دروووووووووووووووووووووووود
این تاپیک رو زدم که همگی بیایم از لحظات گوزیدنهامون و حواشی اون برای همدیگه تعریف کنیم دور همی یه ذره بخندیم
من که خاطره زیاد دارم شما هم داشتید بگید
? ? ?
گفت روزی کودکی را پیرمردی دلسوز قصه ی دنیـاست همین یک دو سـه روز خواهی کـه به گـا نرفتـه بـاشد عمــــرت شــــاد کـن تــا می تـوانـی تــو بگــــــوز
« گوزستان »
↩ فــرانــک
از کجا میفهمی چس داری که چند لحظه نگه میداری بعد با فشار ول میدی که گوز بشه؟
آقا من یه بار تو جمع فامیل از یه نفر بدم میومد خیلی خودشو میگرفت پاشدم رفتم بغل دستش نشستم یکی دیگم اونورش نشسته بود خلاصه یه گوز سایلنت سمییییی ببین سمی میگم یعنی سمییییا بعد پاشدم قبل اینکه بوش دربیاد در رفتم بدبخت اشکش ددرومده بود بعد با نگاه مرگ معروفش به کسی که بغلش بود خیره شد واااای من داشتم اون بغل پاره میشدم خندم نگیره🤣🤣
این بود اعتراف من از گوز سایلنتم🗿🗿
تا گوزی دیگر بدرود🗿✋