سلام خاطرات شیطنت هاتون و مردم ازاریهاتون کرم ریختناتون رو اینجا تعریف کنید به عضویت افتخاری مردم ازاران نامدار شعبه شهوانی در بیاید دور هم بخندیم خوش میگذره!!😁 😁 😁
والا اون مردم آزاری های شما و رفقاتون کجا و مغز بسته ما در خصوص آزار نوع بشر کجااااا!!!
من پیشنهاد میکنم داستاناتو در قالب تاپیک هم عرضه کن ،به خدا حیفه جماعتی از لبخند زدن محروم شن شوالیه جااااان 🙄
جناب زئوس مشکلی برای شاه ایکس پیش اومد اون یکیو درست کردم که باهاش خبر بدم نمی تونم باهاش وارد بشم چیز خاصی نیست
جناب سامی زیر کار های اخیر فرار کس مغز ها و… فعالیتی ازتون ندیدم کم پیدایید
شهاب عزیز این چه ربطی به موضوع داشت
درضمن کسی میدونه چجوری میشه پست های بی ربط به تاپیکو پاک کرد؟؟ نمیخوام اینجا لوث بشه
جناب خوش غیرت اجازه بدید رسما ورود شما به جمع مردم ازاران نامدار شعبه شهوانی خوش امد بگم متاسفانه شما هم از حالا به بعد یکی از ما هستید!!
من خیلی مردم آزاری کردم به خیلی ها آدرس اشتباهی دادم خیلیا رو تو روز روشن خفت کردم برای خیلیا جک ساختم رو خیلیا اسم گذاشتم ولی یکیشو الان براتون میگم با یکی از دوستام بحثم شد عصبانی شدم بهش گفتم شماره خواهرتو بده بکنمش اونم عصبانی شد گفت مرتیکه بیشعور سگ به تو کس نمیده منم گفتم خوب آگه سگ بهم کس میداد که سراغ خواهرتورو نمیگرفتم اینم هیچی نتونست بگه چون همه بهش میخندیدن
تو مدرسه خیلی به دعوا درست کردن معروف بودم و قضیه های دیگه ? یه بار یه جنگ قبایل تو مدرسه شروع شده بود حدود 20 نفر با هم دعوا کرده بودن.ولی کسی که دعوارو شروع کرده بود من بودم ?
باورت میشه هر چی فکر کردم حتی یه مورد خاطره یادم نیومد که اینجا بگم؟؟ بچه مثبت نیستم ولی چرا از این خاطرات ندارم؟؟
افسردگی گرفتم که هیچ مردم آزاری نکردم ، عمرم بیخودی تلف شده…
جناب امپراطور اون کرم داخل شیرینی رو چطوری بر گردوندی داخلش؟؟ عجیب بود برام
جناب جاستین البته کل کل همیشه باحاله اما مردم ازاری منظورم کارایی تو مایه جناب خوش غیرت عزیزه که فعا تنها عضو افتخاریمون هستن
امین یویوی عزیز کارتون بد نبود اما یه نمونه بهترشو باید رو کنید!!
جناب خوش غیرت اینا رو پشت هم بنویس یه مجموعه میشه به نام ابرمردم ازاران نامدار بزارش تو سایت یعنی پوز نوشته های منو میزنه!!
شیخ عزیز خاطره باحالی بود اما لطفا مردم ازاری های خودتون رو بنویسید بشناسیم همکارامونو!!
جغد تنهای عزیز ادمای که مثل من از این کارا میکنن بلا نسبت خوش غیرت عزیز جونور دارن اساسی. شما ادم خوبی بودید اینکه عیب نیست
خوش غیرت عزیز راستش اینقدر دوستان ازم خواهش کردن چه تو خصوصی چه تو کامنتا روم نشد بگم نه یکی میگفت بیا تو ت…لگ…را…م ک…ان.ا.ل بزن کلاس مردم ازاری بزار!! گفتم بابا بی خیال!!!
خوش غیرت گرامی نوشته های منم برای خیلیا جالب نیست از شما چه پنهون تاحالا کلی فحش سنگین خوردم بابتش از این چند تا نوشتت تو تاپیک ها معلومه قلمت حرف نداره حس نوشتن نیست حرف حساب اما بی انصاف نباش قلمت مثل خودت یکه یک...
