آینه شکسته (خاطرات سکس بامحارم)قسمت سیزدهم

1400/08/13

ازم خواست تا اماده بشم و ی بهونه واسه خارج شدن خونه واسه مژگان بیارم با خودم فکر کردم و گفتم:

  • فکرشم نکن مهران عمراً اگه بتونی منو بپیچونی! من بچه نیستم!
    +مامان این چه حرفیه؟ من فقط مقدمات رو جور میکنم تا مژگان باورش بشه خونه خالیه. وقتی مژگان شما رو دید که اماده شدید من به مژگان میگم خودشو بخواب بزنه. شما مژگان رو صدا میزنید که همراهتون بیاد ولی اون بیدار نمیشه. من الکی میگم همراهتون میام شما توی اتاق قایم شو من میرم بیرون در حیاط رو بهم میزنم تا مژگان باورش بشه رفتید. ی کمی معطل میکنم و بر میگردم تا همچیزو با چشمای خودتون ببینید.

واقعا نقشه ای که داشت معرکه بود. به چهره اش خیره شدم دقیقا خود فرخ بود مو نمیزد عوضی، خاص ،ولی صد پله حیله گر تر
مطابق حرفهاش عمل کردم وقتی رفت با مژگان حرف بزنه بهش اعتماد نداشتم برای همین پشت در اتاق به حرفهاش گوش میکردم
مهران:گوش کن ابجی مامان که اومد داخل اتاق هر چی صدات زد بیدار نشو تا مامان مجبور بشه به من بگه تا وقتی صدای در نیومده بیدار نشو وقتی صدای درب حیاط رو شنیدی بیا توی حال ویدیو رو روشن کن تا من بیام. فیلم‌بابا رو گذاشتم داخلش . منتظرم باش تا باهم بازی کنیم
مژگان:داداش بازی چیه؟ من میخوام مثل اخرین دفعه باهام حال کنی.
مهران:آبجی گلم، اگر فشار بهت بیارم مامان میفهمه.
مژگان: نمیفهمه ؛تازه ما امروز راحتتریم .حتی اگر دردم گرفت میتونم بهت بگم یا اگه جیغ زدم دردسر نمیشه
مهران:من رفتم حواست باشه

همه چیز مطابق نقشه پیش رفت. مژگان خودشو بخواب زد و نقشه رو عملی کردیم.
میدونستم قرار فیلم سوپر زنده ببینم برای همین، جوری که مهران نبینه، ی بادمجون تقریبا بلند و کلفتی متوسط تو کیفم گذاشتم به اتاقم برگشتم . لباسهامو عوض کردم ی تاپ و دامن بلند بدون شورت پوشیدم تا از سکس زنده لذت ببرم و اگر حسم بالا رفت خودمو ارضا کنم.
از پشت پرده نظاره گره همچیز بودم وقتی مهران برگشت مژگان شروع کرد به بوسیدنش. حرفهای مهران بهم ثابت شد. واقعا مژگان شهوتی تر از مهران بود. ی لحظه نگاهم به فیلم جلب شد تو سال گذشته بیشتر از اینکه با شوهرم ارضا بشم این ویدیو به فریادم رسیده و باهاش ارضا شده بودم . ی لحظه متوجه دخترم مژگان شدم که کاملاً لخت، دقیقا مثل بازیگر زن فیلم جلوی پسرم زانو زد و شلوار مهران رو پایین اورد. از روی شورت با کیر نیمه بیدار مهران بازی میکرد. پسرم معلوم بود بشدت هیجان داشت و همزمان من رو هم زیر نظر داشت. بعد از چند لحظه مژگان شورت مهران رو پایین کشید. شروع کرد به بازی کردن باهاش. واقعا نسبت به سنش خیلی بزرگتر بود. وقتی کاملا سفت شد مژگان با ی شوق و زیادی گفت :از دفعه پیش خیلی بزرگتر شده ، شاید دوبرابر کلفتتر هم شده دیگه کامل تو دهنم نمیره .
مهران که با این حرف مژگان تو پوست خودش نمیگنجید لبهای خواهرشو حسابی خورد. کف زمین خوابوندش و شروع کرد به لیس زدن کوس کوچولو صورتیش. مژگان صدای ناله اش بلند شده بود
«مهران داداشم محکمتر بخورش»
از ی طرف بشدت تحریک شده بودم از طرف دیگه قبطه میخوردم که من اینجور تو اتیش شهوت میسوزم اما اندازه دختر بچه ام لذت جنسی نبردم شوهر بی عرضه ام حتی یک بارهم کسم رو نخورده بود.
ناله های مژگان عمیق و بلندشده بود و معلوم بود به لحظه موعود نزدیکه.
من هم حس گرفته بودم مرتباً خودم رو میمالوندم. چشمام خمار شده بود اما صدای مژگان به گوشم میرسید .چندتا جیغ بلند کشید و با دستش محکم سر مهران رو به کسش فشار داد و رونهاش دور سر پسرم قفل کرد مث سنگ سفت شد و بی حال افتاد. مهران ی نگاهی به مژگان گفت: عزیزم تا حالت جا بیاد برم از تو اتاق مامان ی کرمی روغن چیزی پیدا کنم حتما داره.
سریع کرم نرم کننده ام رو براش اماده کردم که معطل نکنن حسم بپره ، مهران وارد اتاق شد. اینقدر غرق شهوت بودم که نگاهم به کیرش دوخته شده بود. مهران نزدیکم شد و خیلی ریسک بدون استرس گفت :
«مامان ی کمی برام میخوری؟»
خیلی بهم برخورد که اونجور وقیح باهم حرف زد. تیوپ کرم نرمدکننده رو به دستش دادم با دستم به در اشاره کرده. مهران فهمید گند زده بدون اینکه چیزی بگه سمت در چرخید . منم خم شدم تا ادامه کار رو تماشا کنم. ی لحظه مهران از پشت بغلم کرد. نه راه فراری داشتم نه میتونستم حتی صدا کنم چون مژگان میفهمید. آروم در گوشم گفت :
«مامان جون شورت و شلوارتو باهم در آوردی پس الان فقط دامن پاته، من فقط میخوام از پشت این کون خوشفرمت رو لیس بزنم میدونم چقدر تو کف هستی، اگه اذیت کنی ،قید همچیز رو میزنم همینجا کارو یکسره میکنم هرچه بادا باد بزار مژگان هم بفهمه، پس آروم لذت ببر»
پشتم زانو زد دامنم با زد ی اوووف گفت. لبهاشو روی رونام ب سمت بالا کشید رعشه عجیبی کلا بدنم رو گرفت. سریع حسم جون گرفت.نمیتونستم جلو ناله هامو بگیرم زبونش به قسمت داخلی رونام برخورد میکرد. بدنم داغ شده بود. ناخودآگاه دستم رفت طرف کسم شروع کردم به حرکت دادن انگشتم رو چوچولم. لعنتی انگار ی عمر کارش خوردن کس بود . خیس خیس شده بودم . زبون مهران هم داشت کار صدتا کیر رو برام میکرد توی اوج بودم که صدای مژگان در اومد «پس کجا موندی داداش الان که مامانی بیاد»
مهران ی نگاهی به حالم کرد و گفت:«چند لحظه صبر کن الان میام»
بدون این که حرفی بزنه خمم کرد روی میز تحریر شوهرم، کیرش رو توی دستش گرفت چند باری رو چاک کونم کشید
کیر کلفتش حسابی خیس شد. از پشت سعی داشت بکنه تو کسم، فشار رو بیشتر کرده. کلاهک بزرگ کیر پسرم به چاک کسم فشار میاورد و همراه با درد شدید داشت وارد کسم میشد.
حس غیرقابل وصفی داشتم، تو آسمونا بودم .صدای مژگان حسم رو دوباره خراب کرد
«داداش اگر نمیایی من بیام»
وضعیت حسابی خراب بود امکان داشت مژگان بیاد توی اتاق. مهران مشتهاشو گره کرده با ی حالت عصبی گفت: «الان میام ی جوری میکنمت که ی هفته مدرسه نری»
حسابی کفری شده بودم. جنون داشتم ی نگاه پر غیض به مهران کردم و بخوادخیلی آروم گفتم :
« یجوری بکنش که دیگه هس کیر نکنه»
با تمام وقاحت سرش رو آورد جلو و لبم رو بوسید. تو چشمام نگاه کرد و گفت:« مطمئناً باید جوری بکنمش که هرشب دلش کیرم رو بخواد وگرنه جنده دیگران میشه»
کرم رو از روی میز برداشت ی مقداریش رو نوک بادمجون که گوشه میز افتاد بود زد همزمان گفت:«اینم برای اینکه اذیت نشی» لبخند تحقیر کننده ی بهم زد و از اتاق بیرون رفت…

