همهمون درس تعلیمات دینی رو از اول دبستان داشتیم و خعلی چیزاش یادمونه…
اون شستوشوی مغزی ماهرانه و بازی با احساسات خام و روح روان بچگونهی ما برا آروم آروم فورو کردن میخ اسلام تو کلّههامون طوری که خودمونم نفمیم چجوری رف تو مخمون!
ینی یجوری داستان به هم میبافتن که خودبخود خیال کنیم اسلام و پیامبرش و اماماش از همه نظر پاک و منزه بودن و آدمِ بینهایت خوبهی داستان (!) ولی معلوم نی چرا همون زمان خودشونم عرضه نداشتن این منش انقد خوبِشونو به کرسی بشونن و کار به جنگ و خونریزی کشید! یا شایدم خدای مطلقن خوبی که اینارو فرساده بود عرضه نداش! ولی خب ما که اونموقع بچه بودیم عقلمون زیاد نمیرسید…
فک میکردیم کلن آدما به دو دسهی «خوب / بد» تقسیم میشن و اونام که با اینا مخالفن لابد همشون از دسهی دوم حساب میشن دیگه! جزای کارشونم که اون دنیا میبینین؛ خدای مهربون میاد همچین سیخ داغ تو کونشون میکنه که بگن گوه خوردیم که به خواست و ارادهی خودت بر ضد خودت شدیم آخه تو از قبلش همه چیو میدونسی ولی مارو آفریدی حالام چون مخلوق خودتیم پس گردنمون حق داری فلذا کونمون تقدیمت هرکاری میخوای بکن!
توی این تاپیک از طریقهی شست و شوی مغزی آموزش پرورش که خودم شخصن از اون دوران یادمه مینویسم شاید بعضیاش با خاطرات کاربرای دیگه هم مشترک باشه. و همچنین حرفایی که باعث شده بود خودم همون موقعشم یجورایی ته مهای دلم شک کنم به قضایا ولی نه بطور کامل.
ما تابع قانونیم اقای نمک.
اگر شما بری توی دشت و جمهوری اسلامی بیاد اب رود رو بر شما ببنده و در اون مصلحتی منجمله ساخت شد و انحراف رود و … نباشه، باید بگیم حکومت شمری هست! اما وقتی مشترک قوانین ابفا رو مبنی بر پرداخت بدهی امضا میکنه و ابفا تا 4-5 دوره یعنی یکسال برای قطعی صبر میکنه و در نهایت اگر بدهی سنگین بشه که معنی اون مصرف بی رویه اب هست، اقدام به قطع میکنه که همه جای دنیا رایج هست. بعد اون خانواده هم از بی ابی نمیمیرن! همسایه دارن! بنابراین این نه تنها قیاس مع القارق نیست بلکه نمک دونی و بی فکری رو میرسونه!
متاسفانه اینطوری میشه که یکسری هم بدون فکر جبهه میگیرن نسبت به نظام و حکومت خودشون!
ما تابع قانونیم اقای نمک.
اگر شما بری توی دشت و جمهوری اسلامی بیاد اب رود رو بر شما ببنده و در اون مصلحتی منجمله ساخت شد و انحراف رود و … نباشه، باید بگیم حکومت شمری هست! اما وقتی مشترک قوانین ابفا رو مبنی بر پرداخت بدهی امضا میکنه و ابفا تا 4-5 دوره یعنی یکسال برای قطعی صبر میکنه و در نهایت اگر بدهی سنگین بشه که معنی اون مصرف بی رویه اب هست، اقدام به قطع میکنه که همه جای دنیا رایج هست. بعد اون خانواده هم از بی ابی نمیمیرن! همسایه دارن! بنابراین این نه تنها قیاس مع القارق نیست بلکه نمک دونی و بی فکری رو میرسونه!
متاسفانه اینطوری میشه که یکسری هم بدون فکر جبهه میگیرن نسبت به نظام و حکومت خودشون!
