عشق و گی

1392/06/24

من و پوریا با هم تو دانشگاه اصفهان درس میخوندیم و چن خانواده هامون تهران بودن تو خوابگاه زندگی میکردیم,البته خانواده پوریا وضع مالی خوبی داشت و مدت کوتاهی میشد که به فرانسه مهاجرت کرده بودند و قرار بود یک سال دیگه بعد از تموم شدن درسش اونم بره پیش خانوادش.پوریا پسر خوش تیپ و قیافه ای بود که همیشه به سر و وضعش میرسید و از نظر مالی هم چیزی کم نداشت,جوری ک تقریبا همه دخترای دانشگاه میخواستن یجوری مخشو بزنن و لی اون به هیچ کدومشون محل سگم نمیداد! (پوریا قبلا یه دوست دختر داشته که سر یسری قضایا باهم ب هم میزنن) با اینکه قیافه من از پوریا بهتر بود ولی هیچ وقت ب تیپ و لباس اون نمیرسیدم و یه پله ازش عقب تر بودم… من و پوریا تو دانشگاه و خوابگاه تقریبا همیشه با هم بودیم و یجورایی ما رو با هم میشناختن,منم از این قضیه راضی بودم و احساس خوبی داشتم و اونم اکثر اوقات ترجیح میداد با من باشه تا کس دیگه ای.
تا اینکه تعطیلات عید شد و بیشتر بچه های خوابگاه رفتن شهر خودشون,منم تصمیم گرفتم عید و پیش خانواده ام باشم ک پوریا بهم ی پیشنهاد داد, اون گف چن خانوادش ایران نیستن و نمیتونه بینتشون عید تنهاس و اگه من میتونم تو تعطیلات باهاش باشم,منم ک میدونستم اگه با پوریا باشم خیلی بهم خوشمیگذره قبول کردم ک تو عید با هم باشیم. اینجوری شد ک هر دومون واسه تهران بلیت هواپیما گرفتیم و راهی شدیم; تو فرودگاه پوریا بهم گفت ک تا دو سه روز آینده بهم خبر میده ک برم پیشش منم قبول کردم و رفتم خونه.
سه روز بعد از تعطیلات بود که پوریا بهم زنگ زد و گف برم خونشون ک توی الهیه بود منم قبول کردم. اینجوری شد ک وسایلمو جمع کردم و ب خانواده ام گفتم برمیگردم اصفهان تا واسه امتحاناتم درس بخونم…
وقتی ک ب خونه پوریا رسیدم دیدم بعلهههه عجب جای باحایه! ی خونه ویلایی بزرگ با یه حیاط سرسبز ک توش میشد کل عید و سیزده بدر گرفت… زنگ زدم و رفتم تو.وسط های حیاط بودم ک پوریا اومد استقبالم ی شلورک کوتاه و ی زیرپوش جذب تنش بود ک هیکلشو خیلی سکسی کرده بود. با اینکه تو این مدت تو خوابگاه با هم بودیم ولی هیچ وقت ندیده بودم اینجوری لباس بپوشه و ی پرستیژ خاصی داشت. بعد از احوالپرسی دعوتم کرد داخل,منم رفتم تو و وسایلمو گذاشتم ی گوشه هال دردنشت خونش,خودشم رفت تو آشپزخونه تا ی چیزی واسه پذیرایی بیاره. من نشتم رو ی کاناپه و مشغول برانداز کردن خونه شدم تا اینکه با ی سینی ک توش ابمیوه و کیک و شکلات بود اومد نشست کنارم,بهم گفت چرا اینجوری نشستی پاشو برو لباساتو عوض کن راحت باش,این جا هیچ چی نیس ک بخواد خجالت بکشی. من ک از خونه با خودم لباس درست حسابی نیاورده بودم بهش گفتم ک یادم رفته لباس راحتی بیارم; پوریا ک دید من لباس ندارم گف عیب نداره کمد من پر لباسه بیا یکی بپوش راحت باش بعد هم من و برد تو اتاقش; اتاق ک چه عرض کنم سوییت اختصاصی بود. کمدشو ک وا کردم انقد توش لباس بود ک باید تا صب میشمردی! برگشت ازم پرسید چجور لباسی راحت تری؟ مث مال خودم خوبه؟. من یکم من من کردم بعد گفتم آره بد نیس.اونم ورداشت ی شلوارک راه راه با ی تیشرت آستین کوتاه ک تقریبا میشد بش گف رکابی! بهم داد,بعد هم همونجا تو اتاق وایساد تا من لباسامو عوض کنم, البته ما با هم این حرفا رو نداشتیم ولی خب من فک میکردم بره بیرون… اول پیرهنمو وا کردم و تیشرت و پوشیدم بعد هم شلوارمو کندمو و شلوارکو پام کردم,همینجوری ک داشتم شلوارکو میدادم بالا یهو دیدم یجور بدی داره بر و بر من و نگا میکنه,اولش یکم خجالت کشیدم ولی بعدش پرسیدم چیه,چی شده اونجوری نگا میکنی؟؟ گفت هیچی فقط عجب هیکل نازی داری! منو میگی؟ موندم. گفتم جدا؟ تا حالا کسی نگفته بود بهم…
اون دیگه چیزی نگفت و پا شد رفت تو حال,منم پشت سرش رفتم
هردوتا نشیتیم روی کاناپه. روب رو تلویزیون و شروع کردیم ب خوردن کیک و ابمیوه ها همینجوری مشغول بودیم ک ماهواره رو روشن کرد و هی این کانال اون کانال کرد,تا اینکه رو 4 وایساد و مشغول تماشا شد,ی شو از لیدی گاگا بود,بهم گفت این موزیک ویدیوشو دیده بودی؟ گفتم ن.گف خیلی باحاله اسمش هست بورن دیس وی,من خیلی از اهنگاش خوشم میاد. منم گفتم اره صداش خوبه… گف میدونستی این اهنگو واسه گی ها خونده؟ با تعجب گفتم نههه واقعا؟ اونم گف اره اصلا خودشم دوجنسه گراس.
