سلام دوستان
امیر(مستعار) ۱۹ سالمه این اتفاقی رو که برام پیش اومده رو میخوام براتون تعریف کنم خداشاهده عین حقیقته نظراتتون رو هم برام بنویسید مهمه
داستان برمیگرده به دو ساله پیش موقعه ای که ۱۷ سالم بود
من تو بچگی خیلی عاشق خونه پدربزرگم بودم الانم هستم خیلی شبها اونجا میخوابیدم و حس خوبی داشتم
سرتون رو درد نیارم خلاصه داستان منو خاله ام شروع شد
خاله ی من ۳۹ سالشه و مجرده خاستگار داشته ولی ازدواج نکرده تا الانم با هچکی رابطه ای نداشته خدایی خوب مونده بدنش هنوز رو فرمه
خلاصه خالم چون زیاد تو گوشی میچرخید گردنش درد میگرفت بعضی اوقات بعدش چون من خوب ماساژ میدادم گفت برام بمالش خلاصه من تقریبا ماهی یکی دوبار گردنش رو براش مالش میدادم
حدودا چند وقتی گذشت خاله م بهم گفت کمرم درد میکنه اوایل نمیزاشت جایی از بدنش رو دید بزنم تا دیگه خودش تنش خاریدو بهم گفت کمرم درد میکنه من هم هروقت میرفتم پیشش میگفت برام بمالش با وازلین یا کرم مخصوص میخرید براش مالش دادم
من اصلا فکرشو نمیکردم بهش حس پیدا کنم خلاصه منم تو دوران بلوغ بددم از خود بیخود میشدم
خلاصه بگذریم بع از حدود ۱ ماه خالم گفت بیا کمرمو ماساژ بده قبلش بهش گفتم باشه یه آستین کوتاه تنت کن تا میمالمش خودمم دیگه تنم خاریده بود خلاصه اون هم آستین کوتاه سفیدیو تنش کرد منم شروع کردم تازه اینو هم بگم که خونمون خالی نبود دایی و اینا هم بودن ولی حواسشون نبود ما تو اتاق بودیم بعد از حدود ۲۰ دقیقه ماساژ دستامو تا خط باسن خاله ام میبردم تنش سیخ شده بود و هیچی ام نمیگفت میدونستم کنترلش رو از دست داده خلاصه مالش دادم بهش گفتم به پهلو بخوابه به پهلو خوابید دستامو تا روی شکمش بردم اون هم خندید گفت نکن قلقلکم میاد و از این کصشعرا من هم دو سه بار انجام دادم اون دیگه هیچی نمیگفت
بگذریم من غرق ماساژ شده بودم کیرم داشت میترکید عرقم کرده بودم ولی به روی خودم نمی آوردم داشتم شکم خالم رو که رو پهلو خوابیده بود رو ماشاژ دادم یهو دلو زدم به دریا سینشو هم گرفتمو ماساژ دادم اینو بگم که سایز سینش عالی بود خیلی خوشدست بود سوتین نبسته بود اون روز تا روغنی نشه من هم غرق شده بودم باورم نمیشد که میزاره سینشو ماساژ بدم اون که خیلی مذهبی بود نوک پستونشم سیخ شده بود تقصیری هم نداشت اون تا الان سکس نداشته خلاصه ماساز دادم حدودا ۱۵ دقیقه سینشو ماساژ دادم هیجای دیگه شو کاری نداشتم فقط ماساژ سینشو دادم اون هم لذت داشت میبرد خلاصه خبر اومد که فامیلمون فتح شده اون هم پاشد و ازم تشکر کرد و رفتن خاکسپاری قند تو دلم آب شده بود فکرشو نمیکردم سینشو بمالم بعد از چند روزی که گذشت دیگه خالم هیچوقت بهم نگفت که ماساژش بدم دیگه خودم دست بکار شدم یه وقتایی میرفتم پیشش سینه هاشو میمالوندم اون هم هیچی نمیگفت تقریبا هفته ای یکبار سینشو میگرفتم و حال میکردم ولی رفتارش باهام سرد شد دیگه مثل قبل باهام خوش برخورد نبود شوخی هم باهام نمیکرد خلاصه بعد از ۵ ماه که من همین کارارو تکرار کردم یهو پدربزرگم از دنیا رفت دیگه فکر خالم از سرم بیرون رفت تا یه مدت بعد از سه ماه که پدربزرگم فتح کرد تو تلگرام به خالم پیام دادم و احوالپرسی کردیمو از این جور حرفا یه دلو به دریا زدم وسط چت بهش گفتم خاله دوس داری با هم سکس کنیم؟؟
اون هم با لحن تندی گفت مرض بیشعور و به داییت میگم و دیگه هیچوقت اینجا نیا درجا زد بلاکم کرد
من هم ناراحت شدمو پیش خودم گفتم چرا این کارو کردم دیگه تا ۷ ماه نرفتم خونه پدربزرگم خاله م دیگه باهام حرف نمیزد بعد از چند ماهی پیان دادم و ازش عذر خواستم اونم قبول کرد باهام آشتی کرد ولی هنوز هم باهان سرده
دیگه هیچوقت از اون روز حتی نزدیکش نشدم ولی خیلی دلم میخواد بکنمش ولی نتونستم…
نوشته: امیر
بچه جون برو دنبال درس و کتاب ،در ضمن فوت ن فتح قبل ارسال داستان یکبار بخون و ویرایش کن بعد بفرست.
فتح🙄
بلاک بودی بهش پیام دادی!!!
مرسی ساقی حلال خور
ریدم تو دهن اون معلم کس کشی که به تو املا یاد داد
و ریدم تو اون مغزه مریضت دیوس
انشاالله خودتم با ساقیت پای ایس کشیدن فتح کنین ننویس کستان ننویس
ریدم تو موخت
فتح رو هم از شما یاد گرفتیم
همینه دیگه بچه ده دوازده ساله که بیاد تو سایت همین میشه
ننویس…
دیوث ننویس…
کیری خان ننویس…
تو رو به حضرت عباس قسمت میدم ننویس…
کلا ریدی به کل افتخارات ادبیات فارسی با این نوشتنت…
هر گهی دلت میخواد بخور فقط ننویس
سینه خالت مستقیم وصل بود به قلب پدر بزرگت؟انقدر این کار رو ادامه دادی یهو پدربزرگت مرد و اونم فتح کرد.ای قاتل کسخل😂
شما نوع ویزه هستید و بجای مرگ و فوت گردن فتح میکنیدپس چرا کوس و کونت خاله روفتح نکردی
باز خوب شد زود تمامش کرد وگرنه برا یه کوس نصف فامیلو فتح میکرد
فتح؟
چجوری یکی فتح میشه؟
بعد عن مغز اگه خیلی مذهبی نبود می کشید پایین می گفت بیا من بکن؟
ریدم تو اون جمجه خالیت. بی خاصیت.
خالت ثابت کرد اراجیفی که مشتی جلقی اینجا بابت خاله و عمه می نویسند کسشعری بیش نیست ، دم خالت گوشتکوب توهم زیاد کونت نسوزه سزای آدم کُسخل همینه
امیر کوچولو این کون کوچک ناز داره اوا خواهر باز داره کونی گفت بیا کمرم رو ماساژ بده بعد چه ربطی به آستین کوتاه داشت فتح شدی رفت جوووون
منکه نمیخواستم چیزی بگم، ولی چون اصرار کردی نظر بدیم، میگم:
اولا که دم اون ساقی حلال خور گرم که بساط عیش یکیو فراهم کرد که تورو از خود بیخود کنه که کونتو فتح کنه بدون اینکه هوشیار باشی(این کلمهی فتح که افتاده توی ناخودآگاهت، تکرار زیاد اون بکنت بوده)
که حتی بعد از کون دادنتم که رفتی خونه و میخوای بخوابی، هنوزم تاثیر اون سمی که بهت دادن هست…
بعدشم، تورو به هرچی میپرستی دیگه هیچی ننویس…
کونی تو هنوز فرق فوت و فتح نمیدونی گوه خوردی داستان نوشتی
داستانت واقعی هم باشه خالت مگه کسخله بیاد به یه جقی بیسواد کس بده
بعدشم خالت که نداد بجاش برو مامانتو از سوراخ کون بکن توکه سکس با محارم دوس داری
اگه این ماساژ نبود این داستانهای مشابه هم از کجا لوجود میومد .
یه چیز تازه سر هم کنین
دیس
همون لحظه هم خاله جندت بهت اجازه داد ممشو بمالي هم اون فاميل كصكشتون مرد و همون لحظه اون بيناموسا يهو گزاشتن رفتن كييييرم تو مخ جقيت كله كيري ساكصدي
اوني كه فتح شده كون توي الدنگ بوده
خالهت که تنش سیخ میشه؛ پدربزرگتم که فاتح و کشور گشاست، تو یه نفر چرا جقی شدی من نمیدونم!!!
کصکش خان، فتح کردن یه مسئلهست، فوت شدن یه مسئله دیگه، این یک!
دو؛ من همون خالتو گاییدم، این داستان بود نوشتی یا کلید اسرار؟؟؟
الان چیکار کنیم با این داستان؟ جق بزنیم، گریه کنیم، بیایم پادرمیونی کنیم آشتی کنید؟ خالتو بکنیم؟ خودتو بکنیم؟ چیکار کنیم؟؟؟
منو دچار یاس فلسفی کردی خارکصه؛ این چه سمی بود نوشتی آخه؟
خالم تنش سیخ شده بود یعنی چی؟ معنی این جمله چیه بیناموس؟ خودت فهمیدی؟
کیرم دهنت با این کصشعرایی که تفت دادی بدبخت جقی
کل فامیلتون فتح شد کون خودتم بده فتح کنن جقی😂😂
فتح …