شبه هرمافرودیت ها (نرماده ها)

1396/04/10

مطلب ارسالی توسط : jooje_ordak



خیلی ساله که قسمت داستان ها رو در اینجا میخونم. به احترام همه اونایی که از مطالبشون استفاده کردم سعی می کنم چند تا مطلب و خاطره اینجا بزارم شاید برای یه نفر مفید باشه که همین برام کافیه. مطلب زیر برگرفته از یک مقاله بسیار جالب در مورد شبه هرمافرودیت ها (مردهای با ظاهر فیزیکی زنانه) هست که سعی کردم خلاصه مفیدش رو ترجمه کنم. ترکیبیه از کمی بحث علمی، بررسی دو جامعه واقعی نمونه که دارای تعداد زیادی شبه هرمافرودیت بودن، بحث جنسیت، هویت جنسی و تاثیر نگرش های خانواده و جامعه بر زندگی افراد با ساختارهای فیزیکی یا گرایش های جنسی متفاوت. به یک بار خوندنش می ارزه.


باربارا دوران کودکی خود را با شادی سپری می کرد و مثل همه دخترها رشد طبیعی خودش را داشت. با نزدیک شدن به دوران نوجوانی منتظر بود تا تغییرات جنسی ای که در دخترهای بزرگ تر دور و برش دیده بود برای خودش هم اتفاق بیافتد. به تدریج احساس می کرد که این تغییرات اتفاق نمیافتند. به چهارده سالگی که رسید نگرانیش کاملا جدی شد، نه قاعدگی را تجربه کرده بود نه سینه هایش اثری از بزرگ شدن نشان می داد. پس از مدتی احساس دردی در ران پای چپش شروع شد که کم کم از بین رفت و بعد هم توده ای در قسمت چپ واژنش شروع به رشد کرد. رفته رفته تغییرات عجیب دیگری هم در بدنش رخ می داد: تن صدایش در حال عوض شدن بود، موهای صورتش رشد می کرد و کلیتوریسش بزرگ و بزرگ تر می شد و هر چه بیشتر شکل آلت مردانه می گرفت.

در شانزده سالگی آلت جدیدش راست می شد، حتی می توانست انزال داشته باشد و احساس می کرد که از نظر جنسی تمایل به دخترها دارد. قانع شده بود که در اصل پسر بوده و توده ای که در بدنش در حال تغییر است در واقع همان بیضه هاست. باربارا هنوز با خودش کلنجار می رفت که چطور این مساله را با پدر و مادر و دوستان در میان بگذارد. تا الان همیشه از برهنه شدن جلوی دیگران طفره می رفت، می دانست که مشکوک شده اند اما از نحوه برخورد آنها در صورت فهمیدن این قضیه مطمئن نبود و ترس از مسخره شدن آزارش می داد.


جنسیت یعنی مذکر یا مونث بودن مهم ترین وجه تمایزی است که ما انسان ها بین خودمان قائل می شویم و اولین سوالی است که که زمانی که یک بچه متولد می شود می پرسیم. جنسیت دو امکان کاملا متفاوت در اختیار ما می گذارد و تعیین کننده دیدگاهی است که ما از خود و دیگران از ما دارند. در اکثر فرهنگ ها جنسیت عامل تعیین کننده نقش های اقتصادی-اجتماعی هم هست. از دید مردم نامشخص بودن جنسیت یا تغییر تدریجی بدن از یک جنس به جنس دیگر چیز وحشتناکیست، همان قدر وحشتناک که گرگور شخصیت داستان ترسناک مسخ نوشته فرانتس کافکا یک روز صبح از خواب بیدار می شود در حالی که در می یابد که تبدیل به حشره ای بزرگ در ابعاد انسانی شده است.

