امیر هستم ۲۷ سالمه
اون زمان تقریبا ۲۰ سالم بود با هزار امید و انگیزه تو خیابون ها پایکوبی کردیم و دستبند سبز بر دست بستیم اما خودتون میدونید که چی بر سرمون اومد ساعت ۵ بود تو خیابون تخت طاووس میرفتم مردمو میدیدم که پراکنده در خیابون حرکت میکردن و منتظر بودن جمعیت زیاد شه تا لیدر ها شعار هارو بگن قبل از انتخابات تو خیابون زیاد میومدم اما بعدش راستش میترسیدم آخه بیست سالم بیشتر نبود و یه مادر پیر داشتم که بعد از مرگ پدرم فقط منو داشت.
با ماشین تو ترافیک رفتم تا رسیدم تو خیابون آزادی خونمون ماشینو پارک کردم و اومدم که برم تو خونه یه دختریو دیدم که با گریه میدوید به طرفم بهت زده نگاش کردم بدنش پر رنگ بود روش رنگ پاچیده بودن و صورتش خونی با التماس گفت کمکم کن با صدای ضعیف سریع بردمش تو خونهو درو بستم چنتا یگان ویژه رسیدن و دادو بیداد میکردن کجاییییییی بیا بیرون قلب جفتمون مثه گنجشک میزد بغلش کردم و دوتایی گریه میکردیم و صدامون و خفه یه ربی دادو بیداد کردنو رفتن آوردمش تو مادر پیرم طبقه بالا خواب بود و چون پاهاش معلوله فقط میخوابه و مفاتیح میخونه و اصن پایین نمیتونه بیاد و گوشاشم خیلی سنگینه دختره با همون لباسای رنگی بهم نگاه کرد و بغلم کرد و گفت مرسی از لطفت نزدیک بود خودتو به دردسر بندازی بهش لباس جدید از لباسای خواهرم دادم و رفت حموم و اومد دختر ساده و زیبایی بود خیلی با احساس و مهربون دانشجوی رشته هنر بود و استاد پیانو و نقاشی ۲۷ سالش بود دستمو گرفت و گفت تو قهرمان منی ممنون و بوسم کرد تا اون موقع به یک زن انقدر نزدیک نشده بودم اونم دختر ۲۷ ساله بدنم لرزید و حس شهوتم گرفت درکم کنین تو فشار جنسی بودم و داغون بغلش کردم یه ذره نگام کرد راضی نبود اما چون بهم مدیدن بود چشماشو بست و گفت راحت باش عزیزم کوچولو منم رفتم تو بغلش محکم بغلش کردمو لپشو بوسیدم آروم اومدم پایین و گردنشو بوسیدم گردنش نرم بود و بوی عطر تنش دیوونه کننده بود گردنشو میبوسیدمو لپاشو میبوسیدم آروم رفتم سمت لباش و لباشو میخوردم چه لبای داغ و سرخی داشت میخوردمو بغلم میکرد آروم لباشو میخوردم و محکم طعم لباشو میچشیدم پیر هنشو در آوردم دوتا سینه ی گرد و نرم گفت بخوور نوک ممشو گذاشت تو دهنم فوق العاده نرم و خوشمزه براش میخوردم و به خودش میپیچید اومدم پایین تر که کسشو بخورم دستشو گذاشت رو صورت و دیدم تو دستش حلقه است اول گفتم راسته اما متوجه شدم دست چپشه گفتم آذر اسمشو همون اول بهم گفت تو متاهلی گفت بله گفتم وایی پسر چرا گفت تو پسر بی نظیری هستی ارزششو داری قهرمان من دوست دارم لذت ببری گفتم وایی نه گفت کارتو ادامه بده دستشو کشید رو تنم آلتم داشت میترکید بهترین لحظه عمرم بود من یه بچه طلاق بودم یه کسی با مامانم رابطه داشته و باعث جدایش از پدرم شده بود به فکر فرو رفتم و گفتم اگه رابطه باهاش حال کنی نمیتونی ولش کنی وابستت میشه و زندگیش به هم میریزه و شاید یه بچه ی دیگه مثل من بدبخت شه آلتم خوابید با این افکار بلند شدم و رفتم حموم منو بهت زده نگاه میکرد گفت چیشد گفتم ولش کن من نمیتونم با زن متاهل باش لباساشو پوشید اشکش گرفت و بغلم کرد که منو ببوسه آروم دستشو بوسیدم و گفتم تو خیلی ازش داری فقط برای شوهرت باش و فقط فکر بچت رفتمو چایی ریختم با قطاب نشستیم خوردیم و بعد چن ساعت براش آژانس گرفتمو رفت رفتم توی حموم و یه کف دستی زدم و با فکرش خودمو ارضا کردم اومدم و نشستم گوشه ی خونه احساس دلبستگی بهش داشتم تنها دختر