(سه دیقه مونده!
دیگه داریم به اخر خط میرسیم
دوست داری چیزی بگی؟ )
وقتی یه لوله تفنگو بزارن دهنت فقط میتونی حروفات مصوت رو ادا کنی
+نمیتونم به چیزی فک کنم
چند لحظه به چیز کشنده ای که تو دست هامون بود فکر نکردم فراموشش کردم
یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه
[همیشه کسیو که دوست داری ازار میدی]
خب همیشه نقریبا اینطوری میشه
ما الان رو صندلی جلو نشسته ایم و داریم نمایش تخریب ساختمونا رو نگاه میکنیم
افراد پروزه خراب کاری دور تا دور ساختمون اصلی رو بمب گزاری کردن اونا میتونن در عرض چند ثانیه چاشنی رو بکشن و ساختمون رو منفجر کنن اینطوری ساختمونا به لاشه ای سنگی در حال سوختن تبدیل میشن
من اینارو میدونم چون هامون اینارو میدونه
من دارم به تمام کار های که باهم انجام دادیم فک میکنیم
ناگهان این موضوع تفنگ و بمب و تحولات زندگی من برمیگرده به دختری به نام هدیه زوار
سعید سینه های مثل سینه های یه هرزه داشت
اینجا انجمن حمایت از کسانی که قبلا سرطان بیضه داشتن
این گنده جلوم وایستاده داره احساساتشو بیرون میزنه سعیده
سعید داشت گریه میکرد هشت ماه قبل هورمون درمانی شد
به خاطر همین سینه هاش بزرگ شده بودن خب سطح تسترون بدنش بالا رفته بود
و ترشحات استروژن زیاد شده بود
حالا من افتاده بودم وسط سینه های عرق کرده سعید
صبر کنید ! برگردیم عقب از جلوتر شروع کنیم
شیش ماه بود که خوابم نمی گرفت نمی تونستم بخابم راستش وقتی بی خوابی میگیری هیچی برات واقعیت نداره انگار از همه چی یه کپی زدن
وقتی سعی میکنی تو فضای بیکران خودت بی تابی کنی اون وقت که می فهمی اسم برند ها چقد اهمیت داره
مثلا اسمان درخشان ای بی او
یا کهکشان مایکروسافت
یا سیاره استار باکس
+باید این دفعه بری بیرون شهر چند تا شکایت هست که باید رسیدگی بشه اینم بلیط پرواز
-چون بهم قول دادی که ترفیع میدی حالا ازم میخای اون گزارش هارو به تعویق بندازم؟
رعیس کراوت گلدارش رو زده بود اون خیلی فعال بود منم باید خردفرمایش اونو انجام میدادم
منم مثل ادم های دیگه قربانی بودم!
هروقت یه چیز درست حسابی و قشنگ میدیدم باید اونو میخریدم
دوچرخه هاواترکی
لامپ های که به محیط زیست اسیب نمی رسوندن
مبل های کرمی رنگ دودی
+تو از بی خوابی نمیمری
خب اینطوری شد که من رفتم اونجا
اینجوری بود که با سعید اشنا شدم رفتم بقلش کردم و میون سینه های بزرگش گیر افتادم
وقتی ادم های غریبه اینجوری صافو ساده باهات حرف میزنن روحیه و قدرت میگیرم
با تمام اتفاقاتی که افتاد خودمو تو سینه بزرگش ول کردم
رفتم یه جای تاریک عالی ساکت
گریه کردم یه دل سیر
به اونجا اعتیاد پیدا کرده بودم!
من هیچی نمی گفتم اونا فک میکردن وضعیت من بدتره
اونا سخت گریه میکردن منم سخت گریه میکردم
من واقا در حال مرگ نبودم نه سرطانی داشتم نه انگلی
من تو جای گرم و کوچیک بودم که دور اطرافش پر از حس زندگی بود
هر روز عصر می مردم هر روز عصر دوباره متولد میشدم
مثل رستاخیز !
سعید منو خیلی دوست داشت چون فک میکرد بیضه منم مثل خودش ورداشتن
حالا دوباره من بودمو سینه های بزرگ سعید
اماده گریه کردن !
این تعطیلات من بود
تا اینکه اون دختر لامصب هدیه زوار سرو کلش پیدا شد !
( ادامه دارد)
نوشته: Starboy
ببخشید تاریخ فیلم مال 1999 هستش نه 1990 .
با عرض پوزش
همون لوله اسلحه به همراه صدا خفه کن، تو کونت، بلکه ادامشو ننویسی
فیلمو باید یه بار دیگه ببینم. وای به حالت اگه بچه ها راست گفته باشن!
دوستان فیلم fight club رو ببینید .
محصول 1990 هستش .
این داستان رو تو این فیلم و نه به این صورت ! خواهید دید .
کارگردانش هم دیوید فینچر هستش که بسیار کارگردان خوبیه و فیلمای عالی داره