گرفتار شدم (1)

1393/02/14

دوستان گرامی در اینجا یکی از خاطرات شیرین خودمو که در زمان خودش بشدت زهرِترکم کرده بود …برای تنوع هم که شده اینجا آپ کردم …موضوع داستان مربوط اوایل دهه شصت، و ماجرا در همان فضای اختناق وگیر بازارهای شدید عوامل رژیم رخ میده …باید به عرض دوستان بخصوص عزیزانی که با سبک نگارشم آشنایی دارند برسانم که در این قسمت ماجرای سکسی وجود نداره…وبیشتر راجب نحوه اشنایی من با دختره در محیطی که جزئیاتش را بناچار در اینجا مجبور به توضیحاتی شدم که بنظرم لازم اومد…امیدوارم موردتوجه دوستان قرار بگیره …max

خیلی سال پیش، دوست دختری داشتم بنام میترا ، که طفلک تازه بیوه شده بود و نرفته خونه شوهر برگشت خورده بود خونه پدری . از وقتی این ننه مرده اومده بود ، از پسر بچه گرفته تا پیرمرد که سهله ، هیچ حیوون نری ، حتی سگ و گربه و خروس جرات نداشتن از ده فرسخی خونه رحمان کچل رد بشن …مردک سمسار فکر میکرد چون حالا که دخترش بیوه شده همه جوون های لشگرک و اُشون فشم، از دم شلوار پایین ، تیز کرده و روغن زده ، منتظر روزنه ای برای فرو کردن به عقب و جلو این بَره نگون بخت هستند.از بس این دختر زیبا و خوش هیکل بود…فقط سردرنمیاوردم چرا همه تیز کرده بودن که ترتیبشو بدن ! چرا برای ازدواج حرکتی نمیکردن !؟…ضعیفه مثل ماه شب چهارده بود …تازه هر روز خدا وقتی بوق سگ خایه خروس پتیاره رو میگرفت میکشید …خانم بیدارمیشد به خورشید میگفت نیا بیرون که من اومدم ! یه جای کار میلنگید …بگذریم… بتخم اژدر خان(سگ کسخل رحمان کچل) که میلنگید…بما چه کار کی… رو تخم کی بالانس نیست!!!

.بابای چاقالش ، یه جا هم که مثلا اطمینان داشت که همه کارکنان شرکت دوستش از مردان خدا و متدین و اهل نماز و روزه هستند به این خیال خام اعتماد کرده ، راضی شده بود بگذاره تو شرکت کار کنه . قربانشان بروم همون روز اول انگار دینامیت تو شرکت منفجر شده بود …تعادل پایین و بالای نَرینه ها از برای حشر مبارک و اناث از برای حسادت بد جوری بهم خورد بود… همه میخواستند ترتیب دخترشو بدن …فقط آبدارچی مونده بود که اونم بابت اینکه پیر بود و عضو شریفش یاتاقان زده بود نشسته بود گریه میگرد میزد تو سرش …انگار همه این گوشت رو به سیخ کشیدن ، وفقط این کُس بالاخان بی نصیب مونده بود… جداً عجب جامعه ای داریم ما …خدا نکنه یه زن …بیوه بشه یا بدونن طرف آقا بالاسر نداره ! انگارگوشت نذریه !!! هر کی خیال میکنه این لعبت فقط برای او از آسمون فرستاده شده…باید بریزن سر زن بدبخت و تا از راه بدرش نکنن دست بردار نیستن . … و هر کی از راهی که میدونه حرامزادگیش به ثمر میشینه وارد، ودر نهایت مسابقه برای تصاحب این جور زنها شروع میشه ! خیلی ها هم که میبینن نمیتونن از پس مقاومت شدید زنِ تنها بربیان ، دست به اقدامات ناجوانمردانه میزنن تا طرف رو یا عاصی کنن که تسلیم شه یا کاری میکنن که اخراج بشه …حالا حساب کار رؤسا رو خود تون داشته باشین! خلاصه حلقه محاصره روزبروز تنگ تر و تنگ تر می کنند …اینجاست که بعضی خانمها ناچاراً تن به خواسته کثیف شون میدن چون هر کدوم بدلائلی به حقوق وکار احتیاج دارند …اولش با ناراحتی و عذاب ،آش کاسه لاشخور میشن …اما بعدش عادت میکنن و دست بدست شدنشان بجای این که کک به تنبانشان بندازه …مستقیم به آنور مرزهای تنبان نفوذ …و رفت وامد داخل اتوبان آزاد میشه.! بعضی ها هم ،باز بدلائلی که خودشان میدانند حاضر نیستند روحشان آلوده بشه و هرگزو هرگز تن به این ذلت نمیدن و در نتیجه رفتن رو بر ماندن بی شرافت ترجیح میدن! حالا حساب کار اونهایی که برای ارتقاء پست یا امنیت کار ، خود پیش دستی میکنن و پایین تنه رو کادو پیچ کرده تقدیم حضورمیکنند جداست . با قحبه جات کاری نداریم …روی سخنم با اون دیوثِ قحبه سازه… که این کار ، مثل قهوه ساختن تو 5دقیقه و کوفت کردن …عادیه براش. مخصوصا حالا که قبح همه چی ازبین رفته ودور از جان …بلانسبت زنهای شوهر دارهم صیدشان آزاد وجزو حریم شکارگاه اعلام شده و… خودتون که واردین نیاز به توضیح بیشتر نیست … اینها همون مردهای ناموس پرست هستند که خودشونو برای ناموس جر میدن و اما ناموس مردم رو عین گرگ درنده پاره پاره میکنند…همونهایی که سر اذان ظهر و عصر که میشه آفتابه بدست اینور و اونور بدو بدو قدقامت صلاه…والظالین رو عین ادامس وازلین خورده، کش میدن تا کون اخوند جلویی رو بسوزونن! دیگه نمیدونن کون اخوند رو اگر بنزین جی بی فور هواپیما هم بریزی …میکروب روی کونش هم که بی لحاف خوابیده باشه به تخم مبارکش هم نیست …مرغوب ترین جنس صد در صد نسوزدنیاست … تنها جنسیه که انحصارقدر قدرتش دست کشورمان و تنها انحصاریست که حتی مورد حسادت هیچ اورانگوتانِ شیره ای افریقایی هم نیست چه برسه به ملل متمدن!..برای همین ازشدت پزش چنان باد به غبغب انداختیم که حالا تبدیل به حناق شده راه پایین بالا را بسته!
ای بگذریم …کون لقه چهار جهت اصلی انحصارمون ودیوث هایی که ستونش رو نگه داشتن!!بخودمون برسیم …الانه حشری های شهوانی سر سفره نشستن… تا سر و صداشون در نیومده و سرتا پامون رو آچار کشی نکردن برم سر اصل مطلب… اگر بشه…
جونم براتون بگه … بعد سه چهار روز این بیوه جوان که فقط جای پنجول پیشی های کج و کوله رو لباسش مانده بود ، یه دست به جلو یه دست به عقب برای حفظ ناموس دوان دوان خودش رو به خونه میرسونه…واز آن به بعد رحمان کچل ایشان را به جرم باب دندانِ جمیع الذکور بودن مجرم شناخته وبه حصر خانگی محکوم میگرداند…! دختر نگون بخت گناهش فقط این بود که خروس هم براش راست میکرد …نرو بیرون که انواع اقسام موجودات ذکور رو حشری میکنی !!! بابای کچل فناتیکش میگه فردا کی میخواد جواب خدا رو بده کی میخواد آب کس …نه ببخشید آب کوثر بهم بده …پیشیکین سیکین دَه وِرمَزلرَ ( آلت گربه هم نمیدن ) اینها رو خود دختره بعد ها برام تعریف میکرد و به اقبال خودش فحش های چارواداری میداد که بعضی ها شو من بلد نبودم… خلاصه رحمان کچل میشینه تو خونه 6دانگ هم حواس ها به دخترش جمع …مغازه اش هم چسبیده به خونه خیالش راحت…(تو دهات کوره اونموقع لشگرک ،سمساری چه گهی میخورد اله علم ) سه چهار سالی گذشت و تو این مدت چند رأس خواستگار مَرد رِند هم پیدا شد که با حرامزادگی میخواستند جوری برنامه بچینند که خودشونو دیگه داماد حتمی خانواده بدونند و دختر رو تو خلوت حسابی ترتیبش رو بدن بعد فلنگ رو ببندن…جل الخالق به عقل جن هم نمیرسید…اما با هوشیاری رحمان کچل تیرشان به سنگ میخورد…بگذریم بماچه که تو این مدت به کی داد …به کی نداد !حال رسیده بود به این زمانه ای که همه چیز داشت رو به خرابی میرفت …الاغ واپس گرایی که 50/60 سالی بود با یه لگد تو کونش و ماتحتشو نابدترش از شرش راحت شده بودیم با شنیدن یه" هُش …! کجا ؟ برگرد …حکومت برما ، تنها برازنده توست"!! سرخرش رو برگردونده چهار نعل ، ره پنجاه ساله رو چنین تشبیه کنیم …که شنبه استارت زد پنج شنبه اینجا بود !!! بنازم به این معجزه ، نشادور الهی کار خودشو کرد انفجار نور بوقوع پیوست …گمونم موضوع از این قرار بود که لحظه برگشت خر استعمار گر … تو یکی از محله های آسمون ، رعد و برقی میخوره تو کون یه مرغابی کسخل در حال کوچ ، از اونجا کمونه میکنه …یا بقول امروزی ها دایورت میشه… مستقیم میخوره تو کون این خر بدجنسِ خوش شانس …! و بقیه راه رو با سرعت الکتریسیته کون خری طی کرده…نرسیده به قزوین گفتن هُش …تو گاراژ تی.بی.تی تهران واستاد…حال تجسم کنید وضع بلبشویی که اونموقع راه افتاده بود …هر جا رو میدیدی بجای قلیون، چپق بود که سر چاق بود… بگیر بگیری بود که سگ سانان هم از شروع خلقت تا حال ، در شجره نامه شان، چنین سابقه پاچه گیری سراغ نداشتند …با دختر که سهله با ننه ات هم بیرون میرفتی گیر میدادند…

گشت _ کوجا ؟ واستا بینم…این ننه مان با شوما چه نیسبتی د ارند؟

_ننه شما !!!؟ ننه شما …مادر بنده هستند فرمایش؟

گشت _من از کوجا بدونم این ننه مان ، ننه شما هستند؟

_ اون که باید بدونه منم یا تو ؟

گشت_من نَمیدونم کی باید بدونه…اگر راست میگی ننته … صاحابش بگو آقات بیاد… سندو بنچاقش هم بیاره

_ مرد نا حسابی ازگل …حرف دهنت رو بفهم …مگه ننه من ماشینه که اینجوری چرت و پرت میگی؟

_ نَمَنَه؟؟؟؟ آی گرفتم ضیدی اینقلابو…به آقا فحش میدی؟ گوتو ی جیرام

گرفتین؟ این فضای دور از جان خر تو الاغی اونموقع بود!!!

حالا حساب دوست دختر وداشته باشین که اگر میگرفتند چیکار میکردند …مصداق مثال جوکیه که همتون هم حکماً شنیدین که یارو میپرسه این خانم کی باشند عقدی اند ؟ پسره میگه : خیر قربان … جنده اند نقدی اند!!!..پایان قسمت اول

نوشته:‌ max


👍 0
👎 0
27765 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417627
2014-05-04 18:19:00 +0430 +0430

بعضی جاهاش رو مجبورشدم دوسه باربخونم تا بفهمم ولی خداییش خیلی باحال بود،راستی یه سوال؟این دختره که خیلی تیکه است واقعیه؟چندسالشه؟میشه یه یه ساعت به دوست پسرم قرضش بدی؟آخه نمیدونم کادوی روز مرد چی بخرم :-(

0 ❤️

417628
2014-05-04 22:44:20 +0430 +0430

ساق اول سن چوخ گوزلدر

0 ❤️

417629
2014-05-05 01:44:20 +0430 +0430
NA

آقا خیلی چاکریم .دمت گرم.قبلا خدمتت گفته بودم که وجودت باعث رونق سایت شده ،اﻻن هم میگم از وقتی رفتی شهوانی از رونق افتاد .من یکی دیگه دل و دماغ نظر دادن هم ندارم .میام یه نگاهی به داستانها میکنم و میرم .خیلی از دوستان قدیمی هم مثل من.
قلمت از قدیم عالی بود .حالا هم خیلی قشنگ نوشتی. ایول.
کاش دوباره اسمت رو زیر داستانها ببینیم .
قربانت.

0 ❤️

417630
2014-05-05 03:12:07 +0430 +0430
NA

اقا بسی زیاد حال کردیم.
دستانتان مشعشع باد.
افکارتان ملون باد.
این و میگن داستان.

لت وپار

0 ❤️

417631
2014-05-05 09:55:40 +0430 +0430
NA

عرض سلام و ارادت خدمت استاد عزیز. داستانتون عالی بود.
امیدوارم که شاهد مطالب بیشتری از شما باشیم…

(خلا وجود شما و تیچر و سایر بزرگان توی سایت پر شدنی نیست… )

0 ❤️

417632
2014-05-06 15:10:15 +0430 +0430
NA

Yade dastanaye marhum jamalzade oftadam.
dametun garm

0 ❤️

417633
2014-05-07 07:43:17 +0430 +0430
NA

بدک نبودسبکه خودشوداره

0 ❤️