خانم‌ها شرم‌آورترین رازهای پارتنرهای سابقشان را فاش‌کرده‌اند!

«من براش پایان نامه‌شو نوشتم و این تنها دلیلیه که باعث شد مدرک دانشگاهیشو بگیره».
اخیراً، یکی از کاربران ردیت به نام u/Warm_Gur8832 پرسشی با این مضمون را مطرح کرد: «یکی از رازهای شرم‌آور پارتنر سابقتونو فاش کنید».
در ادامه به این رازها می‌پردازیم:

1. «توی هال نشسته بودم و دوست‌پسرم تو دستشویی داشت کارشو می‌کرد. شایدم سعی می‌کرد که کارشو بکنه. یه 15 دقیقه‌ای اون تو بود، بعد یواش لای درو باز کرد و منو صدا زد. با نگرانی رفتم پیشش. وقتی پرسیدم چه اتفاقی افتاده، با یه نگاه بهت‌زده ازم خواست یه نوار بهداشتی بهش بدم که شلوارش خونی نشه. گفت به‌قدری یبوست داشته که روده‌ش زخمی شده و خونریزیش قطع نمی‌شه»
   
   
   خیلی سعی کردم نخندم ولی وضعیت واقعاً وخیم به‌نظر می‌رسید، برای همین یه نوار بهش دادم. یکی دو ساعت بعد دوباره رفت دستشویی و بازم به‌خودش فشار آورد. دوباره صدام کرد و گفت فکر کردم خون‌ریزیم قطع شده ولی هنوز خون ازش می‌ره. بهم گفت چک کنم ببینم چقدر خون ازش رفته. نوارو نشونم داد و پسرکوچولومون یه قطرۀ خیلی ریز روی نواربهداشتی به‌جا گذاشته بود. بهم گفت اگه وضع خیلی خرابه بریم دکتر. تا آخر عمرم اون روزو فراموش نمی‌کنم.
   کاربر ردیت: lizagna2

2. «شوهرم تو تاریکی دستشویی رفت. تو تاریکی می خواست از پماد بواسیر استفاده کنه، ولی به‌جاش در تیوپ مواد گریم سبزرنگ هالووین رو برداشته بود که کنار پماد بواسیر گذاشته بودیمش. ظاهراً کلی از پمادو مالیده بود به خودش. صبح بهم ماجرا رو گفت و تقریباً از خنده مردم. تا سال‌ها به این ماجرا می‌خندیدم. باید یه پیام براش بفرستم و دوباره ماجرا رو یادش بیارم»
   
   
   کاربر ردیت: brightdeadlights

3. «قبل ازین‌که بریم زیر دوش گوزید و ازش یه‌تیکه مدفوع روی کف‌پوش افتاد»
   
   
   کاربر ردیت: Important_Fennel_511

4. «یکی از پارتنرای سابقم تو دوران دانشگاه گول یکی از ایمیل‌های کلاه‌برداری رو خورد و 20 هزار دلار به بانک بدهکار شد»
   
   
   کاربر ردیت: bookishsnack

5. «پارتنر سابقم به همه به‌دروغ می‌گفت. ادعا می‌کرد تو ارتش بوده و گاهی می‌گفت سرباز بازنشسته است. ولی در حقیقت، تو دوران آموزشی به‌خاطر مستی حین انجام وظیفه از ارتش اخراجش کرده بودن»
   
   
   کاربر ردیت: redjessa

6. «نزدیک سی‌سالش بود و هنوز عادت داشت فین خودشو بخوره»
   
   
   کاربر ردیت: Purplelurple123

7. «خودارضایی می‌کرد و آبشو زیر پتوش می‌ریخت و با همون پتو می‌خوابید و این وضعیت تا وقتی که مادرش ملافه‌هاشو بشوره ادامه پیدا می‌کرد. دوست‌پسر دوران دبیرستانم واقعاً چندش بود»
   
   
   کاربر ردیت: ProfessionalBeach82

8. «دوست‌پسر سابقم یه شب سر شیفش حوصله‌ش سر رفته بود. برای همین تصمیم گرفت روی دستگاه زیراکس از کونش کپی بگیره. دستگاهو شکوند. مسئله این بود که نمی‌دونست دوربینا تصویرشو گرفتن! روز بعد اخراجش کردن. ما تازه بچه‌دار شده بودیم و این خیلی وضعیتو بدتر می‌کرد»
   
   
   کاربر ردیت: jengaclause

9. «هربار دوست‌پسر سابقم می‌رید، فقط یه‌بار پاک می‌کرد خودشو، به‌همون راضی می‌شد و بیشتر از اون رو تمیزیش حساسیت به‌خرج نمی‌داد. نه نظافتی نه چیزی. بعد از 18 ماه از قرارگذاشتنمون این واقعیتو فهمیدم»
   
   
   کاربر ردیت: _liquidsummer

10. «من براش پایان نامه‌شو نوشتم و این تنها دلیلیه که باعث شد مدرک دانشگاهیشو بگیره»
    
    
    کاربر ردیت: Viocansia

11. «دوست‌پسر سابقم هیچ‌وقت شلوار جیناشو نمی‌شست و شورتم پاش نمی‌کرد. نمی‌دونم چن‌وقت بود شلواراشو نشسته بود، ولی یه‌بار یکی از شلواراشو نگاه کردم و توش یه لکۀ بزرگ قهوه‌ای داشت»
    
    
    کاربر ردیت: Immediate_Ad_3693

12. «همیشه یواشکی کارت اعتباریمو بهش می‌دادم تا این‌طوری به‌نظر بیاد که اون داره پول غذارو حساب می‌کنه»
    
    
    کاربر ردیت: SleepyPatrickStar

13. «دوست‌پسرم یه حسابدار جذاب تو یه شرکت تجاری بود، یه ماشین خیلی خوشگل داشت و کت‌شلوارای خیلی گرون‌قیمت می‌پوشید و در عین حال هنوز با پدرومادرش زندگی می‌کرد و تو همون رخت‌خواب دوران بچگیش می‌خوابید و تا اون سن باباش لباساشو می‌شست»
    
    
    کاربر ردیت: dmg-1918

14. «دوست‌پسر سابقم نمی‌دونست دست‌گیره چیه. وقتی چندبار موقع بیرون‌آوردن غذا از فر سعی کردم کمکش کنم، مجبور شدم ازش بپرسم که چرا هیچ‌وقت از دست‌گیره استفاده نمی‌کنه. نمی‌دونست دارم درمورد چی حرف می‌زنم و وقتی چندتا دست‌گیرۀ خوشگل گرد نشونش دادم، بهم گفت همیشه فکر می‌کرده اینا جزو وسائل تزیینی آشپزخونۀ مامانشه که برای قشنگ‌شدن خونه به در آشپزخونه آویزونشون می‌کنه»
    
    
    کاربر ردیت: Bubbabee2013

15. «دوست‌پسر سابقم برای این‌که وسط بازی مجبور نباشه از پای کامپیوتر بلند بشه، تو قمقمه‌های آب می‌شاشید. خیلیم دیربه‌دیر خالی‌شون می‌کرد»
    
    
    کاربر ردیت: munkieshynes

و مورد آخر:
16. «دوست‌پسرم کلاً نمی‌دونست که فضای بیرون وجود داره»


کاربر ردیت: Internal_Externally

بعضی از نظرات به دلیل عدم وضوح یا طولانی‌بودن، اندکی اصلاح شده‌اند.

منبع