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-11-04 20:06:12 +0330 +0330

چرا طولانی تر نمی نویسی؟

0 ❤️

2021-11-04 20:13:56 +0330 +0330

یک داستان برات فرستادم.

1 ❤️

2021-11-05 08:07:10 +0330 +0330

↩ Mobin khan kh
دست گرمی بود

1 ❤️

2021-11-06 17:15:57 +0330 +0330

↩ Mobin khan kh
ممنون

1 ❤️

2021-11-06 17:27:23 +0330 +0330

↩ Ahmadms
پی وی نگاه کن.

0 ❤️

2021-11-07 16:07:48 +0330 +0330

↩ Mobin khan kh
🌹🌹🌹

1 ❤️

2021-11-26 04:20:08 +0330 +0330

بنویس دیگه

0 ❤️

2021-12-01 18:18:48 +0330 +0330

دوستان اگر علاقه ای به ادامه داستان دارند کامنت بزارن

0 ❤️

2021-12-02 08:51:24 +0330 +0330

↩ sd137222
چشم

1 ❤️

2021-12-04 15:45:16 +0330 +0330

حاجی داستانت عالیه ادامش بده چند روزه منتظریم👏

1 ❤️

2021-12-06 08:02:49 +0330 +0330

وجدانن نمخوایی ادامش بدی دیگه
بگو مام بدونیم هی هروز نیاییم چک کنیم
یههه مااه شد بلکه بیشتر…

2 ❤️

2022-01-23 20:52:34 +0330 +0330

اینجوری تموم شد؟!
یا ادامه داره؟

0 ❤️

2022-02-03 14:38:11 +0330 +0330

ریدی با این داستان گذاشتنت ، یه سری دیگم این داستانو نصفه گذاشتی تو لوتی و ادامه ندادی ، حذف کنید این تاپیکو

0 ❤️

2022-02-17 11:30:33 +0330 +0330

اقا بنویس زودتر ببینیم چی میشه آخرش

0 ❤️

2022-05-04 02:08:33 +0430 +0430

چقدرعالی

0 ❤️

2022-05-05 01:30:58 +0430 +0430
0 ❤️

2022-05-05 13:43:09 +0430 +0430

قشنگ بود داستان هست یا واقعیه

0 ❤️

2022-05-05 16:28:33 +0430 +0430

↩ Ahmadms
چرا ادامه نمیدی

1 ❤️

2022-05-06 02:36:26 +0430 +0430

↩ Mama1234576
داستان تقریبا واقعیه اما داستان زندگی من نیست با روای داستان مشکل پیدا کردیم اینجور شده فعلا

0 ❤️

2022-05-10 18:25:25 +0430 +0430

داداش ادامشو بزار لطفاً خیلی وقته منتظریم

0 ❤️

2023-03-28 13:02:18 +0330 +0330

↩ Mehrab7012
دوستانبزودی منتظر قسمت جدید باشید

2 ❤️

2023-03-29 20:05:02 +0330 +0330

↩ Ahmadms
خیلی عالی بود این 13 قسمت منتظر ادامش هستم
🔥🔥🔥🔥🤘🏿

0 ❤️

2023-03-30 00:42:44 +0330 +0330

خیلی وقته منتظر ادامه ش هستیم زودتر بزار

0 ❤️

2023-03-30 02:11:24 +0330 +0330

لطفا ادامش را بذار 😍

0 ❤️

2023-04-03 12:20:26 +0330 +0330

↩ Ahmadms
چیشد پس!؟

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «