ازدواجی که منو به اتیش کشید

1402/02/11

اول از همه سلام کنم به مخاطبانم که خاطرات منو دنبال میکنن.من تقریبا سه ماهه انلاین نشده بودم بخاطر همین ادامه خاطراتم که سرنوشت واقعی منه رو نتونستم به اشتراک بزارم.
و به اون دسته عزیزانی که تازه و به صورت اتفاقی این خاطره رو میخونن بگم به پروفایلم برین و از اولین خاطرم بخونین تا متوجه بشین داستان از چه قراره.

من و هادی اتفاقات خوب و بد زیادی رو پشت سر گذاشتیم.
سکس کردیم.دعوا کردیم.خیانت کردیم و… اما باز هم نتونستیم بی خیال هم بشیم.
تا جایی که هادی ۳ مرتبه اومد خاستگاری من، و هر بار با برخورد تند پدرم مواجه شد.
یسری هم دم در خونه جلو بابام گرفت و گفت تینا حق منه چرا با من مخالفت میکنی؟
پول دارم.خونه دارم.ماشین دارم.تینا رو دوست دارم اونم منو دوست داره.ظاهرم موجهه.چه ایرادی در من میبینی.؟
پدر:
تو سنت خیلی بیشتراز تینا هستش
تینا هنوز بچس و عقلش نمیرسه چی درسته چی اشتباه
من صلاحشو بهتر میدونم.

صحبتشون تا جایی پیش رفت که بابام محکم خوابوند تو صورت هادی.
اما هادی فقط نگاش کرد و رفت.
من گریه میکردم و با جیغ و داد گفتم این چه کاری بود کردی.
من دوسش دارم.بچه نیستم.فقط چون پسر داداشتو نمیخوام شدم بچه😭

پدرم گیر داده بود تو باید با پرویز پسر عموت ازدواج کنی.
و تمام دلایلی که برای رد کردن هادی میاورد بهونه بود.
و منم به این ازدواج تن نداده بودم.

یک شب عموم قرار گذاشت بیاد خاستگاری از من.
مادرم گیر داده بود که حرفی نزنم و فقط بگم چشم.
منم تنها فکری که به سرم زد این بود که به پرویز همه چیو بگم.

شب شد و عموم اینا اومدن.عمو و زن عمو همش داشتن قربون صدقه من میرفتن که به به عروس گلم فلان و بلان.
زن عموم گفت عروس خوشگلم بیا پیش من بشین.

باور کنین اون لحظه ها مرگم بود.
همه صحبتاشون کردن انگار من ادم نبودم.
فقط اخر سر گفتن منو پرویز بریم اتاق و دو نفری حرف بزنیم.
وارد اتاق شدیم.هم ترس داشتم هم راهی جز این کار نداشتم.به پرویز نگاه کردم گفتم میخوام یه واقعیت بهت بگم.
پرویز تو پسر خوبی هستی قبول.
تحصیل کرده ای قبول.
خارج نشینی قبول.
ولی من یکی دیگرو دوست دارم و تمام قلبم مال اونه.
 من هرچی به پدرم گفتم قبول نمیکنه چون تو وجود داری.دیدی حتی پدر و مادر خودتم نظر من براشون مهم نیست.
پرویز تو بهتراز من میتونی پیدا کنی و بیا مردونگی کن و به خانوادت بگو منو نمیخوای.نه من با تو و نه تو با من خوشبخت نمیشیم.

پرویز:
تینا جان من عاشق توام.و همیشه دوست داشتم.
میدونم تو هم عاشقم میشی
بهم اعتماد کن.من واقعا تورو میخوام.و نمیتونم به خانواده الکی بگم که نمیخوامت.

تینا: اگه واقعا منو دوست داری به نظرم احترام بزار.
پرویز: من دوست دارم و دوست داشتنمو جور دیگه ثابت میکنم

بدنم یخ کرده بود.حالم داشت بد میشد.
هیچ راه دیگه ای نداشتم جز اینکه خصوصی ترین کاری که کردمم بگم تا پرویز از من بدش بیاد.

خیلی سخت بود قلبم رو هزار میزد ولی راهی نداشتم.
کلی این پا اون پا کردم ولی بلاخره گفتم.

تینا: پرویز من دختر‌ نیستم😓😓😓
من بارها و بارها با کسی که دوسش دارم رابطه جنسی داشتم.
و بدرد تو نمیخورم.

اینارو با استرس و ترس میگفتم و خیلیییی سخت بود گفتنش.

پرویز مات و مبهوت نگام میکرد‌و گفت دروغ میگی که من بیخیالت بشم.

تینا: به جان پدر و مادرم دروغ نمیگم.من بارها و بارها رابطه داشتم.چون دوسش دارم.

بدرد زندگی با تو نمیخورم.و اگه عمو اینا بفهمن قطعا مانع  میشن.پس لطفا نزار‌کار به اونجا برسه.

پرویز که از چهرش مشخص بود حالش بد شده ولی خیلی زود خودشو جمو جور کرد و بلند شد تو صورتم نگاه کرد گفت من بازم میخوامت.هرچی بوده مال قبل بوده با من ازدواج میکنی و فقط برای منی.

اینو گفت از اتاق رفت بیرون.جلو در ایستاد برگشت به من نگاه کرد و گفت بیا عزیزم.

از این اصرارش حالم داشت بهم میخورد.
وقتی رفتم بیرون همه ایستادن و دست میزدن و خوشحال بودن.
حتی نپرسیدن نظرمون چیه.😭

وقتی نشستیم صحبتاشونو کردن.
پرویز دو روز دیگه میخواست برگرده دبی.
و ما هم قرار شد هفته بعدش بریم دبی.
خرید کنیم و…
و برگردیم اماده بشیم برای مراسم عقد و عروسی.
قرار‌بود عقد و عروسی تو یک شب برگزار بشه.
و منم با پرویز برم دبی زندگی کنم😭😭😭
عمو اینا اخر شب رفتن خونشون.
به هادی زنگ زدم و با گریه همه چیو بهش گفتم.
اون بهم گفت یبار دیگه میام در خونتون اگه بابات از خر شیطون اومد پایین که خب وگرنه میدزدمت.

اینو که بهم گفت خیالم راحت شد.حاضر بودم باهاش فرار کنم.چه خوب بود که منو بدزده😊

اون شب به هر مکافاتی بود صبح شد.
رفتم خونه پیش هادی.
کثافتو هر وقت میدیدم ناخداگاه خیس میشدم.
با اینکه حالم خیلی بد بود ولی بازم دلم میخواست زیرش بخوابم.
پریدم بغلش و اول یکم گریه کردم و نازم کشید.
بعد لبمو چسبوندم به لبش.
هادی: من فکر‌کردم حالت بد باشه نخوای سکس کنی

تینا: من در هر حالی باشم سکس با تو رو میخوام.

هادی منو رو مبل خابوند و دراز کشید روم.
کیرش بلند شده بود و از رو لباس گذاشته بود رو کصم.
شروع کرد خوردن لبام و لیسیدن گردن و گوشم.
حسابی خیس کردم.
گفت بلند شو لباست در بیار.
هادی لخت شد و منم کامل لخت شدم.
باز دوباره هادی دراز کشید رو من.
و نیم ساعت فقط رو من نفس کشید و با نفسش دیوانم کرد.
گردن و سینه و لای سینه و شکم و رون و کصم.
اروم اروم میومد پایین و نفس میکشید.
خیلیییی حشری شدم.
دماغش گذاشت لای کصم و نفس میکشید.
من مثل‌مار به خودم میپیچیدم.
صدام در اومد و داد زدم بکن دیگهههههههه.

اروم اروم رفت پایین تا رسید به پاهام.
از سر انگشت پاهام شروع کرد خوردن و لیس زدن.
دونه دونه انگشتامو خورد.
لیس زد و رسید به مچ پام.
بوس های ریز میکرد و رفت بالا با لیس و بوس تا رسید به کصم.
تینا:
هادی خیلی دوست دارم من فقط تورو میخوام.

یه بوس محکم از کصم کرد و با ولع کصمو خورد.
کصم از آب دهن هادی و شهوت خودم خیس خیس بود.
صدای اه و نالم کل خونه پیچیده بود.
زبونش کرد تو کصم و میچرخوند.یه انگشتشم بالای کصم گذاشت و میمالید.
منم سینه هامو محکم فشار میدادم.
هادی دوباره اومد رو من خوابید و سر کیرش رو کصم گذاشته بود اما کامل فرو نمیکرد که این کارش داشت دیوانه ترم میکرد.
در همین حال سینه هامو میخورد و گاز میگرفت.
چنان با ولع خورد و گاز گرفت که سینه هام کبود شد.
هادی از رو من بلند شد.
هادی:
پاشو رو مبل خم شو
من یه پام رو زمین بود یه پام به زانو رو مبل.
خم کرده بودم عقب و هادی پهلومو گفت و کیرشو از پشت کرد تو کصم و تند تند تلمبه میزد و گاهی به کونم سیلی میزد.
من هم تمام تنم عقب جلو میشد با هر ضربه که با کیرش تو کصم میزد.
داشتم عشق میکردم.
خم شد و سینه هام گرفت دستش.
 محکم کیرشو تو کصم میکوبید.
یهو کمرمو صاف کرد و منو محکم چسبوند به خودش، کیرش تو کصم عقب‌جلو میشد که من ارضا شدم.
جوری ارضا شدم که انگار یه پارچ آب ازم خارج شد.
منو بغل کرد گذاشت رو میز چوبی.
پاهامو گرفت دستش.
و کیرش کرد تو کصم.
تند تند میکرد.
هادی: جوری میکنمت که پرویز دیگه هوای زن گرفتن به سرش نزنه.
بعدش منو بلند کرد من پاهام دورش حلقه کردم و کیر هادی تو کصم و دستش زیر کونم بود و بالا پایینم میکرد.
و همینطوری منو برد انداخت رو تخت و به شکم منو خوابند و ژل روان کننده ریخت لای کونم و بدون مقدمه کیرشو فشار داد توش.
یه جیغی کشیدم که فکر‌کنم همسایه ها شنیدن.
و خودشم خوابید روم.
تمام بدنم زیر هادی بود و تند تند کونمو میکرد.لپم بوس میکرد.

من تا چند دقیقه درد داشتم ولی بعدش شد لذت.
اخه دفه اولم نبود که بهش کون میدادم.
دستشو از زیرم رد کرد و گذاشت رو کصم.
و همینطور‌که کونمو میکرد کصمم میمالید، دوباره ارضا شدم.
من دیگه بی حال شده بودم حتی توان اه گفتن نداشتم.
هادی هم سرعت تلمبه زدنش بیشتر کردو تمام ابش با فشار خالی کرد تو کونم.
تو کونم داغ شد و پراز اب که دوباره ارضا شدم.
هر دو بیهوش شدیم.و چند ساعت خوابیدم.

وقتی بیدار شدیم میخواستم برم هادی گفتش تو برای منی و میدزدمت.برنامشو میریزم اماده باش.

منم خوشحال و خندان رفتم خونه.

ادامه دارد…

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-05-01 13:24:41 +0330 +0330

پرویز و پونه 😂

2 ❤️

2023-05-01 13:27:48 +0330 +0330
0 ❤️

2023-05-01 13:28:58 +0330 +0330

↩ Tina78
پرویزم فقط میخواست بکنتت ، مغزش از کار افتاده

1 ❤️

2023-05-01 13:30:09 +0330 +0330

↩ Matin.SS.1997
واقعینش همینه.
اون فقط دنبال ظاهر و تن و بدن من بود

1 ❤️

2023-05-01 13:31:15 +0330 +0330

درست ترین اشتباهی که توی دنیا وجود داره همینه
برای رسیدن به عشقت باید هر کاری بکنی
پشیمونی بخاطر تصمیمی که خودت گرفتی خیلی شیرین تر از بدبختی ای هست که دیگران برات رقم بزنن
سعی کنید یه راه بهتر پیدا کنید که بعدا برای هادی مشکلات حقوقی پیش نیاد

1 ❤️

2023-05-01 13:37:17 +0330 +0330
0 ❤️

2023-05-01 13:37:57 +0330 +0330

↩ ALIREZA77sh
😭😭😭

0 ❤️

2023-05-01 13:41:13 +0330 +0330

😥😥

0 ❤️

2023-05-01 13:58:12 +0330 +0330

↩ Tina78
ولی زندگی بالا و پایین زیاد داره،دخترا خوب خودشون و رو عوض می کنن

0 ❤️

2023-05-01 14:00:33 +0330 +0330

↩ Matin.SS.1997
دختر و پسر نداره.
دختر ضعیفتره گاهی ناچار. بعضی پسرها که هیچ وقت مرد نمیشن براتون بد که عوض میشن

1 ❤️

2023-05-01 14:32:42 +0330 +0330

این سری داستانا مقداری تخیل قاطیشونه که ذهنو میبره به طرفه ساختگی بودنشون

1 ❤️

2023-05-01 14:45:05 +0330 +0330

↩ sex69khz
خب طبیعیه گاهی لازمه یه جیزایی رو پر و بال بدی ولی اصل ماجرا تغییر نکنه

0 ❤️

2023-05-01 16:28:58 +0330 +0330

فضاسازی داستانت خوب بود . به حقیقت داشتن یا نداشتن ماجرا کاری ندارم. اما خداییش حال کردم . خوب نوشتی…

1 ❤️

2023-05-01 16:54:06 +0330 +0330

پرویز چه کس مشنگیه که دبی زندگی میکنه و هنوز براش پرده داشتن مهم بوده و جا خورده ، کون پرویزو پاره کن تو قسمت بعد ، کون خودتم که همینجا پاره شد کون هادی هم تو بری پاره میشه
۳تا کون پاره میمونه رو دست نویسنده

1 ❤️

2023-05-01 19:27:34 +0330 +0330
0 ❤️

2023-05-01 22:54:21 +0330 +0330

ناموسا نری سه ماه دیگه بیای هر هفته تاپیک بزار

1 ❤️

2023-05-02 15:30:39 +0330 +0330

↩ Mehdi@1999
😂باشه

0 ❤️

2023-05-02 19:54:13 +0330 +0330

↩ Tina78
افرین دختر خوب😂😂

0 ❤️

2023-05-02 21:16:17 +0330 +0330
1 ❤️

2023-05-04 14:17:49 +0330 +0330

↩ Rezaa4691
داره

1 ❤️

2023-05-13 00:08:42 +0330 +0330

فک کردم نیستی ، خوشالم که بتز برگشتی

1 ❤️

2023-05-14 21:13:16 +0330 +0330

↩ kir_mushaki
مرسی

1 ❤️

2023-05-15 14:56:53 +0330 +0330

↩ Tina78
کاش بازم از اندام سفید ناب سکسیت عکس بزاری

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «