سلام !
من اسمم پروازه ! بابام رستمه و مامانم جنیفر . بابام جوونیاش سفر زیاد میرفت ، تو یکی از سفراش که رفته بود جزایر قناری با مامانم آشنا شد و همونجا ازدواج کردن . یه ماه بعد درحالیکه داشتن با هواپیما میرفتن ماهعسل مامانم توی هواپیما دردش میگیره و همونجا منو میزاد و بخاطر همین اسممو گذاشتن پرواز ! از همون بچگی همه دخترای فامیل و همسایه عاشقم بودن و همیشه با دودولم بازی میکردن ! بخاطر همین رشد دودولم زیاد بود و خودمم همیشه خرکیف بودم . مامانم خیلی قربونم میرفت و همیشه برام شربت درست میکرد . روزی سه بار شربت میخوردم ! یبار ازش پرسیدم مامان چرا اینهمه شربت بم میدی ؟ گفت عزیزم بعدا میفهمی این شربت چه معجزههایی میکنه ! اصلا خود تو حاصل همین معجزه شربت بودی !
خلاصه من روز به روز بزرگتر میشدم و دودولم کمکم داشت کـ ـر میشد که اولین سـ ـکس عمرمو تو سن سیزده سالگی تجربه کردم . من بدنسازی میرفتم و قدم دو متر و بیست سانت بود و وزنم نود و هشت کیلو . چارشونه بودم و سیکسپک کامل. دختر همسایمون اسمش ساناز بود همیشه قربونم میرفت و با کـ ـرم بازی میکرد .یبار که باباش رفته بود مأموریت و مامانش رفته بود قطب جنوب منو برد خونشون . خونشون یه پنتهاوس بود . رفتیم توی آسانسور شلوارمو کشید پایین گفت جوووون چه حالی بکنم ! یکم باهاش بازی کرد رسیدیم در آسانسور وا شد رفتیم داخل . همینکه وارد شدیم دوباره شلوارمو کشید پایین شروع کرد خوردن کـ ـرم . منم چشامو بسته بودم و کـ ـر بیست و هفت سانتیم داشت میترکید . یدفه ساناز گفت شربت ! تازه یادمون افتاده بود شربت نخورده میخوایم سـ ـکس کنیم ! سریع پرید یه لیوان شربت آورد لیوانو خواست بده دستم انگشتامون به هم خورد حالیبهحالی شدیم رفتیم تو فضا ! سریع گفتم بخواب ساناز ، رفتم کرم نرم کننده از یخچال آوردم مالیدم درش و کـ ـرمو تا خایه کردم تو کـ ـونش ! همش میگفت جرم بده پارم کن جوووون !!! گفتم آبم داره میاد کجا بریزم گفت بریز رو قالی ! منم همشو ریختم تو دهنش !!!
دو روز بعد دختر خالم که اسمش نانازه اومد خونمون . بابام رفته بود خط استوا مأموریت مامانم قهر کرده بود رفته بود خونه باباش تا یکماه دیگه نمیومد . کـ ـرمو که الان سی سانت شده بود دراوردم ناناز تا دید یه رعد و برقی تو چشاش زد و پرید روم و کـ ـرمو تا دسته کرد تو حلقش . یه دفه یادم افتاد شربت نخوردیم ! سریع پاشدم و درحالیکه کیرم تو دهن ناناز بود رفتم سمت آشپزخونه یه پارچ شربت درس کردم آوردم تو سالن . یه لیوان دادم دستش دستامون بهم خورد قلبامون مث گونجشک شرو کرد زرت و زرت تپیدن !! پرسیدم پرده داری ؟ گفت آره حاملهام نکنی !!!. پریدم کرم نرم کننده که همه جای خونهمون پیدا میشه آوردم زدم به کـ ـسش و کـ ـرمو تا آخر کردم تو کـ ـونش !! گفت جرم بده پارم کن جووون !!! پرسیدم آبمو کجا بریزم گفت بریز تو دهنم منم ریختم تو ماشین لباسشویی نصفشم ریختم قاطی شربت دوتایی نشستیم خوردیم !!
یه ماه بعد جشن تولد چهارده سالگیم بود ، کـ ـرم همچنان به رشدش ادامه میداد و شده بود سی و پنج سانت ! شب که همه مهمونا اومدن سه تا از دختر عموهام که اسمشون فرناز و گلناز و مهناز بود اومده بودن . مامانم یه پارچ شربت درست کرده بود آورد گذاشت وسط روی میز . خواستم شربت بریزم که چشام افتاد به کـ ـس تپل فرناز که تپل و گوشتی بود ! سایز سینهشم 95 بود . گلنازم کون نسبتا بزرگی داشت با سینههای گرد و هاله صورتی و سایز 85 ! مهناز کـ ـسش صورتی بود و سایز سینه 75 . همه این اندازه گیریا رو با چشم غیر مسلح و با چشمای دقیق و تیزبینم انجام داده بودم و دلیلشم همون شربتایی بود که مامانم از بچگی بم میداد ! خلاصه با فرناز رفتیم تو اتاق از در که وارد شدیم کـ ـر سی و پنج سانتیمو دراورد کرد تو دهنش و داشت سـ ـاک میزد . یه لیوان شربتم با خودم آورده بودم که یهموقع چیزی از قلم نیفتاده باشه .پرسیدم پرده داری ؟ گفت حلقویه . پریدم کرم نرم کننده از زیر آباژور آوردم مالیدم افتادم روش کیرم تا دسته رفت تو کـ ـونش گفت حامله نشم پرواز ؟ گفتم نترس نمیریزم داخل . خلاصه درحالیکه داشتم تلمبه میزدم کسشو براش میخوردم اونم منو انگشت میکرد میگفت جووون جرم بده پارررم کن ! یه لیوان شربت ریختم رو کـ ـسش و همه آبمو خالی کردم رو شکمش با شربتا قاطی شد ریخت رو قالی !!
فرنازو فرستادم بیرون گلناز اومد داخل گفت عجب کـ ـری منم میخوام ! گفتم شربت خوردی ؟ گفت آره ولی بازم میخوام . منم پریدم یه لیوان شربت از تو کمد دراوردم دادم دستش دستامون بهم خورد کـ ـونم قلقلکی شد !
شربتو خورد نرم کننده رو از بالای رختخوابا آوردم مالیدم درش کـ ـرمو تا آخر کردم توش یه ساعت و چهل و پنج دیقه تلمبه زدم گفتم آبمو کجا بریزم ؟ گفت بریز رو پستانم ! منم ریختم رو دمپایی . بعدش مهناز اومد اونم شربت بش دادم نرم کننده از کنار جاکفشی آوردم مالیدم نیم ساعت کردمش گفت جوووون جرم بده پارم کن ، پرسیدم کجا بریزم گفت بریز تو حلقم ریختم تو جیبش !!
دوماه بعد کنکور دادم پزشکی دانشگا شریف قبول شدم !!! ترم اول استادمون اسمش پریناز بود یه روز منو برد خونشون . کـ ـرم الان دیگه سی و نه سانت بود . شربت درست کرد آورد خوردیم خواستم آروغ بزنم گوزیدم گفت جوووون ! رفت نرم کننده از زیر مایکروفر آورد مالید و کـ ـرم مث فنر پرید بیرون . پرید کیرمو کرد تو دهنش و خیلی حرفهای سـ ـاک میزد . راستی سایز سینههاش دقیقا 85.5 بود !! شورتش توری بود کـ ـسش تپل و بی مو بود و با لبای صورتی . داشت آبم میومد گفتم برگرد میخوام بکنم تو کـ ـونت گفت درد داره گفتم به کـ ـرم ! خلاصه کردم تو کـ ـونش دو ساعت و نیم تلمبه زدم اون دوازده بار لرزید ارضا شد منم آبم
اومد همشو پاشیدم به سقف ! رفت شربت آورد خوردیم رفتیم حموم اونجام سه ساعت کردمش آبمو ریختم تو دماغش !
اومدیم بیرون رفتیم توی تخت بغل هم خوابیدیم تا صب هی شربت خوردیم هی کردمش ، هی شربت خوردیم هی برام ساک زد . نرم کنندهش تموم شده بود کـ ـرمو میکردم تو لیوان شربت خیس بشه میکردم تو کـ ـونش !!
فردا صب پاشدیم لباسامونو پوشیدیم یه لیوان شربت آورد خوردیم دوباره کـ ـرم مث شاهفنر خاور زد بالا یه بار دیگه کردمش زدم بیرون از خونه .
رفتم خونه مامانم گفت کجا بودی پسرم ؟ گفتم خونه دوستم بودم خیلی هم خسته شدم . رفت شربت درست کرد آورد داد خوردم گفت پسرم من دارم با بابات واسه سالگرد ازدواجمون میریم ماداگاسکار . سه کارتن پودر شربت خریدم گذاشتم تو آشپزخونه این مدت که نیستم حسابی به خودت برس . شب مامان بابا خدافظی کردن رفتن منم پریدم تو آشپزخونه میخواستم از خوشحالی بال درارم !! حالا حالاها شربت داشتیم ، سی چهلتا کرم نرم کننده هم در یخچال و توی توالت و حموم و تو راهپله و زیر فرشا و تو سوراخ پریزای برق و داخل جعبه کمکهای اولیه داشتیم … من و اینهمه خوشبختی ؟؟؟ محاله !!!
خلاصه تا یه ماه کارم شده بود شربت درست کردن و شربت خوردن و مالیدن کرم نرمکننده و پاشیدن آبم به در و دیوار و روی قالی و تو دهن فرناز و گلناز و پریناز و مهناز و شهناز و ناناز و بهناز و فلکناز و مهرناز و بقیه نانازا !!!
الان که دارم مینویسم کیرم چهل و پنج سانته و بورسیه فوقدکترای اخترفیزیک دانشگاه استنفورد قبول شدم و دارم شربت میخورم داستان مینویسم ! چند ماهه با یه دختر به اسم آنجلیناز آشنا شدم و میخوایم ازدواج کنیم !
امیدوارم از داستانم لذت کامل برده باشین و اگه دوس داشته باشین و تشویقم کنین قسمتهای بعدیشم براتون مینویسم !!
راستی هیچوقت معجزه شربتو انکار نکنین . هیچوقت دروغ نگین شبام قبل از خواب مسواک بزنین . همیشه هم به بزرگترا سلام کنین و انقدم جق نزنین !!!
دوستدارتون : پرواز.
ﻧﻤﻴﺮﻱ ﻧﻤﻚ ﺩﻭﻥ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﻧﻤﻚ ﭘﺮﻭﻧﺪﻱ ﭼﻮﺏ ﻧﻜﻨﻦ ﺗﻮ ﻛﻴﻮﻧﺖ ﺍﻳﻦ ﻧﺎﺯ ﻧﺎﺯﺍ
ﺑﻨﻈﺮﻩ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﻧﻪ ﺍﻻﻥ ﺟﺬﺍﺑﻴﺘﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺳﺎﻣﻲ
من که خوندم چون قبلا نخونده بودم اما به نظرم خیلی مسخره بود طنز کس شری بود
من که نخوندم قبلن
ولی بد نبود
چوب بستنی کیم تو کونت
اتفاقا به نظر من داستان جالبی بود. وصف حال خیلی از دوستان شهوانیا به درستی بیان کرده بود.
بعضی دروغا را با ظرافت بیان کردن که خیلی ها تو داستاناشون این کارا میکنن باعث حقیقت پیدا کردن اونا نمیشه.سامی موافقم باهات
دوست عزیز (عاشق سکس با خواهر) این داستان دقیقا برا این نوشته شده بود که بعضیا بفهمن که بقیه چرت و پرتای داستانشونا باور نمیکنن. ن اینکه این چیزایی ک گفته واقعی باشن¡
آخه لندهور اگه کپی میکنی به درک حداقل اسمشو عوض کن
فاميلي مادرت لوپز نيست أحياناً. درضمن پسر جان زن حامله رو تو ماه آخر نميزارن سوار هواپيما بشه. من كه دو خط بيشتر نخوندم ولي تف تو حلقت.
ای بابا ،انگاری بعضی از دوستان خیلی سرشون گرمه و تو باغ نیستند!
واقعا جالب بود اصل مطلب رو رسوندا زد به پوز کسایی که شعر تلاوت میکنن
سه خطشو خوندم احساس کردم کسشره نخوندمش.آخه الدنگ حامد حدادی مگه دو متر 20 سانت قدته:|
وای خدا
یخورده بما صبر بده (dash) (dash) (dash) 🤮
افاقه نکرد …
خیلی باحال بود داغون شدم از خنده…:)))))))))
بریز رو قالی:)))))))
لینک اصلی داستان نوشته پرویز
https://shahvani.com/dastan/معجزه-شربت
گفتی به ک رم؟؟؟
نگفت بخواب به زیرم؟
تا ازت بچه بگیرم؟
ک ر لمور دم حلقوی ماداگاسکاری تو کیونت!!
الان بچه ها میان میکننت … تشویق :)
به قول شهرام آذر: کاااپی میکنی ?