بچگی، گی، اعتیاد

1395/12/10

هم بد دهن و لاتم هم با ادب و مومن همجنسگرا تا ته زن باره و بی دینم
داستان گی میباشد از آنان که درک این قضیه رو ندارن خواهش میکنم نخوانند داستانای زیادی و تو این سایت خوندم نظرات رو هم همینطور و به کسانی که تا سن بلوغ با مسائل جنسی آشنایی نداشتن خیلی حسودیم میشه آخه من بدبخت تو 6سالگی با تجاوز پسر عموها و پسر عمه وارد دنیای سکسی شدم و تنها گناهمم خوشکلیم بود خیلی سعی کردم از دستشون راحت شم اما با تهدید و کتک و استفاده از حربه بردن آبرو تا موقعی که میخواستن ازم سواستفاده کردن اما با این حال از کون دادن اصلا خوشم نمیومد از 9 سالگی شروع به جق زدن کردم با اینکه هنوز آب نداشتم ولی این قدر با خودم ور میرفتم تا با ی لرزش خفیف حالی به حالی میشدم کم کم شروع کردم به ورفتن با پسرای خوشکل محل و فامیل مادریم که همشون ازم کوچکتر بودن و مثل خودم خوشکل بودن(آخه منم به فامیل مادریم برده بودم)سال سوم راهنمایی بودم که به سن بلوغ رسیده بودم هیچ حسی به دخترا نداشتم حتی وقتی جق میزدم نمیتونستم به دخترا فکر کنم و جق بزنم اصلا کیرم شق نمیشد ولی وقتی ی پسر و تصور میکردم به اوج میرسیدم و به خوبی ارضا میشدم اولین گیم بعد به بلوغ رسیدن با پسرخالم هومن بود که دو سال ازم کوچکتر بود ی روز جمعه که تو خونه بودم خاله ناهید زنگ زد خونمون و بهم گفت علی جون وقت داری ی کم ریاضی با هومن کار کنی آخه ریاضیم خیلی خوب بود گفتم آره خاله جون اتفاقا خونه تنهام مامانم اینا رفتن بیرون گفت خوب پس ما داریم میایم وقتی این و گفت خورد تو ذوقم آخه دوست داشتم تنها بیاد و تا موقعیت جوره برای اولین بار بعد از بلوغ کون خوش فرم هومن و بکنم ی نیم سات بعد صدای زنگ اومد آیفون خراب بود رفتم در و باز کردم با خاله ناهید سلام و روبوسی کردم و هومنم پیاده شد که به خاله گفتم ماشین و خاموش کن بیا تو که گفت باید برم خونه مهمون دارم این و که گفت خیلی خوشحال شدم و بعد بهم گفت میخوام هومن و خوب را بندازیا گفتم ای بچشم خاله جون ازمون خداحافظی کرد و رفت که تازه متوجه هومن شدم ی پسر 12ساله با ی شلوار لی تنگ و ی کاپشن مشکی صورت سفیدش داشت برق میزد همون ذم در ی بوسش کردم و رفتیم تو هومن و از 2تا پسرخاله و 1پسر دایی که داشتم و همشون و هم کرده بودم خیلی دوستش داشتم چون خودشم ی جورایی از دادن خوشش میومد چشای رنگیش دییونم میکرد که همیشه ترانه شاهرخ و براش میخوندم (چشات رنگش لعاب داره تو موجاش التهاب داره ولی بی دین لامذهب زیارتش ثواب داره) اون روز باهش ریاضی کار کردم و بعد تموم شدن درس ی راست رفتم سراغ لبای سرخ آتیشش خودشم به خوبی همراهیم میکرد همدیگرو لخت کردیم بهش اشاره کردم بره سراغ کیرم دست لطیفش که به کیرم خورد حس قشنگی بهم دست داد هومن گفت علی کیرت بزرگتر شده ها همین خواست کیرم ولیس بزنه پیش آبم وکه دید گفت این چیه آبته که با خنده بهش گفتم نه این پیش ابه آخر کار آبمم نشونت میدم شروع کرد به لیس زدن کیرم و بعد برد داخل دهنش وای که چه حالی میداد یکم که ساک زد کیرم واز دهنش کشیدم بیرون آخه آبم داشت میومد هومن گفت به این زودی گفتم بخواب رو شکم خوابید آخه به روال کار آشنا بود از لب و گردن ولاله گوشش و خوردم تا رسیدم به کون قلمبه وناز وسفیدش لپای کونش ومالیدم چندتا بوس آبدار کردم لای لمبرای نازش و بازش کردم وای که چه سوراخ نازی داشت ولی هنوز موقع باز کردنش نبود لای پاش و خیس کردم کیرمم که داشت میترکید و گذاشتم لای پاش گرم گرم بود کمی که کردم آبم داشت میومد چون هومن دوست داشت آبم وببینه برشگردوندم و ی کم جق زدم و آبم و ریختم رو شکمش بعد اینکه خودم هومن و تمیز کردم هومن رفت و من تو این فکر بودم که چرا آبم اینقدر زود اومد فردای اون روز داشتم تو محل میرفتم که پسر عموم فرهاد با موتور اومد کنارم وایساد و بعد احوالپرسی گفت خونمون چند روز خالی و قلیون سیگار و همچی جوره من تو دلم گفتم و کون من خلاصه سوار موتور شدیم توی راه با خریدن هله هوله و دادن موتور دست من راهی خونشون شدیم اونجا ینخ سیگار کشیدیم و ی نخ ماری جوانا که من نمیدونستم چیه بار کرد و بعد از کشیدن غش غش میخندیدیم که دیدم ی قرص انداخت بالا گفتم این جی بود ترامادول این و میخورم کمرم سفت بشه تا بیشتر بتونم باهات حال کنم تازه فهمیدم چرا هر وقت منو میکنه اینقدر طول میکشه سوراخمم فرهاد باز کرد اون روز بعد اینکه حسابی باهام حال کرد ی بسته قرص ترا ازش گرفتم و رفتم چه خوشتون بیاد چه نیاد داستان ادمه داره…هم قاری قران و هم کافر و دیوونه

ادامه…

نوشته: علی


👍 5
👎 4
9859 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

581546
2017-02-28 21:20:33 +0330 +0330

فکر کنم بشناسمت
تو پسر عموم نیستی که بچه بود میکردیمش??? زبون در آوردی! در اولین فرصت باز میکنمت

0 ❤️

581599
2017-03-01 04:59:10 +0330 +0330

بدک نبود… کونی شدی و کونی کردی…

0 ❤️

581624
2017-03-01 08:03:06 +0330 +0330

اخه بچه کون خالی بند کون دادنت درست که اوبی ولی پسر خاله تو چطور هنوز بچه کونه تازه کار برات ساک میزد ولیس کون انی اینجا همه بکنن و میدونیم که کون خالی بندی

0 ❤️

581762
2017-03-02 03:08:01 +0330 +0330

بهترین گی های عمر با یه قاری قران و یک حافظ قران بوده.کون آس و دست نخورده! و یجوری قدر کیرمو میدونن چون نمیتونن به هر کسی اعتماد کنن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها