاد پویا بریزم تو یا دوباره می خوریش خندید
خودشو فشار داد نگه داشت بعد کیر شو درآورد
بین کونم باز شروع کرد انگشت کردن بعد محکم زد در کونم گفت دمت گرم
امیر و عباس هردوشون رفتن بیر من چند دقیقه ای داخل انباری موندم به این فکر کردم چند نفر دیگه این موضوع می دونن
از اون روز به بعد وقتی داخل روستا راه می رفتم فکر می کردم همه منو نگاه می کنند داخل دلشون میگن (نگاه کونی)
از واژه کونی متنفر بودم
اما واقعیت این بود که من به دو نفر کون دادم چه بخواهم چه نخوام …
اون چند روز بقیه هم همون جور گذشت عباس موضوع ساک زدنم یه امیر گفته بود
ادامه دارد…

نوشته: پویا


👍 4
👎 3
7320 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

729562
2018-11-10 21:15:00 +0330 +0330

تو یه کیونی اصیلی
یعنی بابات کیونی بوده
داییت کیونی بوده
عمتم کیونی بوده
چراشم از این متن بلند بالا متوجه میشیم
این حجم از کص گویی از یه کیونی فقط بر میاد نه یه جقی

0 ❤️

729563
2018-11-10 21:15:21 +0330 +0330

چرت محض ، ادامشو خودت بخون

0 ❤️

729614
2018-11-11 00:49:25 +0330 +0330

لااقل چیزی داخل کونت نکن خرابش نکن چه بخوای بدی چه نخوای شقاقت میزنه بیرون بعد یه مدت!
به هرحال کونی که کیر خورده خیلی سخته تحمل کنه
بچه مچه ها نه بلدن بکنند نه راز نگه دارند ینفر بالا بیست و هشت تا سی به بالا پیدا کن به اون همیشه بده هم حالت رو کردی هم مطمئنی هرجا میری بچشم کونی نگات نمیکنند
البته باید اون مطمئن باشه

0 ❤️

729656
2018-11-11 08:43:50 +0330 +0330

فک کردی رنگ شرتت که زرد بود بره کسی مهمه؟!

1 ❤️

729789
2018-11-11 23:35:20 +0330 +0330
NA

مرسی از تو داستان خوب و باحالی بود من فکر میکردم خیار واسه خوردنه خدا نعلتت کنه دیگه نمیتونم خیار بخورم ?
یاد اون جکه افتادم که سه تا زن میرن میوه میفروشی میگن چهارتا موز بده فروشنده میگه چرا چهارتا میگن شاید خواستیم یکیشم بخوریم???

0 ❤️

729790
2018-11-11 23:40:54 +0330 +0330
NA

من مهندس برقم الانم مشغول تدریسم خوشحال میشم بتونم توی درس هات کمکت کنم بنی آدم اعضای یکدیگرند اگه دوس داشتی آیدیت رو برام بفرست مدیونی اگه فکر کنی به خاطر داستانت میخوام کمکت کنم راستی خاشقچی پیدا نشد؟

0 ❤️

730053
2018-11-13 15:44:47 +0330 +0330

عالي بود. ياد خودم افتادم. منو تو مدرسه خيلي ميكردن

0 ❤️

791743
2021-02-13 13:33:08 +0330 +0330

بد نبود

0 ❤️