کون دادن تو سینما

1391/01/16

و شهر كوچك ما بهترين تفريح تو روزاي گرم و طولاني تابستون سينما رفتن بود . يه سينما هم بيشتر نداشتيم . اين بود كه هر فيلمو سه چهار بار مي رفتيم . بقيه وقتمونو هم با ول گشتن تو كوچه پس كوچه ها و ديد زدن مغازه هاي خيابون اصلي شهر مي گذرونديم . تو سن و سالي بوديم كه ديگه از بازيهاي كودكانه خوشمون نمي اومد . دنبال ماجراهاي تازه بوديم . مسير كنجكاويهامون عوض شده بود . نياز هاي جديد و ناشناخته اي احساس مي كرديم . مثلاً ديدمون نسبت به دخترها عوض شده بود . جور ديگه اي راجع به اونها صحبت مي كرديم . بيشتر جوكهايي كه بچه ها تعريف مي كردن جوكهاي سكسي بود . هر چند هم سن و سالهاي ما اطلاعات درستي در مورد دختر ها نداشتن . هيچ ارتباطي هم بين پسرا و دخترا نبود . فضا به شدت سنتي بود . خب تو همچين فضايي خود به خود كم كم تمايل به ارتباط جنسي با پسراي ديگه به وجود مي اومد . همه سعي مي كردند با پسراي خوشگلتر دوست بشن . ديدن يه پسر خوش قيافه همه رو مي برد به عالم هپروت . حتي فيلمهايي كه پسر خوشگلي توش بازي مي كرد بيشتر طرفدار داشتن . اون روز تنها رفته بودم سينما . يه فيلم فرانسوي بود به اسم « جاده شب » يه پسر خوشگل توش بازي مي كرد كه عضو تيم واترپولوي مدرسه شون بود . عجب صحنه هايي داشت . دفعه چهارم بود كه مي ديدمش . تو سالن كه رفتم چراغها رو خاموش كرده بودن . فيلم داشت شروع مي شد . چشمام هنوز به تاريكي عادت نكرده بود . به زحمت صندليمو پيدا كردم و نشستم . سالن خلوت بود . چند دقيقه از شروع فيلم گذشته بود كه يه نفر كنارم نشست . زير چشمي نگاهي بهش انداختم . يه پسر جوون بود . هفت هشت سالي بزرگتر از من به نظر مي اومد . هيكل دار و قد بلند بود . نگاهمو به پرده دوختم . صحنه هايي كه پسراي لخت رو نشون مي داد حسابي منو تو عالم ديگه اي مي برد . تو حال خودم بودم كه سنگيني دستي رو روي پام حس كردم . جا خوردم . بغل دستيم بود . دستشو روي پام مي كشيد . ترسيده بودم . نمي دونستم چكار بايد بكنم . ضربان قلبم تند شده بود . خواستم پاشم و جامو عوض كنم اما از ترس سر جام ميخكوب شده بودم . به ماليدن پام ادامه داد . كم كم دستشو برد طرف كيرم . هنوز حيرون بودم كه چكار بايد بكنم . آهسته كنار گوشم گفت « نترس . اگه بدت مياد دستمو بردارم ! » . هيچي نگفتم . اين حرفش ترسمو كم كرده بود . در كمال تعجب متوجه شدم كه كم كم داره از كارش خوشم مي ياد . دستشو گذاشت رو كيرم . يه خورده از روي شلوار ماليدش . دور و بر رو نگاه كردم . تو رديفي كه ما نشسته بوديم فقط دو سه نفر ديگه بودند كه اونهام خيلي از ما دور بودند . زيپ شلوارمو باز كرد و از روي شورت ماليدن كيرمو ادامه داد . حسابي راست شده بود . يه دفعه شورتمو پايين كشيد و كيرمو تو دستش گرفت . خواستم دستشو كنار بزنم ولي نذاشت . دستمو گرفت و روي كير خودش گذاشت . بي اختيار كيرشو گرفتم . خيلي بزرگ و كلفت بود . اصلاً با مال من قابل مقايسه نبود . تعجب كرده بودم . با كيرم بازي مي كرد . حس كردم كه مي خواد منهم همون كار رو بكنم . زيپشو باز كردم و كيرشو از تو شورتش كشيدم بيرون . تو تاريك روشن سالن نگاهي به كيرش انداختم . واقعاً بزرگ بود . از ديدنش احساس خوشي بهم دست داده بود . حركاتم دست خودم نبود . كيرشو تو دستم گرفتم . دستم دورش حلقه نمي شد . آهسته شروع كردم به ماليدنش . اونهم كير منو مي ماليد . خيلي كيف داشت . ربع ساعتي گذشت . با سرعت بيشتري داشت كيرمو مي ماليد . بدنم داغ شده بود . با صداي خفه اي گفتم « يواشتر … الان مياد … » اما باز هم ادامه داد . آبم با فشار بيرون پاشيد . بدنم سست شده بود . كيرش همونجور تو دستم مونده بود . قطرات آب روي پشتي صندلي جلويي برق مي زد . آهسته گفت « اگه دوست داري يه حال حسابي با هم بكنيم دنبالم بيا … از راه پله بيا بالا … منتظرتم … » . كيرشو از تو دستم در آورد . دستمو گرفت و آهسته بوسيدش . كمكم كرد تا خودمو مرتب كنم . زيپ شلوار خودشو هم بست . بعد پاشد و از سالن بيرون رفت . مردد مونده بودم . مي خواستم پا بزارم به فرار و پشت سرمم نگاه نكنم . ولي نمي شد . حس كنجكاوي … لذت … شهوت … هر چي بود منو نگه داشته بود . ازش خوشم اومده بود . اگر چه هميشه تو خيالاتم اين من بودم كه پسرهاي خوشگل را مي كردم اما الان به طرز عجيبي دلم مي خواست اون منو بكنه . با اون اندام بالا بلند و هيكل ورزشكاري و اون كير دراز و كلفت . ياد كيرش كه افتادم ديگه حال خودمو نفهميدم . وقتي به خودم اومدم كه از پله هاي ته راهرويي كه كنار در سالن بود بالا رفته بودم . ته راهرو طبقه دوم ايستاده بود . ديگه راه برگشتي نبود . به طرفش رفتم . لبخندي بهم زد و دستمو گرفت . دست ديگشو دور كمرم انداخت و لبامو بوسيد . سرمو پايين انداختم . صداي فيلم تو راهرو مي پيچيد . كليدي از جيبش در آورد و دري كه ته راهرو بود رو باز كرد . تعجب منو كه ديد گفت « نترس . اينجا اتاق بابامه . بابام آپارتچي سينماست ! » . رفتيم تو اتاق . ديوارهاش پوشيده از پوستر فيلم بود . قوطي هاي فيلم دور تا دور اتاق چيده شده بود . كف اتاق موكت شده بود . با چند تا پتو كه يك طرف اتاق پهن شده بود . در اتاق رو قفل كرد و گفت « خيالت راحت باشه . بابام تا آخر فيلم نمياد . مي گه آپارات سينما غراضه ست . نميشه ولش كرد . هنوز يه ساعتم بيشتر مونده . » . دوباره دستمو گرفت . گفت « راستي اسم من حميده » . گفتم « منم اميرم » . هنوزم خجالت مي كشيدم . منو تو بغلش گرفت و دوباره شروع كرد به لب گرفتن . تو همون حالت يكي يكي دكمه هاي پيرهنمو باز كرد و اونو از تنم در آورد . بعد هم شلوار و شورتمو . به كمك پاهام شورت و شلوارو از دور پاهام در آوردم . باورم نمي شد . لخت مادر زاد تو بغل اون بودم . همه تنمو مي بوسيد . شهوت همه وجودمو گرفته بود . دوست داشتم اندام خوشگلشو ببينم . منم شروع كردم به لخت كردن اون . خودشم كمكم مي كرد . پيرهن و شلوارشو در آوردم . كيرش چنان راست شده بود كه باور كردني نبود . شورتشو كه كشيدم پايين كيرش آزاد شد . اونوقت تازه متوجه شدم كه از اونچه توتاريكي سالن ديده بودم خيلي بزرگتره . كير همديگه رو گرفتيم و شروع كرديم به ماليدن . با يه دست كيرمو مي ماليد و با اون دست باسنمو نوازش مي كرد . اونقدر ماليد تا احساس كردم كه دوباره آبم دارهمياد . بهش گفتم . دست چپشو زير كيرم گرفت و اونقدر ماليد تا آبم اومد . همو رو تو دستش ريختم . اونقدر بي حال شده بودم كه ديگه روي پام بند نمي شدم . دلم مي خواست زودتر كار اصلي رو شروع كنه … با تموم وجود منو بكنه … با اون كير خوشگلش … سست و بي حال روي پتو نشستم . كيرم اونقدر وارفته بود كه كه لاي پاهام گم شده بود . نمي دونستم چكار بايد بكنم . كنارم نشست و راهنماييم كرد تا فرم دلخواهشو بگيرم . كف دستها و زانو هام رو زمين بود و باسنمو عقب داده بودم . باسنمو بوسيد . بعد لاشو باز كرد و آبي كه تو دستش ريخته بودم رو ماليد در كونم . با انگشت با سوراخ كونم بازي مي كرد . كم كم انگشتشو داخل كونم كرد . اول درد زيادي داشت ولي يواش يواش داخل كونم خيس تر و ليزتر شد و درد جاي خودشو به لذت داد . لذتي كه تا اون موقع نچشيده بودم . انگشتشو كه داخل مي كرد منم باسنمو عقب مي دادم تا بيشتر بره تو . حالا وقت اصل كاري بود . سر كيرشو دم سوراخ كونم گذاشته بود و يواش يواش فشار مي داد . تو يه لحظه با يه فشار ناگهاني سر كيرش رفت تو . درد وحشتناكي بود . چشمام سياهي رفت . دستمو طرف كونم بردم . متوجه دردم شده بود . صبركرد تا دردم كم شد . بعد دوباره فشار داد و متوقف شد . هر بار كمي خودشو عقب مي كشيد و بعد به داخل فشار مي داد . دردش خيلي كم شده بود . كم كم همه كيرشو داخل كرد . بعد شروع كرد به عقب و جلو رفتن . اول آروم آروم و بعد با سرعت و شدت بيشتر . تو هر رفت و برگشت تخم هامون به همديگه مي خوردند . لذت عجيبي داشت . داشتم تو آسمون سير مي كردم . باورم نمي شد كير به اون كلفتي و درازي رو تو خودم دارم . اما واقعيت داشت . كون تنگم داشت كيرشو با تموم عظمتش حس مي كرد . كيرش قالب كونم شده بود . حتي رگهاي برجسته كيرشو حس مي كردم . تو هر چند تا رفت و برگشت يه بار كيرشو كامل از تو كونم بيرون مي كشيد . بعد از چند لحظه دوباره داخل مي كرد و حركت عقب و جلو رو از سر مي گرفت . واي كه چه كيفي داشت . سر جام بند نمي شدم . باسنمو هماهنگ با حركات اون عقب و جلو مي بردم . نمي دونم چه مدت تو اون وضعيت بوديم . حركاتش به اوج شدت رسيده بود . يه دفه كشيد بيرون و درحالي كه نفس نفس مي زد گفت « داره مياد … » . بي اختيار داد زدم « بكنش تو … بكنش تو … بريز توكونم … » . باورم نمي شد كه اون حرفا از تو دهن خودم در مي اومد . اصلاً كنترل حرفام دست خودم نبود . دوباره كيرشو كرد تو . تا ته فرو كرد . ريزش شديد آبشو تو كونم احساس كردم . داغ بود و پر فشار . تموم كه شد كشيد بيرون . بيحال خودمو رو شكم انداختم رو پتو . اونم خودشو انداخت رو من . كيرشو لاي پاهام حس مي كردم . هنوز بزرگ و سر حال بود . پشت گردنم بوسيد . از روم بلند شد و نشست . منو هم برگردوند . چشمم به كيرش افتاد خيس خيس بود . هنوز هم راست بود . با دستمال كاغذي كونمو تميز كرد . نگاهي به ساعت ديواري انداخت و گفت « حيف كه ديگه وقت نداريم وگرنه … » . راستش منم هنوز سير نشده بودم . تازه مزه كير رو چشيده بودم . عجب مزه اي داشت . كنارم دراز كشيد . منو به خودش چسبوند و دوباره نوازش باسنمو شروع كرد . بهش لبخند زدم . گفت « خيلي درد داشت ؟ » . سرمو تكون دادم . لبامو بوسيد . بلند شديم و لباسامونو پوشيديم . از اتاق كه بيرون اومديم آهنگ تيتراژ آخر فيلم داشت پخش مي شد.

نوشته: ؟


👍 4
👎 1
94625 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

315640
2012-04-05 00:46:16 +0430 +0430
NA

داستان جالبی بود. مرسی.

0 ❤️

315641
2012-04-05 11:47:58 +0430 +0430
NA

az gay badam miyad ahahahahhahaah nemitonam dakesh konam

0 ❤️

315642
2012-04-05 17:31:14 +0430 +0430
NA

زرششششششششک
یکی اومد یکیو دستمالی کردو اونم خوشش اومد و کونشو بهش تقدیم کرد و فینیش
دیدی چقد راحته
تازه دو خط بیشتر نشد و فحشم نخوردم

0 ❤️

315643
2012-04-05 18:47:25 +0430 +0430
NA

هاهاهااا جالب بود!!! خوبه دیگه از این به بعد لازم هم نیست بلیط بگیری بری سینما
فیلم " جاده شب" رو دیدم مضمون نازیسم داره و در بهبه ی یهودی ستیزیه!

0 ❤️

315644
2012-04-05 21:15:00 +0430 +0430
NA

میخوام ببینم نویسنده ها کی داستان از پشت دادن باباشون به مادرشون رو میخوان به رشته تحریر در بیارن ؟
یعنی تو این بیقوله آباد یکی مثل هلیا پیدا نمیشه که یک داستان مثل بازگشت به ایران یا امثال اون رو قلم بزنه !!!
بعد میگن فقر فرهنگی کجاست ؟ جالب اینجاست که وقتی از admin هم درخواست میکنیم تا داستانهای هدف دار رو برای خوندن تو این سایت قرار نده در جواب میگه : اینکه داستان راست یا دروغ یا مزخرف یا … باشه بما مربوط نیست ، ما فقط داستانها رو میذاریم .
نه ، انصافا" کلاهتون رو قاضی کنید ، فرهنگ رو که مستقیم نشونه رفتن ، سکس با محارم رو شرعی جلوه دادن ، هر متن با کلی غلط املایی رو به قشر دانشجو نسبت دادن ، کپی کردن هم که الا ماشا… جای خود دارد ، پس کی میخواین به خودتون بیاین ؟
هر چرتی رو که می بینید شروع میکنید به توهین و ناسزا و الفاظ رکیک به مادر و خواهر نویسنده ، یکی نیست تا به شما بقبولونه خواهر بی نوای از همه جا بیخبر و مادر پاک و معصوم چه گناهی کردند !!!
اگه سکس با محارم جرمه ، نسبت دادن الفاظ رکیک به مادر و خواهر دیگران خلاف تربیت و فرهنگ ماها نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما به دیگران که میرسیم می شیم ملا و بالا منبری ، به خودمون که برسه عین خیالمون نیست .
پس مرام و مسلک و مردونگیتون کجا رفته !!!
اینقدر بهم توهین نکنید ، اینقدر به مادر و خواهر دیگران بد وبیراه نگید .
کدومتون یادش رفته که یک موقع تو خیابون فقط کافی بود یکی به یک دختر چپ نگاه کنه ، اونوقت باید جنازشو با خاکروبه از تو خیابون جمع میکردی ، اما حالا چی ؟ مایه فخرتون این شده که چند تا دختر رو به قهقرا کشوندین و چند تا نوار قرص ضد حاملگی رو تموم کردین ؟
به اینا میگین داستان ؟
حتما" میخواین بگین : تو نخون .
د همینه منطقتون .
منطق زور و بی درکی .
برید از اول comment هارو نگاه کنید ، ببینید چند نفر از قدیمی ها وقتی دیدن داستانها داره به قهقهرا میره بیخیال این سایت شدن ؟
چند نفرشون lock شدن ؟ یکیش mehdibikas بود که تو داستانهای اول همیشه نظر میداد .
اما وقتی فهمیدن داره به داستانها و سکس با محارم و چیزهای خلاف عرف پیله میکنه برای همیشه ورودش رو غیرمجاز کردن .
حالا بازم خدا پدر و مادر جناب maxmahony رو بیامرزه که درد دلش رو با لفافه و بعضی وقتها خیلی رک و پوست کنده میگه ، اما کو گوش شنوا ؟
اگه رو داستانهای دری وری و بی هویت نظر ندید تازه به نویسنده و جنابadmin می قبولونید که هر چرتی رو بعنوان داستان نذاره ، شما هم از مصرف اینهمه کالری در قالب ناسزا به مادر و خواهر دیگران راحت میشید .
اسم این ناسزا ها رو نذارید نقد داستان ، بذارید ناوهای لجن مال کننده نویسنده .
البته مطمئن باشید که حق کاملا" با شماست ، و اون نویسنده بی شخصیت که این سایت رو با جای دیگه عوضی گرفته کمتر از این حرفها حقش نیست ، اما به ته قضیه فکر کنید ، ببینید با بد وبیراه شما موضوع داستانها بهتر شده یا روزبروز داره بدتر و مزخرفتر میشه ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
بخدا ناحق نمیگم .
از گذاشتن نقد رو داستانهای بی ارزش خودداری کنید ، بعدش نتیجه اش رو ببینید .
مطمئن باشید داستان های پاک و با عشقهای آموزنده جای این خزعبلات رو خواهد گرفت و این جوونهای کم سن وسال هم که تعدادشون کم نیست لااقل 2 تا نکته آموزنده یاد خواهند گرفت .
به تعالی حقوق انسانیتون بیشتر ارزش قائل بشید ، بخدا اینا همشون درد که تو دل تک تکمونه ، اما کلمات یاریمون نمیکنه تا دیگران رو از این خواب نخوت بیدار کنیم .
دم همتون گرم که انسانید و درکتون بالاست .
یا حق

0 ❤️

315646
2012-04-06 08:22:59 +0430 +0430
NA

واقعا از داستان های قبلی خیلی بهتر بود ازت نویسنده ممنونم امیدوارم دوباره هم بنویسه از این داستان ها

0 ❤️

315648
2012-04-06 16:57:06 +0430 +0430
NA

هرچند با قسمت اعظم نظريات دوستى كه با آى دى معنويات كامنت گذاشته بود موافقم ولى نبايد عقيده خودمون رو تحميل كنيم شايد دوستانى باشند كه مثلا از گى يا لز خوششون بياد اينجا ديگه وظيفه گردانندگان سايت و بخصوص شخص ادمين هست كه يه نظرسنجى بذارند كه مشخص بشه اينجور داستانها چقدر طرفدار دارند و اگه راى بالايى آورد داستانهاى گى و لز روى سايت بذارند و جلوى اسم داستان هم بنويسند كه مثلا گى هستش تا بقيه كاربران كه اينجور داستانها را دوست ندارند بتونند انتخاب كنند و وقتشون هدر نره با تشكر از همه دوستان نويسنده داستانها و همچنين كاربران شهوانى و بخصوص قديمى ترها

0 ❤️

315649
2012-04-12 03:05:25 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود…خواهشن داستانهای دیگه خودت رو هم برامون بنویس…

0 ❤️

315650
2012-04-17 04:46:15 +0430 +0430

کیری بود دیگه ننویس …
از گی بدم میاد کله کیری دیگه ننویس

0 ❤️

315651
2012-07-31 03:28:33 +0430 +0430

من از این داستان یا خاطره ای که نوشتین خیلی خوشم آمد. آیا داستان های دیگری هم دارین؟ نوشته شما خیلی احساسیه و به عمق وجود آدم راه پیدا می کنه. مثل یک قطعه ادبیه که جنبه اروتیک داره. بقیه مطالبی که دیدم خیلی سطحی و دل بهم زن هستند. دلم می خواد با شما در باره ی نوشتن داستان سکسی گی از طریق این سایت ارتباط داشته باشم. خودم چند تا سوژه دارم حوصله ام نمی گیره بنویسم.

0 ❤️

691692
2018-06-02 21:47:37 +0430 +0430

چه عجب یه داستان خوب خوندیم من دوس دارم بدم???

0 ❤️

885183
2022-07-16 00:36:07 +0430 +0430

متشکر خوب بود فدات

0 ❤️