بکن زن پسر عموم شدم

1401/02/03

منو پسر عموم از بچگی باهم خیلی خوب بودیم.
هر گند کاری فکرشو بکنین باهم انجام دادیم.
تا این که بزرگتر شدیم و هرکدوم درگیر زندگی واقعی دور از هیاهوی بچگی و نوجوانی.
من مشغول کار و درگیر چک و حساب کتاب.
پسر عموم که اسمش پرویز بود غرق در خلاف و زندان و…
دورا دور خبر دار میشدم که فلان زندان برای فلان جرمه.
هفت یا هشت سال از اخرین باری که دیدمش میگذشت.
شنیده بودم ازدواج کرده.بقول معروف ادم شده.
از شنیدن این خبر خوشحال شدم.
سرکارم بودم پدرم زنگ زد گفت فردا ظهر عمواینا میان خونه ما همشون هستن با زن و بچه هاشون.
وقتی مهمون زیاد داشتیم من به رستوران هتلم میگفتم فلان مقدار غذا برای فلان موقع اماده کن.
بابا گفت ۲۰ پرس غذا برای فردا ظهر فراهم کن.
به اشپزم سفارش ۲۵ پرس برنج. بیست سیخ کباب و بیست سیخ جوجه با مخلفات دادم.
رسم خونه ما اینه که ظهر ساعت ۱ نهایت یک و نیم ناهار میخوریم.اینو همه میدونستن.
حتی پرسنل هتلم🤣
ساعت دوازده و نیم غذا اماده بود.تحویل گرفتمو راه افتادم سمت خونه بابا.
دلم برای خانواده عمو تنگ شده بود و خیلی مشتاق بودم پرویزو ببینم.
زنگ خونه رو زدم بابا درو باز کرد کمک کرد غذاها بردم اشپزخونه.برگشتم تو حال سلام و احوال پرسی.پرویز اومد سمت من روبوسی کردیم و کلی خوش و بش.خیلی چهرش داغون شده بود.
یه دندون سالم تو دهنش نمونده بود.و اصلا از اون پرویز قبلی خبری نبود.
خانومشو بهم معرفی کرد.خانوم خیلی سرسنگین.
فقط سلام کردم و تبریک گفتم.
سفره پهن کردیم و بعداز ناهار من بلند شدم برم هتل.
با همه خداحافظی کردم لحظه ای که رفتم جلوی درب خروجی ناخوادگاه بدون منظور چشمم به زن پرویز افتاد.یه دامن پاش بود که یزرش رفته بود بالا کمی از مچ پاش معلوم بود.چشمم به مچ پاش افتاد ولی بدون هیچ نظر سویی.متوجه شد سری دامنش کشید روی پاش.چشم تو چشم شدیم یه نگاه در حد شاید ۵ثانیه و سری رفتم.
زن پرویز اصلا اهل صحبت کردن نبود.همش ساکت بود و خیلی سرسنگین.
بعداز این جریان چند بار دیگه باهاشون روبه رو شدم.
مثلا یبار خونه عمم دعوت بودیم اونجا دیدمشون.یکی دوبار جاهای دیگه.البته خیلی جاهای دیگه بودن که من نرفتم.مثلا یبار خونه خواهرم یبار دیگه خونه عموم دعوت بودیم که اونا هم بودن نرفتم.
موقعهایی که میرفتمم ساکت بودم و حرفی نمیزدم.
پیج اینستاگرامم دختر عمو و یکی دیگه از عروس عموهام و شوهرش رو فالو داشتم.
یسری درخواست فالو برام اومد.چک کردم ببینم کیه از اسمش فهمیدم ریحانه زن پسر عمومه درخواستش قبول کردم.
از اون موقع که درخواست داد چند ماه میگذشت
من استوری های پیجم همیشه طنزه.و برعکسش پستهام مفهومی و جدی هستن.
بعداز چند ماه که فالورم بود استوری هام ریپلی میکرد استیکر میزاشت و…
منم با استیکر جواب میدادم.سه چهار ماه همینطوری بودیم.و من هنوز به فکر اینکه بخوام مخ بزنم و باهاش سکس کنم نبودم.
یشب توی اینستا میچرخیدم که استوریمو ریپلی کرد.با استیکر جواب دادم.
اما اینبار برخلاف همیشه بعدش سلام کرد.

ریحانه: سلام.خوبین؟

هادی: سلام.ممنون شما خوبین؟پرویز خوبه؟

ریحانه: ممنون.خداروشکر.سلام دارن خدمتتون.

