با حال خرابم رفتم خونه و جلوی مامانم نشستم و از قیافه عصبانیم فهمید که چیزیم شده،گفت باز چت شده خسرو جان،به متلک گفتم هانیه خانم نمیخوای جلوی دخترت رو بگیری؟
-زهره رو میگی؟
+آره،
-صد بار بهت گفتم دیگه براش بپا نذار،
+نه هانیه خانم ایندفعه خودم دیدمش که سوار ماشین امیر( پسر عمم )شد،
-خب به تو چه؟!
+مامان میدونی اگه رضا (شوهر زهره)بفهمه چه آبرو ریزی میشه؟
-فضولیش به تو نیومده،
+مامان واقعا که!!! تقصیر خودمه که به تو میگم که آبرومون نره،اصلا شب که بابا بیاد بهش میگم،
-غلط میکنی به کسی چیزی بگی،تو نمیخواد به فکر آبرو باشی،در ضمن این چند روز بابات برداشت محصول داره شاید نتونه بیاد،
+پس با زهره صحبت کن تا من دیگه کاریش نداشته باشم،
-خفه شو خسرو،
+مامان!!!
-گفتم دیگه این حرف رو نزن،بیا کارت منو بردار برو خرید شب منیژه(خواهر بزرگم) میاد خونمون،
+من که نمیرم بگو دخترات برن که طرفداریشون میکنی،
-خسرو جان اگه بحث دوست داشتن باشه میدونی که تو امید خونمی و از سه تا آجیت بیشتر دوست دارم،
+آره همیشه اینو میگی ولی حاضر نیستی برام کاری کنی،
-هرچی بخوای برات انجام میدم بجز اون ی کار،آخه هم زهره قبول نمیکنه هم اینکه آجیته نمیشه …
+آره میشه با همه بخوابه ولی با داداشش نمیشه!!
-برو خرید رو انجام بده و بیا راجبش صحبت میکنیم
وقتی برگشتم منیژه با بچش رسیده بودن و تا دیروقت موندن و نشد با مامان صحبت کنم،ساعت یک شب بود که منو مامان منیژه و بچش رو تا جلوی در همراهی کردیم ،هوا خنک بود توی حیاط خونه مامان رو نگه داشتم و بلافاصله صحبت رو شروع کردم،
+مامان بگو که با زهره صحبت میکنی،ببین فقط میخوام براش بخورم بخدا قول میدم کاریش نکنم،
-خسرو زبونت رو گاز بگیر تو فقط پونزده سالته بزار بزرگ میشی برای دوست دخترات بخور،اصلا جرشون بده،چرا همش تو فکر زهره ای!؟اصلا تو بخواه خودم با هرکی که خواستی برات صحبت میکنم،
+اولاً شونزده سالمه بعدش هم من اون کون خوشگل زهره رو میخوام و فقط یک بار برای همیشه و دیگه کاریش ندارم،
-واقعا پررویی،من چطور میتونم دخترم رو رازی کنم جلو داداشش لخت بشه تا تو براش بخوری،اصلا گیریم که قبول کنه این کار چه لذتی به تو میده؟!!!
