اسمال در نیویورک، نوشتهٔ حسین مدنی، مجموعهٔ طنزی است دربارهٔ سفر جاهلی کلاهمخملی به نام «اسمال» به نیویورک با زمینهٔ تقابل فرهنگ شرق و غرب. این مجموعه ابتدا از سال ۱۳۳۲ شمسی به شکل پاورقی در مجلهٔ سپید و سیاه منتشر شد و بعد به شکل سه جلد کتاب منتشر شد که به چاپ نهم هم رسید.
اسمال در نیویورک را از جملهٔ نمونههای تأثیرگذار اولیه در جریان پاورقینویسی و نیز عامیانهنویسی در طنز دانستهاند.اولیه در جریان پاورقینویسی و نیز عامیانهنویسی در طنز دانستهاند.از طرف دیگر، سعید سجادی در روزنامهٔ کیهان (در شمارهٔ ۱۸ آذر ۱۳۸۵) مدنی را به خاطر نوشتن اسمال در نیویورک نمونهای از کسانی که «بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲» برای «زدودن رسوبات سیاسی از ذهن و ضمیر مردم، بویژه جوانان» به فعالیت مطبوعاتی روی آوردند میداند و مینویسد مدنی «هرگز در این حوزه به موفقیت دست نیافت. زیرا وی «لودگی» را با «طنز» اشتباه گرفته بود و در آثارش همیشه و بیش از همه «لودگی» مشاهده میشد. مدنی در برخی از نوشتههایش به سمت «فکاهه» میرفت، اما هرگز نتوانست «طنز پرداز» باشد.» .
کتاب طنز فوقالعادهای داره
داستان رفاقت یکی از داش مشدیای قدیم تهرون با یه سرباز آمریکاییه…
فکر کنم خوشتون بیاد…
لطفا از این کامنت ریپلای کنید…👋
↩ Lor-Boy
یک شب دسته ای از اوباش به سراغ مدنی میان وازش سراغ داش اسمال رو میگیرن و میگن شعبون بی مخ دعوتش کرده ! میگن اگر امشب دعوت رو پاسخ نده فردا میایم ریز ریزت میکنیم! مدنی که هیکل بزرگی داشته به سراغ یکی از دوستانش که آرایشگر تئاتر بوده میره و ازش کمک میخواد اون فرد هم میگه هیکلت که مردونه و درشته بقیشم من درست میکنم! اون فرد براش سیبیلیای چخماقی درست میکنه و موهای این بدبخت رو به حالت وز و آشفته در میاره! آخر شب مدنی با همراه همون آرایشگر به عنوان نوچه به مهمانی شعبون خان در قهوه خانه میرن اوباش به شدت تحویلش میگیرن مخصوصا شعبان اصرار میکنه رسما جزو دارو دسته اش بشه! وسط میهمانی به دلیل خوردن چای سیبیل نزدیک بوده کنده بشه که آرایشگر به بهانه روبوسی سفتش میکنه و زنده میان بیرون!موقع خدا حافظی میگن داش اسمال قصد سفر اروپا رو داره و وقتی برگشت همه رو میبینه! خلاصه که دری وری گفتن و لودگی نزدیک بود به قیمت جونش تموم بشه! بنده هم خاطره مشابهی از اینجا دارم ولی به دلیل اینکه نمیخوام تاپیک منحرف بشه از گفتنش معذورم!! 😀
پی نوشت: از موضوعش منحرف بشه نه از اونایی که جنابعالی دوست دارید! حاج شیوا مغزتو بنداز ماشین رختشویی!! 😁
↩ shahx-1
جریانش رو شنیده بودم … البته ناقص و مهمونیه شعبون بی مخ یا استخونی رو نشنیده بودم که واقعا جالب بود…
طنز کتاب که راست کار خودته
ممنون از بازدیدت…
نخوندمش تاحالا.
اعتراف میکنم، هیچوقت با اشتیاق سمت طنز چه فیلم، چه کتاب نرفتم.
شاید این هم برمیگرده به سابقه ذهنی و روحی که این حکومت برای ما رقم زده. هیچگاه بدنبال خنده و شادی نبودیم. کتاب ها و شعر های عاشقانه و غمگین همیشه هواخواه بیشتری داشته.
دلِ پُری دارم 😅🤦♀️ بگذریم.
معرفیش کردی حتما ارزش خوندن داره .🎈
↩ sepideh58
ممنون از بازدیدت سپیده خانم…
این کتاب بر میگرده به دهه ۳۰ و ۴۰ و اتفاقات بعد از ۲۸ مرداد
البته با زبان طنز گوشه ها و زوایای پنهان فرهنگ حاکم بر ایران رو بازگو میکنه
فرهنگی که کاملا با فرهنگ امروز جامعه، حکومت و مردم مطابقت داره…
امیدوارم بتونی بخونی و از طنز اون لذت ببری…👋