دنیای سکسی سانیا

1390/11/30

همه جای اتاق تاریک بود به جز چند تا شمع روشن که یادم نمیاد کی روشنشون کردم فقط یک چیز رو حس میکردم بازو های مردونشو که دور کمرم حلقه شده بود گرم… قوی… لباش زیر لاله ی گوشم بود خیلی آروم اون نقطه رو میبوسید زبون داغشو روی پوستم میکشید و من مثل آتیش از بدنم حرارت میزد اولین بار… اولین حس …تو آغوش عشقم از دست دادن باکره گیمو جشن گرفته بودم با زبونش آروم آروم تا روی گوشم یه خط کشید توی گوشم زمزمه کرد دیوونتم… عاشقتم…من آه کشیدم نفس گرمش به گوشم خورد که گفت جووووووووون دستاشو از زیر لباس خواب توریم روی سینه ام گذاشت حس غریبی بود سینه هام سفت شده بودن و برجسته اما وقتی دو تا دستاش سینه هامو فشار میداد کامل توی دستاش جا نشده بود برجستگی سینه ام بیرون اومده از زیر دستاش بیشتر تحریکم میکرد دستمو دورش حلقه کردمو لبام باز تو لباش قفل شد بدنشو به خودم فشار دادم میخواستم تا آخر دنیا تو بغلش باشم سرشو بلند کرد لباش ازم جدا شد تو چشاش عشق و شهوت موج میزد انگار منو که تو اون حالت دید دیوونه شد موهای بلند و سیاهم که به کمر میرسید دورم پخش بود چشای سیاهم که با التماس بهش نگاه میکرد پوست نرم بدنم و استیل خوش فرم بدنم که به خاطر ورزشهای حرفه ایم بدون هیچ نقصی زیر بدنش داشت تو آتیش شهوت میسوخت پاهای کشیده مو با دستاش لمس کرد با نوک انگشتاش از پایین پام تا بالا اومد دستشو پایین لباس خوابم گداشتو مثل دیوونه ها کشید و پاره اش کرد حالا اون بین پاهام نشسته بود و من جلوش دراز کشیده بودم با یه شورت مشکی سکسی که وقتی منو تو اون حالت دید یه لحظه کنترلشو از دست داد خودشو رو من انداخت و یکی از سینه هامو کرد تو دهنش با اون یکی دستش سینه ی دیگمو مالید خودشو روم فشار میداد وزنشو با تمام وجودم حس میکردم لذت میبردم کمرمو بلند کردم ناخودآگاه و کسمو به کیر برجسته اش که داشت شورتشو پاره میکرد مالیدم با این کارم سرشو بلند کرد و گفت جووووووووووون عشقم میخوایش من لب پایینمو گاز گرفتم با صدایی که از ته چاه در میومد گفتم میخوام م…م…مخوامت با این حرفم سرشو به لبام نزدیک کرد و شهوتناکترین بوسه ی عمرمو کرد زبونشو تو دهنم میچرخوند لبامو گاز میگرفت با دستاش از پایین کمرو باسنم با خشونت نوازش میکرد انگار میخواست منو دیوونه کنه لباشو به سمت چونه ام برد گاز گرفت لیسید بوسید گردنمو… چشامو نمیتونستم باز کنم دوباره سینه هام اینبار با خشونت بیشتر نوکشو جوری مک میزد که آه من به جیغ تبدیل شد با هر بار آه کشیدنم لباشو جدا میکردو میگفت جووووووووون عمرمممم عشقممم وقتی هر دو سینمو خورد سرشو آروم پایین برد از زور شهوت نمیتونستم چشمامو باز کنم با چشمای خمار سرمو بلند کردمو سینه هامو دیدم که تو اون تاریک روشن اتاق کبودیشون پیدا بود دلچسب ترین کبودی دنیا لذت بخشترین دردی که وقتی سینه هاتو عشقت داره میخوره حس میکنی. زبونشو رو شکمم کشید سرشو بلند کرد با این کارش رد زبونش به خاطر خیسی سرد شد تا منو مجبور کنه سرشو به شکمم فشار بدم میلیسد و صداش لحظه به لحظه شهوتمون رو به اوج میرسوند شورتم خیس خیس بود با زبونش خط دور شرتمو خیس کرد دستشو از زیر پام بالا اوردو بند شورتم از دو طرف گرفتو کشید از پام در اورد پاهامو کامل باز کرد خودشو روم انداخت سینه شو به سینه ام چسبوند شورتمو با یه دست گرفتو لیس زد اون یکی انگشتشو روی لبم میکشید دیدن این صحنه که با چه شهوتی شورتم بو میکنه و لیس میزنه اونقدر دیوونه ام کرد که انگشتاشو گاز گرفتم با این کارم یه لبخند زد و با صدای سکسی گفت جوووون دوست داری میخوای کجا تو بلیسممم؟ منم با یه دستم سرشو به پایین هل دادم داد زدم کسموو کسموو بخور بخوووور میخوامت
