"بله"من مسلمان هستم.

1391/01/24

عهدي كه بين آدم و خداوند برقرار شد و طي آن آدم امانت شعور و مختار بودن را با همه فرصت ها و خطرهايش قبول نمود، در سنگ كعبه عينيت يافته است. از لحاظ معنوي، اين عهد در قرآن آمده است كه اسلام خود توضيح روشني از اين پيمان دروني ما بين خدا و انسان است. در آيه “آيا من پروردگار شما نيستم” (سوره اعراف آيه ۱۷۲) خداونداين پيمان را حتي قبل از شروع دوران تاريخ و پيدايش زمين مطرح مي كند و آدم با پاسخ “بله، ما گواهي مي دهيم” اين دعوت را بر عهده گرفت و قبول نمود كه امانت “بنده خداوند بودن” را متحملشود. در اين “آري” راز و اهميت خاص وجود انسان و همين طور زندگي اين موجود به عنوان خليفه خداوند بر زمين نهفته شده است.
قرآن داراي پيامي ست كه با آن مي توان اين پيمان را پاس داشتو واقعيت وجود انساني طي آن تكميل مي شود. بنابراين قرآن واقعيت بنيادين اسلام است. جهاني ست كه مسلمان در آن زندگي مي كند، با آن زاده مي شود، چه اولين جمله اي كه در گوش كودك مسلمان تازه به دنيا آمده خوانده مي شود همان شهادت است كه درقرآن آمده است. در دوران طفوليت، بخش هاي معيني از آن را ياد مي گيرد و در بدو تكلم شروع به تكرار اصطلاحات رايجش مي كند. سوره هايي از آن را در نماز روزانه اش تكرارمي كند. با خواندن سورههايي از آن ازدواج مي كند و وقتي مي ميرد برايش قرآن مي خوانند. قرآن مانند پارچه اي ست كه زندگييك فرد مسلمان از آن به وجود آمده است، جملاتش رشته هايي هستند كه روح مسلمان از آن بافتهشده است.
قرآن براي مسلمان وحي ست از جانب خدا و كتابي ست كه در آن پيام خدا نهفته است. كلام خداوند است كه فرشته مقرب، جبرئيل بر پيامبر آشكار ساخت. پيامبر، محملي ست كه خداوند وي را براي وحي كلامش و كتابش كه روح و كلماتي مقدس دارند،برگزيد. نه تنها مفهوم و معاني از جانب خداست بلكه شكل و قالب هم كه لازمه وحي هستند نيز الهي است.
بر اساس منابع سنتي، كه تنها همان منابع در پرسيدن اين سئوالها اهميت دارند، قرآن وقتي بر پيامبر نازل شد كه اغلب بخش از اوقات خويش را در غار حراء و نزديك مكه به سر مي برد. ناگهان ، سريره قابل انساني، با فرشته مقرب جبرئيل پاره پاره گشت. نقش جبرئيل در دين اسلام دربسياري از موارد شبيه به نقش روحالقدس در دين مسيحيت است. جبرئيل به پيامبر گفت: “بخوان” و با اين كلام نزول پيام الهي آغاز گشت.
به دليل اُمي بودن پيامبر (ص) ، بهدستور جبرئيل كه گفت (بخوان) پاسخ داد خواندن نمي دانم، اما خود پيام الهي، قدرت (خواندن) كتاب خدا را به ايشان داد و از اين رو پذيرنده انساني پيامي كه آن را به بشريتشناسانده گشت.قبول اين واقعيت ديني، به مانند ديگر وقايع مشابه در سنت هاي ديگر، براي منطق بشريدشوار مي نمايد.
اين امر نه به دليلي اين است كه حقيقتي غير منطقي ست، بل به دليل اين است كه عقل استدلالي ما ازتجربه محسوس روزانه مان تغذيه مي شود و پديده اي فراتر از محدوده آن تجربه، تعجب برانگيز است. مي پرسند چگونه ممكن استپيامبر اُمي باشد اما بتواند بخواند. چگونه ممكن است ايشان سواد نداشته باشد و در عين حال قرآني را بر زبان بياورد كه در زبان عربي زيباترين اثر ادبي ست، كتابي كه بلاغتش خود بزرگترين معجزه در اسلام است.
بسيري از نويسندگان غربي در مورد اين سئوال اساسي مي نويسند، بااين فرض كه قرآن كلام خدا نيستو از ملكوت خداوند وحي نشده است، شروع مي كنند. اين فرضيه عموماً در لفافه به اصطلاح “واقع بيني” و"عملي نگري" نهان شده است.
بنابراين بايد توضيح داده شود. اگر قرآن كلام خدا نباشد، به نظر آنان بايد اثر پيامبر باشد و بنابراين ايشان بايد شاعري بسيار توانا بوده باشد و نمي توانسته فردي بي سواد باشد. ايشان بايد قطعاتياز جامعه يهويديان مدينه يا از راهبههاي مسيحي در سوريه يادگرفته و اين قطعات را در كنار هم گذاشته تاكتاب پديد آيد و اين كتاب در نظر اينمنتقدين كپي ضعيفي از ديگر كتب مقدس مانند تورات و يا انجيل است.
چنين نظري براي كسي كه وحي را اصلا قبول ندارد، مي تواند قابل دفاع باشد. اما شگفت آنجاست كه چنين نظراتي را از نويسندگاني مي شنويم كه اغلب دين مسيحيت و يهود را جزء حقايق وحياني مي دانند.
كافي ست تا مقايسه اي ميان اسلامو به عنوان مثال مسيحيت به عمل آوريم تا متوجه شويم كه چرا بايد پيامبر (ص) اُمي باشد و چرا كسي كه دين را به صورت ماوراء الطبيعي و عقلي درك مي كند يا بايدتمام ادياني را كه مانند دين خويش است بپذيرد و يا خود را به دست تناقض گويي هاي عقلي و يا دوروييهاي معنوي بسپارد.
البته مي توان مقايسه اي ميان مسلمان و مسيحيت به عمل آورد. بدين ترتيب كه حضرت محمد (ص) رابا حضرت مسيح (ع)، قرآن را با عهدجديد، جبرئيل را با روح القدس، زبان عربي را با زبان آرامي، همان زباني كه مسيح با آن تكلم مي كرد و … مقايسه كرد. به اين ترتيب كتاب مقدس يك مذهب با مذهب ديگر، شخصيت اصلي يك دين با دين ديگر و … مقايسه شود. اين گونه مقايسه معنا محور است و شناخت مفيدي از ساختار دو دين بر ما حاصل مي كند. اما براي فهم اينكه قرآن در نظر مسلمان ها چگونه است و چرا پيامبر (ص) بايد بر اساس عقيده اسلامي درس ناخوانده بوده باشد، بايد از ديدگاه ديگري به اين مقايسه توجه كنيم.
كلمه خدا در اسلام همان قرآن است،مريم عذرا در مسيحيت حامل اين پيامالهي ست. در اسلام حامل اين پيام روح پيامبر (ص) است. پيامبر (ص) بايد اُمي مي بود، درست به همان علت كه مريم عذرا بايد باكره مي بود. كلام الهي تنها بايد بر لوح پاك و دست نخورده بشري نگاشته شود. اگر اين كلام به صورت جسم باشد، خلوص آن در بكارت مادري كه اين كلام از او تولد مي يابد، متجلي مي شود. و اگر به صورت كتاب باشد، نماد اين خلوص سرشت اُمي شخصي ست كه براي ابلاغ اين كلام از ميان مردم برگزيده شده است. با هيچ منطقي نمي توان سرشت اُمي پيامبر را انكار نمود و در عين حال از بكارت مريم عذرا دفاع كرد. هر دو نمادي از جنبه ژرف اين رازوحي اند و اگر اين فهميده شود،
نمي توان يكي از اين دو نماد را پذيرفت و ديگري را رد كرد.سرشت اُمي پيامبر (ص) نشان مي دهد كه چگونه پذيرندگي انساني در برابر الهيت حالتي كاملا منفعل دارد. اگر اين خلوص و بكارت روح موجود نمي بود، كلام الهي با دانش محض بشري آلوده مي شد و در حالت خلوص بكر و دست نخورده اش به آدميان نمي رسيد. پيامبر (ص) در برابر وحي كه از خداوند دريافت مي كرد، كاملا منفعل بود. ايشان به وحي هيچ چيزي نيفزود، ايشان كتابي ننوشت اما كتاب مقدس را به بشريت عرضه نمود.
اگر بخواهيم فراتر از اين مقايسه برويم، مي توانيم به اين واقعيت اشاره كنيم كه قرآن، كلام خدا، با مسيح (ع) در مسيحيت و صورت اين كتاب كه به مثابه محتواي آن به فرمان ملكوت تنظيم شده است، باپيكر مسيح تطبيق يافته است.
قالب قرآن زبان عربي ست كه به لحاظ ديني به همان اندازه از قرآن جدايي ناپذير است كه جسم مسيح از خودش. زبان عربي زبان مقدس اسلام است و تنها زبان علمي و فرهنگيآن نيست، زيرا در اين عرصه زبان فارسي در ممالك شرقي اسلام از ايران تا چين، نقش حياتي داشته است. زبان عربي زبان مقدسي است به اين معنا كه جزء لاينفك وحي
قرآني ست و اصوات و بياناتش در اعمال عبادي اسلام نقش دارند.
