اولین گی من با خواهرزاده ام

1392/01/21

داستان اولین گی من با خواهرزاده ام
سلام دوستان عزیز امیدوارم که حال همتون خوب باشه این یک داستان کاملا واقعی هستش
اسم من امیده 21سالمه واز مشهدم اولین تجربه گی من باخواهرزادم که اسمش سعید هست بود سعید یک سال ازمن کوچکتره هر دو توی یک دانشگاه ویک رشته درس میخونیم.
سه سال پیش یک روزکه طبق معمول خواهرم با سعیداومدن خونه ما بامادرم از خونه رفتن بیرون برای خرید لباس من وسعید تو خونه تنها موندیم سعید عادت داشت همیشه وقتی تنها هست بلوز شو در بیاره سعید درسته که از من کوچکتره ولی هیکلش کمی ازم درشت تره همیشه میگفتم باید جای ما دوتا عوض میشد بلوز شو در آورد رفت رو مبل نشست منو صدا زد گفت بیا پیش من بشین باهم صحبت کنیم رفتم پیشش نشستم شروع کردیم به صحبت کردن ازخاطرات یک سال تحصیلی که گذشته بود تعریف میکردیم اون میگفت که یک پسر خیلی خوشگل تو مدرسه شون هستش که کل بچه ها تو نخش هستن الان با اون دوسته وداره رو مخش کار میکنه که بره باهاش حال کنه ازاون حرفا منو سعید همیشه راز هامون رو بهم میگیم خونه خیلی گرم شده بود منم بلوزم رو درآوردم بعد از چند لحظه گفت بیا دایی جون تو بغلم آخه منو اون بیشتر که باهم رابطه خواهر زاده ودایی داشته باشیم بیشتر باهم رفیق بودیم دیدم رو مبل دراز کشید منم رفتم تو بغلش پشت مو بهش کردم اونم پاشو انداخت رو پام و شروع کرد به نوازش موهام وهمین جوری صحبت میکردیم تا اینکه حرف به جاهای سکسی کشید میگفت که تا حالا با چند تا پسر رابطه داشته چه جوری با اونا سکس کرده بعد از من پرسید منم که تاحالا از این کارها نکرده بودم گفتم تاحالا باکسی رابطه ای نداشتم بعد یه چیزی پشت سرم احساس کردم نامرد کیرش بلند شده بود منم چیزی بهش نگفتم بعد یک چند لحظه ای من رو تو بغلش محکم گرفت گفتم چیکار میکنی استخوان هامو شکستی گفت هیچی دایی جون دلم برات خیلی تنگ شده بود وای چه بدن گرمی داشت وقتی بهم میخورد خیلی خوشم میومدتااین که بعد از چند لحظه که ولم کرد گفت میخای اولین رابطه سکس تو با یک پسر داشته باشی من گفتم با کی ساکت شد ازش پرسیدم چرا ساکت شدی گفت خجالت میکشم بگم گفتم منو تو باهم رفیقیم بگو دایی جون آروم دمه گوشم گفت که بااون جا خوردم گفتم باتو گفت راستش آره گفتم زشته سعید من داییتم گفت ولش کن بلند شد رفت ازتو جیب عقب شلوارش یک سی دی درآورد اومد بذاره تو دستگاه گفتم فیلمه گفت آره ازون فیلم هاست گفتم جمعش کن گفت اگه خوشت نیومد قطعش میکنم گذاشت اومد دوباره نشست پشتم فیلم شروع وای اولش کیرش بلند شده بود داغی بدنش بیشتر شده بودهی خودش میمالوند بهم کم کم شهوت من هم داشت میزد بالا دست شو کشید روسینم گفتم نکن بدم میاد دوباره کشید وهمش تکرار میکرد تا اینکه منم خوشم اومد بی اختیار گفتم واااای چه حالی میده گفت میخای بیشتر حال