اکثر ما کاملا مذکر یا مونث متولد شده ایم و در طول زندگی نیز به همین شکل باقی می مانیم. یافتن یک هرمافرودیت واقعی ( یعنی افرادی که دارای هر دوی غده های جنسی زنانه و مردانه هستند) در میان انسان ها بسیار نادر است. هر چند که، افراد شبه هرمافرودیتی وجود دارند که از لحاظ جنسی وضعیت مبهمی دارند. بعضی ها مثل باربارا در بدو تولد دخترند و در سنین بلوغ به تدریج پسر می شوند. بعضی واژن و اندام های جنسی خارجی زنانه دارند ولی فاقد اندام های جنسی داخلی مثل تخمدان هستند و در عوض دارای اندام های داخلی مردانه نظیر کیسه های حاوی منی یا بیضه های پنهان هستند. بیشتر این افراد با این وضعیت دشوار کنار می آیند. در حقیقت داستان زندگی آنها شاهدی است بر توانایی انسان ها بر فائق آمدن بر ناعدالتی هایی که می تواند از جانب طبیعت تحمیل شود. اما سرگذشت آنها آموزنده هم هست چون برخی سوال های اساسی که شامل همه ما می شود را روشن می کند: اینکه واقعا چه چیزی جنسیت ما را تعیین می کند؟ و چرا فرآیندهایی که تعیین کننده چنین مساله بنیادی هستند می توانند این چنین نتیجه اشتباهی بدهند؟


همه ویژگی ها و ازجمله جنسیت ما از طریق ژن های ما مشخص می شود که در بیست و سه جفت کروموزوم قرار گرفته اند (46 کروموزوم که 23 کروموزوم از اسپرم پدر و 23 کروموزوم از تخمک مادر در هنگام لقاح دریافت می شود). بر خلاف جفت کروموزوم های شماره 1 تا 22 که در آنها هر دو جفت کروموزوم یکسان به نظر می رسند، در کروموزوم شماره بیست و سه که کروموزوم تعیین کننده جنسیت است دو کروموزوم سازنده می توانند اندازه متفاوتی داشته باشند: یک کروموزوم بزرگتر X با یک کروموزوم کوچک تر Y که باعث به وجود آمدن جنسیت مذکر می گردد. زن ها دو جفت کروموزوم X دارند. اکثر ژن های کروموزوم X تعیین کننده ویژگی هایی هستند که ربطی به جنسیت ندارند. در مقابل کروموزوم Y دارای ژن هایی است که شکل گیری بیضه ها را مشخص می کنند. در هفته پنجم تا هفتم پس از لقاح، جنین یک غده جنسی همه منظوره یا خنثی را به وجود می آورد که بعدا می تواند تبدیل به بیضه یا تخمدان شود. در صورت وجود کروموزوم Y این غده به سمت بیضه شدن پیش می رود. اگر کروموزوم Y وجود نداشته باشد، این غده تا هفته سیزدهم صبر کرده و سپس به صورت تخمدان رشد می کند. نکته جالب اینجاست که فرآیند و کشش ذاتی طبیعت به سمت ایجاد تخمدان یعنی شکل گیری جنس مونث است، و تنها حضور یک عامل مداخله کننده دیگر مثل کروموزوم Y می تواند این مسیر را تغییر دهد.

اما برای مرد یا زن بودن علاوه بر بیضه یا تخمدان، باید سایر اندام های جنسی نیز وجود داشته باشند. برای شکل گیری آلت، واژن و سایر اندام های جنسی، جنین نیازمند وجود ساز و کارهای دیگری است. این ساز و کارها به طور مستقیم با وجود کروموزوم Y مشخص نمی شوند بلکه به صورت غیر مستقیم و از طریق ترشحات بیضه ها به سمت شکل گیری اندام های جنسی مردانه و در صورت عدم وجود این ترشحات به شکل گیری اندام های زنانه منجر می شود. بنابر این ممکن است تصور کنیم که وجود کروموزوم Y صد در صد تضمین می کند که اندام های جنسی مردانه به وجود بیایند و عدم وجود آن نیز صد در صد باعث شکل گیری اندام های جنسی زنانه می شود. در حقیقت در کنار بیضه و تخمدان، برای تشکیل ساختارهای جنسی، یک سری طولانی از مراحل بیوشیمیایی که توسط کروموزوم های دیگری غیر از کروموزم های جنسی تعیین می شوند لازم است. هر مرحله از این مراحل نیازمند سنتز یک آنزیم می باشد که با ژن خاصی مشخص شده است. در صورتی که این ژن با جهش دچار تغییر شده باشد، آنزیم مربوط به آن ممکن است معیوب باشد یا وجود نداشته باشد. بنابر این وجود عیب در آنزیم ها می تواند به شکل گیری یک مرد شبه هرمافرودیت بینجامد، یعنی فردی که یک کروموزوم X و یک کروموزوم Y دارد ولذا به صورت ذاتی مرد به شمار می رود، اما ترکیبی از ساختارها یا اندام های مردانه یا زنانه را دارد.


برای مثال، دو نوع جالب از مردان شبه هرمافرودیت را که هر کدام به علت یک نوع اختلال در آنزیم ها و یا مراحل بیوشیمیایی به وجود آمده اند، در نظر می گیریم. جالب است که وجود چنین افرادی با چنین خصوصیاتی به محققان کمک کرده تا به طور دقیق، نقش های فیزیولوژیکی که عوامل مختلف نظیر تسترون بر رشد مردانه دارند را مشخص کنند.

اولین دسته کاملا شبیه یک زن نرمال به نظر می رسد. در حقیقت، این افراد اغلب به عنوان نمونه ای ایده آل از زیبایی زنانه به شمار می روند چون سینه های کاملا رشد کرده، پاهای بلند و خوش فرم و اندامی موزون و بی عیب و نقص دارند و از لحاظ قد هم قد مردها هستند. به همین خاطر هم در خیلی از مواقع به عنوان مدل مشغول به کار می شوند. این افراد به صورت یک دختر متولد می شوند و به صورت یک دختر رشد می کنند و تنها زمانی متوجه این قضیه می شوند که به علت عدم قاعدگی به پزشک مراجعه می کنند. با انجام معاینات یک دلیل ساده برای عدم قاعدگی کشف می شود: رحم و سایر اندام های داخلی زنانه وجود ندارند، بنابر این واژن به رحمی متصل نیست هر چند معمولا برای انجام دخول کافی است. بنابر این، این افراد علی رغم داشتن کروموزوم Y و بیضه های پنهان، دارای اندام های ظاهری زنانه هستند. اکثر این اشخاص خودشان را به شکل یک زن می بینند، خیلی ها ازدواج می کنند، بسیاری نقش یک زن را به خوبی ایفا می کنند و هیچ گونه استرس احساسی و عاطفی ندارند.

نوع دوم مردان شبه هرمافرودیت، شبیه باربارا هستند که در هنگام تولد بیشتر شبیه دختر هستند اما در سنین بلوغ خیلی بیشتر شبیه پسران می شوند. چنین اشخاصی دارای یک نوع عیب آنزیمی هستند که نقص A5R نامیده می شود. تنها زمانی یک مرد دچار این نقص می شود که ژن معیوب را هم از پدر و هم از مادر به ارث ببرد. به همین دلیل هم اغلب این موارد نقص در نواحی دورافتاده و مجزا، که در آنها ازدواج بین خویشاوندان کاملا رایج است و بچه ها ژن های مشترک زیادی از هر دو سمت دریافت می کنند، دیده می شود. برای مثال یکی از این جوامع که که ما آن را زانادو می نامیم در یک ناحیه دوردست روستایی کشف شد. در این روستا 38 شبه هرمافرودیت وجود داشت که بررسی های ژنتیکی نشان داد که همه آنها این ژن معیوب را از یک زن که جد مشترک همه آنها به شمار می رفت کسب کرده بودند. این زن دارای یک ژن جهش یافته معیوب بود که بعدا به فرزندان و نسل های بعدی منتقل شده و در اثر ازدواج های فامیلی، کم کم فرزندان شبه هرمافرودیت زیادی متولد شده بودند.

سوال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که شبه هرمافرودیت های دارای نقص A5R چگونه با این مسخ کافکایی که ژن هایشان بر آنها اجبار کرده، کنار می آیند؟ جواب این سوال بستگی به مشخصات بیولوژیکی هر فرد، نوع واکنش خانواده، و نوع واکنش جامعه دارد که می تواند منجر به طیف وسیعی از پیامدها شود. برای بررسی این طیف، وضعیت شبه هرمافرودیت ها را در جامعه زانادو ذکر شده و جامعه دیگری که آن را جامعه ساموا می نامیم، بررسی خواهیم کرد.

2292 👀
1 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2017-07-01 05:50:36 +0430 +0430

برای چند دهه در زانادو، همه شبه هرمافرودیت ها در هنگام تولد به عنوان دختر تشخیص داده می شدند و بی هیچ شک و شبهه ای مثل یک دختر پرورش می یافتند. به تدریج با افزوده شدن به تعداد دخترهایی که در سن بلوغ تبدیل به پسر می شدند، روستایی ها دقت بیشتری به فرزندان تازه متولد شده داشتند و لذا کم کم تمامی این نوزادان در بدو تولد و یا در کودکی تشخیص داده شده و مثل یک پسر بار آورده می شدند. در مجموع 18 مورد از این بچه ها به عنوان دختر و مابقی به عنوان پسر بزرگ شده بودند. از این 18 مورد، تنها یک مورد همچنان هویت خودش را در بزرگسالی به عنوان یک زن نگه داشته بود. او در نوجوانی ازدواج کرده(هر چند بعد از یک سال شوهرش او را رها کرده بود)، به عنوان خدمتکار خانه مشغول به کار بود و از پستان های مصنوعی استفاده می کرد. بقیه هفده مورد با توجه به تغییرات صورت گرفته در بدنشان متقاعد شده بودند که مرد هستند. این اشخاص در ابتدا به علت ترس از تمسخر تردید داشتند که مرد بودن خود را آشکار کنند. خانواده هایشان در بدو امر شگفت زده و سردرگم از این تغییرات بودند اما در نهایت آنها را به عنوان پسر قبول کردند. پانزده نفر از این هفده نفر ازدواج کردند و تعدادی ازآنها از طریق ازدواج قبلی همسرشان فرزندخوانده هم داشتند. نقش های جنسیتی در چنین ازدواج هایی مانند ازداج های سنتی کاملا تفکیک شده بود یعنی مردهای شبه هرمافرودیت همان وظایف مردهای معمولی مثل کارهای سنگین را انجام می دادند و زن ها به کار خانه داری مشغول بودند. نکته شگفت انگیز این است که شبه هرمافرودیت های زانادو به سرعت با این وضع تطبیق پیدا کردند. برای مثال اولین آمیزش جنسی با یک زن برای پسران معمولی روستا، شبه هرمافرودیت هایی که به عنوان پسر بزرگ شده بودند و شبه هرمافرودیت هایی که به عنوان دختر بزرگ شده و بعدا تغییر جنسیت داده بودند، در سن تقریبا مشابهی اتفاق افتاده بود (با اختلاف تنها یک یا دو سال).

بنا به نظر برخی از محققینی که در زمینه شناخت جنبه های روانی تمایلات جنسی کار می کنند، ما هویت جنسی خود به عنوان دختر یا پسر را در سنین پایین کسب می کنیم. مطابق این نظر، هویت جنسی تا سن چهار سالگی کاملا تثبیت می شود. با این وجود شبه هرمافرودیت های زانادو با وجود پذیرفتن خود به عنوان دختر، در سنین بالاتر تغییر هویت خود را به عنوان یک مرد پذیرفته و مطابق آن رفتارهای جدید، نوع پوشش متفاوت و رفتارهای جنسی جدیدی را پذیرفتند. قطعا این تغییر از یک وضعیت به وضعیت دیگر، آسان و بدون دردسر نبوده است. هر چند به نسبت جامعه دیگری که در ادامه بررسی خواهیم کرد، این تغییر به صورت کامل تری انجام و با مقاومت کمتری از جانب خانواده ها، دوستان و جامعه پیرامون مواجه شد.