بديهي ست كه اسلام تنها براي اعراب نيامده است و مسلمان مومنلازم نيست كه زبان عربي را كاملا بشناسد. بسياري از اولياء بزرگ مسلمانان به سختي قادر به خواندن ويا تكلم عربي بوده اند. وليآياتي از قرآن كه در نمازها و اعمالعبادي خوانده مي شود بايد به زبان مقدس عربي باشند، زيرا تنها با اين زبان است كه مي توان به محتوا رخنه كرد. به همين دليل است كه گرچه لازم نيست كه براي مسلمان شدن، عربي فصيح بدانيم، اما بايد حداقل آيات قرآني را كه نقش حياتي در اعمال عبادي مان دارند، آموخته باشيم. در ضمن به همين دليل، قرآن را نمي توان به علت مقاصد عبادي به ديگر زبان ها ترجمه كرد و به همين دليل است كه مسلمانان غير عرب هميشهسعي به تدريس و تحصيل زبان عربي داشته اند. البته نه زبان محاوره اي عربي كه بدان مي توان در موردامور روزمره تكلم كرد، بلكه آن زبان عربي قرآني كه بخشي از آموزش و پرورش مذهبي در سراسر جهان اسلام است و مسلمانان را در خواندن و فهم كتابخدا كمك مي كنند.
براي غربي ها مشكل است كه معناي زبان مقدس و همين طور عملكرد آن در اجراي اعمال مذهبي را درك كنند. به دليل اينكه در زبان مسيحي، زبان مقدس وجود ندارد و به همين دليل بسياري از مسلمانان متجدد قادر به فهم اين مهم نيستند، چه مسلمانان غير عربي هستند كه سعي دارند زبان هاي اسلامي ديگر را جايگزين زبان عربي كنند. اين گروه اخير از اين واقعيت بهره مي برند كه خداوند زبان عربي را به عنوان زبان وحي انتخاب نمود، نه فقط براي اعراب، بلكه براي بخش اعظمي از انسان هاو نقش مقدس زبان عربي در اسلام رابا نقش فرعي اين زبان در گونه هايرايج ملي گرايي قومي و زباني به غلط يكي مي گيرند.
براي فهم نقش زبان عربي در اسلامبايد نگاهي مختصر به ديگر سنت هاي ديني بزرگ جهان كنيم. بلافاصله ديده مي شود كه دو گونه سنت وجود دارد: يكي سنتي ست كه مربوط به پرچم دار آن سنت مي شود و بنابراين به آن “نزول الهي”، تجسم الهي و يا در زبان هندي"آواتارا" گفته مي شود كه خود “كلام الهي” است. در اين سنت ها زبان مقدس وجود ندارد به دليل اينكه بدن و يا شكل ظاهري بنيانگذار خود صورت خارجي كلام خداست. براي مثال، در مسيحيت، مسيح خود كلام خداست و ربطي به آن ندارد كه مراسم عشاء رباني به زبان يوناني يا لاتين به جا آورده شود يا به زبان عربي يا فارسي. زبان لاتين در كليساي كاتوليك جزء مراسم عبادي بوده و نه زبان مقدس آن.
يا اگر بخواهيم شرايط را در خارج از سنت هاي ابراهيمي در نظر بگيريم،در آيين بودا،‌خود شخص بودا"آواتارا" و يا “تجسم” است. متون ابتدايي مذهب بودايي ،‌ابتدا به زبانسانسكريت بود. بعدها به زبان هايبالي، تاميل، تبتي، چيني، ژاپني و ديگر زبان ها ترجمه شد. فردي مي تواند بودايي شايسته اي باشد، اما زبان سانسكريت نداند و يا متون ادبي را براي مثال به زبان ژاپني بخواند. در انيجا هم قالب “كلام” زبان نيست، زيرا “كلام” نه يك كتاب بلكه يك شخص است. قالب همان جنبه خارجي شخص بوداست و مي دانيم كه در دين بودائيسم و مسيحيت در ديگر جوانب با هم تفاوت دارند ، سنت هاي ديگري هم هستند كه در آنها پرچمدار دين، خودپيام ملكوت،‌ يعني كلام خدا، نيست، بلكه پيام آور (كلام) است. در واقع اسلام تمام وحي ها را تحت اين جنبه در نظر مي گيرد، به طوريكه پرچم دار يك دين را رسول خطابمي كند، كه در معناي تحت الفظي يعني كسي كه رسالت يا پيامي را از طرف خدا مي آورد. از آنجا كه در اين
دين ها، پرچم دار دين خود كلام خدا نيست و صورت ظاهري اش مستقيماً صورت كلمه نيست، بايدزبان مقدسي وجود داشته باشد كه پيوندي ناگسستني با محتواي پيام دارد و بنابر مشيت الهي به عنوان محمل بيان آن انتخاب شده است. اصوات و كلمات اين زبان مقدس، جزءي از وحي اند و در اين اديان همان نقش جسم مسيح در مسيحيت را دارند.
اگر بخواهيم دوباره مثالهايي ذكر كنيم، مي توان از يهوديت و اسلام و در فضايي متفاوت از هندوئيسم نام برد. موسي (ع) پيامبري بود كه پيامي را از عالم ملكوت آورد. اينپيام به زبان مقدس عبري بود. يك يهودي ارتدوكسي مي تواند فلسفه و الهيات يهود را به زبان عربي بنويسد، همان طور كه موسي ابن ميمون اين كار را كرد، ولي نمي تواند در انجام مناسك عبادي خود و نيزبراي خواندن تورات در اعمال عبادي خود، از زباني غير از زبان عبري استفادهكند. وي
مي تواند از زباني ديگر مانند زبان يوناني، همانگونه كه فيلو انجام داد،به تحليل فلسفي يا ريشه شناسي لغت هاي تورات بپردازد، ولي نمي تواند در “محضر الهي” كتاب خدا شركت كند به جز از طريق زبان مقدس يهوديت. در هندوئيسم
مي توان كتاب ودا را بارها به زبان بنگالي خواند، اما باز در مناسك مذهبي، برهمن ها بايد ودا را به زبان سانسكريت بخوانند. سانسكريت زبان مقدس هندوئيسم است، اما بودائيسم كه در آغاز از اين زبان استفاده مي كرد، به همان طريق متكي به اين زبان نيست. اين با لحاظ همه تفاوتهاي لازم، در مورد مسيحيت در برابر زبان عبري يا آرامي نيز صدق مي كند. در پرتو اين تحليل شايد آسان تر بتوان نقش زبان عربي در اسلام را درك كرد. يك ايراني مي توانسته است يك فيلسوف يا دانشمند مسلمان واقعي باشد و به زبان فارسي بنويسد كه اغلب هم چنين بوده است،‌ يا مي توانسته است شعر عرفاني به زبان فارسي بسرايد تا حدي كه شعر عارفانه در زبان فارسي غني تر است تا در زبان عربي. يك فرد تُرك مي توانسته بر ميليون ها مسلمان به عنوان سلطان حكومت كند، اما نتواند به زبان عربي تكلم كند، كما اين كه چندين قرن اين گونه بوده است. يك فرد مسلمان شبه قاره هند مي توانسته به زبان فارسي، بيشتر از خود ايراني ها،‌در مورد فقه اسلامي بنويسد، از آنجا كه زبان عرب فقط بخشي از دنياي اسلام است، همه اين موارد، مواردي حقيقي و در واقع كاملا طبيعي اند. اما نه فرد پارسي زبان و نه تُرك و نه مسلمان هندي زبان اگر به زباني غيراز زبان عربي در نماز روزانه استفاده كند،‌نمي تواند از بركت قرآن سهمي ببرد و اعمال عبادي خويش را انجام دهد.
تآثير نمازهاي شرعي، ادعيه، اذكار و غيره ، نه فقط در محتواي آن، بلكه در همان اصوات و طنين هاي زبان مقدس درج شده است. دين، فلسفه يا الهيا نيست كه فقط به مرتبه ذهني افراد بپردازد، دين روشي براي منسجم ساختن تمام وجود ما، اعم از فرم فيزيكي و رواني آن است. زبان مقدس درست به مثابه وسيله اي مطابق با مشيت الهي است كه با آن آدمي مي تواند نه فقط به حقايق دين بيانديشد، كه اين فقط مختص افرادي با يك نوع ذهنيت خاص است، بلكه از آن طريق مي تواند با تمام وجود در “اصل الهي” سهيم شود. اين حقيقتي جهاني ست، به خصوص در مورد قرآن كه عبارات و آيات آن راهنمايي براي زندگي مسلمانان است و تكرار مستمر آن، حفاظي آسماني براي آدمي در برابر سختي هاي زندگي فراهم مي آورد. بسياري از انسان ها به خصوص غير مسلمين، وقتي كه قرآن را براي اولين بار مي خوانند، ازچيزي كه در ديدگاه بشري نوعي ناسازگاري به نظر ميرسد،‌ تعجب مي كنند. اين كتاب، نه يك متن كاملا عرفاني و نه يك كتاب راهنماي منطق ارسطويي است. هر چند كه هم عرفان در آن آمده و هم منطق. فقط شعر نيست، گرچه قوي ترين نوع شعر را در بر دارد. در متن قرآن مي بينيم كه زبان بشري در اثر نيروي كلام الهي در نورديده شده است. گويي زبان بشري هزار تكه شده است به مانندموجي كه در برخورد با صخره هاي دريا هزار قطره مي شود. در همين تا ثير خرد كننده اي كه بر زبان قرآن بر جاي مانده است، قدرت خاستگاه الهي قرآن را احساس مي كنيم. در قرآن به وضوح مي بينيم كه زبان بشري با همه ضعف هاي ذاتي اش، ناگهان به وسيله اي براي كلام الهي مبدل مي شود و ناتواني اش را در برابر نيرويي بي نهايت بزرگ تر از آن كه در خيال بشر بگنجد، مشاهده مي كنيم.
قرآن به مانند ديگر متون مقدس، نبايد با نوشته هاي آدمي مقايسه شود، زيرا قرآن دقيقاً پيام الهي در قالب زبان
بشري ست. اين واقعيت در مورد كتاب مقدس هم صادق است، و بايد در ذهن داشت كه كتاب مقدس نه فقط انجيل بلكه عهد عتيق و كتاب مكاشفات يوحنا نيز هست. ممكن است در قرآن به چيزي بر بخوريم كه بي ربط به نظر برسد، در حاليكه اين متن مقدس نيست كه بي انسجام است، بلكه اين انسان است كه بي انسجام مي نمايد و بايد بكوشد تا خود را با محور اصلي اش متحد سازد تا معني كلام الهي بر وي روشن شود و پيام دروني اش بر وي مكشوف گردد.
مشكلي كه در خواندن قرآن و سعيبر فهم معني آن وجود دارد، قياس ناپذيري بين پيام الهي و محمل بشري ست. بين آنچه كه خداوند فرموده است و آن چيزي كه آدمي در قالب زباني خاص ، قادر به استماع آن است. زباني كه هر چند مقدس وليزبان اكثر انسان هاست. اما به اين دليل مقدس است كه خداوند آن را به عنوان وسيله ارتباطي خويش برگزيد، و او هميشه با زباني"سخن" مي گويد كه ازلي ست و ژرف ترين حقايق را در قالب ملموس ترين اصطلاحات به بيان مي آورد. اين فقط بعدهاست كه زبان مقدس بُعدهاي انتزاعي و فلسفي ايجاد مي كند. زبان مقدس ژرف است و معمولا از لحاظ سطح و فرم رشد نكرده است و نمونه اش را مي توان در قرآن عربي ديد. هر كلمه شامل دنيايي از معاني ست و هيچ گاه توضيحي كاملا"عرضي" و آموزشي درباره محتوا ندارد.
با اين حال، قرآن شامل انواع مختلفي از سوره ها و آيه هاست، كهبرخي آموزشي و برخي توضيحي هستند. البته نه كاملا و برخي حالتشعري دارند و معمولا كوتاه هستند و از بلاغت برخوردارند. قرآن شامل فراواني و در هم تنيدگي زندگي گياهان در جنگل ها و همين طور هندسه، توازن و وضوح قلمرو جامدات بلوري كه در مقابل نور قرار گرفته، توام شده است. كليد هنرهاي اسلامي، در واقع تلفيق گياهان و اشكال جامداتي است كه خود از قالب بيان قرآن، كه اين خصوصيت را به وضوح نمايان مي سازد، الهام گرفته است.برخي آيات وسوره ها به صورت اسليمي ها بسط داده شده اند. اسليمي هايي كهبعدها در عالم مادي در قالب تزئين مساجد كه با آيات قرآن تركيب شده اند، عينيت يافته است. ديگر آيات، انفجارهاي ناگهاني همان انديشه روشن و صريح زباني هستند كه غالباً هندسي تر و متقارن تر است و در سوره هاي اخير كتاب مقدس ديده مي شوند.
حال، قدرت قرآن در آن نيست كه به توضيح وقايع تاريخي يا پديده ها بپردازد، در آن است كه قرآن نماديست كه معني اش هميشه معتبرمي باشد، زيرا به حقيقتي خاص در زبان هاي خاص محدود نمي شود بلكه به حقايقي توجه دارد كه به دليل جاي داشتن آنها در سرشت اشياء ، ابدي هستند. البته قرآن به برخي حقايق ويژه مانند طغيان گروهي از
انسان ها در مقابل خداوندشان و مجازات آنها اشاره مي كند، حقايقي كه در عهد عتيق هم وجود دارند. اما اين گونه حقايق قدرت خود را حفظ مي كنند، زيرا آنها نمادي از واقعياتيهستند كه هميشه حضور دارند. معجزه قرآن در آنست كه داراي زبانيست كه پس از چهارده قرن، همان طور كه در ابتداي ظهورش انجام داد،مي تواند روح انسان ها را به حركت در آورد. صداي قرآن خود باعث حركت مسلمان مي شود و گفته مي شود محك ايمان يك مسلمان اين است كه آيا با صداي اذان و تلاوت قرآن به حركت مي افتد. اين قدرت در ذات قرآن به عنوان نماد و نه واقعيت وجود دارد، به عنوان نمادي از حقيقت كه انسان را در اينجا و اكنونتحت الشعاع قرار داده است.
قرآن در منابع اسلام سنتي سه نام دارد كه ماهيت و ساختار آن را روشنمي كند. كتاب مقدس اسلام ابتدا، القرآن و سپس الفرقان و درنهايت امالكتاب است. اين كتاب، در ابتدا الفرقاناست، يعني نوعي از خواندن كه اسمعام اين كتاب از آن آمده است. قرآن همچنين الفرقان نام دارد كه معني آن نوعي تمايز و فرق گذاري ست. و در نهايت ام الكتاب است كه يعني مادر تمام كتاب ها. در اين سهنام مي توان اهميت ژرف اين كتاب را در اسلام دريافت. قرآن نوعي خواندن است به اين معنا كه ابزاري براي تمركز بر حقيقت است. به خاطر اين كه “خواندن” تمركزي ست كه در آن افكار و انديشه ها به سمت بيان غايتي يكسان معطوف شده است. بدين ترتيب قرآن تركيبي از “ايده ها” و "افك

1354 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2012-04-12 13:39:56 +0430 +0430

قرآن روي مي آورد. و نيز وقتي مسلماني به مسلمان ديگر برمي خورد، چه در هندوكش باشد و چه در كوهستان هاي …، “سلام” را كه برگرفته از قزآن است به كار مي گيرد. تمامي اين كلمات، عبارات و جملات، حامل جادوي الهي هستند كهبا حضور حضرت باري در اين زبان مقدس كه آن را براي وحي كلام خويش برگزيده است،در ارتباط مي باشند. در واقع، نيروي عبارات و جملات قدسي در ديگر سنت هايي كه داراي زبان مقدس هستند نيز وجوددارد و در سنت هاي فاقد زبان قدسي، اين قدرت مشاهده نمي شود، و يا حداقل بدين شكل موجود نيست. در اين اديان فقدان چنين ابزار حمايت كنندهاي، با حضور تمثال ها، نماد نگاري ها و نمادهاي قدسي كه حاوي “جادوي الهي” است جبران مي شود.
در مرحله عملي، دشوارترين جنبه مسيحيت كه درك آن براي مسلمانان بسيار دشوار مي نمايد، اهميت صليب است. به طور كلي، اين كه چرا يك مسيحي در برابر صليب تعظيم مي كند، آن را حمل كرده و در مواقع رنج و محنت صليب مي كشد، براي مسلمان قابل درك نيست. از سويي ديگر مسيحيان هم ، در برابر جنبه جادويي قرآن كه مسلمانان آن را با خود حمل كرده وبراي حمايت شدن، آن را تلاوت مي كنند، با مشكلي مشابه روبرو هستند.
قرآن حاوي بركتي براي مومنان است كه تشريح و تحليل منطقي آنغيرممكن مي نمايد. اما اين حضور الهي و بركت است كه آن را نسل اندر نسل پايدار و جاويدان نگه داشته است. انسان ها آن را با جان ودل تلاوت كرده و به خاطر
مي سپارند. آنان هر روز به شرح و تلاوت قرآن مي پردازند و اوليايي هستند كه تمامي زندگي خود را صرف تلاوت قرآن كرده اند. و اين به بدين دليل است كه حضور الهي در اين متن، غذاي روحي انسان را فراهم مي سازد. خواندن قرآن عملي عبادي است كه خداوند از انسانمي خواهد مكرراً آن را در سفر زمينياش انجام دهد.
در اسلام نوشتن قرآن، مانند كشيدنتمثال در مسيحيت است. قديسان آغاز مسيحيت ، به خصوص آنها كه در كليساي ارتدوكس بودند، تمثال ها رابعد از سالها رياضت و تمارين ذهنيمي كشيدند و در حقيقت تمثال ها از اين نوع هستند، نه تصاوير طبيعي از مسيح و مريم عذرا در دوران رنسانس و دوره هاي اخير، بلكه به نيروي شفابخش و اجابت دعاهاي انسان ها مربوط مي شوند. در اسلام هم نوشتن قرآن امري مقدس است و بسياري از مؤمنان و حتي قديسان نيز دست به خطاطي قرآن مي زدند و وظيفه ديني خود را با نوشتن قرآن انجام دهند.
اگر قرآن را در كليت آن در نظر بگيريم، مانند وجود يا مانند جهان و موجوداتي ست كه در آن حركت مي كنند. قرآن شامل تمام عناصر جهاني ست و به همين دليل دنيايي است كه مسلمان زندگي خويش را ازابتدا تا انتها در آن قرار مي دهد. قرآن كه از كلمات تشكيل شده است، تركيباتش طبيعتاً به نهاد قلم و لوح كه در اسلام مشهور است، منتهي
مي شود. به دليل آن كه يك اثز مكتوب از طريق نگاشتن با قلم بر روي لوح يا كاغذ انجام مي شود، خداوند هم قرآن ابدي را با قلم كه نماد عقل جهاني ست بر لوح محفوظ، نماد قطب اساسي، مادي ومنفعل تبلور جهاني نگاشته است.