زندگیم بود و باعث شده بود وابستش شم نیم ساعت اشک ریختمو همون جا خوابم برد از اون ماجرا سالها گذشت تو خیابون دخترای زیادیو دیدم و فکر کردم که اونن اما همش فکرم اشتباهه الان خیلی از اون ماجرا میگذره با دختری دوست بودم یه مدت که با یه پسر پولدار رفیق شد و الکی برای اینکه دلمو نشکنه گفت که نمیخواد کلن رابطه داشته باشه خلاصه اینم از شانس ما هفته پیش رفتم به خاطر دلدردام دکتر یه سری آزمایشات نوشت و بعد از جوابش تمام خوردنیهای خوش مزرو به خاطر بیماری معده ممنوع کرد الانم تمام سرگرمیم ماهوارس و خودارضایی با داستانای اینجا
نوشته: امیر
کیر خور الان اومدی دفاع کنی از حوادث سال 88 یا برینی بهش؟؟؟خاک تو سرت با این کستانت
چه روزاي پر شوري بود سال 88…يادش بخير واقعا.چه خيزش قدرتمندي مردم ايران كرده بودن.دمشون گرم
کصخل
این آدمای معتقد چرا فک میکنن کسشراشون قشنگه؟
هر پالاشتی میاد اینجا داستان میزاره .
بعد میگن نگو کیر هالک هیولای سبز تو کون نویسنده .
اگه راست باشه یه دونه ای 000ولی هیچ خانمی برا تشکر حاضر نمیشه به کسی حال بده مگه اینکه درست نباشه
اول که داستان کلا چرندیات یک مغز جقی بود دوم چه سیاسی بابا این بنده خدا اصلا از سیاست قد یک گاو هم نمیفهمه این خرس مهربون گناه داره ولش کنید
اره جون عمت . بابا قهرمان . کیرت شل شد ؟ من که باور کردم . لباساش در اوردی و نکردی ؟
کیر تمام مردایی که تو خیابون بودن و سبز زدن با پارچه و لباس رنگ رنگی دختره به همراه یک دونه فلافل او کونت
کس کش بی خایه ما اطلاعاتی هستیم 7 سال دنبالت میگشتیم حالا ک پیدات کردیم میایم کونت بزاریم دستات را بزار رو سرت تکون نخور تا برسیم
به این میگن مرد،درود به شرفت،به ناموس هر مردی رحم نکنی شک نکن که ناموستو تا دسته میزنن توش
قانون دنباست دیگه و کاریشم نمیشه کرد
اصلا اهمیت نده به حرفهای این عده مشنگ که بخاطر اینکه مرد بودی و علیرغم شهوت زیاد و اینکه درسن کمی بودی ولی از خیلی از مردها مردتر بودی شاید خودمن بودم چنین مردونگی نمیکردم شایدم میکردم ولی چون میدونم به احتمال زیاد قدرت شهوت بقدری بمن قدرتش می چربه بنابراین میگم خیلی تو مردی حتی از من و امثال این بی ادبهای ادعا دار که میگن باید میکردی مرد تر هستی … حکومت و سیاست و ولش … خودت و عشقه اگر هر مشکلی داشتی برای من پیام بگذار در حد توانم بهت کمک میکنم باور کن یکجورائی احساس میکنم انقدر ارزش داری که برایت اگر بتونم کاری کنم نه نمیگم ولی بقدر توانایی های خودم و مانند یک برادر بزرگتر روی من میتوانی حساب کنی . من از تهران شهرک غرب هستم ووالبته متاهل هستم و در هر حال این کار و میتونم برایت انجام بدهم که هرکاری که برای داداش کوچیکه خودم انجام میدهم تو را هم همان اندازه برایت برادری میکنم . قربان تو و مرام و مردانگی ات . یادت باشه ناراحت نشی از حرفهای این ها چون ابن ها که توهین کردند خودشون هیچ غلطی نمیکنند وبدیگران میگویند و انتظار دارند دیگران تاوان بدهند تا اینها مفت و راحت به امکانات بدست امده تکیه بدهند و بخورند … موفق باشی عزیطم
سلام دوست عزیز پارمیس خانم و کارملای عزیز کلا با منطق و استدلال تمام داستانت را نقد کردن من مخالف بی احترامی کردن هستم اما خب تناقص توی نوشته ات زیاد بود ولی حتی اگه قسمت کوچکی از اون حقیقت داشته باشه مثلا فقط کمک کردی تا اون خانم فرار کنه هم دمت گرم درضمن مریم خانم اول لطفا نگارش و تایپ مطلبتون را درست کنید بعد بر مسند قضاوت بشینید خانم.
داستان سکسی- سیاسی نخونده بودیم که به لطف این دوستمون خوندیم 🤮
از اسمش پیداست که اون سال واقعا افراد فتنه جو حضور داشتن. بعید هم بنظر نمیرسه که دخترای اون فتنه اینجور آدمایی باشن.
به هر حال اگه اون رو میگرفتن کم کمش زندانی بود و به دلیل مقابله با نظام حسابی دردسر میشد براش.
به نظر ارزشش رو داشت که با این پسر حداقل نصف روز باشه.
ولی باز هم درود به غیرتت.هرکسی این کار رو نمیکنه.با خودش میگه همین لحظه رو عشقه.
آفرین
حالا بیخیال اینکه واقعیه یا نه مهم اینه که داستان کلیشه ای نبود و اینکه مضمونش خوب بود، مثل شاهنامه، درسته واقعی نیس ولی مضمونش خوب و انسانیه.
آفرین
با خودت چند چندی؟ بابات مرده بود مامانت تنها شده بود یا طلاقش داده بود؟
اگه مامانت فقط تورو داشت خواهرت چجوری اومد این وسط؟
داستانت شبیه داستان میرداماد بود… فقط انگشتات نسوخت… چون برای ج…ق لازمشون داشتی…!
والا مردم فکر میکنن ما شلغمیم
اولش گفتی مادرت فقط تو رو داره بعدشم لباسای خواهرتو دادی بهش؟!دوستان قبلا ریزبین تر بودینا
بی ناموسااااااااااا
تو خیابون بودیم ماشینا یگان اول خیاببون بدن ما وسطش داشتیم شعار میدادیم ، اناده هم بودیم ک اگه ماشینا اومدن ما ب سمت ته خیابون فرار کنیم پراکنده شیم
از شانس بد ما ی فرعی میخورد وسط خیابون
یهو کلی موتور یگان ویژه از فرعیه اومدن تو جمعیت
دودستگی شد
ما ب جای اینکه ب سمت پایین خیابون ک بازتره و در رو داره فرار کنیم رفتیم سمت بالا ک تنگ تر بود
داشتیم میدویدم یهو نشد در بریم کنار دیار خفت شدیم باتومو برد بالا ک بزنه دختره رو
من دستم گذاشتم جلوش باتوم خورد رو کتفم سر باتوم خورد تو سرم خونی شد
دیگه هوش از سرم رفت کشیدنم تو خونه
بعد از اون ماجرا فقط ب این فکر میکردم ک اگه اون باتوم با اون شدت ک منه 205سانتی و 105کیلوییو از هوش برد
میخورد ب دختر ب اون ظریفی آیا مرگش حتمی نبود!
لعنت بر خمینی
خاک برسرت؛که چی؟توکه ازکردن یک کوس عاجزی ؛چطورمیخای کارسیاسی بکنی ؛کوس به این راحتی اومده نکرده گذاشتی بره؛بعدمیخای حکومت سرنگون بشه؛تاکوسخلای مث توهس کیراین آخونداتوکون ملته