یه شب عالی با سارا

1391/10/24

سلام من بهنام هستم ( تمامی اسم ها مستعار است ) ! 19 سالمه و ساکن تهران هستم !این خاطره ی من مربوط به پارسال میشه ! خاطره ی من از اونجایی شروع میشه که یه روز من با یه دختری به اسم سارا دوست شدم ! دختر خیلی خوبی بود اوایل ولی بعدا فهمیدم از اوناست که آتیشش خیلی تنده و غیرقابل کنترله ! رابطمون معمولی شروع شد و حرفای معمولی بود تا بعد 3 4 روز سارا بدجوری عاشق من شد ! عاشق که میگم یعنی یه چیز دیوونه ای ! هر روز زنگ میزدیم به هم 3 4 ساعت حرف میزدیم حتی قرار ازدواج هم با هم گذاشته بودیم ! شبا باهم اس ام اس بازی میکردیم خیلی خوب بودیم باهم ! تا اینکه یه شب بهش اس دادم :
ب : سارا؟
س : جانم؟
ب : من خیلی دوست دارم یه شب تو بغل هم بخوابیم
س : وای عشقم منم خیلی دوست دارم ولی روم نمیشد بگم
ب : عزیزم رو شدن نداره که ما قراره با هم ازدواج کنیم
س: آخه چجوری میشه قبل از ازدواج یه شب بغل هم بخوابیم؟
ب: میشه عزیزم اگه هم من بخوام هم تو بخوای میشه
این ماجرا گذشت تا یه روز توی دوران امتحانات خرداد بهم زنگ زد !
س : سلام عشقم
ب: سلام عزیزم خوبی؟
س: مرسی نفس تو خوبی؟
ب: آره بد نیستم این امتحان آخری دهنم رو سرویس کردش
س: آخی الهی بمیرم عشقم
ب: خدا نکنه عزیزم
س: عزیزم میخوام یه خبر بهت بدم خستگی امتحان از تنت در بره
ب : چی ؟
س : مامی و ددی میخوان برن شمال به خاطر امتحان من نمیرم باهاشون
ب : جدییییییییییییییییی؟
س :آره عشقم بالاخره میتونیم بغل هم بخوابیم
ب : سارا جان من ساعت چند بیام؟
س : اونا فردا صبح بعد از ظهر ساعت 5 یا 6 میرن
ب : اوکی من فردا ساعت 7 اونجام ! شامم بگیرم؟
س: نه میخوام خودم واسه آقامون شام درست کنم
ب : ای جانم باشه بای
س : بای میبینمت
گذشت تا ما فردا رفتیم خونه ی اینا ! رفتیم تو نشستیم یه ذره با هم فیلم دیدیم بعد شام خوردیم بعد یه ذره درس خوند واسه امتحان فرداش بعدش رفتیم بخوابیم ! رفتیم رو تخته مامان باباش که دو نفره بود ! دراز کشیدیم ! جفتمون میدونستیم چی میخوایم ولی هیچکدوممون نمیتونستیم شروع کنیم !
که من دیگه طاقت نیووردم صداش کردم
ب : سارا؟
س : جانم؟
ب : بیداری؟
س : آره عشقم ( با عشوه )
ب : چرا نمیخوابی؟
س : خوابم نمیبره
ب : چرا؟
س : نمی دونم
ب : سارا؟
س : جان؟
ب : یه بوس میدی ؟
س : آره
لوپش رو آورد جلو یه بوس کردم
ب : پس لب چی؟
س : بدم میاد
ب : یه بار امتحان کن اگه بد بود دیگه نکن
س : باشه به خاطر تو
همین که یه لب گرفت مثل اینکه خیلی خوشش اومده باشه ! دیگه ول نمیکرد ! یه ربع لب میگرفتیم تا اومد روم !
لبامون رو جدا کردم بر عکس شدیم ! حالا من روش بودم ! لباس خوابش رو در آوردم سوتینشم باز کردم ! وای خداییییاا چی میدیدم؟؟؟؟ یه سینه سایز 85 بود !!! تا جایی که جا داشتم خوردمش ! رفتم آروم پایین تر شرتش رو در آوردم شروع کردم به خوردن ! دیگه فقط داشت جیغ میزد و التماس میکرد ! آآآآآِیییییی بهنام تورو خدا بسه ! بس کن بهنام آخ !
برش گردوندم ! شروع کردم با کونش ور رفتن ! کیرم رو با آب کوسش خیس کردم ! گذاشتم در سوراخش ! یه ذره فشار دادم دیدم چیزی نگفت ! یه ذره بیشتر کردم تو یه آخ گفت ! یهو تا ته کردم تو یه جیییییییغی کشید تا یه ربع گوشم داشت سوت میکشید ! داشتم تلمبه میزدم که دیدم داره داد میزنه میگه بیشتر بکن بیشتر ! انقدر کردمش که احساس کردم پوست کیرم داره کنده میشه ! تا آخر سر آبم داشت میومد گفتم چی کارش کنم؟ گفت بریز رو سینه هام ! سریع برش گردوندم همه ی آبمو خالی کردم رو سینه هاش ! یه چند دقیقه هم با کیرم داشتم میمالیدم رو سینه هاش ! تا جفتمون خوابیدیم ! صبح بیدار شدیم ! اون حاضر شد بره مدرسه منم حاضر شدم برم خونه ! تو آسانسور گفت بهنامم عاشقتم ! تو آسانسورم یه لب ازش گرفتم و اومدیم ! 1 هفته بعدشم باهام بهم زد ! هنوزم نفهمیدم واسه چی باهام بهم زدش ! امیدوارم خوشتون اومده باشه و اینم بگم به جان عزیزترین کسم یه کلمه توش دروغ ننوشتم !

نوشته: بهنام


👍 1
👎 0
36219 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

352745
2013-01-13 22:16:40 +0330 +0330
NA

آقای عزیز طور خدا داستان خوب بنویسید

0 ❤️

352746
2013-01-13 22:18:21 +0330 +0330

به خط زیر لمبه خوب بنگر/ چگونه موج برمیدارد به لمبر
ز ران تا خط زیر قوس لمبه / به وقتی که زند مردی تلمبه
سپس ناگه رسی بر قوس گوشتی/ بگیری دست در زیرش دو مشتی
فشارش میدهی در بین انگشت/ میانش وا کنی از درگه پشت
چنان کیرت گذاری در میانش/ که فریادی زند از عمق جانش
همانگونه که لمبش میفشاری/ دو سیلی بر کنارش مینشانی
به موج لمبرش با شور بنگر/ که برپا کرده در دل شور محشر
به کیرت تنگی اش را وارسی کن/ از این پس کون و کس را دربسی کن
اگر از قاچ کون آیی به بالا/ ببینی ذهن خلاق خدا را
برای هر دری تیری بریده/ اگرچه پای در هم نیک ریده
کنون وصف کمر گویم برایت/ تدبر کن در اوصاف خدایت
که از بس مبدع و تام و رحیم است/ وسیع و مصدر الفضل و حکیم است
نکرده کار بیهوده به صنعان/ بجز ملا که خود هم شد پشیمان
ز قاچ کون به بالا قوس منفی/ کمر دارد ز هر آیینه حرفی
خدا قوس کمر جای شکم ساخت/ بهنگامی که این افسانه پرداخت
کنون دیدی ز حکمات وفورش/ به هر تخته دری شد جفت وجورش
به هنگام جماع و سکس از پشت/ دو لمبش را بگیری سفت در مشت
گذاری در کمر ناف شکم را/ که سازی دور ازخود درد و غم را
رسم اینک به وصف زلف افشون/ اگرچه کم بگفتم از لپ کون

0 ❤️

352747
2013-01-13 22:19:31 +0330 +0330
NA

قسم نخور .خواننده خودش متوجه میشه که راست یا دروغه

0 ❤️

352748
2013-01-13 22:19:54 +0330 +0330
NA

امامزاده بیژن شعرهات منو کشته

0 ❤️

352749
2013-01-13 23:22:56 +0330 +0330
NA

می گن یک ایرانی محترم که اولین بار بود سفر خارج از کشور می رفته .فرستاده می شه

برای یک کاری به افغانستان.

خانمش زنگ می زنه بهش می گه کی برمی گردی . اقا می گه هانی 4 جولای می یام.

حالا شده حکایت کار تو : مامی و ددی می خوان برن شمال…

0 ❤️

352750
2013-01-13 23:24:14 +0330 +0330

In matne telegraf bud ya dastan?!!

0 ❤️

352751
2013-01-13 23:47:56 +0330 +0330

کارآگاه کاستر رو اجیر کردم معما رو حل کرد. در اون یه هفته بعد که مامی و ددی نبودن هر شب یکی از جیجی ها میرفته پیش فیفی. اوفی بازی میکردن. هانی هم از یکی از جیجی ها بیشتر از یولی (تو) خوشش اومده چون میمی هاشو (این دیگه فارسی دریه!) بیشتر اوخی میکرده.

0 ❤️

352752
2013-01-14 00:19:05 +0330 +0330
NA

Shoma karborde in ( ! ) alamato midooni?

0 ❤️

352753
2013-01-14 03:48:02 +0330 +0330
NA

افتضاح،دوستان از خجالتت در میان.اندکی تأمل نمائید.

0 ❤️

352754
2013-01-14 04:40:43 +0330 +0330
NA

کیرم تو پوست کیرت

0 ❤️

352755
2013-01-14 04:42:46 +0330 +0330
NA

<کیرم تو پوست کیرت

0 ❤️

352756
2013-01-14 04:46:49 +0330 +0330
NA

(فردا صبح بعداز ظهر ساعت 5 6 میرن شمال)!!!
شما هنوز فرق صبح با بعداز ظهر را نمیدونی بعد میای اینجا داستان مینویسی؟
ضمنا" نیازی به قسم خوردن نیست! هرکی بخونه خودش تشخیص میده راست یا دروغش را!!!

امامزاده بیژن دوست عزیز:
شعر هاتو خیلی دوست دارم و باهاشون حال میکنم. دستت درد نکنه

Pentagon U.S.Army
(پژمان)

0 ❤️

352757
2013-01-14 05:20:21 +0330 +0330
NA

حالا اگه اسمها رو واقعی مینوشتی از سازمان اطلاعات ایران میومدن سراغت و میخواستن در مورد جنایتی که کردی توضیح بدی

0 ❤️

352759
2013-01-14 07:57:40 +0330 +0330
NA

دوست گرامی… فردا صبح بعد از ظهر چه صیغه ایه؟بعد از بعد از ظهر میشه عصر و غروب و شب و نصف شب و بامداد بعدش میشه صبح! دهن منو باز نکن برادر من نکن انقد فحش دادم به امثال تو مردم اعتراض کردن اومدن خصوصی گذاشتن که چرا انقد بی ادبی… علت بهم زدنش باهاتو نمیگم چون خودت خوب میدونی

0 ❤️

352760
2013-01-14 15:11:46 +0330 +0330
NA

داستانت خیلی عجیب غریب بود

0 ❤️

352761
2013-01-14 21:47:59 +0330 +0330

آره یه جورایی مشکوک میزنی زود تند سریع تمومش کردی!!

0 ❤️

352762
2013-01-15 11:12:58 +0330 +0330
NA

جالبه ، بد نبود.

0 ❤️