زمانی که کار خودم را در نواحی دورافتاده ارتفاعات گینه نو شروع کردم، مردم آن مناطق تازه داشتند ازشرایط زندگی عصر حجر که برای هزاران سال تدوام داشت، بیرون می آمدند. تکان دهنده تر از تبرهای سنگی و مردان مسلحی که می دیدم، خشونت و دسته بندی خشک و شدیدی بود که بین مردها و زن ها برقرار بود. زن ها عملا به چشم حیواناتی باربر دیده می شدند. یکی از بسته ترین و خشن ترین این قبایل که در زمان بازدیدهای اولیه من هنوز جامعه خود را به روی افراد خارج از خود بسته نگه داشته بودند، قبیله ای بود که در اینجا آن را ساموا می نامم. مردان در ساموا نقش جنگجو و شکارچی داشتند و زن ها به کارهای کشاورزی و مادری مشغول بودند. در روستا راه های جداگانه ای برای رفت و آمد زن ها و مردها در نظر گرفته شده بود، و حتی در کلبه های محقری که داشتند محل زندگی زن و مرد مجزا شده و بر روی زمین علامت گذاری شده بود. دخترها و پسرها از سن تقریبا پنج سالگی به بعد جدا از هم بازی می کردند. نهایتا پسرها از هر گونه معاشرت یا حتی نگاه کردن به دختران و زنان که به عنوان جنس کثیف آلوده کننده به شمار می آمدند، ممنوع می شدند (چون زن ها واژن داشتند چیزی که مطلقا بد به حساب می آمد). در هنگام سکس تنها پوزیشن قابل قبول این بود که مرد بالا باشد به نحوی که پس از انزال سریعا برخاسته و تماس خود با واژن را تا حد ممکن کاهش دهد. از آنجایی که شیردهی تنها از زنان برمی آمد، پدران ساموایی چاره ای نداشتند جز اینکه اجازه دهند پسرانشان تحت مراقبت مادران آلوده کننده، کودکی خود را بگذرانند. در حدود هفت سالگی پسرها به زور از مادران جدا شده و به خانه های اشتراکی که فقط جهت استفاده پسران و مردان مجرد بود فرستاده می شدند. به جای شیر مادر، به پسرها گفته می شد که مصرف روزانه منی مردان مجرد برای رشد، مرد شدن و داشتن یک زندگی طولانی ضروری است! پسرهای جوان هر روز آلت جنسی مردان مجرد را می مکیدند، تا زمانی که خود به سن بلوغ رسیده و نقش آنها عوض می شد و توسط پسرهای جوان تر ارضا می شدند. به پسرها گفته می شد که زن ها پر از ضررند بنابر این هیچ گونه ارتباط با زن ها یا رابطه جنسی پیش از ازدواج وجود نداشت. از دیگر رفتارهای غیرقابل قبول، خودارضایی (چون منی نباید تلف می شد) و رابطه جنسی مقعدی با همجنس بود. دختر و پسری که بعدا باید زن و شوهر می شدند اغلب از هنگام تولد برای یکدیگر در نظر گرفته شده بودند و وقتی دختر اولین عادت ماهیانه خود را تجربه می کرد، زمان ازدواج فرا می رسید. در این هنگام پسر با یک شوک مواجه می شد چون برای اولین بار به رابطه ای ورای روابط همجنسگرایانه پی می برد و عمل جنسی با یک زن برایش توضیح داده می شد. پس از تولد اولین بچه، ادامه روابط همجنسگرایانه به همان اندازه ای که رابطه با زن قبل از ازدواج بد بود، خطرناک محسوب می شد.