تا نزدیکای شب با پوریا فیلم دیدیم و یکم پینگ پنگ بازی کردیم آخراش دیگه رکابی ش رو هم درآورد و گف خیلی گرمم شده. منم گفتم آره گرمه, ولی خودتم عجب هیکلی داریا. راستش واقعا تا اون روز هیکلشو ندیده بودم و واقعا هم رو فرم و جذاب بود.اون جواب داد ک آره ولی تو ی چیز دیگه ای! این آخریو یجوری گف ک ینی میخوامت!! منم با اینکه ازش خوشم میومد و منظورشو گرفتم خودمو زدم ب اون راه.
دیگه شب شده بود و باید میخوابیدیم,پوریا گف بریم تو اتاق من اونجا جا هست دوتایی بخوابیم,منم قبول کردم. تخت پوریا دو نفره بود و اونجوری ک گفت باید دو تایی اونجا میخوابیدیم.من مشکلی با این قضیه نداشتم و ی جورایی میشه گف حتی دوست داشتم! قبل از خواب پوریا شلوارکشم درآورد و گفت:من عادت دارم بدون لباس بخوابم تو هم راحت باش خجالت نکش. وقتی پوریا شلوارکشو دراورد متوجه شدم عجب رونای سکسی داره و با اون شورت هفتی تنگش هم ک دیگه خیلی تحریک کننده بود. منم تیشرتمو دراوردم ولی شلوارکو گذاشتم بمونه,بعد دوتایی دراز کشیدیم و ملافه رو تختشو کشیدیم رومون.
تقریبا ی ساعت گذشت ولی من خوابم نمیبرد و حواسم ب اندام پوریا بود,با اینکه چشاش بسته بود ولی حس میکردم بیداره, من یکم خودمو بهش نزدیک تر کردم بعد چشامو بستم ,چن ثانیه بعد احساس کردم دست پوریا رو سینه مه,من ک منظورشو گرفته بودم بدون اینکه چشانو باز کنم خودمو بردم جلو تر و اروم دستمو گذاشتم رو رونش,خیلی هات بود. پوریا ک خودش خوشش اومده بود با اون یکی دستش,دست منو گذاست رو شورتش و رو کیرش فشار داد. منم دیگه چشمامو وا کردم و دیدم ک پوریا بهم خیره شده,آروم با دست کیرشو مالوندم و لبامو بردم گذاشتم رو لبش,لباش سرخ و خیس بود, اونم از خدا خواسته کارو یکسره کرد و کامل بغلم کرد بعد هم شرو کرد ب لب گرفتن و گردن خوردن,منم ک داشتم میمالوندم دیدم کیرش داره سیخ میشه عجب کیری هم داشت… یواش بهش گفتم دوست دارم پوریا,اونم گف من عاشقتم بعد من شروع کردم ب خوردن سینه های برجسته و عضلانیش ک خیلی لذت داشت و تا حالا تجربه نکرده بودم بعد کم کم اومدم پایین تر و شکمشو بوس کردم و رسیدم ب شورتش. اول یکم از رو شورت کیرشو گاز گرفتم و باهاش بازی کردم بعد دستمو بردم تو شورتشو کیرشو از بغل شورت دادم بیرون,کیرش کلفت و خوش تراش بود و سر بزرگی داش. کیرشو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم اروم ساک زدن,بعد کم کم تندش کردم وسط کار هم کیرشو درمیاوردم و سرشو میبوسیدم یا لیس میزدم ,اونم ک خیلی خوشش اومده بود هی آه آه میکرد و خودشو عقب جلو میکرد. من بعد چند دقیقه ساک زدنو تموم کردم بعد شورت و شلوارکمو یجا کندم و انداختم گوشه اتاق,پوریا تا منو دید دستشو برد سمت کیرم و با سرش ور رفت بعد هم همون کارایی ک من کردمو کرد,ینی اول سینه هامو لیسید بعد کیرمو ساک زد;موقعی ک کیرمو گذاشت تو دهنش ی دفه حس کرختی کردم آخه تا اون روز کسی برام ساک نزده بود. هی کیرمو تو دهنش عقب جلو میکرد و تا ته حلقش میبرد آخراش دیگه کیرمو بیخیال شد و رفت سراغ خایه هام,آروم لیس میزدو میمالوند منم ک تو اوج حس با کیر خودم ور میرفتم,وقتی کارشو تموم کرد بهم گفت برگرد تا بهت حال بدم,من ب پشت خوابیدم و اونم آروم آروم انگشتم کرد ک گشاد شم بعد یکم تف مالوند در کونم و کیرشو کم کم کرد تو,اولش درد داشت ولی کم کم دیدیم دردش کم شده و داره حال میده,کیرشو عقب جلو میکرد و با دستش سینه هامو لمس میکرد,من دستامو ازاد گذاشته بودم کنارمو و حال میکردم تا اینکه از تو کونم درآورد و خوابید کنارم,من شروع کردم ب لب گرفتن و صاف خوابیدم رو بدن سکسیش ک حالا ی ذره هم عرق داش,همینجوری ک لب میگرفتم کیرمو میمالوندم رو کیرش و حال میکردیم تا اینکه بش گفتم برگرده تا من بکنمش. خم شد و کون گنده شو داد بالا جوری ک سوراخش معلوم شد بد جوری تحریک کننده بود. منم اول انگشت کردم بعد گذاشتم توش و بالا پایین کردم… ی لذتی داشت ک هیچوقت تجربه نکرده بودم اخراش ک دیگه داشتم ارضا میشدم کیرمو درآوردمو ابمو ریختم رو شکمش,بعدش هم با اب کیر خودم واسش جق زدم…
بعد از اینکه هر دو مون ارضا شدیم رو تخت وا رفتیم و افتادیم کنار هم و خوابمون برد تا صبح.
صبح ک پاشیدیم تو خواب همدیگرو بغل کرده بودیم,بعد از اینکه با هم رفتیم حموم ی صبحونه حسابی خوردیم و تا شب لاو ترکوندیم… 4 روز بعد واسه پوریا از فرانسه دعوت نامه اومد ک چن روز تفریحی بره فرانسه ولی اون نرفت و وایساد تا دو تایی برگردیم… از اون به بعد دیگه من پوریا زوج های جدا نشدنی بودیم