+تو صحبت کن کاری به لذت من نداشته باش،
دستم رو زیر شلوارم بردم و کیرم رو که به اسم زهره حساس شده بود رو جابجا کردم ،مامان با دیدن حرکتم لبخند تلخی زد و راهی خونه شد،
توی اتاق خوابش رفت و من دنبالش رفتم و کنار تختخوابش ازش قول گرفتم که فردا با زهره صحبت کنه،
رفتم توی اتاق خوابم و طبق معمول لباسام رو درآوردم و با شورتم خوابیدم،
صبح ساعت نه بود که با صدای زهره که از توی هال میومد بیدار شدم،
رفتم سمت هال که زهره اومد کنارم رد شد و با گفتن بیشعور از خونه خارج شد،
به سمت مامان رفتم که لبخندش گواه جواب منفی زهره بود وقتی ازش توضیح خواستم گفت که حاضر نشده قبول کنه،
بعد از خوردن صبحانه به جون مامان قسم خوردم که قضیه خیانتش رو هم به رضا و هم به بابا بگم،
مامان از دستم کلافه شده بود و نتونست متقاعدم کنه که نگم،
مامان اومد توی اتاقم و روی صندلی چرخدار نشست و سعی داشت آرومم کنه،
-خسرو پسرم گفتنش راحته ولی به زهره حق بده قبول نکنه،آخه اونم آدمه نمیشه به زور اجبارش کنی با تو بخوابه،ولی من باز هم باهاش صحبت میکنم و سعی میکنم راضیش کنم،
+نمیخوام دیگه باهاش صحبت کنی،
-حالا قهر نکن قول میدم برات انجامش بدم،
+مامان گفتم که نمیخوام،دیگه نمیخوام بحثش رو بکنی،
مامان با نگرانی از اینکه بخوام بگم اومد کنارم نشست و دستش رو انداخت دور گردنم و بوسم کرد،
-پسرم؟
+چیه؟
-میگم که اگه به جای زهره با منیژه صحبت کنم تو راضی میشی؟
+نه مامان جونم،من فقط به زهره قانع بودم وگرنه اگه قرار باشه کسی دیگه باشه باید باهاش سکس کامل انجام بدم و قول نمیدم که فقط یک بار باشه،
-اینجوری که منیژه هم قبول نمیکنه،مژده هم که شهر دوره و عمرأ چنین چیزی قبول کنه،
+مامان من دیگه تحمل ندارم و نمیخوام کاری کنی خودم حال زهره رو میگیرم،
-ای بابا!!گفتم دیگه صحبت گفتنش رو نکن،تو که نمیخوای من سکته کنم؟!
+نه دور از جونت مامان،
-پس بهم وقت بده تا زهره رو قانع کنم،
+امروز؟
-نه،چند روز بهم وقت بده،
+پس میشه با منیژه برای امروز صحبت کنی؟ففط تا وقتی که زهره راضی بشه،
-نمیشه بیخیال منیژه بشی؟ آخه نمیخوام بهش رو بندازم،
+خب باز هم همون شد!!یعنی باید باز صبر کنم؟
-خب حالا که قراره زهره رو راضی کنم دیگه به منیژه رو نمیندازم،
+حالا اگه تونستی شب بکشونش اینجا با هم صحبت میکنیم شاید راضی شد،
-باشه خسرو جان بهش میگم،
شب کنار مامان روی کاناپه نشسته بودم که با منیژه تماس گرفت و سعی داشت بکشونش خونمون ولی منیژه مهمون داشت و نتونست بیاد،
+مامان لطفاً با زهره تماس بگیر و بگو که خسرو گفته اگه نیای به بابا و رضا میگم،
-پسرم اینجوری لجباز میشه و دیگه هیچوقت حاضر نمیشه حتی نگاهت کنه،وقت بده فردا ببینمش و باهاش صحبت کنم،
دستم رو توی شلوارم بردم و گفتم مامان ی ساله که دارم امروز و فردا میکنم،دیگه نمیتونم تحمل کنم،
مامان با ناراحتی از کنارم بلند شد و رفت اتاقش،
نیم ساعت بعد به اتاقم رفتم و لباسم رو درآوردم و با شورت روی تختخوابم دراز کشیدم و دستم رو توی شورتم کردم که مامان با لباس خوابش اومد توی اتاقم،دستمو از داخل شورتم درآوردم و نشستم،اومد کنارم نشست که بوی ادکلن شامپو صابون و لوازم آرایشی ازش میومد،حالا وقتی بهتر نگاهش کردم متوجه آرایشش شدم و موهایی که هنوز خیس بود،
دستش رو روی زانوم گذاشت و انگار که بخواد چیزی بگه ولی نتونه بگه،
-خسرو؟
+بله مامان؟
-میگم که… اگه…یعنی اگه میخوای میتونی منو داشته باشی تا وقتی که زهره راضی بشه،
مامان برعکس دختراش هم شکم و هم سینه های بزرگی داشت و رنگ صورتش مثل گچ دیوار سفید بود،
+مامان میدونم که شوخی نمیکنی آخه میشناسمت،ولی واقعا فک کردی من حاضرم با مامان خودم بخوابم؟!!!
-خر خودتی،اگه اجازه میدادم تا حالا بارها کرده بودیم،
خندم گرفت ، گفتم یعنی امشب برای من آماده شدی؟
صورتش رو سمت من چرخوند و گفت به نظرت راهی دیگه برامون گذاشتی؟
+یعنی واقعاً میتونم…؟!
-آره خب،فقط قبلش بریم توی تختخواب من،
باورش سخت بود مامان با سی سال اختلاف سنی جلوم راه افتاد و منو با شورت به اتاق خوابش به صرف سکس دعوت میکنه،
با اینکه حالا روی تختخواب مامان بودیم و چشم تو چشم هم منتظر عکس العمل همدیگه بودیم احتمال میدادم بگه شوخی کردم،
هر دو نشسته بودیم و چشم تو چشم هم،گفتم مامان شروع کنم؟
-اوهوم،
دستمو دور گردنش انداختم و لبام رو با ترس به سمت لباش بردم و لبام رو ی کوچولو به لباش اتصال دادم که اونم بوسه ای به لبام زد،ادامه دادم و چهار پنج ثانیه لباش رو خوردم و ازش جدا شدم و ازش به خاطر تصمیمش تشکر کردم و رفتم سراغ بلوزش و با گرفتن دستاش به هوا خیلی زود بلوزش رو از تنش درآوردم و سینه های نودش که زحمت سوتین بستن بهشون نداده بود بیرون افتاد،
مامان نگاهی به خوشحالی من کرد و دراز کشید،رفتم روش و جفتشون رو توی دستم گرفتم و نوک سینه هاش رو هر کدوم چند ثانیه خوردم،از ترس از دست دادنش سریعا سمت شلوارش رفتم و دستم رو به نیت درآوردن شورت و شلوار به سمت شلوارش بردم که مامان با نیت قبلی شورت هم نپوشیده بود،
وقتی دستاش رو سمت شلوارش آورد فک کردم میخواد جلوی کارم رو بگیره ولی سعی کرد کمکم کنه تا شلوار رو از لمبرای کونش جدا کنه،
همین که تا رون پایین کشیدم برق تمیزی کسش چشمامو جذب خودش کرد،نگاهی عاری از هرگونه ناراحتی و مملو از ذوق به مامان کردم که صورتش از فوش پر بود و قصد خلاص شدن از دستم رو داشت،
شلوارش رو جدا کردم و بین رون های زیباش قرار گرفتم،خودمو روی سینش انداختم و کیرم رو که داخل شورت بود به کسش فشار دادم و لبام رو سمت لباش بردم که با جدیتی گفت فقط خوردن،
+و مالیدن،
سری به نشانه تایید تکون داد و لباش رو خوردم و رفتم سراغ کسش،
چه زیبا اصلاح کرده بود برای پسرش ،شروع کردم به خوردنش و با بالا گرفتن پاهاش توی دوتا دستم زبونم رو به سمت سوراخ کونش میکشوندم که از فشار لمبرای کونش نمیشد خوردش،تقریبا دیگه یادم رفته بود دارم برای کی میخورم،کیرم هر لحظه بیشتر بهم فشار میاورد،بعد از اینکه تجربه خوردن لزجی کس رو کسب کردم به دو سه بار زبون زدن به داخل کسش خودمو به روی شکم و بعد سینه هاش کشوندم،تقریبا مامان هوشیاریش رو از دست داده بود هیچی نمیگفت،هر چه تا حالا دیده بودم روی سینه های گندش انجام دادم و لذت بردم ،بالاتر رفتم و با مامان لب تو لب شدم هر بار یکی از دستام رو به شورتم میرسوندم و تا جایی که تونستم شورتمو پایین دادم و کیرمو آزاد کردم،مامان لباش رو جدا کرد و گفت خسرو داخل نکنی،گفتم نه مامان جون خیالت راحت فقط میمالونم،
با اتصال کیر لختم به روی بدنش خیلی بیشتر تحریک شدم و از روی بدنش جدا شدم و برگشتم بین پاهاش و شروع کردم به بالا پایین کردن کیرم روی کسش،مامان مکرر تکرار میکرد داخل نکنی،هر بار که کیر چهارده سانتیم رو از بالا به پایین میاوردم در حد یک صدم کیرم رو داخل میدادم و مامان متوجه این حرکتم بود و مرتب تذکر میداد،
هر بار تاکید میکردم که هواسم هست ولی دفعه بعد فشار بیشتری به داخل کسش میاوردم،رفته رفته هم من هم مامان کنترلمون رو از دست داده بودیم سکوتی فضای بینمون رو گرفته بود،با بسته شدن چشم مامان و با بالا رفتن صدای نفس های مامان کلاهک کیرم رو تا لبه دادم داخل کسش، تنها یک میلیمتر دیگه میخواست تا کلاهک بره داخل ،دیگه کیرمو در نیاوردم و یکم فشار دادم تا کلاهک کیرم رفت داخل،منتظر واکنش مامان شدم که مامان انگار دستگاه شک بهش وصل کرده باشن قفسه سینش بالا و پایین شد و صورتش به بغل افتاد،با خیال راحت شروع کردم به عقب و جلو کردن و چند ثانیه بعد کامل کیرمو داخل داده بودم ،مامان که به اوج رسیده بود کنترل حرکاتش رو از دست داد و با رعشه ای در بدنش ارضا شد و منو هم با حرکاتش به ارضا شدن نزدیک کرد،
چشماش رو باز کرد و نگاه من میکرد که چشم هام از لذت وارونه شده بود،به صورت غیر واضح بهش فهموندم دارم ارضا میشم،مامان چیزی نگفت و من به امید اینکه خودم ببرمش حمام کیرمو درآوردم و با اولین پرتاب آب کیرم از مو و صورت تا شکم و سینه هاش رو به گند کشوندم،چشماش رو بسته بود که آبم توی چشمش نره،وقتی به هوش اومدم که مامان حمام بود و من عین جنازه روی تختخواب مامان بودم،
مامان اجازه نداد توی اتاقش بمونم و من بهترین خواب عمرم رو توی تختخوابم داشتم،
صبح با نوازش های بابام بیدار شدم و سه تایی با هم صبحانه رو خوردیم،
ساعت حدوداً دوازده شده بود که بابام روی کاناپه خوابش گرفت،
فکرم درگیر زهره بود و به فکر اون کمر باریک و اون باسن گندش بودم،
گوشیم رو روی حالت فیلمبرداری گذاشتم و کنار میز مطالعه گذاشتم و مامان رو صدا کردم،همین که وارد اتاق شد در رو بستم و از جلو بغلش کردم و دستم رو دورش به باسنش رسوندم،مامان منو پس میزد ولی بهش گفتم تا زمانی که زهره راضی نشه این بدن مال منه،
بعد رهاش کردم تا بره،
رفتم سراغ گوشی و فیلم رو نگاه کردم و چندتا ویرایش روش انجام دادم و به زهره پیام دادم،
+سلام،
-به من پیام نده،
+ی فیلم برات میفرستم با هندزفری پلی کن،
فیلم رو براش فرستادم و بعد از اینکه دیدش باهام تماس گرفت،با صدای آروم بهش سلام کردم که کلی فوش حوالم کرد،
+ببین زهره خانم مامان برای اینکه من رابطت رو به رضا و بابا نگم قبول کرده که من باهاش ور برم و اگه قبول نکنی امشب میکنمش،
با چندتا فوش دیگه گوشی رو قطع کرد،
بلافاصله پیام دادم بهتره امروز تصمیمت رو بگیری،
ده دقیقه بعد پیام داد همون که مامان گفت ازم میخوای؟
کرم های کونم عروسی گرفتن،
+مامان چی گفت؟
-فقط خوردن،
+خوردن و مالیدن،
-یعنی چی؟!
+یعنی همه چیز بجز داخل کردن،
-یک بار برای همیشه؟
+یک بار برای همیشه،
-کی و کجا؟
+یک ساعت دیگه خونه خودت،
-باید مامان هم باشه،
+قبول،
مامان رو صدا زدم و گوشی رو بهش دادم و ازش خواستم فیلم و پیام ها رو نگاه کنه و خودم رفتم حمام،
نوشته: خسرو
من فقط خیره به افقم چقدر زدی به خاطر کس و کون ننه و ابجیات
خواهرات که به همه میدن هیچ، اما اگه مامانت خواست ماهستیم.
جقی به تمام معنی یجا میگی چرا باکسی هست جلوش بگیر یجا میگی بده بکنیم لاش گوشت بگو داستان هست وفانتزی مغز جقی15سال
دیگه این دنیا جای موندن نیست 😂😂
یه بمب اتم لازمه😅😅😅
من الان هنگم حتی فکر کردن بهشم تنمو میلرزونه،لعنت بهت لعنت ب شیرناپاکی ک خوردی اخه لعنتی چی فک کردی پیش خودت،بخدا گاهی اوقات باخودم میگم این کشور بااین همه محدودیت اینه وضعیتش وای ب روزی ک ازادی داشته باشه .چقد احمقی چقد بی فرهنگی ک فک میکنی ب این چیزا،تو بیماری بچه برو خودتو درمان کن تا بقیه رو هم بیمار نکردی
امشب در کدوم آسایشگاه باز مونده
ابرفرز خودت زودتر ظهور کن
من به محارم و اینکه روی مغز کوسخولتر از خودت کار میکنی ندارم، فقط بهم توضیح بده چجوری با لباس خواب شلوار پوشیده بود؟ مگه شما لباس خوابی که برای سکس میپوشید کت و شلوار؟
فانتزی نوشتن هم قوه تخیل فوق العاده قوی میخواد خوب بود
به نظرم که تو یه کسخل مغز فندقی با شکلاتی
این که پدرت کشاورزه و احتمال زیاد نون حلال ریخته تو خندق بلات توی حرومزاده اینجوری در اومدی دلیلش و نمیدونم …
دیوث ور پریده تو اصلا به بلوغ رسیدی که باز یه نفر و هم ارضا کنی ، ته ته احساس لذتت یه قلقلک آخر کاره ، مامان ارضا شد ، من پرتاب کردم تا کجا و کجا
بیا پایین بچه سرمون درد گرفت
این حجم از کسشعر کویی در مخیله نمی گنجد
خسرو خان عجب پدر جنده پروری داری تو ،بهت تبریک میگم .اخه بیناموس کیر فرزندی که برا مادر خودش بلند بشه باید با ساتور قطع بشه.حالا خواهرات رو من موافقم ولی مادر رو اصلا
به به چه خانواده باصفایی دارین پراز عشق وحرارت.احسنت
اخه زور گیری ، اونم از خانواده خودت ، کسیکه باید پناهش باشی
کص ساعتی خوشکل باشی حال بدی مکان خودت۴۰۰میدم ماساژور حرفه ایم هستم
داداش جق زدن خیلی فشار اورده اینجوری پیش بری پرچم دار میشی
در حالت عادی مشخصه کسخلی اما وقتی گل میزنی لطفا داستان ننویس چون بد تر خودت فحش ناموس میخوری
بچه ها معرفی می کنم:
«خســروی مـادر خـراب»
(همون بهـروز مادر خراب با اسم مستعاره)
بیشرف، هدفت از نوشتن این آشغالا چیه؟
یک سری ورت پرت سر هم مردی سعی میکنی شاخ برگ بدی به جزئیات اشاره دقیق میکنی فکر کردی با اینکارا داستانت بی نقص میشه ؟ نه هیچ وقت نمیشه چون بیس داستانت مزخرفه فحش ت نمیدم ک ی ر ی مقام محارم ننویس ادم باش
ننت تو حرومزاده رو از کون زاییده یعنی دقیق تر بگم از کون ریده!
خوب بود…!