عشق آخر عمری (1)

1393/09/11

سلام دوستان ! این موضوع رو که میگم در واقع یه حقیقته و از شما درخواست راهنمایی دارم ! بنده ۵۲ سال سن دارم و حدود یکساله بازنشسته شدم ! یه دختر و یه پسر دارم که عروس و داماد شدن ! منم و خانومم که خیلی هم دوستش دارم ! یه همسایه داریم که سه تا دختر داره دختر بزرگش حدود ۲۴ سال داره که خیلی پر افادس و دومی ۱۷ سال داره و دبیرستانیه و سومی دبستان میره ! دختر دومی خیلی خوشگل و تو دل برو و خوش مشربه ! ضمنا یادم رفت بگم تعریف از خود نباشه من بقول بعضی ها خوش تیپم و یه قیافه جذابی دارم ! البته گفتم یه وقت فکر نکنید شعر میگم ! حتی وقتی به کسی میگم بازنشسته ام باور نمیکنه چون خیلی از موهایم سیاهه و هرکی میبینه میگه ۳۵ سال بیشتر نداری ! بهر حال دختر دومی که گفتم از حدود سه سال پیش که دخترم ازدواج نکرده بود به خونه ما میومد ازنگاهش حس میکردم که فکرا یی توی سرشه ’ هر روز به هر بهانه ای به خونه ما میومد ’ یه روز که هیشکی خونه نبود اومد دم در گفت با شیوا کار دارم (شیوا دخترمه) ضمنا اسم اونم شیما هست! گفتم شیوا نیست گفت دیروز که اومدم خونه تون کتابم جا گذاشتم میشه بیام وردارم گفتم کجا گذاشتی تا برات بیا رم و همینکه رفتم داخل پشت سرم اومد و گفت خاله جان (خانومم) کجاست ؟ گفتم نیست ! پشت سرش درو بست و من رفتم داخل اتاق گفتم کتابت هر جا گذاشتی ور دار ! خندید و گفت شما موسیقی هم گوش میدین ؟ و به طرف میز تلویزیون و استریو رفت و یه سی دی داخل دستگاه گذاشت و روشن کردمعلوم بود که قبلا چندین بار این کارو کرده و اهنگ ملایمی اغاز شد ! من که هنوز دو ریالیم نیوفتاده بود گفتم مگه کتابتو نمیخواستی ؟ خندید و چاله قشنگی روی گونهاش افتاد و گفت چرا ولی این سی دی رو هم دیروز اوردم که یادم رفت ببرم ! گفتم پس بی زحمت ور دار ببر !همونجور که نزدیک میز نشسته بود سرش رو بر گردوند و رو سری نازکش از سرش افتاد لبشو با طنازی کزید و گفت میشه چند تا از سی دی هاتون رو هم ببرم ؟ گفتم قابلی نداره ! روسریشو اهسته رو سرش کشید و انوقت تازه متوجه تیشرت نارنجی زیر چادر گلدار سفیدش شدم !! وای چه سر و سینه سفیدی ؟ مثل بلور !!! نفسم به شماره افتاد ! دهانم خشک شد ! اهسته روی مبل نشستم ! تازه میدیدم انچه را تا اونروز ندیده بودم چه موهای قشنگی چه اندام متناسبی ؟ وااااااااااااای چرا تاحالا ندیده بودم ! هنوز توی فکر بودم که دیدم بالا سرم ایستاده گفت چی شده اقای !!! حالتون بدشده ؟ گفتم نه تا حالا حالم به این خوبی نبوده !! گفت میشه این سی دی هارو ببرم ؟ اهسته دستمو دراز کردم و او هم دستش ر ا با سی دی ها توی دستم گذاشت ! وااااااااااااای چه حرارتی داشت دستش ! داغ بود مثل اینکه یه گلوله اتیش توی دستم گذاشتن ! با دست دیگرم هم دستش را گرفتم و گفتم قابلی نداره عزیزم همش مال خودت خندید و اهسته دستش را کشید و گفت خیلی ممنون ودر حالی که ناشیانه چادرش را مرتب میکرد شلوار چسبش را که رونهای نازش مشخص بود به رخم کشید ! از خود بیخود شدم دستم را دراز کردم و او. را که نزدیکم ایستاده بود به سمت خودم کشیدم ! ختده نازی کرد و گفت اوا چیکار میکنین

( ؟ این موضوع ادامه دارد!!! اگر استقبال شد بقیه اش را مینویسم و اگر چرت و پرت گفتند نیازی به نوشتن نمی‌بینم )

نوشته: داریوش


👍 0
👎 0
16417 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

445939
2014-12-02 14:20:43 +0330 +0330
NA

چه توهمات جالبی

0 ❤️

445942
2014-12-02 16:19:36 +0330 +0330

شاید کوس و شعر باشد ولی تو این دوره زمونه که یه مرد ۹۸ ساله دختری ۱۸ ساله رو میگیره ۵۰ سال سن زیادی نیس !!! تو کشورای اروپایی مردا از ۵۰ سال تازه بفکر ازدواج میوفتن !! تو کشور ماهم که جوونا ( دور از جون بعضیا ) زیر ابرو ور میدارن و یا همجنس بازن اینهمه دخترو کی باید بکنه ???

2 ❤️

445943
2014-12-02 18:03:54 +0330 +0330
NA

لازم نکرده کس شعر زیاد خوندیم

0 ❤️

445944
2014-12-03 02:34:36 +0330 +0330

بنویس از سر خط بنویس تا جقت به پایان برسه :D lol

0 ❤️

445945
2014-12-03 04:55:18 +0330 +0330

کس موتور جقی برو جقت رو بزن بابا

0 ❤️

445946
2014-12-03 09:54:28 +0330 +0330
NA

بنويس
50سال كه سني نيست . تازه اول چل چلي هستى.
اگرم تونستي بكنش . براي دختره جنبه آموزشي داره.
فقط پرده اش رو باز نكن.
از كون تا ته بكن
بنويس

0 ❤️