دعوت بودیم مهمونی خونه کامران من نمیتونستم زود برم واسه همین خانمم به همراه دوستش زودتر رفتن . بعد از اتمام کارم حدود ساعت یازده رسیدم اونجا همه دختر پسرا قاطی بودن و در حال رقص و البته همگی مست. خاننمو پیدا نکردم ولی دوستش مهسا رو دیدم اومد سمتم سراغ خانمم رو گرفتم گفت که رفته بالکن سیگار بکشه وقتی رفتم دنبالش همین که پرده رو کنار زدم دیدم حمید دوست صمیمی کامران دستشو انداخته کمر همسرم و کشیدش بغل خودش و بند لباس همسرم از رو شونش افتاده رو بازو و هردو داشتن سیگار میکشیدن این صحنه برام جذاب و البته خوشایند بود.
دمتون گرم عالی بود
بازم بنویس از این خاطراتت
این سایت بخش داستان داره و کلی ازین تخیلات هم توش نوشتن
این تاپیکها جای نوشتن خاطرات واقعیه
روز پیش بازنم رفتیم نمک ابرود یه ویلا تو جنگل اجاره کردیم شبو استراحت کردیم صبح زنم گف بریم جنگل گفتم باشه رفت اماده شد یه شلوار اسلش فاق کوتاه تنگ با یه تیشرت سفید رنگ شرت سبزفسفریش با سوتیینش معلوم بود به دلیل بزرگی کونش شرت کوچیکش تو شلوار خیلی تابلو بود یه ده دیقه که بالا رفتیم با سه تا جون روبه رو شدیم اونا پایین می اومدن تا مارو دیدن مسیرو عوض کردن دنبالمون را افتادن به زنم گفتم کونت کار خودشو کردا اومدن دنبالت…
3
بسار عالی
اره اگه عکسی داشتی همیشه برات تکرار میشد
روز پیش بازنم رفتیم نمک ابرود یه ویلا تو جنگل اجاره کردیم شبو استراحت کردیم صبح زنم گف بریم جنگل گفتم باشه رفت اماده شد یه شلوار اسلش فاق کوتاه تنگ با یه تیشرت سفید رنگ شرت سبزفسفریش با سوتیینش معلوم بود به دلیل بزرگی کونش شرت کوچیکش تو شلوار خیلی تابلو بود یه ده دیقه که بالا رفتیم با سه تا جون روبه رو شدیم اونا پایین می اومدن تا مارو دیدن مسیرو عوض کردن دنبالمون را افتادن به زنم گفتم کونت کار خودشو کردا اومدن دنبالت…
3
فکر کنم تا بالا که رسیدین یه لشکر دنبالتون افتاده باشن
روز پیش بازنم رفتیم نمک ابرود یه ویلا تو جنگل اجاره کردیم شبو استراحت کردیم صبح زنم گف بریم جنگل گفتم باشه رفت اماده شد یه شلوار اسلش فاق کوتاه تنگ با یه تیشرت سفید رنگ شرت سبزفسفریش با سوتیینش معلوم بود به دلیل بزرگی کونش شرت کوچیکش تو شلوار خیلی تابلو بود یه ده دیقه که بالا رفتیم با سه تا جون روبه رو شدیم اونا پایین می اومدن تا مارو دیدن مسیرو عوض کردن دنبالمون را افتادن به زنم گفتم کونت کار خودشو کردا اومدن دنبالت…
3
فکر کنم تا بالا که رسیدین یه لشکر دنبالتون افتاده باشن
یکی دوتا خاطره دارم ولی نمیتونم بگم
جون زن من خیلی شیطونی انقده به غریبه ها کون داده از یه فرسخی کونش تابلو
من هیچ باورم نمیشد. اما در ترکیه شاهد صحنه های داغ و پر هیجان بودم. بین همسرم و کارمند هتل.
تجارب عالی داشتین امیدوارم همیشه شاد باشید کنار هم و سرشار از فانتزی و سکسای متنوع
مهسا ي ساپورت زاپ دار پوشيد با ي نيم تنه جلو باز تور نشس تو ماشين راه افتاديم تو جاده كيرمو كرده بود دهنش شاسي بلندا همه ميديدن گفتم مهسا همه دارن ميبيننت گفت ب كيرت ببينن كير ميخوام من حالا كه اينجوريه الان ي كاري ميكنم خل شد سوتينشو در اورد گرفت دستش از شيشه داد بيرون همه ميديدن سوتينشو يهو از دستش ول شد شورتشو در اورد داد بيرون همه نگاه ميكردنً ديد جلوتر ي مغازست دستشو اورد تو گفت جلو اون پسره وايسا وايسادم شيشرو داد پاين گفت سلام پسر گفت سلام گفت بيا برات ي هديه دارم شرتو داد ي بوس براش فرستاد گفت گاز بده ناهار كنار ي رودخونه خورديم اونجا برام ساك زد رفتيم رسيديم شمال يكي از اين ويلايي ها نگه داشتم زنم گفت ويلا ميخام خط اول دريا داري؟ خيلي با عشوه گفت مرده هم همش ب خط سينش نگاه گفتم بهش بشين تو ماشين بريم مهسا هم تو راه هي ميرقصيد و ممه هاشو ميلرزوند تو اينه ديدم داره كيرشو ميماله رسيديم مهسا پياده شد رفت جلو ويلا يارو هم پشت مهسا رفت مهسا دولا شد ي سنگ برداشت از زمين
فاصلشون اينقدر نزديك بود تا دولا شد بيهوا يارو خورد بهش كيرش خورد ب كون مهسا هسا گفت اي يارو گفتم ببخشيد مهسا لبخند زد گفت عيب نداره سنگاش خيلي قشنگن مرده در و باز كرد رفتيم تو من جلو رفتم بعد مهسا بعد اون يجا چسبيده بود تقريبا بهش منم اونور بودم اون همش پشت مهس راه ميرفت مهسا يهو دولا شد ب بهونه بند كفشش دوباره خوردن به هم اينبار هيچي نگفت مهسا كونشو يكم داد عقب تعريف ميكرد گنده شدن كيرشو حس كردم لاي كونم پسره منو ديد دارم نگاه ميكنم اومد سمت من زود از خونه تعريف كرد گفت اينجا خيلي جا داره گفتم اقا شبي چنده اينجا مهسا بلند شد گفت بايد ارزون بدي ب ما طرف گفت حتماا شبي ٥٠ خوبه؟ مهسا دوييد اومد بغلم گفت خيلي خوبه مگه نه لبمو خورد جلوش گفتم عاليه گفت خب اقا بيا همه جارو ب من نشون بده علي تو هم برو چمدونارو بيار اونا رفتن بالا منم رفتم وسايلو بيارم تو از ماشين مهسا از پله ها با اين ساپورت رف بال تو اناق خواب مهسا رفت پشت پنجره يارو رفت جسبوند بهش مهسا ميگفت داش درمورد منظره حرف ميزد و كيرشو فشار ميداد ب كونم ا يارو هم داشت فشار ميداد بد جور مهسا هم پنجررو باز كرد دولا شد پاينو ببينه مهسا از بالا منو ديد صدا زد گفت عاليه ديدم هي داره عقب جلو ميشه ميخوره لبه پنجره مرده هم ب مهسا گفت ديدي داره مياد بگو ادامه دارد
سلام منم دقیقا این تجربه را امسال تابستان در اکوا پارک استانبول داشتم با این تفاوت که خواهر زنم و شوهرش هم بودن… یادش بخیر خیلی خوش گذشت از صبح ساعت ۱۰ تا عصر ساعت ۶ کلی حال کردیم مخصوصا کف پارتی…و ابو …ویسکی…امیدوارم شما هم همین تجربه ای را هرچه زودتر شاهدش باشین
این خاطره رو بخونید و کامنت بزارید
“سکس یهویی ولی دویت داشتنی”
مهسا ي ساپورت زاپ دار پوشيد با ي نيم تنه جلو باز تور نشس تو ماشين راه افتاديم تو جاده كيرمو كرده بود دهنش شاسي بلندا همه ميديدن گفتم مهسا همه دارن ميبيننت گفت ب كيرت ببينن كير ميخوام من حالا كه اينجوريه الان ي كاري ميكنم خل شد سوتينشو در اورد گرفت دستش از شيشه داد بيرون همه ميديدن سوتينشو يهو از دستش ول شد شورتشو در اورد داد بيرون همه نگاه ميكردنً ديد جلوتر ي مغازست دستشو اورد تو گفت جلو اون پسره وايسا وايسادم شيشرو داد پاين گفت سلام پسر گفت سلام گفت بيا برات ي هديه دارم شرتو داد ي بوس براش فرستاد گفت گاز بده ناهار كنار ي رودخونه خورديم اونجا برام ساك زد رفتيم رسيديم شمال يكي از اين ويلايي ها نگه داشتم زنم گفت ويلا ميخام خط اول دريا داري؟ خيلي با عشوه گفت مرده هم همش ب خط سينش نگاه گفتم بهش بشين تو ماشين بريم مهسا هم تو راه هي ميرقصيد و ممه هاشو ميلرزوند تو اينه ديدم داره كيرشو ميماله رسيديم مهسا پياده شد رفت جلو ويلا يارو هم پشت مهسا رفت مهسا دولا شد ي سنگ برداشت از زمين
فاصلشون اينقدر نزديك بود تا دولا شد بيهوا يارو خورد بهش كيرش خورد ب كون مهسا هسا گفت اي يارو گفتم ببخشيد مهسا لبخند زد گفت عيب نداره سنگاش خيلي قشنگن مرده در و باز كرد رفتيم تو من جلو رفتم بعد مهسا بعد اون يجا چسبيده بود تقريبا بهش منم اونور بودم اون همش پشت مهس راه ميرفت مهسا يهو دولا شد ب بهونه بند كفشش دوباره خوردن به هم اينبار هيچي نگفت مهسا كونشو يكم داد عقب تعريف ميكرد گنده شدن كيرشو حس كردم لاي كونم پسره منو ديد دارم نگاه ميكنم اومد سمت من زود از خونه تعريف كرد گفت اينجا خيلي جا داره گفتم اقا شبي چنده اينجا مهسا بلند شد گفت بايد ارزون بدي ب ما طرف گفت حتماا شبي ٥٠ خوبه؟ مهسا دوييد اومد بغلم گفت خيلي خوبه مگه نه لبمو خورد جلوش گفتم عاليه گفت خب اقا بيا همه جارو ب من نشون بده علي تو هم برو چمدونارو بيار اونا رفتن بالا منم رفتم وسايلو بيارم تو از ماشين مهسا از پله ها با اين ساپورت رف بال تو اناق خواب مهسا رفت پشت پنجره يارو رفت جسبوند بهش مهسا ميگفت داش درمورد منظره حرف ميزد و كيرشو فشار ميداد ب كونم ا يارو هم داشت فشار ميداد بد جور مهسا هم پنجررو باز كرد دولا شد پاينو ببينه مهسا از بالا منو ديد صدا زد گفت عاليه ديدم هي داره عقب جلو ميشه ميخوره لبه پنجره مرده هم ب مهسا گفت ديدي داره مياد بگو ادامه دارد
پس کو ادامه ش؟