امپراطور عزیز حالا دوزاریم افتاد ممنون از توضیحت
جناب شیخ اینکه یکیو دست بندازیم بخندیم و یا کف راهرو اب ریکا ریختن باحاله قبول اما اینکه مچ پای رفیقتون از صد تا جا بشکنه چیز خنده داری نیست حد اقل از نظر من. بین نامردی و مردم ازاری و شیطنت یک مرزی وجود داره اینکه یه کاری بکنید همه بخندن با اینکه به کسی صدمه دائمی بزنید..... نمی دونم شاید هم من اشتباه میکنم
خوش غیرت گرامی نوشته های منم برای خیلیا جالب نیست از شما چه پنهون تاحالا کلی فحش سنگین خوردم بابتش از این چند تا نوشتت تو تاپیک ها معلومه قلمت حرف نداره حس نوشتن نیست حرف حساب اما بی انصاف نباش قلمت مثل خودت حرف نداره...
امپراطور عزیز حالا دوزاریم افتاد ممنون از توضیحت
جناب شیخ اینکه یکیو دست بندازیم بخندیم و یا کف راهرو اب ریکا ریختن باحاله قبول اما اینکه مچ پای رفیقتون از صد تا جا بشکنه چیز خنده داری نیست حد اقل از نظر من. بین نامردی و مردم ازاری و شیطنت یک مرزی وجود داره اینکه یه کاری بکنید همه بخندن با اینکه به کسی صدمه دائمی بزنید..... نمی دونم شاید هم من اشتباه میکنم
شاه عزیز. مطمعن باش شخصی ک این بلا سرش اومد حقش بود. ب دلایلی ناگفتنی
منتها یه سری دیگه این اقا میثم ما زیادی چسو بود. ینی راسو قابل تحمل تر از این بود.
یه سری میخاستن حالمونو بگیرن زمستونم بود گفتن بروبچ گرم کنیم اتاقو؟ مام نمیدونستیم خب چجوری گفتیم گرم کن. شرو کرد با رفیقش چسیدن…قیامت، چشت روز بد نیسنه بو سگ مرده دو هفته مونده از بوی چس اینا قابل تحمل تر بود
مام گفتیم ااااا؟ یه سری خاب بودن اومدیم از اتاق بیرون و یه چس مصنوعی انداختیم تو اتاق. چلههههه زمستون در تراس باز بود تا صب ک بوش بره. یکیشون همون اول بالا اورد خخخخخ
آورین آورین
اقا ما یه دوست سیریش داشتیم هیچ ازش خوشم نمیومدو خیلیم از خود راضیو کیری بود.اصا تخمی ترین آدمی که میشه فرض کنید بود.خلاصه یه روز تصمیم گرفتم سرکارش بزارم یه اکانت فیک اینستا ساختمو خودمو یکی از دخترای کلاس جا زدم بش دایرکت دادم.طرفم ندید بدید بود زود پا داد کلی سر کارش گزاشتم آخرشم باش سکس چت کردمو اونم گفت لباس چی تنته … و از این حرفا.آخرشم گفتم فردا اومدی کلاس بیا پیش من بشین.منم تند تند اسکرین میگرفتم و تو یه گروه از بچه هامون میزاشتم.خلاصه فردا هم شیکو پیک اومد سرکلاس تا وارد شد ما یه پوزخندی زدیمو خندمونو نگه داشتیم.بنده خدا با اعتماد بنفس رفت جلو پیش دختره. همینکه نشست جفتش بش سلام کرد ما چن نفری منفجر شدیم داشتیم روده بر میشدیم.پسره که فهمید ضایع شده پاشد از کلاس رفت بیرون ودیگه اون آدم سابق نشد :))
فک کردم قراره مردم آزاران نامدارو بخونم تو این تاپیک…:)
ببخشید من از این خاطره ها ندارم… (blush) بچه خوبی بودم همیشه ?
ولی میخوام خاطراتِ بقیه رو بخونم…مرسی از تاپیک (clap) ?
ببخشید من از این خاطره ها ندارم.. (blush) بچه خوبی بودم همیشه ?
ولی میخوام خاطراتِ بقیه رو بخونم..مرسی از تاپیک (clap) ?
دوست عزیز خوندیش اونم همشو :)
من یه دوستی داشتم با هم میرفتیم یه جایی که یکی اومد گفت بابا بزرگت مرده اونم با گریه بدبدو رفت منم رفتم خونشون بعد دیدم دور از جون هممون طرف رو تو یه اتاق یه پارچه سفید کشیدن چون کسی حواسش نبود رفتم تو اونا هم یه گربه ببو داشتن یواش بردمش تو پارچه رو دادم کنار گربه خوابوندم کنار پیر مرده بعد زود رفتم بیرون که فامیلای اونا لز شهرستون اومدن بعد با گریه و شیون و… رفتن تو اون اتاق منم داشتم از بیرون دید میزدم که دوتاشون افتادن رو پیرمرده که یهو یکیش افتاد روقسمتی که گربه خوابیده یهو صدای گربه در اومد گربه پرید بالا بعد همشون با ترس جیغ صدمتر پریدن بالا و با ترس از اون اتاق پریدن بیرون حتی زنای که تو اتاق بودن موقع فرار به بیرون از پله ها افتادن
داداش هنوزم دیر نشده.دس به کار شو.
خوش غیرت جون ، چیزی به ذهنم نمیرسه آخه…اصن نبودم تو این وادی متاسفانه. شاخ ترین کاری که کردم این بوده:
حدود25 سال پیش ، خونه پدری بودیم هنوز ، بنا آورده بودیم و اساسی تغییرات میدادیم تو ساختمون. واسه همین موقع خواب ، پدر و مادرم و دو تا بچه ها تو تنها اطاق دست نخورده میخوابیدن ، من و داداش بزرگم تو هال ، یه بار نصفه شب همینجور دمر دراز کشیده بودم کتاب میخوندم یهو دیدم یه گربه از اون قسمتی که بنایی داشتیم اومد راست راست از جلوی من رفت تو راهرویی که به آشپزخونه منتهی میشد ، تکون نخوردم ، چند ثانیه بعد سر و صدای خوردن گربه به ظرف و ظروفا و اینا اومد ، شیطنتم گل کرد ، داداشمو که اونورتر تو خواب ناز بود تکون دادم و یواش صداش زدم ، بنده خدا پرید گف چی شده؟ گفتم فک کنم دزد اومده صدا میاد از راهرو…حالا اونم به تبع من پچ پچی حرف میزد گف نه بابا دزد کجا بود؟ دقیقا همون لحظه باز گربه خورد به یه قابلمه ای چیزی صدا اومد ، اینم گوشاش سیخ شد پاشد وایساد و آروم رفت تو وسایل بناها یه بیل برداشت اومد و پاورچین پاورچین رفت توی راهروی تاریک که آشپزخونه آخرش بود …من دم راهرو واسادم و نرفتم دنبالش …همین که نزدیک آشپزخونه شد ، چراغ راهرو که دم دستم بود رو زدم لامپ راهرو روشن شد ، داداشم برگشت به من نگا کنه که چرا اینکارو کردم یهو گربه که از روشن شدن چراغ ترسیده بود اومد فرار کنه قشنگ از بین پاهای داداشم رد شد و د فرار…وای داداشم نعره ای کشید و سه متر پرید هوا و همونجا ولو شد …بابا و مامانم و اون یکی داداشم از صدای فریاد این هراسون اومدن ببینن چی شده منم که از خنده میغلطیدم رو زمین مگه میتونستن حرف بزنم و جوابشونو بدم …خدا شاهده مگه بند میومد خنده من …مامانم داشت آب قند میداد به داداشم که خیلی بدجور ترسیده بود منم همینجور ریسه میرفتم…
بخدا الانم که دارم مینویسم هی دارم میخندم و مینویسم…اگه بتونین تصور کنین نحوه ترسیدن داداشمو و هوا پریدنش و پرت کردن بیل رو …
یه دوره خیلی اکیپه لشی جمع شده بودیم … یبار سمته خیابون شیراز پیاده میرفتیم رفیقم گفت :“یه دقیقه واستین” خودش رفت تو فروشگاه لوازم بهداشتی ، از اینا که شیرآلات و لوازم حموم دسشویی میفروشن به یارو گفت : “آقا توالت فرنگی ترکیه ای هم دارین " یارو نشون داد و قیمت کرد . رفیقم گفت اجازه ست یه تست کنم … طرف هم مثله ما منظورشو نگرفت فقط گفت خواهش میکنم …
فکر میکنید چکار کرد؟ … فقط سهند اگه اینو خوندی بدون خیلی میخوامت … دهنتو
آقا شلوارو داد پایین نشست رو توالت فرنگی " رید” توش … حتی شاش هم نه رید .
این از همه خاطره هام خفن تر بود برا همین از رفقیقم گفتم نه خودم
نظرت در مورد کار دوست ایشون چیه عایا؟؟
جغد عزیز احتمالا شوخی میکنن چون من که عمرم به مردم ازاری و کرم ریختن گذشته هم تاحالا چنین غلطی نکردم
والا یادم نیست کاره خیلی شاخی کرده باشم …
البته شاید کرده باشما ولی ممکنه یادم نیاد الان ولی خب هرچی که یادم بیادو الان میگم …
1 - یه بار یادمه با 2 تا از دوستان داشتیم از تو یه کوچه رد میشدیم که رفیقم زنگ یه خونه ای رو زد ولی نه در رفت نه هیچی همینطوری راهشو ادامه داد ما هم به رو خودمون نیاوردیم بعد تو اون کوچه 2 تا پسره داشتن میومدن که دیدن ما زنگ خونه رو زدیم و در نرفتیم خلاصه اقا دیدیم اینا دارن اعصبانی میان سمت رفیقم که زنگو زده بود و یقشو گرفت چسبوند به دیوارو شروع کرد فحش دادن که چرا زنگ خونه مارو زدی میخواستی درری که دیگه رفیقش اومد و ما هم اومدیمو جداشون کردیم ?
2 - یه بارم سوار اتوبوس بودم و از این چس مصنوعیا هم گرفته بودم منتظر بودم اتوبوس برسه به ایستگاه مورد نظرم بعد که رسید 2 تا چس مصنوعی رو زدم و گذاشتم زیره صندلی و پاشدم پولو دادم به یارو و دِ بدوو با تمام سرعت شروع کردم به دویدن
فعلا همینا یادم بود البته خیلی مردم ازار نبودم فقط یه وقتایی شیطنتم گل میکرد البته با رفیقا از این ماجرا ها زیاد داشتم ولی خب …
میسستیکال ولف کارت خوب بود
دوست گرامی اون ماجراهایی که با رفقا داشتینو تعریف کن
اصلا من از بچگی عاشق چس مصنوعی بودم خیلی خوب بود
1 - یادمه سره یه موضوعی از رفیقم یکم زورم گرفته بود حس میکردم باید یه کاری کنم که جبرانی باشه برای اون کارش …
رفته بودیم یکی از پارک های تفریحی خارج از شهر اونجا چند تا دختره اونور تر ما بساطشون رو پهن کرده بودن
من از قبل یه نایلون فریزر برداشته بودم چس مصنوعی رو گذاشته بودم توش و سره این نایلونه رو گره داده بودم ولی چند تا سوراخ گذاشته بودم برا نایلونه بعدم این نایلونو وقتی حواسش نبود گذاشتم تو کتش
به این رفیقم گفتم این کُتِت خیلی تخمیه و اگه بری باهاشون صحبت کنی کلی سوژت میکنن و اینا …
اینم که گفت اتفاقا خیلی هم کت قشنگیه و همه دخترا خوششون میادو تو هنو منو نشناختیو اینا, کتش رو پوشید و رفت جاشون و یکم باهاشون صحبت کرد که دیدم نقشم گرفتو دخترا کمکم داشتن به بوی چس عکسالعمل نشون میدادن …
یکم به روی خودشون نیاوردن تا اینکه دیدن نخیر بو نمیره تازه داره بیشترم میشه خلاصه این رفیقمم فکر کرده بود کاره ایناست و بهشون گفته بود که خیلی بیشخصیتید و ازشون فاصله گرفته بود و اومد پیش ما ولی دید نخیر بو نمیره که نمیره منم زدم بودم زیره خنده اینم مونده بود چخبره چند ثانیه که گذشت دخترا اومدن پیش ما و شروع کردن به این رفیقم فحش دادن بعدم که متوجه شدن بازم همون بو همینجاست گفتن خاک برسرت فکر کردیم یه چیزی ول کردی و رفتی نگو کلا ریدی به خودت دیگه منو که اصلا نمیشد جمع کرد از اون وسط داشتم جفتک مینداختم از خنده خلاصه دخترا که رفتن رفیقم فهمید من یه کاری کردم ازم پرسید منم گفتم تو جیبتو نگاه کن بعد تازه فهمید موضوع از چه قراره تازه مجبور شد اون کتش رو بده خشکشویی از بس بو گرفته بود…
یه بارم تو دفتر مدیر دبیرستان یکی از این چش مصنوعیا زدم اونم خیلی باحال بود ولی فهمیدن کاره منه با اینکه لباسامو هم عوض کرده بودم و مراقب بودم صورتمو نبینند ولی از روی کفشام و هیکلم شناختنم ولی دمشون گرم فقط ازم 2 نمره انضباط کم کردن ?
یه بارم تو دبیرستان تو اب رفیقم چند قطره ادرارمو ریختم و تف انداختم اتفاقا زنگ بعدش اومد از ابه خورد ولی فهمید یه مزه ای میده ?
حالا فعلا اینا یادم اومد چیزه دیگه ای هم یادم اومد میام مینویسم ?
ضد حال خوردم …
چرا ؟ بد نوشتم ؟
نه بابا مشکل اینه که من یواش یواش دارم کم میارم جلوتون همین!!! ? ? ?
نه باو شما که سروری ?
از بچگی همینطوری بودم نباید بهم رو داد ?
بعدم چس مصنوعی نباشه نصف این خاطره هام دود میشه میره هوا ?
madrese k miraftam kocholo bodam taze dastam b zange khone ha miresid,nazdike madresamon y chan ta koche boland bod manam k az madrese tatil mishodam az aval koche dastam ro zanga bod ta akhare khoche
y chan vaqt injor bod,dg didam bazia sare zohr dame khonashon keshik midan manam dg tark kardam ?