بده گفتم چه جوری گفت شلوار مون رو در بیاریم منم که اساسی شهوتی شده بودم قبول کردم در آوردیم دوباره رفتیم توبغل هم دیدم زد دوتا ترک ردشد فیلم دوتا پسر که داشتن هم دیگررو میکردند شروع کرد به مالوندن بدنم واااااای چه لذتی داشت یک چند دقیقه ای منو مالوند دست به رون پام میکشیت انگشت شو میزد دم سوراخ کونم سرسینه هامو میخورد ازم لب میگرفت منم بی اختیار کیرشو تو دستم میگرفتم وبراش جلق میزدم تا اینکه کیرش بلند شد بعد شرت شو درآورد وای چه کیر بزرگی داشت شرت من روهم درآورد گفت بذارم لای پاهات منم که اساسی شهوتی بودم وفیلم رو هم می دیدم که پسره داره با اون همین کارمیکنه گفتم بذار دایی جون قربونت برم وااااااااای چقدرداغ بود شروع کرد به عقب جلو کردن منم خیلی خوشم میومد وایستاد گفتم چرا وایستادی گفت من اینجوری حال نمی کنم گفتم واسه چی گفت این جوری هیچ کدوم لذت نمی بریم گفتم چیکار کنیم بذارم توش بیشتر حال میده اولش من قبول نکردم ولی خیلی اصرار کرد منم قبول کردم تف زد به سر کیرش آروم آورد دم سوراخ کونم یه فشارداد جیغ زدم آخه خیلی دردم اومد گفتم نمیخاد گفت باشه آروم تر فشار میدم دوباره کرد توی سوراخم ولی خیلی یواش وای اولش خیلی داغ بود وکمی هم درد داشت بعد دیدم تمام کیرشو برده تو وااااااااااااااای چه حس خوبی بود شروع کرد به تلمبه زدن کمی دردم میومد ولی خیلی حال میداد یک چند دقیقه ای همین جوری تلمبه میزدوسینه هامو نوازش میکرد و گردن مو میخورد منم اساسی حالشو میبردم تا یک دفعه دیدم انگار مواد مذاب ریختن تو کونم تمام آبشو ریخته بود توی کونم گفتم چیکار کردی کثیفم کردی سعید گفت اشکال نداره عشقم میریم حموم تمیز میشه تاحالا همچین لذتی نبرده بودم یک لب محکم ازم گرفت بعد گفت خیلی ممنون دایی جون بهترین لحظه زندگی مو ساختی منم گفتم ازتوخیلی ممنونم بهم خیلی حال دادهیچ وقت همچین حسی تجربه نکرده بودم همین جوری تو بغلش که بودم برام جلق زد آب منم ریخت کف دستش رفت دستاشو شست اومد دوباره بغلم کرد یک ساعتی بودیم تو بغل همدیگه خواب مون برد گوشیم زنگ خورد مامانم بود گفت ما داریم میام خونه هستین گفتم آره رفتیم سریع دوش گرفتیم لباس پوشیدیم نشستیم پای کامپیوتر بازی پی اس کردیم از اون روز خیلی بیشتر صمیمی شدیم هروقت تنها می شدیم با هم سکس میکردیم وهر روز بیشتر به هم وابسته میشدیم حتی موقعی هم که میرفتیم بیرون یک گوشه خلوت از هم لب میگرفتیم یا کیر همو می مالوندیم ازسعید خیلی ممنونم که همچین کاری بامن کرد الانم روز به روز بیشتر عاشقش میشم وتصمیم گرفتیم تا درس مون تموم بشه بریم هلند با هم اونجا ازدواج کنیم آخه اونجا ازدواج مرد با مرد آزاده امیدوارم که از داستانم خوشتون اومده باشه منتظر ایمیل هاتون هستم با خوندشون انرژی میگیرم دوستون دارم یه عالمه به امید آزادی گی توی ایران .باااای

نوشته: امید و سعید


👍 4
👎 0
68663 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

373598
2013-04-10 07:24:09 +0430 +0430
NA

از اينجور داستانا ننويسيد . بد آموزي داره. همين کم مونده خواهر زادم هوس کونم رو بکنه! البته داستانت رمانتيک و قشنگ بود.

0 ❤️

373599
2013-04-10 07:45:31 +0430 +0430

شیخ راس میگه دایی و خاهرزاده باید مثل کوه پشت هم باشن پروازی کجایی اینارو نصیحت کنی؟

0 ❤️

373600
2013-04-10 08:13:03 +0430 +0430
NA

رضا اینا مثه کون پشته همن…
از گی ها بدم نمیاد،از دو جنسه ها متنفرم و بس…
خوب بود…

0 ❤️

373601
2013-04-10 09:00:56 +0430 +0430
NA

برای جوونامون با اینهمه فساد اخلاقی متاسفم.همه کونی شدن.مرد واقعی حتی تو خواب و رویا پیدا نمیشه!!!

0 ❤️

373602
2013-04-10 09:01:36 +0430 +0430
NA

آدم بچه خواهرشو بکنه؟
کیرتو بکن تو مواد مذاب بهتره

0 ❤️

373603
2013-04-10 09:17:13 +0430 +0430

آوا گی مشکلی نداره ولی وقتی آدم داییشو بکنه مشکل دار میشه بعدشم بیای با کمال پررویی بیاد توی سایت مثل سگ بیانش کنه

0 ❤️

373604
2013-04-10 09:24:19 +0430 +0430
NA

رضا از نظر من کلا خونواده و فامیل تحریمن واسه روابط سکسی…
من گفتم نگارشش خوب بود…

0 ❤️

373605
2013-04-10 09:30:59 +0430 +0430
NA

نخوندم فقط خاک تو سرت

0 ❤️

373606
2013-04-10 09:32:51 +0430 +0430
NA

بدم میاد از این داستانا

0 ❤️

373608
2013-04-10 11:05:09 +0430 +0430
NA

گي دوس دارم چيكار كنم

0 ❤️

373609
2013-04-10 11:14:57 +0430 +0430
NA

من که پسر نیستم که گی کنم اگه بودم میکردم خیلی دوست دارم

0 ❤️

373610
2013-04-10 11:24:44 +0430 +0430
NA

دیوونه گذاشتی خواهر زادت بکنتت؟
خودت چی نکردیش؟
خوب تو هم میکردی ناسلامتی دایی گفتن بچه خواهری گفتن…والا…
خوندم بهت امتیازم میدم

0 ❤️

373611
2013-04-10 11:32:28 +0430 +0430
NA

کونی مگه خواهرت چندسالگی ازدواج کرده که خواهر زاده ت یه سال از تو کوچیکتره و با هم تو یه دانشگاهین؟؟؟؟؟!!! رحم خواهرت دیگه زودپز بوده؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

373612
2013-04-10 11:42:32 +0430 +0430
NA

joon joon

0 ❤️

373613
2013-04-10 11:44:00 +0430 +0430
NA

تا حبال دایی کونی ندیده بودم

0 ❤️

373614
2013-04-10 12:13:31 +0430 +0430
NA

عالی بود ولی تو چرا خواهر زاده تو نکردی دیوونه اون که بیشتر گی داشت ولی ایشالله هلند رفتی از شرمندگیش در بیایی جای ما هم حالشو ببر…:D

0 ❤️

373615
2013-04-10 12:44:50 +0430 +0430

:|
هرکاری میکنم
نمیتونن با این
مسئله کنار بیام
که پسرا با هم
رابطه داشته باشن
ادمی هستم که
با خیلی چیزی کنار
میام ولی با این
یکی نه. خیلی
کثافت کاریه

0 ❤️

373616
2013-04-10 16:32:51 +0430 +0430
NA

فحش نميدم فقط همينو بگم كه،سيكتير سريع برو هلند،خدا بيامرز حجتم همينو ميگفت!ميشناسيش كه؟حجتو ميگم،همون كه زد تو گوجت!

0 ❤️

373617
2013-04-10 19:22:31 +0430 +0430
NA

سرتوی بزغاله ب خداکم آوردم چی بگم!

0 ❤️

373618
2013-04-10 21:20:51 +0430 +0430
NA

زیاد اهل داستان خوندن نویسندگان اماتور نیستم.امابعضی از دوستان نظرات بی اساسی دادن که باید یه چیزی متذکر شم
محض اطلاع اون دوستانی که میگن خواهرت زودپز بود و یا مگه مادرت چند سالگی شمارو بوجود اورد باید بگم که خواهرزاده من از من دو سال هم بزرگتره.مادرم64 سالشه و خواهر بزرگترمم 47 سالشه.حالا اگه جمع و تفریق بلدین برید حساب کنید و ببینید که هیچ چیزی غیر ممکن نیست.
فقط نکته ای که نباید از قلم بیفته اینه که در اکثر نقاط ایران زنان به دلیل ترس از عوارض جانبی دارو های ضد بارداری از مصرف این داروها خودداری کرده و مجبور بودن تا شروع یائسگی به بارداری های ناخواسته تن بدن.
موفق و پیروز باشید

0 ❤️

373619
2013-04-11 01:23:41 +0430 +0430
NA

نامردیه.تو هم باید اونو میکردی :W

0 ❤️

373620
2013-04-11 03:13:14 +0430 +0430
NA

دانشجو بودین بعد نشستین خاطرات مدرسه رو تعریف میکردین؟؟؟؟؟؟ اونم تو سالی که تو دانشگاه گذشت؟؟

بعدشم یعنی کیری که واسه جنس فامیل و آشنا راس شه رو باش داد مار نیش بزنه اونم از نوع سمیش که طرف درجا به گا بره

0 ❤️

373621
2013-04-13 02:15:31 +0430 +0430
NA

چرا اصرار داري كه بگي داستانت واقعيه؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

373622
2013-04-14 07:44:44 +0430 +0430
NA

به امید ازادی گی ها و لزبین ها
داستانت خوب بود ولی تو هم باید میکردیش

0 ❤️