خوبه وقتی تو تاپیکای دیگه کم میاری میای اینجا جفتک میندازی کسی با این قانون مخالفت نکرد اسم تاپیک هم نقد قانون نیست بلکه بحث سر اراجیف حسینی است عزیزم بازم دو حالت وجود داره که هر دو به بن بست میرسه مثل همیشه 1یا حساب این بچه از حساب حسین به عنوان شخصی مخالف حکومت جداست و اگر حسین گناه کار است او بی گناه است2یا این دو پدر پسر هستند و در یک سپاهند و دارند با ان طرفی ها که طبعا دشمن خونین محسوب میشوند میجنگند خب اگه حالت اون حسین میتونست اونو در مدینه و کوفه نگه داره و پاشو به میدان جنگ مسخره فامیلیش باز نکنه و اگه حالت دومه حسین غلط میکنه طلب اب از دشمن برای دشمن میکنه این بابای مقدس شما یا بدیهیات جنگ بلد نیست یا مقدمات فرزندداری با منبحث نکن احمق وقتی همیشه میبازی
بسی خنده بر لبمان بنشست ?
اجرت با حوریان سیاهروی بهشت برین ? ?
ما تابع قانونیم اقای نمک.
اگر شما بری توی دشت و جمهوری اسلامی بیاد اب رود رو بر شما ببنده و در اون مصلحتی منجمله ساخت شد و انحراف رود و … نباشه، باید بگیم حکومت شمری هست! اما وقتی مشترک قوانین ابفا رو مبنی بر پرداخت بدهی امضا میکنه و ابفا تا 4-5 دوره یعنی یکسال برای قطعی صبر میکنه و در نهایت اگر بدهی سنگین بشه که معنی اون مصرف بی رویه اب هست، اقدام به قطع میکنه که همه جای دنیا رایج هست. بعد اون خانواده هم از بی ابی نمیمیرن! همسایه دارن! بنابراین این نه تنها قیاس مع القارق نیست بلکه نمک دونی و بی فکری رو میرسونه!
متاسفانه اینطوری میشه که یکسری هم بدون فکر جبهه میگیرن نسبت به نظام و حکومت خودشون!
خوبه وقتی تو تاپیکای دیگه کم میاری میای اینجا جفتک میندازی کسی با این قانون مخالفت نکرد اسم تاپیک هم نقد قانون نیست بلکه بحث سر اراجیف حسینی است عزیزم بازم دو حالت وجود داره که هر دو به بن بست میرسه مثل همیشه 1یا حساب این بچه از حساب حسین به عنوان شخصی مخالف حکومت جداست و اگر حسین گناه کار است او بی گناه است2یا این دو پدر پسر هستند و در یک سپاهند و دارند با ان طرفی ها که طبعا دشمن خونین محسوب میشوند میجنگند خب اگه حالت اون حسین میتونست اونو در مدینه و کوفه نگه داره و پاشو به میدان جنگ مسخره فامیلیش باز نکنه و اگه حالت دومه حسین غلط میکنه طلب اب از دشمن برای دشمن میکنه این بابای مقدس شما یا بدیهیات جنگ بلد نیست یا مقدمات فرزندداری با منبحث نکن احمق وقتی همیشه میبازی
اینکه من بخوام ادبیاتم رو مثل شما پایین بیارم مثال صحبت من با گاو هست بنابراین هیچ زمان مثل شما صحبت نمیکنم.
سوال کردی جواب شنیدی حالا داری مغالطه میکنی و زدی به کوچه چپ.
من توی هیچ تاپیکی “کم” نیاوردم و تا جایی که گمراهی رو هدایت کنه به مسیر درستش، سعیم بر کمک بوده و هست و خواهد بود و هدف کمک هست نه کم اوردن.
خودتون ببینید که وقتی جواب بحثی رو میدم بحث دیگه پیش میکشید و این نشان از ناحق بودن ادعای شماست.
جواب شما داده شده و بحث رود با آب لوله کشی شده رو باز کردم. حالا اگر باز سوالی داری بفرمایید.
اینکه حسین ابن علی چکار کرده و برای چی در جنگ شرکت کرده ربطی به ماجرای قطع کردن اب نداره. بنابراین مغالطه نکن و شاخه به شاخه نپر.
یکی دیگه از اراجیف ناب یادم اومد:
داستان حُسَینِ تَشنه لب و بچهش علی اصخرو زیاد واسه ما تعریف میکردن البته با کلی سوز و گداز که هرجوری شده بلخره زورشونو بزنن تا نخش گاز اشکاورو واسه ما بازی کنن بلکه بغضی ایجاد شود و چن قطرهای اشک نیز جاری شود.
گذشته از اینکه کاروان حسین اصن تشنگی نکشیدنو خود ایشون قبل از واقعه عاشورا رف با مشک آب حسابی نوره هم به تن و بدنش کشید(!)، یه سوتی مسخرهشون حین روضهخونیا حکایت تشنگی طفل معصوم علی اصخر بود که حسین ورداش بردش خدمت سپاهیان دشمناش بهشون گف به لاقل به این طفل رحم کنید داره از تشنگی تلف میشه... که میگن یارو تیرکمون کشید صاف خورد تو گردن این بچه شیش ماهه بغل باباش!!!
اولن که کودوم نوزاد شیرخوار شیش ماههای آب میخوره؟
دومن بچه شیش ماهه هنو سرش چسبیده به تنش، گردنش کجا بود که تیرکمون بخوره بهش؟
سومن کودوم پدر عاقلی طفل شیش ماههشو ورمیداره میبره نزد سپاه دشمنش که ازشون ترحم بخره؟
چارمن قهرمان تیراندازی المپیکم امروزم بعید میدونم بتونه در چنین شرایطی (فاصله دور ـ بچه بغل باباش و...) تا این حد دقیق بزنه به هدف!
یادمه میگفتن خدا انسانو با گِل خلق کرد... ولی روح خودشو دمید توش که شد این شکلی!
اگه روح خدا گِل رو کرده گوشت؛ پس خدا قطعن روحشو در حیوونا هم دمیده! چون ساختار بدن انسان و حیوانات از لحاظ زیستی عین همدیگهس با یه سری تفاوتای جزئی که به مرور زمان بواسطهی فرگشت شکل گرف...
چیزی که بهش علم نداری رو مسخره نکن…دقیقا رفتارت مثل اون آدمای بود که به دانشمندی که میگفت زمین گرد هستش میخندیدند و الی آخر…باید بررسی کنی منظور از گل چیه…چون تا اطلعاتی که من دارم منطقی هستش…بدن انسان آب داره گل هم آب داره…مواد معدنی و آلی داره خب گل هم داره…کاملا مشترک هستند و از این دید باید نگاه کرد…
گه هم اب داره بدن تو هم اب داره گه هم مواد الی داره بدن تو هم مواد الی داره از این زاویه چطوره؟ (inlove)
خب داشته باشه که چی؟؟/یه جور میگی انگار مدفوع از آسمان میاد…خب از داخل بدن ات میاد…چه ربطی به قضیه داشت؟؟؟خواستی بگی منم بلدم؟؟؟آفرین بابا تو هم خوبی (clap) (clap) (clap)
یادمه میگفتن خدا انسانو با گِل خلق کرد... ولی روح خودشو دمید توش که شد این شکلی!
اگه روح خدا گِل رو کرده گوشت؛ پس خدا قطعن روحشو در حیوونا هم دمیده! چون ساختار بدن انسان و حیوانات از لحاظ زیستی عین همدیگهس با یه سری تفاوتای جزئی که به مرور زمان بواسطهی فرگشت شکل گرف...
چیزی که بهش علم نداری رو مسخره نکن…دقیقا رفتارت مثل اون آدمای بود که به دانشمندی که میگفت زمین گرد هستش میخندیدند و الی آخر…باید بررسی کنی منظور از گل چیه…چون تا اطلعاتی که من دارم منطقی هستش…بدن انسان آب داره گل هم آب داره…مواد معدنی و آلی داره خب گل هم داره…کاملا مشترک هستند و از این دید باید نگاه کرد…
گه هم اب داره بدن تو هم اب داره گه هم مواد الی داره بدن تو هم مواد الی داره از این زاویه چطوره؟ (inlove)
خب داشته باشه که چی؟؟/یه جور میگی انگار مدفوع از آسمان میاد…خب از داخل بدن ات میاد…چه ربطی به قضیه داشت؟؟؟خواستی بگی منم بلدم؟؟؟آفرین بابا تو هم خوبی (clap) (clap) (clap)
حضرتعالی میفرماین چون گل اب و مواد معدنی داره و بدن ماهم مواد معدنی داره پس منظور از گل بدن ماست و مواد تشکیل دهنده ی ان خب حق باشماست این ایده به قدری مضحک بود که جواب دادن بشه مسخره به نظر میرسید
