اولین تجربه من و دخترخاله

1393/08/27

سلام من اولین باره خاطره مینویسم چون زیاد انشام خوب نیست خلاصش میکنم فقط میخوام یه خاطره کوتاه بنویسم واسه همین سعی میکنم خلاصه و ساده بنویسم من اسمم رضاست این ماجرا بر میگیرده به اولین تجربه من و دختر خالم ستایش خالم اینا تازه خونه خریده بودن و به خونه جدید شون اسباب کشی کرده بودن البته خونه آپارتمان بود و تازه ساخت و چندتا از واحد هاش هنوز خالی بود و چون شوهر خالم راننده تریلر بود و رفته بود سرویس و خالم اینا تنها بودن خالم از مامانم خواست که من برم اونجا و شب رو اونجا بمونم تا تنها نباشن و چون موقع مدرسه ها بود من کیفم رو برداشتم و رفتم اونجا که صبح از همون جا برم مدرسه البته خب اینم باید اضافه کنم که من و دختر خالم از قبل باهم خیلی اس ام اس بازی میکردیم و درباره مسائل بچگانه ای که بین بچه های فامیل بود صحبت میکردم (کی,کی رو دوس داره- کی به کی چی گفته و از این جور حرفا)

سر شب بود که من رفتم اونجا همه چی خیلی معمولی بود صحبت های معمولی تماشای تلوزیون و بعدشم خواب. خالم تو اتاق خودشون خوابید با دختر خاله کوچیکم و ستایش هم تو اتاق خودش و من بد بخت تو پذیرایی یه کمی که از خاموش شدن چراغ ها گذشت من گوشی مو برداشتمو به ستایش اس ام اس دادم و شروع به اس ام اس بازی کردیم تا بحث رسید به پایه بودنو روابط خودمونی… اون از خاطرات دوستاش با دوست پسراشون میگفتو منم از خاطرات دوستام یکی دو ساعتی از اس بازیمون گذشت تقریبا نصف شب شده بود که گفت تهناستو میترسهو یه صدایی اومدو از این جور چیزا منم پرویی کردمو گفتم میخوای بیام پیشت نترسی اونم گفت جرعت شو نداری بیایی از این جور چیزا منم اول پاشدم با هزار ترسو لرزو رفتم سمت اتاقش خداییش جرعتشو هم نداشتم هی پشت در اتاقش رژه میرفتم جرات داخل رفتن رو نمیکردم اما خب با ترسو لرز آروم رفتم داخل اتاق همون اول متوجه شد من اومدم تو اتاق اما خودشو زد به اون راه که نفهمیده رفتم کنارش دراز کشیدم اونم مثلا تریپ بی خبری برداشت که ا تویی کثافت ترسیدم و … منم از ترسو استرس قلبم تند تند میزد پاهام یخ کرده بودن خداییش خیلی استرس داشتم نمیدونم چه جوری شد که یهو لبمو گذاشتم رو لبشو ازش لب گرفتم اونم پایه بودو همکاری کرد یکمی لب گرفتیمو گردنشو خوردم بعد از پشت بغلش کردم دستم قشنگ رو سینش بود البته سینش کوچیک بود اما خوب تو دست میوفتاد و البته برا من که اولین بار بود سینه رو حتی از روی لباس لمس میکردم لذت بخش .شروع کردم آروم به مالوندن سینش اول هی سعی میکرد دستاشو قفل کنه تا نتونم سینه هاشو بمالونم اما بعد دستاشو باز کرد یکمی که سینشو مالوندم کیرم سیخ شدو چسبید به باسنش اونم قشنگ حسش میکرد که کیرم سیخ شده وقتی کیرم چسبید به باسنش خیلی لذت میبردم با این که از روی لباس بود واسه همین هی فشار میدادم به باسنش اونم خوشش میومد هی باسنشو میداد عقب که بچسبه به کیرم تو همین حالو هوا بودیم که خوابید رو شکمو منم رفتم پشتش و از رو لباس کیرمو به باسنش فشار میدادم خیلی برام لذت بخش بود اصلا تو یه حالو هوایی بودم که صدای گریه دختر خاله کوچیکم بلند شد قلبم وایستاد از دست پاچه شدن ستایش فهمیدم که اونم هول شدش داشتم سکته میزدم مثل سگ پاشدم زدم بیرون خودمو رسوندم به حال انداختم رو تشکو خودمو زدم به خواب دیدم نه خبری نیست خالم از اتاقش بیرون نیومدو دختر خالم ساکت شد یه نفس راحت کشیدم واقعا داشتم سکته میکردم چند دقیقه که گذشت به ستایش اس ام اس دادم که به خیر گذشت دیدم ج نداد منم دیگه اس ام اس ندادمو خوابیدم صبح زودم کیفمو برداشتم زدم بیرون میدونم هم مشکل نگارشی داشت هم املایی اما به بزرگواری خودتون ببخشید فقط خواستم خاطره ای تغریف کرده باشم با سپاس

نوشته: رضا


👍 0
👎 0
63067 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444423
2014-11-18 17:55:40 +0330 +0330
NA

کلا دو پنجم کافیته ولی جاییش که گفتی عین سگ ترسیدی باحال بود!! بسی لذت بردیم !!

0 ❤️

444424
2014-11-19 01:02:17 +0330 +0330
NA

diablo wacko dash1 dash1 good ups s s s s s s s

0 ❤️

444425
2014-11-19 10:50:42 +0330 +0330

مجلوق کله کیری کس مغز گی گوسفند قاطر ساکر کیرم تا ته تو اون سوادت کس مغز مگه خالت کس مغزه که نمدونه قلبش کجاس لاشی خالت هم جندس میفهمی بعدش معنی ثاپورت تلمپه و تخس رو بگو خیلی فکر کردم روش ولی ندونستم معنیشو جلقی مجلوق کس لیس کیر لیس کونی گاش

0 ❤️

444426
2014-11-19 11:59:46 +0330 +0330

عمو جون شوشولتا خودت میشوری یا مادرت mosking
کیر شامپانزه تو دهنت مگه مجبوری داستان بنویسی
شبا زود بخواب مهد کودکت دیر نشه
ماشاءاله عمو جون bye

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها