سلام
خاطره ای که براتون تعریف میکنم به چند سال قبل برمیگرده.اون موقع من یه دختر 15 ساله بودم.خونواده مادر من کم جمعیت هستن.من یه خاله دارم و اونم دو فرزند داره.ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به خالم و بچه هاش میشه.یه دختر خاله دارم که یه سال ازم بزرگتره و اسمش پانیذه و یه پسرخاله که اسمش پویاس و یه سال ازم کوچکتره.البته مادر پویا از مادر من چهار سال کوچکتره.این دو تا خواهر یعنی مامان و خاله خیلی با هم راحتن و از همه چیز هم باخبرن و هرجور حرفی هم بینشون زده میشه.البته اینم بگم که اهل پرده پوشی نیستن و حداقل تو جمعهای خودمونی و مخصوصا دونفره شون ادبیات راحتی دارن.اصلا اولین بار خود من با خیلی از واژه ها توسط مامان و خاله آشنا شدم.
مامان و خاله یه عادتی که دارن اینه که به اینکه یکی اتفاقی واسه بیضه اش پیش بیاد حساسن و کلی باهاش حال میکنن.خدانکنه یه جایی یکیو ببینن که همچین بلایی سرش اومده.اینقدر درباره اش حرف میزنن و میخندن که ضعف میکنن.اینم بگم که لابلای حرفاشون شنیدم که یه وقتایی با شوهراشونم درحد خفیفش ازین شوخیا میکنن.البته یه بار خاله نزدیک بود سر همین شوخی بلایی سر شوهرش بیاره که به خیر گذشته بود.
ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به روزی میشه که خاله و بچه هاش خونه ما بودن.مادرا تو حیاط سر میزی که کنار باغچه مونه نشسته بودن و مشغول صحبت بودن.ما هم تو اتاق من بودیم.اون موقع پویا چند ماهی میشد که کاراته میرفت.وسطای حرفمون رسید به اینجا که اون شروع کرد از باشگاهش گفتن و تعریف کردن و منم واسه اینکه لجشو درآرم میگفتم کاراته به درد نمیخوره و جیغ و داده الکیه.خلاصه پویا از جایی به بعد کلافه شد و اومد خودی نشون بده.برگشت بهم گفت بیا مبارزه کنیم.اونم با منی که اصلا از کاراته چیزی بلد نبودم.بالاخره موفق شد منو از جام بلند کنه و کار شروع شد.یه خورده اینور اونور پرید و چند تا مشت و لگد از دور انداخت که هیچکدومش بهم نخورد.منم الکی این وسط لگد میپروندم.تا اینکه یهو وسط یکی از این حرکات محاسباتمون غلط دراومد و درست لحظه ای که پویا به من نزدیک میشد منم سمتش لگد پرت کردمو لگدم محکم خورد لای پای پویا.یه آخ نصفه گفت و آخ و نفسش با هم تو سینه اش حبس شد.صورتش سرخ شد.خیلی سعی کرد به روی خودش نیاره ولی ضربه جدیتر از اونی بود که بتونه تحملش کنه.یه کم به خودش پیچید و بعد دو تا دستشو گرفت به بیضه هاشو و دولا شد و نشست زمین.یه نگاه به پانیذ کردم و دیدم اونم خیره مونده به من.نگاهمون که به هم برخورد بی اختیار خنده مون گرفت.حالا این وسط پویا میپیچه به خودشو بیضه هاشو میماله.هرچی ازش میپرسیدیم چی شد و حالت چطوره چیزی نمیگفت.فقط آه و ناله میکرد.یه بارم پاشد که از اتاق بره بیرون ولی همین که نیمخیز شد دوباره نشست زمین.پانیذ اومد کنارشو گفت پویا کجاته؟حالت خوبه؟پویا دستشو پس زد و گفت برین بیرون ولم کنین.پانیذ با خنده بهش گفت خب کجاته آخه؟نکنه جای حساس خورده؟اینو که گفت دوباره خنده مون گرفت.پویا هم همچنان دولا مونده بود و به خودش میپیچید.تو این لحظه یهو صدای مامان اومد که بچه ها کجایین؟بیاین یه کم بیرون پیش ما بشینین خب.من به پانیذ اشاره کردم که بریم.
با هم از اتاق اومدیم بیرون .موقع خارج شدن از اتاق پانیذ برگشت به پویا گفت اقلا شلوارتو درآر یه نگاه بنداز ببین چی شده.سالمی یا نه.
فاصله بین اتاق و در ورودی به حیاط خونه به پانیذ گفتم طوریش نشده باشه.
برگشت گفت چطوری شده باشه.یه لگد خورده تو تخمش.دردش اومده.مغرورم هست نمیخواسته بلند شه ضایع شه.هرچند با اون آه و اوهی که اون میکرد هرکی بکد میفمید.وقتی از در رفتیم بیرون خنده مونو جمع کردیم که مامانا چیزی نگن.
رفتیم و نشستیم کنارشون.یه چند لحظه ای شد.مامان پرسید پویا کو پس؟
پانیذ برگشت گفت تو اتاق شمیم خوابیده.
خاله با تعجب پرسید خوابیده؟!الان چه وقت خوابه.تا چند دقیقه پیش صداش تا اینجا میومد که.نکنه انقدر دوتایی ادیتش کردین که قهر کرده؟
بازم پانیذ گفت واه مامان ما چکار اون داریم.اون همش اذیت میکنه.
خاله پسرشو صدا کرد و گفت پویا جان بیا اینجا پیش ما بشین.وقتی دید جوابی نیومد اومد پاشه ب ه داخل که پانیذ گفت بابا ولش کن.میاد.داشت با شمیم کاراته میکرد یه لگد خورده بهش.
تو این لحظه همزمان خاله و مامان از جا پاشدن.
خاله پرسید کجاش خورده؟
پانیذ گفت کجاش خورده.چه میدونم.پاش،شکمش… همون طرفا.
خاله و مامان به سمت داخل خونه حرکت کردن.خاله گفت تو تخمش خورده؟
پانیذ گفت آره مامان جان.چیزیش نیست.
دو تا خواهر داخل خونه شدن.یه کم که گذشت دیدیم خبری نشد.به پانیذ گفتم بریم ببینیم.چی شده.نیومدن.پاشدیم بی سر و صدا رفتیم داخل که دیدیم از اتاق من صدا میاد.رفتیم نزدیکتر دیدیم خاله به پویا میگه خب شلوارتو درآر ببینم چی شده.مامان منم برگشت گفت مادرته خاله جون.بذار خیالش راحت شه.من رومو میکنم اونور.
بالاخره به زور خاله تونست شلوار پویا خانو بکشه پایین و دم و دستگاهو وارسی کنه.از حرفاشونم معلوم بود مامان برخلاف گفته اش داره میبینه.
خلاصه وارسیشون که تموم شد مامان گفت پویا درد داری هنوز.
پویا گفت یه کم بهتر شده ولی هنوز درد داره.
مامان بهش گفت برو دستشویی کن یع کم هم ماساژ بده بهتر میشی.
پویا از اتاق اومد بیرون و رفت دستشویی.
مامان به خاله برگشت گفت طوری نیست.نترس.نوجوونه و تخماش حساستره.اگه دیدیم ادامه پیدا کرد میبریمش دکتر.
تو همین لحظه از اتاق اومدن بیرون و به سمت جایی که ما بودیم اومدن همین که به ما رسیدن مامان بهم گفت آخه اینم کاره تو میکنی دختر.زدی تخم پسره عین لبو قرمز شده.میترکید چکارش میکردیم.
خلاصه اون روز به خیر گذشت.ولی تا مدتها پویا و این اتفاق سوژه خنده برا ما شده بود.
هر کی خاطره ای در این مورد داره که یه جوری به ضربه خوردن به بیضه میشه بیاد و بگه.از گرفتن و فشار دادنشون تا ضربه هایی که غیرعمد میخوره
من تجربه ضربه خوردن به بیضه هام زیاد دارم
با وجود درد زیاد این درد را خیلی خیلی علاقه دارم
خانم ها کی تجربه ضربه زدن به بیضه را داره ؟
مردا تخماشون هم باعث افتخارشونه و هم باعث دردسر.یه تلنگر کوچیک تو این ناحیه دادشونو میبره هوا.
خانما و آقایون بیاین از تجربه هاتون تو این زمینه بگین.
آقایون از مواردی بگن که تخماشون ضربه خورده یا کسی دست انداخته و گرفتتشون
خانما هم از تجربه های تخم زنیشون بگن و از مواردی که شاهدش بودن
ضربه به بیضه ها علاوه بر درد خاصش یه نوع لذت عجیبی هم داره (البته به شرط اینکه خیلی شدید نباشه) نمیدونم شاید هم فقط من اینطوری هستم ولی یه حس تحریک کنندگی عجیبی داره و من ازش لذت میبرم.
ضربه شدید هم دو سه بار خورده که واقعا درد مرگناکی داره مخصوصا یه بار دوست احمقم که به شوخی با مشت کوبید روش ? هنوز هم که یادم میافته دردم میگیره!
برام.جالبه که پسرا میگن دردش وحشتناکه ولی خودشون به همدیگه میزنن
حدود 17 سالم بود تو اتاقم نانچیکو از دستم در رفت خورد تو پام (نانچیکو بازی بلد نبودم)
داشتم از درد به خودم میپیچیدمو هی صدام میزدن برم بیرون
هرطور بود تحملش کردمو رفتم بیرون
الان حدود 4 ساله دیگه تجربش نکردم
کی صدات میکرد؟نکنه از خجالت نمیرفتی بیرون؟تخم واسه ضربه خوردنه خب.اینو که همه میدونن
یه با ر من و برادرم و دخترعمو پسرعموم توحیاط بازی میکردیم که پسرعموم یه سنگ زد که راست خورد تو تخمای داداشم از شدت درد داشت میمرد که خلااصه به خیر گذشت.
خانواده صدام میکردن تخم واسه ضربه خوردنه اما بستگی داره ضربشو کی بزنه
یه با ر من و برادرم و دخترعمو پسرعموم توحیاط بازی میکردیم که پسرعموم یه سنگ زد که راست خورد تو تخمای داداشم از شدت درد داشت میمرد که خلااصه به خیر گذشت.
به خیر گذشت یعنی چی؟ماجراشو کامل شرح بده
خانواده صدام میکردن تخم واسه ضربه خوردنه اما بستگی داره ضربشو کی بزنه
تو دوس داری کی بزنه؟
خانواده صدام میکردن تخم واسه ضربه خوردنه اما بستگی داره ضربشو کی بزنه
تو دوس داری کی بزنه؟
شخص خاصی مد نظرم نیست
اما بخوای شما میتونی بزنی
خانواده صدام میکردن تخم واسه ضربه خوردنه اما بستگی داره ضربشو کی بزنه
تو دوس داری کی بزنه؟
شخص خاصی مد نظرم نیست
اما بخوای شما میتونی بزنی
وای… چه دل و جراتی.خوشم اومد
خانواده صدام میکردن تخم واسه ضربه خوردنه اما بستگی داره ضربشو کی بزنه
تو دوس داری کی بزنه؟
شخص خاصی مد نظرم نیست
اما بخوای شما میتونی بزنی
وای… چه دل و جراتی.خوشم اومد
?
کاشکی یه خانم بود پاشو میکرد تو کونمو کیر و خایم رو زیر پاش له میکرد…
یه با ر من و برادرم و دخترعمو پسرعموم توحیاط بازی میکردیم که پسرعموم یه سنگ زد که راست خورد تو تخمای داداشم از شدت درد داشت میمرد که خلااصه به خیر گذشت.
به خیر گذشت یعنی چی؟ماجراشو کامل شرح بده
شلوارش کشیدیم پایین اینقدر براش مالیدم تاخوب شد.البته اینم بگم که ما 4تا همیشه دودولبازی میکردیم و این یه چیز عادی بود
یه با ر من و برادرم و دخترعمو پسرعموم توحیاط بازی میکردیم که پسرعموم یه سنگ زد که راست خورد تو تخمای داداشم از شدت درد داشت میمرد که خلااصه به خیر گذشت.
به خیر گذشت یعنی چی؟ماجراشو کامل شرح بده
شلوارش کشیدیم پایین اینقدر براش مالیدم تاخوب شد.البته اینم بگم که ما 4تا همیشه دودولبازی میکردیم و این یه چیز عادی بود
خسته نباشین
معمولا تو فوتبال این اتفاق با شوت میفته
توپ میخوره به تخم آدم
پیش میاد دیگهههه
روانی زدین تخم یارو ترکوندین بعد از تجربه میگی اگه راست میگی و ازین تجربه ها دوس داری جفت پا بیام اون وسط پاهات هرچی اونجاست بترکونم
حالا چرا اینقدر عصباتی هستی؟نکته با تو هم از این کارا کردن
من نوجوون بودم یه بار داشتم فوتبال بازی می کردم که توپ خورد توی تخمم و خالم خونمون بود. سریع دوید اومد گفت چی شده گفتم توپ خورد اینجام، شلوارم رو کشید پایین و هی دودولمو بالا و پایین می کرد گفت چیزیش نیست
مردا یکی از دلایل آویزون بودن تخماشون اینه که از دردش بهره مند شن
خوبه که خالت به دادت رسید.حتما اومده بود بررسی کنه ببینه مامانت دختردار شده یا نه
کسی دیگه ای هم هست که تجربه تخم زنی داشته باشه یا تو تخماش زده باشن؟