بر اساس بسياري از احاديث، خداوند واقعيت باطني همه چيزها را بر لوح محفوظ و قبل از آفرينش انسان نوشت. اين نمادانگاري نقش مهمي در جهان شناسي اسلامي دارد. قلم نماد كلمه، علامت عقل است و لوح، جوهر جهاني ست و از اين منظر مي توان گفت كه " به وسيله كلمه همه چيز خلق شد". پس در معناي مابعدالطبيعه، قرآن نمونه اي از تمام مخلوقات را در بر دارد. الگويي ست كه از طريق آن همه موجودات خلق شدند. به همين دليل است كه در اسلام ميان قرآني كه “مكتوب” است و “مدون” و قرآني كه “وجودي” است و با وجود جهاني “تكويني” تطابق دارد، فرق مي گذارد. اين بدان معنا نيست كه دو نوع مختلف از قرآن وجود دارد، بلكه از لحاظ ماوراءالطبيعه، قرآن هم داراي جنبه معرفتي ست كه با متن آن مرتبط است و هم با ذات دروني آن به عنوان اصل جهان در ارتباط است.
در معناي بيشتر عملي و كم تر ماوراءالطبيعي، قرآن با عالمي كه ما روز به روز در آن زندگي مي كنيم، انطباق دارد. انسان در عالم كثرت زندگي مي كند و قبل از اين كه از لحاظ معنوي متحول شود، سخت به اين كثرت دلبسته شده است. ريشه هاي روحش عميقاً در خاكاين دنيا ريشه دوانده اند. به همين دليل است كه وي اين جهان را دوستدارد و برايش سخت است كه از آن دل ببُرد و به خدا دل ببندد. در هر جامعه تنها تعداد محدودي از انسان هاي واسته به غور و تعمق وجود دارند، اكثريت افراد بشر نيازمند به اشياء و كثرت هستند، زيرا روحشان به هزار ويك راه منشعب شده است واز اين كثزت تغذيه مي شود. اين كثرت است كه انسان در آن مي زيد و چنان دوستش دارد كه محروم شدنش از آن مانند مرگ است. و از لحاظ معنوي، مرگ جز جدا شدن از كثرت و رسيدن به وحدت نيست.
قرآن مانند جهان، در سوره ها و آياتش، در كلمات و روحش كثرت وجود دارد. قرآن از جهاني پر از عقيده ها و عبارات درست شده است. ولي تفاوت بزرگي مابين جهان قرآن و آن جهان وجود دارد و نبوغ خاص قرآن در آن تفاوت است. قرآنمي خواهد روح را در بازي خاص خودش به دست آورد. قرآن شروع به بازي با نفس مي كند،
بازي كه ظاهري كثرت گرايانه و تعدد گرايانه دارد و نفس با آن آشناست. نفس در اولين برخوردش با قرآن، همان تفاوت هايي را كشفمي كند كه از طريق تجربه اش در مورد عالم بدست آورده است. اما قرآن شامل آرامش، توازن و وحدتاست كه تاثيرش درست برعكس تاثير عالم بر روح انسان است. برخي از فرزانگان مسلمان، قرآن را به تور تشبيه كرده اند كه خدا با آن ماهي مي گيرد و اين ماهي روح آدمي ست. انسان نقش ماهي را دارد، ماهي دوست دارد از جايي به جاي ديگر شنا كند و آرام نگيرد. اما انسان در برابرش توري مي نهد كه ماهي درون آن ميرود و از طريق همين رفت و آمد گرفتار مي شود. تور الهي در مقابل انسان ها گذاشته مي شود، و به خاطر سعادتي كه ممكن است آن را نشناسد، اين تور در مقابلش گسترده مي شود. قرآن جهاني ست كه در آن تفاوت وجود ندارد، بلكه اساساً همه انسجام و اتحاد است.
از ديدگاه ديگر در تكميل آنچه گفته شد، قرآن جهان است، جهاني گسترده كه انسان در آن ميزيد و نفس مي كشد. تصادفي نيست كه آيات قرآن ، پديده هاي طبيعي و رخدادها را آيات مي نامند. بر اساسيكي از آيات معروف قرآن: " ما نشانه هاي قدرت و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان كاملاً هويدا و روشن مي گردانيم تا اشكارگردد كه خدا بر حق است" (سوره فصلت آيه ۵۳)
خداوند نشانه هاي خويش را در آفاق يعني جهان و علي الخصوص در جهانطبيعت و نيز در نفس بشري آشكار مي كند تا انسان بفهمد كه حقيقتاست.
دقيقاً همين نشانه هاست كه در قرآن آمده است. انطباق آيات قرآن وپديده هاي طبيعي، به منظور تعيين چشم انداز يك فرد مسلمان از طبيعت و ترسيم رشته علوم انساني،اساسي ست. قرآن منطبق با طبیعت و خلقت خداوند است.

0 ❤️

2012-04-12 22:36:42 +0430 +0430

این عهد نامه ترکمنچای بود؟؟؟ >)

0 ❤️

2012-04-12 23:57:48 +0430 +0430

[quote=خاله جون]این عهد نامه ترکمنچای بود؟؟؟ >)[/quote]
سلام خاله خوبي جند وقت بود تو تابيكهام نميودي¡خاله اينجا لطفا با نقل قول صحبت كن كه همه بفهمن با كي بودي¿خاله متن من فقط ٢٦٨٧٤ حرف بود!

0 ❤️

2012-04-13 04:37:40 +0430 +0430

تعریف وضو
وضو به عنوان یک عبادت در دستور کار مسلمین قرار گرفته و عبارت است از :شستن صورت و دست ها و مسح سر و پا ها با شرایط خاص معنوی که باعث نورانیت فرد می شود.
حکمت های وضو از دیدگاه علم بهداشت
بهداشت پوست
از این نظر فایده ی وضو کاملاً روشن است چرا که شستن صورت ودست ها آن هم پنج بار یا حداقل سه بار در روز اثرات قابل توجه ای در نظافت بدن دارد نکته ی جالب ایناست که دسته ای از میکروب ها به نام ارگانیزم های بی هوازی روی پوست زندگی می کنند .این میکروب ها در محیط دارای اکسیژن رشد نمی کنند و حتی در بعضی موارد اکسیژن اثر درمانی در سرکوب آن ها دارد همان طور که می بینیم در وضو اندام ها ضمن تماس با آب در معرض اکسیژن هوا نیز قرار می گیرند و این کار مانع رشد میکروب های بی هوازی می شود
بهداشت گوارشی
یکی از راه های انتقال بیماری عفونی راه مدفوعی دهان است .به عبارت ساده تر همان طور که از نام آن پیداست عوامل عفونی و آلودگی ها پس از دفع مدفوع روی دست باقی میماند و از طریق دهان وارد بدن می شود و ایجاد بیماری می کند .با وضومی توان از ابتلا به بسیاری از این بیماری ها جلوگیری کرد.
بهداشت اعصاب وروان
برای فهم بهتر اثر مستقیمی که وضو بر اعصاب انسان دارد لازم است ابتدا به شرحی پیرامون فیزیولوژی اعصاب بپردازیم.
نوروفیزیولوژی یا فیزیولوژی سیستم عصبی
یکی از جالب ترین شاخه های فیزیولوژی علم نوروفیزیولوژی است که در واقع به مطاله ی سیستم عصبی می پردازد سیستم عصبی میلیون ها خبر را از اندام های حسی دریافت و سپس تمام این اطلاعات را جمع میکند تا پاسخ بدن درمقابل آن را تعیین کند.اطلاعات بینایی،چشایی، شنوایی،لامسه وغیره. از راه های حسی وارد مغز می شود هر قسمتی از بدن پیام های خود را به قسمت خاص و مشخصی از قشر خاکستری مغز ارسال می کند .
طبق کشفیات جدید در فیزیولوژی اعصاب ،تحریکات حسی میزان هوشیاری انسان را افزایش می دهد و خواب آلودگی و کسالت و گیجی را از بین می برد از طرفی هر چه پیام های حسی بیشتری به مغز ارسال شود اثر هوشیاری کنندگی آن بالاتر می رود و به عبارت ساده تر هر چه سطح بیشتری از قشر حسی مغز(یعنی بخش وسیعتری از ادمک حسی تحریک شود)هوشیاری بیشتری به دست می اید و قدرت توجه و تمرکز انسان بیشتر می شود.
بیشترین مناطقی که فضای حسی را به خود اختصاص داده اند ابتدا لب ها و بعد از آن صورت و انگشت شست و دست قرار دارد .
با این توضیحات روشن است که وقتیدر جریان وضو داخل دهان،صورت، ساعد ها،کف دست ها و جلوی سر و روی پاهای انسان تحریک شود قسمت اعظم قشر حسی تحریک می شود ،یعنی در حالی فقط چیزی که حدود 20 درصد سطح بدن در وضو مرطوب شده است بیش از 80 درصدادمک حسی تحریک می شود؛ به عبارت دیگر اگر انسان به جای وضو کل بدن خود را می شست (غسل می کرد) چیز زیادی بر تحریک ناشی از وضو افزوده نمی شد و این موضوع واقعاً یک معجزه است ؛ یعنی20 درصد درمقابل 80 درصد!
این موضوع را می توان در حدیثی ازامام صادق(علیه السلام) به طور واضح دید؛ همان طور که می فرمایند:
(من ذکر بسم الله علی وضوئه فکانما اغسل)
هر کس ذکر خدا را به هنگام وضو بگوید مانند این است که غسل کرده باشد

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «