سلام ابی هستم. میخوام داستان یکی از سکس هامو با پسر خالم بگم. اول اینکه من گی هستم. وقتی 13 ساله بودم پسر خالم باهام دوست شد.پایه سکسم شد.پسر خالم 20 سالش بود. بدنش اینقد خوشگله که کمتر پسری به اون زیبایی بدن داره. تا قبل اینکه دانشگاه برم پسر خالم (هادی) هرگز باهام هارد سکس نمیکرد. یه بار همون اولش میخواست بکنه اما دید زیاد درد میکشم و بهش گفتم نکن اونم دیگه نکرد. اما همیشه باهام اینقد ور میرفت که خودم خسته شم. بهم میگفت با کسی سکس نکن اما خودش با خیلیا میسکسید. تا اینکه من دانشگاه قبول شدم و رفتم دانشگاه. اونجا برا اولین بار کلمه گی رو شنیدم. بعدش تو نت خوندم و دیدم داره دقیقا روحیات خودمو میگه. یعد یه مدت فهمیدم که گی هستم. خلاصه تو همین دانشگاه بودیم که میرفتیم کلاس پرواز روح و یه چیزایی یاد گرفته بودیم. اینجاشم بگم که هادی گاهی وسط مالیدن دیگه اصلا به من گوش نمیکرد و حسابی میگایید. منم جیک نمیزدم. اما از رو میل من نبود. یادمه شب یلدا بود این منو چنان گایید دیگه من حتی نمیتونستم بشینم. کونم داشت پاره میشدو بدجوری میسوخت. کیرش کلفت و دراز بود. راحت20 سانت میشد. آخخخخخخخ اگه بدونی چه بدنی داره. خودمم خوشگلم و بدنم نازه. نشده تا الانش کسی ببینه و نگه عجب پسری. حالا از ایناش بگذریم. خلاصه تو فامیل پیچیده بود که ابی احضار روح میکنه. از پرواز روح یه چیزایی یاد گرفته بودم.(احضار روح و پرواز روح بی ربط به هم نیستن) یه شب هادی اومده بود خونمون و کلی بهم مطلک انداخت که دروغ میگی و کار تو نیست. منم گفتم امشب بمون خونمون تا برات احضار کنم. اونم گفت باشه و البته جفتمون میدونستیم امشب به همین بهونه باید سکس کنیم. منم رفته بودم دانشگاه پر رو تر شده بودم. خلاصه ساعت 11 شد و گفتم بریم تو اتاق. برق رو خاموش کردم و 2 تا شمع روشن کردم و گفتم نگه دار جلو پشات و تمرکز کردن یادش دادم و کلی کار دیگه. تا یه جاش که شمع رو خاموش کردیم و اتاق تاریکه تاریک شد. شک داشتم که هادی بهم دست بزنه. یهو دیدم هادی چفت اینا رو ولش و بغلم کرد. قلبم اینقد تند تند میزد که گفت ابی چته گفتم هیچی. هرگز یادم نمیره اون شب برا اولین بار بود که دوس داشتم بهش تن بدم. چنان به هم میپیچیدیم که هادی میگفت ابی چته امشب.لباسا رو در آوردیم و من با همه احساسم خودمو بهش میکشیدم. کلی لب و نوازش که گفت بریم رو تخت منم گفتم رو زمین جاش بازتره. کم کم رسیدیم به هارد سکس. هادی فکر کرد من باز بهش نمیدم و یا باید بماله فقط یا باید به زور بکنه منو. جفتمون به پهلو خوابیدیم و من کونمو چسبوندم به کیره بزرگش و یه پامو انداختم رو پاش. بهش گفتم کله کیرتو بذار رو سوراخم. هادی هیچی نگفت. فکر کنم هنگ کرده بود. آخه همیشه منت میکشید و من نمیدادم بعد امشب یهو خودم گفتم کله کیرتو بذار رو سوراخم. دیدم کاری نکرد خودم کیرشو تنظیم کردم رو سوراخم و گفتم آروم فشارش بده. خیلی راحت کله کیرش رفت توم. تو دلم گفتم خوب این که به این آسونی رفت. من چه ساده ای بودم این همه موقعیت سکس با هادی رو بدون هارد از دست دادم. بهش گفتم بیشتر فشار بده و خودمم کونمو میدادم عقب که بیشتر بره توم. همینجوری که کیرش رو هم میمالیدم یهو احساس کردم همه کیرش رفته توم . تخماش چسبیده به سوراخم. تو دلم گفتم وای دادن چقد آسونه. پس چرا قبلا که میکرد داشتم جر میخوردم. هادی یه خورده که گایید گفت پاشو بشین روش. رو کمرش خوابید و من نشستم رو کیرش. تا ته که رفت کیرش نمیدونم به کجام خورد که از شدت حال روانی شدم. هادی کیرمو گرفت و مالید. گفت بالا پایین کن. منم شرع کردم با بالا پایین هادی گفت پس قبلا هم میتونستی بدی و ناز میکردی؟ گفتم نمیدونم چی شده اما امشب اصلا درد ندارم. چند ثانیه که گذشت گفت اااااا پس تو بمون من بکنم توت. وقتی اون شروع به تلمبه زدن کرد واااااااااااااااااااااااااااااااااای احساس کردم ذغال داغ و قرمز تو کونم فرو کردن. هادی منو خوابوند و افتاد روم. پاهاشو انداخت رو پاهام و اوب بدن پهن و ورزشکاریشو انداخت روم د بکن. داشتم پاره میشدم و میسوختم. التماسش میکردم هادی بسه 1 دقیقه بکش بیرون اما میگفت طاقت بیار. مگه خودت نخواستی بکنم توت. خلاصه کشید بیرون.باز کرد توم و انگار با همه بدنش باهام سکس میکرد. منو 4 زانو نگه داشت وای وقتی اتداخت توم من گفتم دیگه عصبانی شم بزنم زیر سکس. اما روم نشد. کمرمو گرفته بود کیرشو تا ته میکرد توم و باز میاورد بیرون. یهو گفت ابی آبم گفتم بریز توم. آبشو ریخت توم. اینقد خوشحال شدم که سکس تموم شد که نگو. گاییده شدم تا این خاطره رو نوشتما اه. فارسی تایپ کردن واقعا سخته. من اگه با انریکو هم سکس کنم دیگه اینجا نمینویسم. فارسی سخته.
نوشته: ابی
~X( ~X( ~X( ~X( ابروی پسرها را بردین شما کونیها .کیرم تو دهنتون
/:) آخه مگه انریکو خر کس ننش گذاشته که بیاد تورو بکنه گلابی؟
کیر ملا مظفر عطار سر کوچمون تو سوراخ دماغت :))
سلام سانازیه خانمی بودداشت ازشوهرش جدامیشدیاقبلاجداشده بود،خلاصه اسم کاربریش ساناز-بی کس بودداستانهاراکه میخونداکثراکامنت میدادکسم دهنت ودیگه اینقدراین کامنتشوتکرارکردکه بعضی ازکاربرهاهم کامنت میگذاشتن:کس سانازتودهنت وازاین حرفهاالبته دیگه این موضوع لوس وبیمزه شده ولی هنوزم بعضیهامیگن،شماهم سعی کن ازاین حرفهایادنگیری عوضش حرفهای خوب یادبگیرین،درضمن من اینقدربی ادب وبی تربیت نیستم که اینهارونوشتم،فقط میخواستم سوال شماروجواب بدم واین بی ادبیهاروهم نقل قول کردم ازاونهائی که گفتن ومیگن،امابازبه خاطراینکه مجبورشدم این الفاظ رکیک روبه کارببرم از حضورشمامعذرت میخواهم.آرزومیکنم همیشه سالم وسرحال وتوزندگیتون موفق وپیروزوسربلندباشید،یاحق.
امیرجان چرا انقد لفض قلم حرف میزنی?کلاس ادبیات ک نیست.البته خوشم اومد با ادبی داش
اینجا سایت خیلی خوبیه ولی خیلیا شعور و درکشو ندارن و احترام به خودشون هم قائل نیستن…این ایران کی میشه درست شه خدا ؟؟؟!!!
واقعا با شما هم عقیده ام. از بس حرف های زشت می نویسن که آدم می ترسه داستان بزاره یا اگه یک بار گذاشت پیشمون میشه برای بار دیگه بفرسته به سایت.
با احترام
واقعا نمی دونم چی بگم چرا مردم ما اینقدر بی فرهنگ هستند … حالا هر داستانی چه دروغ چه واقعیت یک داستان هستش و همه باید به هم احترام بذاریم … ولی جدا از این موضوع کیرم دهنت دیوث چرا چرت و پرت نوشتی معلومه جقی هستی خوو موقع نوشتن هم چن بار جق زدی … کیر حاج مرووت تو چشات …
با تجدید احترام و تشکر فراوان
ابى كونى