خونهی مادربزرگه
بله داستان اینجوری بود که مادربزرگه خیلی حشری بود و از جق زدن خستهشده بود. کسی را نداشت که باهاش ور بره و تلمبه بزنه و رو صورتش آبپاشی بکنه و کم کم داشت ضعیف میشد و هر شب خواب کیر طلایی میدید. یک شب که به خواب رفته بود، یکی از فرشتهیهای نکیر و منکر یعنی نکیر اومد به بالینش و گفت: مادر بزرگه یک آرزو بکن تا برات برآورده بکنم. مادر بزرگه که دست و پاش را گم کرده بود یهو گفت کیر میخوام، من رو بکن. نکیر گفت من که کیر ندارم ولی آرزوی تو را برآورده میکنم. فردا هر کسی اومد در خونه را زد، ببین اگر اهل تلمبه و عشق و صفا است، دعوتش کن و یهو مادر بزرگه از خواب پرید و دید هیچ کسی بالای سرش نیست و داشته خواب میدیده و فقط صدای شر شر بارون میاد. دوباره خوابید که ناگهان یکی در زد:
رفت در را باز کرد و دید یک مارمولک روی پادری نشسته. گفت چی میخوای؟ تو ریزه میزه که سکس حالیت نیست، برو ردِ کارِت. مارمولک که اتفاقا آبادانی هم بود و یک عینک ریبن خلبانی به چشمش زده بود، اینجوری خواند:
من که ریز میکنم برات
از زیر میز میکنم برات
با کیر تیز میکنم برات
خیلی تمیز میکنم برات
بذارم برم؟
مادر بزرگه که قند تو کـُسش آب انداخته بود گفت نه بابا شوخی کردم تو تاج سرم هستی بیا عزیزم برو تو خودت رو گرم کن تا بیام.
مادر بزرگه رفت چند تا هیزم توی شومینه انداخت و اومد که کنار مارمولک بخوابه که باز هم صدای در اومد:
در را که باز کرد دید یک خروس و یک مرغ و دو تا جوجه نوک حنایی پشت در ایستادهاند. پرسید تو چی میگی آقا خروسه با این مرغ و دو تا جوجههاتون؟ توی کار سکس هستی یا اومدی مفت خوری؟ خروس اینجوری خوند:
من که بال میزنم برات
کس را تو هال میزنم برات
با داد و قال میزنم برات
مثل جوال میزنم برات
بذارم برم؟
این بار هم مادر بزرگه کسش خارش گرفت و نتونست از خروس بگذره و گفت برو تو ولی به مرغ گفت توی چی میگی گلباقالی؟ که مرغ یهو به صدا در اومد:
من که لِز میکنم برات
جـِلـِز و وِلـِز میکنم برات
دیلدو فلز میکنم برات
یه گوشه کـِز میکنم برات
بذارم برم؟
مادر بزرگه که قبلا شنیده بود لزبازی هم عالمی داره، فورا گفت بدو بیا تو و رو به جوجهها کرد و گفت حالا شما جوجه فسقلیها چی میخواهید؟ سردر این خراب شده نوشته ورود افراد زیر 18 سال ممنوع. جوجه ها هم با هم و یکصدا خوندن:
ما با کـُست لاس میزنیم
صاف مثه الماس میزنیم (مثه=مثله)
با جون و احساس میزنیم
چون شاطر عباس میزنیم
بذاریم بریم؟
مادر بزرگه که بارها و بارها رفته بود نون بخره و دیده بود که شاطر عباس بهش لبخند میزنه و دلش میخواست تو بغلش را امتحان بکنه، از این حرف جوجهها دلش غنج رفت و گفت بیایید تو.
دیگه خونه داشت پر میشد و هیاهو همه جا پیچیده بود و مادر بزرگه هم خوشحال که باز هم در به صدا در اومد و رفت در را باز کرد که یک گربه را پشت در دید. پرسید تو کی هستی؟ گربه گفت به من میگن کیرمخملی. مادر بزرگه گفت بنظرم نمیاد که اهل سکس باشی و اسمت فقط کیریه. خودت اهلش هستی یا نه؟ مخمل خان هم در جواب، این شعر را آماده کرده بود:
من مخملم، کیرم چاق
دراز و شق، خیلی داغ
کـُس میکنم تا دسته
ارضا میشی و قبراق
مادر بزرگ گفت اگه بلد نباشی که من را راضی کنی باید بزنی بچاک که گربه دوباره با ناله اینچنین خواند:
من که پیش پیش میکنم
توی کـُست فیش میکنم
کونت و ریش ریش میکنم
از پس و از پیش میکنم
بذارم برم؟
مادر بزرگ که دقیقا چنین پوزیشنهایی رو طلب میکرد، با یک ناله که معلوم بود شورتش هم خیس شده، گفت لعنتی بیا تو. و گربه را فرستاد توی رختخوابش و تا اومد در را ببنده که دید یک سگ با قیافه مسخره هندی پشت در ایستاده. پرسید تو دیگه کی هستی با این عمامه کیری؟ گفت من هاپوکمار هستم. یا صاحب، من را پذیرا کرتاهه تا امشب شما را به ابرها پرواز کرتاهه کنم. مادر بزرگه گفت اگه چاخان کرتاهه بکنی باید از اینجا بری و هاپو خان هم اینجوری خواند:
مادربزرگ جـِنداهه
کیر منم گـُنداهه
توی تنت درداهه
بخور که خوب تـُنداهه
مادر بزرگ این شعر را پسندید و هاپو کمار را به منزل راه داد. نگاهی به بیرون انداخت و دیگه کسی را ندید. در را بست. قفل کرد و اون شب تا صبح به هفتاد روش ایرانی و هندی گاییده شد. و بعد از آن هم سالیان سال با خوشی و جندگی زندگی کرد.
قصهی ما به سر رسید
کلاغه به خوناش نرسید
بالا رفتیم دوغ بود
پایین اومدیم راست بود
ولی قصهی ما راست بود.
↩ Itried
وحشتناک ترین و تخمیترین قیافههای ممکن را برای شخصیتهای خونهی مادربزرگه ساخته بودند. بیچاره بچهها.
↩ Jamesdane
هاپو کمار را دوست داشتم. با اون قیافه معتاد مانندش.
↩ kokarostam
برنامه كودكشو نميگم ك ☺️
قصه اشو مامانم شبا قبل خواب برام تعريف ميكرد
اره خوابم ميبرد احتمالا
↩ Mastewine
آها، از اون لحاظ.
الان برو ویدیوش را هم ببین. در ژانر وحشت و کمدی. 😀
↩ آتش افروز 81
شرمنده، نمیخواستم خاطرات را خراب کنم ولی چاره نبود. 😎 😎 😎
↩ kokarostam
نه خراب نشد ولی از همون اول هم میدونستم اون همشهری حضرت عاقا. (ص) اون پیری رو میکنه
↩ Unknown Mistress
بابا نمیخواستم تخریب کنم، فقط خواستم یک اقتباس از ورژن قبلی کرده باشم و ورژن شهوانیش را ارائه بدم. 😀 😀 😀
عجب پس کونیا این همه سال به ما دروغ میگفتن اصل قصه اینه…
مادربزرگه جنده ای بیش نبوده…
والا این داستان منطقی تره تا اون یکی 😂 😂
↩ …Sphr…
من همیشه سعی میکنم حقایق را آشکار کنم. از حمایت شما سپاسگزارم.
↩ Nafas-
بله. جمهوری اسلامی جوری تغییرش داده و سانسورش کرده که با نسخه اصلیش خیلی تفاوت داره.
انیمیشن دهه ۶۰ این دهه شصتیا واقعا تو دوره
ما هیچی نبود انگار عصر حجر بود اون از کلاسای درسی که
تمام نیمکتا پره پر اصلا سر گرمی نبود با زیدتم بیرون
میرفتی قبلش باید از نام پدرتو خالو دایات با هم میگفتی
که اگر گرفتنت بگی نامزدیم دیگه این انیمیشنا هم به این
کیراتی حکم بهترین بود برای ما وقتی بابا کوچک بود