اولا از اسکلت عزیز بابت تاپیک جالبش تشکر میکنم و دوم میخوام مثل بعضی دوستان که که خاطراتی رو تعریف کردن خاطره ای رو تعریف کنم...تقریبا سه سال پیش اولای شروع سال دوم دبیرستان،وقتی که یه سید اولاد پیامبر افتخار داد و اومد مدرسه ما و با عشقم همکلاس شد،حدودا ده دوازده روز بعد فهمیدم اغا تو کلاس سر به سر عشقم میذاره...اقا جاتون خالی!تا اون موقع سید نزده بودم!خیلی حال داد!اینقدر زدمش تا صدای بزغاله های کوهپایه های هیمالیا رو بده!بعد این که جفتمون رو بردن دفتر،مدیر بهم گفت:مهدی خجالت نمیکشی سید اولاد پیامبر رو زدی؟گفتم برام مهم نیست این تخم سگ تخم کدوم گور به گور شدس،یه بار دیگه سر به سر فلانی بذاره وسط همین مدرسه میکشمش!...اولین باری نبود که به خاطرش تو دفتر بودم،اولین باری هم نبود که به خاطر عصبانیت تو دفتر همچین حرفایی میزدم...ولی اون دفعه انصافا باس قیافه مدیرمون رو میدیدین!بدون حرفی زنگ زد پدر اق سید بیاد اون اسگلم فک میکرد قراره حالمو بگیره!(ننه بابای مارو که میدونستن سر قبرم هم نمیان،چه برسه به مدرسه ام!پس زنگ نزدن)...عاغا خیلی با پدرش حال کردم!ماجرا رو که فهمید یه چکی زد زیر گوش بچه اش که هنوزم وقتی یادش میفتم دلم خنک میشه!بهش گفت ابروی جدت رو بردی الاغ!بعد رو به من گفت:پسرم اگه این الاغ دوباره همچین غلطی کرد حق داری بکشیش!من اجازشو میدم!...قیافه سید و مدیر و معاونا واقعا دیدنی بود!دیگه بعد از اون هیچوقت جرات نکرد دست از پا خطا کنه! ^_^
اولا از اسکلت عزیز بابت تاپیک جالبش تشکر میکنم و دوم میخوام مثل بعضی دوستان که که خاطراتی رو تعریف کردن خاطره ای رو تعریف کنم...تقریبا سه سال پیش اولای شروع سال دوم دبیرستان،وقتی که یه سید اولاد پیامبر افتخار داد و اومد مدرسه ما و با عشقم همکلاس شد،حدودا ده دوازده روز بعد فهمیدم اغا تو کلاس سر به سر عشقم میذاره...اقا جاتون خالی!تا اون موقع سید نزده بودم!خیلی حال داد!اینقدر زدمش تا صدای بزغاله های کوهپایه های هیمالیا رو بده!بعد این که جفتمون رو بردن دفتر،مدیر بهم گفت:مهدی خجالت نمیکشی سید اولاد پیامبر رو زدی؟گفتم برام مهم نیست این تخم سگ تخم کدوم گور به گور شدس،یه بار دیگه سر به سر فلانی بذاره وسط همین مدرسه میکشمش!...اولین باری نبود که به خاطرش تو دفتر بودم،اولین باری هم نبود که به خاطر عصبانیت تو دفتر همچین حرفایی میزدم...ولی اون دفعه انصافا باس قیافه مدیرمون رو میدیدین!بدون حرفی زنگ زد پدر اق سید بیاد اون اسگلم فک میکرد قراره حالمو بگیره!(ننه بابای مارو که میدونستن سر قبرم هم نمیان،چه برسه به مدرسه ام!پس زنگ نزدن)...عاغا خیلی با پدرش حال کردم!ماجرا رو که فهمید یه چکی زد زیر گوش بچه اش که هنوزم وقتی یادش میفتم دلم خنک میشه!بهش گفت ابروی جدت رو بردی الاغ!بعد رو به من گفت:پسرم اگه این الاغ دوباره همچین غلطی کرد حق داری بکشیش!من اجازشو میدم!...قیافه سید و مدیر و معاونا واقعا دیدنی بود!دیگه بعد از اون هیچوقت جرات نکرد دست از پا خطا کنه! ^_^
? یعنی پسره اینقدر اوسکول بوده نمیدونسته پدرش بفهمه اینجوری میشه؟؟؟!! (dash)
نمیدونم!خودمم فک نمیکردم اینجوری بشه!فک میکردم طرف بچه شو بگیره و ماجرا رو ماستمالی کنه!ولی ادم خوبی بود!