با این حرفم سرشو بین پاهام کرد و با اولین لیس آنچنان آهی کشیدم که با یه حس عالی شل شدم همون طور که داشت با زبونش با کسم بازی میکرد گفت جووووون اومدی عمرممم رفت روی رونام لیس زد ساق پامو انگشتای پامو کف پامو با این کاراش باعث شد دوباره حشری بشم از صدای ناله ام فهمید که وقتشه دوباره بره سراغ کسم اینبارم از پایین به بالاشو یه لیس به آرومی زد و شروع به خوردن کرد زبونشو توش میگردوند بالاشو میلیسید با زبونش بازی میداد صدام اتاقو گرفته بود به موهاش چنگ میزدم بالاخره گفتم کیرتو میخوام منو بکن جرم بده با این حرف سرشو بالا اورد قرارمون این بود وقتی خودم گفتم پردمو بزنه اومد روم زبونشو رو لبام کشید دستمو از زیر بردم رو کیرش اصلا نفهمیدم کی شورتشو دراورده بود پاهامو دورش حلقه کردم با دست خودم کیرشو اون جلو گذاشتم دستاشو زیر بازوهام گذاشته بود لبمو میخورد محکم بغلش کردم به خودم فشارش دادم اون آروم کیرشو فشار داد تو خیلی بزرگ بود کس منم تنگ خیلی تنگ از شدت درد چشمام سیاهی رفت هول شد زیر گردنمو خورد لیسم زد کیرشو بی حرکت اون تو نگهداشته بود هنوز پرده داشتم. موهامو ناز کرد لاله گوشمو خورد دوباره تحریک شدم بهش گفتم بکن… بکن… میخوام… با یه فشار سریع کیرشو تو کسم هل داد یه درد لذت بخش تو بدنم پیچید جیغ زدم اونم محکمتر بغلم کرد مدام میگفت جوووون جووووون پامو دورش حلقه کردم اون به خاطر اینکه اگه مکث کنه شهوتم کم میشه و دردو بیشتر حس میکنم تلمبه میزد. اول آروم آروم دیگه دردو حس نمیکردم تو آسمون بودم همه اش عشق بود و سکس .تو اوج لذت بودم داد میزدم. فشارش میدادم به خودم. تو بازوهاش چنگ میزدم اونم تندتر تلمبه زد تندتر تندر صدا تلمبه زدنش تو گوشم میپیچید تخماش به کوسم میخورد خودشو از روم یه کم بلند کرد دستشو دورم ستون کرد و محکم میکوبید من به خودم میپیچیدم کیرش تا ته تو من بود داد زدم محکمتر… محکمتر …یه لحظه حس کردم تو هوام بدنم شروع به لرزیدن کرد دستاشو دورم حس کردم کیرش تو کسم داغ بود داشتم از لذت میسوختم با تمام وجود به اوج رسیدم به بازوهاش چنگ زدم با یه جیغ روی تخت افتادم کیرش محکمتر از همیشه تو کسم فرو رفتو صدای اون با صدای من خاموش شد صدای آه عشقمو شنیدم که با فشار آب داغشو تو وجودم خالی کرد بلند گفتم آه ه ه ه آتیش گرفتم…چشمامو باز کردم نور چشممو زد دور و برمو نگاه کردم توی اتاق خودم بودم…اه لعنت همون خاطره همیشگی همون خواب همیشگی …
سلام
اسم من سانیا س.یعنی در واقع سونیا باید باشه یه اسم ترکیه به معنیه سایه ی سبز جنگل البته اگر اشتباه نکنم چون این اسم رو مادرم برام انتخاب کرده بود.البته اسمی که همه منو باهاش صدا میکنن این نیست وگرنه نمیگفتم.بزارین اول خاطراتم بگم که ماجرای من صددرصد واقعیه و به خاطر این سر از این سایت دراورده که به خاطر بخشهای های آزاد و بدون سانسورش هیچجا حاضر نشدن اونو چاپ کنن یا جزو داستانهای کوتاه برای نویسنده های ناشناخته حسابش کنن منم هیچوقت حاضر نمیشم بخشی از خاطراتمو سانسور کنم.آخه من از 9 سالگی تا الان چندین جایزه شعر بردم اما این اولین داستانیه که میخوام همه بخونن اونم داستان زندگی واقعیم با همه شادیا و غمهاش از شناخته شدن اونجوری نمیترسم آخه دیگه ایران نیستم و به ایرانم برنمیگردم. همیشه از بچگی خاطراتم رو مینوشتم تا بالاخره تصمیم گرفتم به صورت داستان درشون بیارم. مادر من یه زن ترک بود اما نه از اون ترکایی که فکر میکنید. مال شوروی بود و پدرم روس وقتی بچه بودم مادر و پدرم رو تو تصادف از دست میدم و از اونجایی که پدر بزرگ و مادر بزرگم خیلی مسن بودن مجبور میشن منو به ایران بفرستن پیش تنها فامیل مطمئنشون. کلا خانواده ی پدریم روسن که به ایران مهاجرت کردن و تنها عموی پدر فعلیم روسیه موند تا در آینده به دست تقدیر نوه اش رو روانه ی ایران کنه.وضع مالی پدرم خیلی خوبه یه تاجر سرشناسه که به دلیل موقعیت فامیلی و راحتی در گرفتن ویزای شهروندی روسیه تونسته یه تجارت تک و بی رقیب راه بندازه. راستی من 23 سالمه دختری هستم واقعا زیبا تعریف از خود نباشه چون بارها از دوستان پدرم که تهییه کننده هستن از من خواستن تو فیلماشون حتی یه نقش کوچیک رو بازی کنم 3 بار هم در مسافرتای روسیه بهم پیشنهاد مدلینگ شد وزنم 51 و قدم 170 برعکس تصورتون از روسها کاملا موهای مشکی لختی دارم با چشمهای مشکی درشت و جذاب و پوست سفید بینیم به پدرواقعیم رفته کوچیک و سربالا لبای قلوه ای و هیکلی رو فرم به خاطر اینکه همیشه روسها اعتقاد دارن بچه هاشون باید یک زبان غیر زبان مادری یک ورزش و یک موسیقی رو در حد حرفه ای یاد بگیرن من زبان انگلیسی رو در کنار روسی و فارسی بلدم موسیقیه حرفه ایم پیانو و ورزشم شناس در سن 15 سالگی تمام کلاسهای غریق نجاتی رو تموم کردم و الان مربی سینکورنایز هستم.(باله در آب).خلاصه از بچگی تو ناز و نعمت بزرگ شدم که بعدها فهمیدم دلیل واقعی تمام این امکانات ارثی بوده که از خانوادم برام مونده .انصافا پدرم از هیچ چیز کم نذاشت آخه تک فرزند بودم و پدر و مادرم بچه دار نمیشن.از بچگی به رانندگی علاقه ی خاصی داشتم برای همین تا به سن 18 سالگی رسیدم بعد از گرفتن گواهینامه ام اولین ماشینی که بابام برام خرید یک لند کروز بود. بچه هایی که عشق ماشینن میدونن 5 سال پیش لندکروز راحت گیر نمیومد بابام از دوبی برام اورد.واسه این شاسی بلند که اگه تصادف کنم چیزیم نشه همین عامل تحول زندگیم شد به خاطر ماشینم و ظاهرم دیگه تو خیابون همه با ماشین میوفتادن دنبالم منم دختری بودم که آزاد بزرگ شده بودم اما به خاطر غرورم و اعتماد به نفسی که جذابیتم بهم داده بود تا اون موقع دوست پسر نداشتم و شاید باورتون نشه از سکس هیچ چیز نمیدونستم یعنی فقط میدونستم اگه مرد کیرشو بکنه تو کسه زن یعنی سکس. دوستانی که با فرهنگ روسها آشنا هستن میدونن خیلی از خانواده ها تا سن 18 سالگی بچه هاشون در رابطه با این مسائل اونا رو محدود میکنن .منم جزو اون بچه ها با این تفاوت که علاقه ای هم نداشتم آخه واقعا طعمشو نچشیده بودم.دانشگاه قبول شدم البته آزاد تو دانشگاه با کلی از بچه ها در عرض یک ماه دوست شدم چه دختر چه پسر .یه روز یکی از پسر های دانشگامون که علاقه ی منو به ماشین میدونست منو به یه اکیپ معرفی کرد که از این گروههای خیابونی بودن بچه پولدارایی که کورس میزارنو از این حرفا البته اینم بگم واسه خود شیرینی اینکارو کرد که حسابیم تو کف موند.من زیاد علاقه نداشتم وارد جمعشون بشم اما اتفاقی افتاد که باعث شد از ذوقم با سر برم.اینجاس که باید رضا رو معرفی کنم البته خوب میدونید که اسمش مستعاره .من از سن 10 سالگی که تونستم علاوه بر شنا کردن به ورزشای دیگه بپردازم راننده ی پدرم رو مجبور میکردم که منو هر جمعه به پیستهای اتومبیل رانی ببره تا بتونم رضا رو ببینم برنده ی بی چون و چرای همه ی مسابقه ها رو .اون موقع حدود بیست سالش بود یه کم بیشتر تو اوج جوونی و قهرمانیش. یادمه همه جای دفتر خاطراتم شده بود اسم رضا…اما اون کسی که فکر میکردم با اون کسی که بود یه دنیا تفاوت داشت.
بچه ها این قسمت اولش بود بقیه شو اگه مایل بودین و تو کامنتا گفتین میذارم.مرسی

نوشته: سانیا


👍 0
👎 1
71858 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

312045
2012-02-19 17:38:29 +0330 +0330
NA

عزیزم تخیل خوبی داری… منظورم بخش اول نوشته هات نیست چون راستش خیلی به توصیف و تشریح جملات و عبارات پرداخته بودی نخوندمش فقط یه نگاه کوتاه انداختم. منظوورم نوشته دومت در مورد خودته که تقریباً مطمئنم از تخیلت بهره گرفتی. رمان ایرونی خیلی میخونی و همونطور هم که گفتی از خاطره نویسی شروع کردی. بهرحال حتی اگرهم نویسنده هستی باید بدونی که نویسنده خوب کسیه که برای خلق داستانش از زندگی واقعی خودتش مایه نمیذاره و گرنه مثل خیلی از نویسنده های ما (مثلاً خانم حاج سیدجوادی) تک اثره میشن…

0 ❤️

312046
2012-02-19 18:20:34 +0330 +0330
NA

پیشنهاد میکنم بنویسی
موفق باشی
بعضی از دوستان هم که اظهار فضل میکنند حد اقل تمام داستان را بخونند
و شما هم بهتره به تحلیل های مفید گوش کنی و اونها را بکار ببری
متشکرم

0 ❤️

312047
2012-02-19 19:15:36 +0330 +0330

داستانت رو خوندم از نوع نوشتنت مشخصه كه نويسنده خوبي هستي يعني ميدوني از كجا و چطور شروع كني نميدونم چرا حس كردم تو قسمت بيوگرافيت يكم اغراق كردي البته خدايي نكرده منظورم اين نيست كه دروغ ميگي در كل ممنونم كه وقت گذاشتي وداستان خوبي نوشتي

0 ❤️

312048
2012-02-19 21:44:33 +0330 +0330
NA

جالب بود…خودتو نميكم ها…
طرز بيان احساست موقع سكس رو ميكم…
بنظرم لازم نيست اينهمه از خودت(حالا راست يا دروغ) توضيح بدي

ادامه بده نوشتنو…منتظر نوشته هاي بعديت هستم:)

0 ❤️

312049
2012-02-20 04:58:04 +0330 +0330
NA

داستانت خوب بود و تنها مشکلی که داشت این بود که دو تا داستانو باهم گذاشته بودی این یه ذره گیجم کرد…در کل خوشحال می شم بقیه داستانتو بخونم

0 ❤️

312051
2012-02-20 05:10:03 +0330 +0330
NA

داستان اولتو که خوندم فکر کردم داری با یه سگی یا یه انیمال دیگه سکس میکنی که هی واق واق میکنه
تو داستانت نوشتی:
صدای تلمبه زدنش تو گوشم میپچید تخماش میخورد به کوسم …
سوراخ کس کجاست؟که یکی هم توش تلمبه بزنه هم تخماش به
کس بخوره
اخر داستان هم نوشتی همون خاطره همیشگی ,خاطره یه چیزی هست که قبلا اتفاق افتاده
بعد نوشتی روسها بچه ها رو تا18سالگی محدود میکنن من یاد یه جوک انداختی:
یه پدری شب عروسی دخترش بهش میگه ممنون عزیزم که ابروی من رو حفظ کردی دختره هم میگه از پشتی تشکر کن که جلویی رو حفظ کرده (یعنی کون میداده که پرده ش سالم مونده) ,بله همه میدونیم که روسها خیلی مومن هستند اصولا این فقط تو ایرانه که دخترها میدونن سکس چیه وشریکای جنسی چکار میکنن ,اینجور که از داستانت متوجه شدم تا18سالگی تو قرنطینه بودی کلا دوستی نداشتی همیشه مشغول ورزش موسیقی رانندگی بود یعنی یه خانواده روسی که تو تهران زندگی میکنه از خانوداه ایرانی سنتی تره نوشتى تو دانشگاه با همه دوست شدم ادم حس میکنه اصلا تا اون روز ادم ندیده بودی از10سال پیش میشد راحت لندکروز خرید این خاطرت مال چند قرن پیشه,از دروغگوها بدم میاد

0 ❤️

312052
2012-02-20 06:07:49 +0330 +0330
NA

kheili khoob minevisi
baianet az sex Ye chiz vaghean motefavete
mikham neveshte hato bazam bekhoonam khaheshan edame bede

0 ❤️

312053
2012-02-20 06:10:21 +0330 +0330
NA

Salam
dastanet ro khoondam
aaaali bood
afarin
edame bede
baianet az sex Ye baiane kamelan dokhtaroonast
montazer edame dastanet hastam …

0 ❤️

312054
2012-02-20 10:49:58 +0330 +0330
NA

.خلاصه هرچی بود کیرمو شنگول کرد…ولی بگما جق نزدم

0 ❤️

312055
2012-02-20 10:56:18 +0330 +0330
NA

تو که از همه ایراد میگیری چرا انقدر تو توصیف خودت اغراق کردی

0 ❤️

312056
2012-02-20 11:22:13 +0330 +0330
NA

کاش یکی پیدا می شد که داستان بنویسه. خوشگل نباشه. مدل نباشه. پولدار و با تحصیلاتم نباشه. آخر داستانم طرفشو ول نکنه. تا اولین سکس هم مریم مقدس نباشه. من ارمنی ام، یعنی از بچگی با روس ها بزرگ شدم عزیزم. اصلاً چنین رسمی ندارن. توی هزار پله ی عشق شب ولنتاین همیشه تعداد دخترای نوجوون روس خیلی بیشتر از دخترای ارمنی بود.

0 ❤️

312057
2012-02-20 13:56:21 +0330 +0330
NA

خوب بود ادامه بده دوس داشتم مرسي

0 ❤️

312058
2012-02-20 15:08:23 +0330 +0330
NA

قلم خوبی داری اما:
این شیوه نوشتن اصلا به درد داستان سکسی نمیخوره و هیجان آور نیست.

درضمن مشخص بود داستان کاملا ساخته ذهن خلاق تو بود!قبول داری که؟

0 ❤️

312059
2012-02-20 17:11:14 +0330 +0330
NA

داستانت چرند بود سانیاجون آخه اینم شد داستان… همش از خودت میگفتی اینکه چقدر خوشگلی، مولختی،چش سیاهی و… اینکه نشد داستان!

0 ❤️

312060
2012-02-20 18:51:53 +0330 +0330
NA

شما تو دانشگاه چی میخوندی که درست رو به هنرپیشگی و مدلینگ ترجیح دادی؟!!! :O :W
حالا هرچی!
داستان خوندن و نوشتن سلیقه ایه، یه عده از یه سبک و یه عده دیگه از سبک دیگه ای خوششون میاد، خوب مینویسی؛ خیلیا از این سبک نگارش و بچه پولدارا و با کلاسای داستانا خوششون میاد، مثله داستانای “ارا”… بنویس که تو 1/5 بالای جدولی…

0 ❤️

312061
2012-02-20 19:34:46 +0330 +0330
NA

بیا برو تو کون من روس کثیف
حقیقی رو فرستادیم برینه به لیگ کشورتون.
خودمم که ریدم بهت.
همین

0 ❤️

312062
2012-02-21 05:36:48 +0330 +0330
NA

منتظر ادامش هستم

0 ❤️

312063
2012-02-21 08:26:48 +0330 +0330
NA

عقده ای کیرندیده این داستان بودیا کس وشعر

0 ❤️

312065
2012-02-22 16:18:38 +0330 +0330
NA

تف تف تف تف تف تف به گور پدر پدرسوختت

0 ❤️

312067
2012-02-25 02:16:39 +0330 +0330

اینقدر مزخرف نوشتی که نفهمیدم چی بود و چی شد. اولش نوشتی وقتی بچه بودی پدر و مادرت رو تو تصادف از دست دادی. بعدش نوشتی که بابات برات ماشین خرید. خودتم نفهمیدی چی نوشتی. تخمی محض بود. کیرم تو خودت و داستانت.

0 ❤️

312068
2012-08-17 18:42:44 +0430 +0430
NA

اگه راست میگی بگوببینم این جمله به روسی چی میشه؟
کیرهمه پسرای شهوانی توروح پدرپدرسگت بااین داستانت.

0 ❤️