نوشته: artika13


👍 1
👎 0
37402 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

398831
2013-09-15 12:29:40 +0430 +0430
NA

بعله
باهم ازدواجم میکردید ی چندتا بچه هم میاوردید:|

0 ❤️

398832
2013-09-15 14:09:56 +0430 +0430
NA

من نمیفهمم چطوری وقتی سابقه کونی گری ندارن یهو در عرض سی ثانیه برای یه نره خر ساک میزنن!!!

البته یه فرقی بین کونیا و مریضا و آدمای سالم هست دیگه که ما اینارو درک نمیکنیم :?

کیرم تو کون خوشکلت :D

0 ❤️

398835
2013-09-16 04:48:18 +0430 +0430
NA

عجب داستان کیرشق کنی بود من که کیرسیخ سیخ شد ما که شانس چنینی نداریم که پایه خوب واطمینانی باشه

0 ❤️

398836
2013-09-16 12:12:20 +0430 +0430

خیلی خیلی جالب و رویای بود. امیدوارم واقعی بوده باشه.
ولی یه چیزی رو نگفتی. اونم اینکه مثل اینکه قبل هم با پسر سکس کرده بودین که اینقدر با اشتباق و حرفه ای کار کردین هر دوتون.

0 ❤️

398837
2013-09-17 00:52:16 +0430 +0430

داستانت خوب نبود…

0 ❤️

398838
2013-09-17 00:56:07 +0430 +0430

داستانت جذاب نبود…

0 ❤️