در همین حد پیام دادیم و خداحافظی کردیم.
یک هفته از این ماجرا گذشت.دایرکت داشتم چک کردم ریحانه بود.
ریحانه: سلام.خوبین؟

هادی: سلام ممنون.شما خوبین؟

ریحانه: خداروشکر.
عمو اینا خوبن؟

هادی: خوبن سلام دارن.
ریحانه: خواستم احوالتون بپرسم.
و خداحافظی کردیم.
و دوباره از این قضیه چند روز گذشت که اینبار پیام داد
ریحانه: سلام.تو چرا بهم هیچی نمیگی؟

هادی: سلام.چی بگم؟

ریحانه: همش من حال میپرسم.اگه من پیام ندم تو هیچی نمیگی.

هادی: اها ببخشید.چشم از این به بعد رعایت میکنم.

ریحانه: نمیخوام.
حالا که من گفتم دیگه نمیخوام.
بعدش از چت رفت.

فرداش من برای اولین بار پیام دادم سلام خوبین.
پرویز خوبه؟عمو اینا خوبن.سلام برسون.

ریحانه: سلام.بله همه خوبن.

هادی: خب دیگه ناراحت نباشین.منم پیام دادم.

ریحانه: توچرا حرف دلتو نمیزنی؟
هادی: حرف دلم چیه مگه.چی باید بگم؟

ریحانه: من سروصحبتو باز کردم خودت که شجاعتشو نداشتی.فقط سکوت میکنی.
هرجا من هستم تو نمیای.وقتی میای سرت تو گوشی اصلا حرف نمیزنی.من شده توی مهمونی انقدر بهت نگاه کردم تا شاید تو نگاه کنی ولی دریغ از یک نگاه.چرا اذیتم میکنی و نمیگی؟

اینجا یهو دلم خالی شد.و بی اختیار کیرم سیخ شد.چنان حشری شدم که خیلی زود پیش آبم اومد.
تازه متوجه شدم که ریحانه دفعه اول که چشم تو چشم شدیم و من ساق پاشو اتفاقی دیدم ، فکر کرده من بهش نظر دارم.و طبق گفته های خودش که بعدا گفت.از همونجا ذهنش مشغول من شده بود.اولش ناراحت شده و همش این تصویر توذهنش میومده و انقدر با این موضوع کلنجار رفته و اون لحظه رو تصور کرده که به خودش اومده فهمیده منو دوست داره.

اخه ریحانه فکر‌میکرد من اون روز بهش نخ دادم.
و هرجا دعوت بودن که ماهم دعوت شده بودیم با کلی خوشحالی میومده که منو ببینه اما من نمیرفتم.
یکی دوباری که رفتم، دیر میرفتم و زود برگشتم.
و دیگه مطمن بوده منو خیلی دوست داره.
تا جایی که دلش میخواسته باهم در ارتباط باشیم هرچند یواشکی.

منم از فرصت استفاده کردم.
هادی: راستش دفعه اول که بهت نگاه کردم اخم کردی.برای همین دیگه چیزی نگفتم.
بعدشم که استوری ریپلی میکردی که این هم یه چیز طبیعیه و خیلی ها استوری منو ریپلی میکنن

ریحانه: بیخود کردن خیلیها.
از این به بعد فقط من حق دارم ریپلی کنم.
و نباید جواب کسیو بدی.

این احساس مالکیتش خوشم اومد و منو حشری تر کرد.
دیگه پیام بازی های ما شروع شد.
بهم امار داده بود که پرویز ۱۰صبح میره سرکار تا ۱۰ شب.
وقتی هم میاد انقدر خستس که ساعت ۱۲ میخوابه.
بین روز پیام بازی میکردیم.
شبها از ساعت ۱ به بعد خودش پیام بازی شروع میکرد و مدتها این کارمون بود.
دیگه ازش تعریف میکردم و ابراز علاقه به سکس باهاش.
سکس چت میکردیم و پیشنهاد سکس میدادم.
میگفت من خیلی خوب نیستما.میترسم بیای و از من بدت بیاد.
سینه هام کوچیکه.اندامم لاغر.

ولی من همچنان اسرار به سکس داشتم.
تا الانشم زیاد صبر کرده بودم.
مثلا میگفت شب بخیر و بوس میفرستاد میگفتم واقعیشو میخوام.
یا بهش میگفتم میام خونتون روی تخت خوابتون درازت میکنم از سرانگشتای پات میخورم تا بالا.
و…حشریش میکردم تا بلاخره اوکی گرفتم و قرار سکس برای فردا ساعت ۱۱ظهر.

تو کونم عروسی بود.صبح دوش گرفتم.همیشه تمیز و مرتبم نیاز به شیو کردن نبود.
اماده شدم رفتم سمت خونه ریحانه.

بهم گفته بود خجالت میکشم باشه یکی دوبار همو ببینیم بعدش سکس کنیم من قبول نکرده بودم بهش گفتم یکی دوبار همو دیدیم دیگه.مهمونی ها همو دیدیم.
من برسم خونه همون اول بغلت میکنم و لبتو میخورم و بدنت لمس میکنم میبرمت توی اتاقتون.لختت میکنم و حسابی میخورمت و میکنمت.ابتو میارم و…

رسیدم زنگ خونه رو زدم.درو باز کرد.سریع رفتم داخل و درو بستم.تا دیدمش بغلش کردم و لبمو گذاشتم رو لبش و بخور که میخوری و عقب عقب بردمش سمت مبل.
نشستم رو مبل گفتم بشین رو پام.
گفت بزار برسی و یه چای بخوری گفتم من هیچی نمیخوام میخوام تورو بخورم.مدتهاس تو کفتم.
نشست روی پام.دستش گذاشت پشت سرم
و لبشو گذاشت روی لبم.چه لب شیرینی.
بهش گفتم زبون میخوام.
زبونش کرد‌ تو دهنم.تصور اینکه دارم با زن شوهر دار اون هم زن پسر عموم حال میکنم و قرار بکنم تو کصش حشری ترم میکرد.
داشتیم زبون همو میخوردیم.کیرم مثل سنگ سفت شده بود.
یهو کشید کنار و زبونش گذاشت زیر گردنم لیس زد تا زیر گوشم.بعدش نشست رو زمین.گفت شلوار و شرتت بکش پایین.
وااااااای تصور اینکه زن پسر عموم میخواد کیرمو بخوره داشت دیوانم میکرد.
کلا لخت شدم نشستم روی مبل.
ریحانه نشست بین پام‌.با دستش کیرمو گرفت یه تف انداخت روی کیرم و یکم برام جرق زد.
بعدش سر کیرمو بوسید و کرد دهنش.
وااااااایییییی نگاه کردن به این لحظه خیلییی حشری کننده بود.
چه ساکی میزد لامصب.زبونش گذاشت پایین کیرم لیس میزد تا سرش و بارها این کارو کرد.
خایه هام تو دستاش بود و کرد دهنش و میخوردشون.
بلند شد دستم گرفت برد اتاق خوابشون.
خودش لخت شد و دراز کشید رو تخت گفت ببینم چی بلدی.
از اون زن سرسنگین که کلامی حرف نمیزد و جرات نداشتی بهش سلام کنی تا این که الان میبینم خیلیییی متفاوت بود.
مچ پاشو گرفتم کشیدمش لبه تخت.
کص معمولی داشت.رنگ پوستش سبزه و سینه های ۷۰
نشستم پایین تخت پاهاش دادم روی شونه هام و با سر رفتم تو کصش.
از پایین کصش لیس زدم تا بالای کصش.
چنان لذتی برد که یهو گفت واااااااااااییییییی

تند تند زبون میزدم به کصش و ریحانه داشت کیف میکرد.
یهو کصشو مکیدم و زبون زدم که به خودش میپیچید.
دستش گذاشت پشت سرم.فشار میداد به سمت کصش.و فریاد میزد آاااه آااااه
بخورش.کصمو بخورررر لعنتی.
بخور عشقم.کصم مال تواه بخورش.

لای کصش باز کردم.نوک زبونم گذاشتم لاش و بالا پایین میکردم و ریحانه فریاد میزد.
کصشو بوس کردم زبونم کردم توش و با نوک انگشتم کصشو میمالیدم.
این که زن پسر عمومو دارم بهش حال میدم برام جذاب بود.
ریحانه داد میزد بکن منو فقط بکن.
کیر میخوام.میخوام منو بکنی.خیلییی وقته تو کفتم.
با پرویز سکس میکردم تورو تصور میکردم.
الان وقتشه کصم کیرتو میخواد.
نیم خیز شدم کیرمو لای کصش میمالیدم و ریحانه داد میزد بکن لعنتی داری دیوانم میکنی.

هااااااادییییییی بکن تووووووش.
زن پسر عموتو بکن.جرش بده.
میخوام پارم کنی.
اینو که گفت چنان حشری شدم که مچ پاشو گرفتم دستم کیرمو کردم تو کصش.
لامصب داااااااااغ بود مثل کوره.
تا رفت تو کصش گفت وااااای مرسی عشقم.
چه کیر داغییییییییی فداش بشم منننننن.
بلاخره مال خودم شد.

تو کصش اروم عقب جلو میکردم و به حرکت کیرم تو کصش نگاه میکردم.
بعدش تو صورتش نگاه کردم که پراز لذت بود.
دراز کشیدم روش پاهاشو دورم قفل کرد، لب تو لب شدیم و کصش میکردم.
کصش خیس خیس بود.در گوشش گفتم چه کص خیسییییی.
ریحان: تو خیس کردیش.

تند تند تلمبه میزدم و گردنشو میخوردم.
سینه هاش زیر سینه من بود.نرم و لذت بخش.
بلند شدم گفتم برو بالاتر.
خودشو کشید سمت متکا.رفتم روش.
کیرم تو کصش کردم و سینه هاشو میخوردم و میمالیدم.
سینه زن پسر عموم تو دهن و دست من بود.
هادی: از این به بعد بکنت منماااااا.
به پرویز نباید زیاد حال بدی.
هر وقت قرار بود به من کص بدی حداقل ۳ روز از رابطت با پرویز گذشته باشه.

ریحان: اووووفففف من از خدامه فقط تو بکن من باشی.
مال تو باشم.از این به بعد هفته یبار بیشتر بهش نمیدم.
کیرشم نمیخورم.

ریحان مال من شده بود و از این به بعد قرار بود سکس و عشق و حالش مال من باشه.
دستم بردم زیرش دوتا کپل کونش فشار میدادم کیرمو تا ته توکصش فشار میدادم.

ریحان بشدت داشت لذت میبرد و یهو جیغ کشید و لبشو گاز گرفت.تو کصش خیس تر شد.
کیرم داغتر شد.
آبش اومد.و من همچنان ادامه میدادم.
دیگه جیغ بلند میکشید.گفتم اروم همسایه ها میفهمن.

ریحان: نمیدونی چقدر منتظر امروز بودم.
هادی اگه زن بگیری بازم باید منو بکنی.

ریحان به معنای واقعی عاشقم شده بود.و با تمام وجودش بهم حال میداد.
به شکم خوابوندمش خودمم خوابیدم روش کیرم از لای رونش رد کردم گذاشتم توی کصش.
تند تند میکردمش.
هادی: ریحانم

ریحان: جان ریحانم.جانم عشقم.جانم هادی من.

هادی: من بهتر میکنم یا پرویز

ریحان: تو عزیز دلم.
تو بهتر میکنی منو.بکنم تویی.

هادی: کیرمو دوست داری؟
ریحان: دیوانشم.میخوامش.از این به بعد ابشو من میارم.
هادی تورو خدا با کسی غیراز من نباشی من میمیرم.هروقت کص خواستی بیا کص منو بکن.

هادی: اوووووووفففففف
دستم بردم زیر و سینه هاشو فشار میدادم و تو کصش عقب جلو میکردم که ریحان داد زد
تندتند بکنننننن دارم میااااام.
که یهو نفساش به شماره افتاد.اب کص ریحانو دوباره اوردم.
نشستم روی رونش و دوتا کپل کونش تو مشت فشار میدادم و کصشو میکردم.نزدیک اومدن ابم شد دوباره خوابیدم روش گفتم داره میاد چکارش کنم گفت بریز توش.
منم از خداخواسته تند تند کردم ، وقتی داشت ابم میومد گفتم ریحااااااااااان و تمام آبم پاشیدم تو کص زن پسر عموم.

ریحان: واااااای چه همه بود.سوختممممم چه دااااغ.
روش دراز کشیده بودم و کیرم هنوز تو کصش.
ده دقیقه بعدش در حالی که بوسش میکردم کیرم گذاشتم لای کونش و بالا پایین کردم.تقریبا بیست دقیقه بعدش دوباره کیرم سرحال شد و دوباره کردمش و اینسری گفت میخوام ابت بخورم.
نزدیک ارضا شدنم دراز کشیدم نشست لای پام ساک زد تمام آبمو خورد.و با زبون روی لبش پخش کرد و بقیش قورت داد.
نگاش میکردم که زن پسر عموم چطور داره آب منو میخوره و بهم حال میده.
از اون روز دیگه بکن زن پسر عموم شدم.و تا مدتها هفته ای دوبار میکردمش.
تا اینکه بچه دار شدنو مدت زیادی نمیشد سکس کنیم.
و دیگه رابطه نداشتیم.

امیدوارم از خاطرم خوشتون اومده باشه.

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-04-23 19:41:24 +0430 +0430

این فیلم سوپره چن گیگه ؟؟


2022-04-23 20:32:17 +0430 +0430

DANNY
۱۸ سانت

0 ❤️

2022-04-23 20:33:45 +0430 +0430

↩ catmaxor
ممنون

0 ❤️

2022-04-23 21:23:09 +0430 +0430

DANNY
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

1 ❤️

2022-04-23 22:01:02 +0430 +0430

چقد حوصله داشتی این همه نوشتیییی
طولانی بود ی صفحه بیشتر نخوندم
بخام این همه وقت بزارم شاهنامه میخونم خب

1 ❤️

2022-04-23 23:09:04 +0430 +0430
0 ❤️

2022-04-23 23:10:44 +0430 +0430

↩ Iraj2021357
داداش فیلم سوپر که نیست.خاطره و داستان سکسه بلاخره پیش زمینه داره.شما فقط قسمتهای سکسشو بخون

1 ❤️

2022-04-23 23:12:15 +0430 +0430

↩ Sex_story
اره
شوخی کردم عزیزم
دست و پا و کیر و… نویسنده محترم درد نکنه

1 ❤️

2022-04-23 23:16:56 +0430 +0430

البته ریا نشه.نماز شب ک بخونم بعدش تا اذان صب بیکارم کامل میخونم 😁 😁

1 ❤️

2022-04-23 23:26:37 +0430 +0430

↩ Iraj2021357
خخخخخ.لایک داری

1 ❤️

2022-04-23 23:52:19 +0430 +0430

همه اینا رو تنها نوشتی یا با زن پسر عموت باهم نوشتین؟
هتل . 20 سیخ . مهمونی ها . واااای
راستی ماشینتو نگفتی شاسی هست یا تریلی؟
گده سیکیم بینیوی

0 ❤️

2022-04-24 01:58:18 +0430 +0430

↩ tabrizlikral
اره.کسانی که داستانهای منو دنبال میکنن میدونن هتل اجاره دارم.یه هتل تو مشهد دربست اجاره کردم.
ماشین شاسی ندارم.

0 ❤️

2022-05-07 21:56:59 +0430 +0430

💦💦💦

0 ❤️

2022-05-07 21:58:35 +0430 +0430
0 ❤️

2022-05-08 09:14:55 +0430 +0430

💦

0 ❤️

2022-05-08 11:27:16 +0430 +0430

کی سکس فامیلی داشته؟

0 ❤️

2022-05-08 12:38:59 +0430 +0430

کیا سکس فامیلی داشتن؟
کیا سکس فامیلی دوست دارن؟

0 ❤️

2022-05-08 12:56:32 +0430 +0430

کمتر فیلم ببین

1 ❤️

2022-05-08 13:02:22 +0430 +0430

↩ dj__saman
نظرتون محترم

1 ❤️

2022-05-08 13:33:35 +0430 +0430

کص ننت لاشخور.تو شاش ریحانه رو هم نمیدن بخوری.حتما پسر عموت بد ننتو گاییده ک کصشعر تفت میدی براش

0 ❤️

2022-05-08 15:12:11 +0430 +0430

Up

0 ❤️

2022-05-10 10:29:39 +0430 +0430

Up

0 ❤️

2022-05-12 09:06:08 +0430 +0430

😊

0 ❤️

2022-05-12 15:19:21 +0430 +0430

💦😊

0 ❤️

2022-05-12 23:53:22 +0430 +0430

💦💦💦

0 ❤️

2022-05-13 07:13:43 +0430 +0430

🙃💦

0 ❤️

2022-05-13 07:20:27 +0430 +0430

💦🙃

0 ❤️

2022-05-13 09:01:02 +0430 +0430

↩ araz82md
نظرتون محترم

0 ❤️

2022-05-13 10:02:38 +0430 +0430

💦😊🙃

0 ❤️

2022-05-14 14:36:49 +0430 +0430

💦💦

0 ❤️

2022-05-15 22:16:08 +0430 +0430

💦

0 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «