اسم من سعید و این داستانی که تعریف میکنم برای چند سال پیش وقتی که ۲۳ سالم بود هست و کاملا واقعیه. داستان از اونجا شروع میشه که من یه دخترعمو داشتم به اسم نرگس من و نرگس از هم دیگه خوشمون می اومد و اکثر موقع ها با هم چت میکردیم ولی خانواده هامون از این قضیه خبر نداشتن ولی یه روز داداش بزرگم که اسمش وحید هست یه روز اومد گفت من زن میخوام و مامانم اولین کسی که بهش پیشنهاد داد همین نرگس بود منم اونجا ترسیدم و هیچی نگفتم. کارهای خواستگاری و ازدواج خیلی سریع پیش رفت و وحید با نرگس ازدواج کرد ولی من هنوز از نرگس خوشم می اومد اونم حسش مثل من بود.
خب بریم سراغ اصل مطلب
اصل مطلب اینه که من با نرگس سکس کردم!!
میدونم یهو پریدم اخر فیلم ولی این که چی شد و چجوری من مخ نرگس رو زدم و باهاش سکس کردم یه داستان کاملا طولانی و جداست ولی ارزش نوشتن نداره اولین سکس ما خیلی کوتاه همراه با حس ترس و خجالت و شرم و گناه بود و اصلا مثل این داستان های پورن هاب یا داستان های بعضی از دوستان خبر از تلمبه های ۳۰ دقیقه ای همراه با اسپری تاخیری و انواع و اقسام پوزیشن های سکسی نبود و بعد از اون دیگه راه افتادیم و حداقل هفته ای دوبار سکس میکردیم. اصل داستان از اینجا شروع میشه که من برای شام رفته بودم خونه داداشم و نرگس میخواست شام بکشه که یادش افتاد نوشابه نداریم،داداشم هم سریع گفت پنج دقیقه ای میرم از سوپری میگیرم میام . من و نرگس خونه تنها شدیم و شیطونی نرگسگل کرد و گفت نمیخوای کاری کنی؟؟!! منم از خدا خواسته سریع نیمه لختش کردم و شلوار خودمم تا نصفه پایین کشیدم و تو حالت داگی سریع و بدون مقدمه کردم تو کصش و محکم تلمبه زدم تا قبل از اینکه داداشم بیاد کار رو تموم کنم به دقیقه نکشیده بود که اه و ناله ی نرگس بلند شده بود و کمرش رو رو کیرم جلو عقب میکرد و هی وسط ناله هاش میگفت تندتر تندتر. خودمم با تمام وجود تو کصش تلمبه میزدم و حال خودمم دست کمی از نرگس نداشت اینقدر حشری شده بودیم که یه درصد احتمال نمی دادیم یهو داداشم سر برسه یا یکی صدای اه و ناله های ما رو بشنوه . تقریبا داشتم ارضا میشدم،حواسم بود که یه وقت آبم رو تو کصش نریزم تا یه وقت بگا نرم با این حال در گوشش گفتم دارم میام اونم گفت بریز رو کمرم
لحظه آخری یه لحظه کنترلش از دستم در رفت و کیرم رو چند لحظه دیرتر کشیدم بیرون چند قطره از آبم ریخت تو کصش بقیه اش رو هم رو کمرش خالی کردم. نرگس هی نفس نفس میزد و نفهمید ابم رو ریخت تو کصش و گرنه بیچاره ام میکرد خودمم صداش رو در نیاوردم و سریع لباس هامون رو پوشیدیم و چند لحظه بعد صدای زنگ در اومد و داداشم با دوتا نوشابه اومد و گفت سوپری سر کوچه بسته بود مجبور شدم تا سر خیابون برم طول کشید ببخشید غذا سرد شد نرگسهم یه نگاه معنادار به من کرد و گفت اشکالی نداره عزیزم . بعد از شام برگشتم خونه تو راه خونه همش خودمو نفرین میکردم که چه گهی خوردم آبم رو ریختم تو کصش نکنه حامله بشه ولی به خودم میگفتم نه بابا مگه با چند قطره کسی حامله میشه
از اون ماجرا چند ماه گذشت و تو این مدت هم کم و بیش با هم سکس میکردیم تا فهمیدم یکم شکمش اومده بالا و همون موقع بود که گفت حامله شدم منم دوباره همون حس و حال قبل اومد تو ذهنم که نکنه از من حامله شده. ولی بازم گفتم نه و خودمو قانع کردم که بچه من نیست. بالاخره بچه داداشم به دنیا اومد یه پسر خوشگل و کوچولو به اسم مبین وقتی دیدمش اولین چیزی که توجه ام رو جلب کرد چشم های سیاهش بود . چشم های دخترعموم مثل داداشم قهوه ای بود ولی چشم های من به مامانم رفته بود و مشکی بود. هر وقت به مبین نگاه میکردم همش استرس داشتم و هزار تا فکر و خیال میکردم اخر سر رفتم به صورت مخفیانه آزمایش دی ان ای گرفتم و معلوم شد بله گاوم زایید،مبین بچه من بود و منی که نمیتونستم اینو حتی به نرگس بگم چه برسه به داداشم و بقیه بعد از به دنیا اومدن مبین نرگس دیگه میلی به سکس با من نداشت و میخواست بچسبه به زندگیش منم خودم دیگه نمیتونستم با این حس گناه کنار بیام و باهاش سکس کنم الان سه سال از اون موقع میگذره و مبین هر روز شبیه تر میشه به من . هر کی میبینه میگه مبین به عموش رفته به خصوص چشماش و منی که هر لحظه منتظرم وحید شک کنه به اینکه بچه مال خودش نیست.
سه ساله که هر شب استرس دارم و پشیمونم اون لذتش به این همه بدبختی بعدش نمی ارزید. زندگی واقعی با فیلم های پورن و برازرس فرق میکنه یه وقت مثل من خودتونو واسه چند لحظه لذت بگا ندید. ببخشید اگر صحنه های سکسیش کم بود اصل تمرکزم روی بارداری نرگس بود تا جزئیات داستان و صحنه های سکسی و نمیخواستم با زیاده نویسی هم سر شما رو درد بیارم هم خودمو .
برگرفته از یک داستان واقعی.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد…
نوشته: Saeed
اگه همون رو شباهت تمرکز میکردی بهتر بود . چکارداشتی بنویسی رفتی ازمایش دی ان ای مجبور که نیستی دروغ بگی تا بقیه فکر کنن راست میگی !!
من بزحمت وصل شدم تا فقط بگم خاک تو سرت دیگه ننویس احمق.
بوس بوس مارتا
خخخ 🤣🤣 یعنی خودت خندهت نمیگیره به این چرت و پرتی که نوشتی؟!🤣 فک کنم چهارده سالته یا عقلت به اندازهی یه چهارده سالهس!!!
حداقل میخوای تخیلی داستان بگی یه چیزی بگو که بچهها دروغاتو در نیارن!! اینجا صدتا کارشناس و روانشناس و خالیبندشناس و واقعیتشناس و آشناس! داره.
بعد این که شکمش بالا اومد فهمید حامله شده؟ نفهمید پریود نمیشه؟ توفع داری دی ان ای تو و داداشت با هم فرق کنه؟
چند سالته عزیزم؟
من فکر کردم در آزمایش DNA مشخص شد تو و نرگس خواهر و برادر بودید.
دوستان به اندازه کافی قهوه ایت کردن
من چیزی نمیگم
نکته جالب داستانها اینجاست که همیشه بچه به صاحب اسپرم شبیه میشه نه به صاحب تخمک
آخه مگه خریدن سیب زمینی بوده که رفته مخفیانه آزمایش داده، شما رو بخدا انقدر تابلو به شعور خوانندگان توهین نکنید، اولین چیزی که برای اینکار نیاز است دستور قضایی می باشد، حتماً این دستور هم مخفیانه تهیه کردی!؟؟؟
بااین روند کص دادن نرگس ،این بچه ممکنه ده تایی بابا داشته باشه
بااین روند کص دادن نرگس ،این بچه ممکنه ده تایی بابا داشته باشه.توام دیگ نرو سراغ اصل مطلب
آخه تو که قبل داداشت با دختره رفیق بودی و هم دوست داشتید ؟!
چرا حرف ازدواج نزدید ، چرا وقتی فهمیدید کاری نکردید و جواب داد و قبلش چرا بهت پا نداد ولی وقتی زن داشت شد داد ؟! چرا وقتی رفت تو پنج دقیقه تا سوپری ریسک کرد و گفت بیا و … ؟! چطور با رنگ چشم فهمیدی و چطوری آزمایش دادی نگفتی ؟! راستی مگه امکان نداره بچه به عموش بره یا دایی ؟! داستانم که جای کصشعر یکطرف و بیغیرتی ، سر و ته هم نداشت و هرکجا کم آوردی واسه خالی بندی گفتی بگذریم حال نمیده تعریف کنم ، دادا ، گلم ، کلا حال نمیده داستان تعریف کنی جالب نیست .
اوکی
یعنی خاک تو سر ماهم که وقت میزاریم چرندیات تورو و امثال تورو میخونیم
بخدا ننویسی کسی ناراحت نمیشه و چیزی از ارزش هات کم نمیشه
چجوری فقط خودت آزمایش دی ان ای دادی بعد فهمیدی بچه مال تویه ؟؟؟