از قضای بیرحمانه روزگار یکی از بزرگترین جمعیت های شناخته شده شبه هرمافرودیت دارای نقص A5R در ساموا متمرکز شده بود، در میان قبیله ای که به صورت فرهنگی و سنتی، خشن ترین نوع از تقسیم بندی را در میان زن و مرد اعمال می کرد. عجیب نیست که زندگی شبه هرمافرودیت های ساموا، با وضعیت جنسی مبهمی که داشتند، به آسانی با قوانین خشک زندگی آنجا سازگار نبود. به همین خاطر هم در مقایسه با زانادو، داستان زندگی شبه هرمافرودیت های ساموا داستانی با پایان خوش نبود. اکثر هرمافرودیت های ساموا به عنوان پسر بزرگ شده بودند هر چند مشخص نیست که آیا ساموایی ها انها را به عنوان پسر تلقی می کردند یا به عنوان یک جنس سوم که از دختر به پسر تبدیل می شد. بعضی از این افراد توسط پدرانشان طرد شده بودند یا با سرافکندگی از طرف مادرشان دیده می شدند. بعضی وقت ها مسخره می شدند، تحقیر می شدند و یا همسن و سال های خودشان پشت سرشان شایعه درست می کردند(مثلا تو آلت نداری برو با دخترها بازی کن). بخشی از آنها که به عنوان پسر بزرگ می شدند، پس از ورود به خانه های اشتراکی به انتخاب خود یا از روی خجالت فقط نقش ارضا کننده جنسی را ایفا می کردند و هیچ وقت توسط پسرهای کوچکتر ارضا نمی شدند. تعداد کمی از این پسرها ازدواج کرده بودند. از ده مورد مطالعه شده تنها پنج مورد ازدواج کرده و یکی خودکشی کرده بود. تعداد کمی هم به عنوان دختر بزرگ شده بودند که فقط دو نفر از آنها ازدواج کرده که هر دو پس از مدت کمی با خشم و عصبانیت از جانب شوهرشان طرد شده بودند. در یکی از این دو مورد، پس از اینکه شوهر در هنگام اولین آمیزش نتوانسته بود که بیشتر از یکی دو اینچ آلت خود را وارد واژن کند، دامن زن را کنار زده بود و وقتی آلت کوچک و بیضه ها را در واژن دیده بود به شدت عصبانی شده، همسرش را جلوی دیگران تحقیر و تهدید به مرگ کرده بود تا جایی که زن مجبور به ترک ساموا شده بود و در جای دیگری سکنی گزیده بود.


مقایسه دو جامعه نمونه ذکر شده نشانگر تاثیر شگفتی است که خانواده و جامعه می توانند بر پذیرش یا طرد، آسایش یا اذیت و آزار، و احترام یا تمسخر کسانی که دارای ویژگی های متفاوتی از سایر افراد جامعه هستند، داشته باشند. پیش فرض های ذهنی و تاریخی هر جامعه ای می تواند عمیقا زندگی کسانی را که علی الظاهر در مقایسه با سایر افراد جامعه به عنوان اشخاص معمولی شناخته نمی شوند، تحت الشعاع قرار دهد.
شبه هرمافرودیت ها خود را به عنوان افرادی طرد شده می پندارند که در روبرو دست انداخته می شوند و در پشت سر در معرض پچ پچ و شایعات دیگرانند. بعد از چهل سال از گذشت دوران دبیرستان هنوز وقتی نگاه ها و خنده های بچه ها را در هنگام دوش گرفتن به یکی از همکلاسی ها که اندام جنسی نامشخصی داشت به خاطر می آورم، تنم مور مور می شود. زندگی برای این فرد قطعا یک شکنجه روزانه بود. امروزه همدردی شایان توجهی با افرادی که دارای سایر نواقص ژنتیکی هستند وجود دارد، اما هنوز این همدردی برای شبه هرمافرودیت ها به وقوع نپیوسته است. حقیقت تلخ این است که ابهام جنسیتی هر از گاهی رخ داده و هر بار خودش را در طیف وسیعی از اشکال مختلف نشان می دهد. امیدوارم همان طور که بر دانش ما نسبت به شبه هرمافرودیت ها و سایر افرادی که از دید ما دارای تفاوت های جنسی هستند اضافه می گردد، بر میزان همدردی و همراهی ای که این افراد سزاوار آن هستند نیز افزوده شود.

6 ❤️

2017-07-06 20:01:27 +0430 +0430

ممنون بسیار عالی بود

0 ❤️






تاپیک‌های تازه


‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «