رمان رویای غزاله (فصل اول)

1402/04/10

فصل اول ، در ترمینال

در حالی که از درد قاعدگی به خود می پیچید ، اتوبوس به ترمینال جنوب رسید.
بی درنگ پیاده شد و چمدانش را تحویل گرفت، حسابش اشتباه از آب درآمده بود و زود تر از زمانی که فکرش را می کرد ، پریود شده بود. خیسی خون را بین پاها و داخل شورتش احساس میکرد اما نه نوار بهداشتی همراه داشت و نه حتی اگر هم داشت ، داخل اتوبوس نمیتوانست از آن استفاده کند.
تصمیم گرفت داخل همان ترمینال یک بسته نوار بهداشتی تهیه کند و ابتدا داخل دستشویی ترمینال از آن استفاده کرده و سپس به دنبال سرنوشتی که به خاطر آن هزار کیلومتر را طی کرده بود تا به تهران برسد، برود.
ناگهان یادش آمد که چمدان بزرگی که وسایل ارزشمندی داخل آن داشت ، همراه اوست و نمیتواند با آن به داخل دستشویی برود و به کسی هم اعتماد نداشت تا برای دقایقی چمدانش را به او بسپرد.
اندکی فکر کرد و به ذهنش رسید که شاید ترمینال قسمت امانتداری داشته باشد و وی بتواند تا زمانی که نوار بهداشتی را تهیه کرده و از آن استفاده کند ، چمدانش را به آنجا بسپارد.
بعد از اندکی پرس و جو ، محل امانتداری را پیدا کرد و چمدانش را تحویل داد و رسید گرفت.

احساس می کرد هر لحظه امکان دارد خونریزی بیشتر شده و قطرات خون از شلوارش نفوذ کرده و مانتوی سفید رنگش را قرمز کند و این یعنی خجالت زدگی در پیش چشم صدها نفر مسافر و همراهان آنها که در ترمینال حضور داشتند، پس باید عجله میکرد.

با شتاب شروع به چرخیدن در میان مغازه ها و غرفه های موجود در سالن ترمینال کرد.

غرفه ای را پیدا کرد که وسایل بهداشتی می فروخت.

فکر کرد که حتما آنجا باید نوار بهداشتی هم داشته باشد.

اصلا مگر می شد داخل ترمینال به این بزرگی نوار بهداشتی پیدا نشود ؟
که اگر اینطور بود حتما الان باید وسط سالن رد خونی که از شلوار زنان و دختران در حال عبور،که ناگهانی پریود شده باشند می چکید، جاری باشد .

در همین افکار بود که صدایی شنید: خانم، میتونم کمکتون کنم؟

فروشنده لوازم بهداشتی که پسری لاغر اندام با چهره ای سبزه و موهایی نسبتا کوتاه بود در مقابلش ایستاده بود، اول خجالت کشید که بگوید چه میخواهد، اما یادش آمد که چاره ای ندارد، با صدایی آهسته گفت : یک بسته،… یک بسته نوار بهداشتی میخوام.

فروشنده خیلی خونسرد پرسید: چه سایزی بدم خدمتتون؟
غزاله با خجالت گفت : متوسط لطفا و با خود فکر کرد : حتما الان پسرک در ذهن خودش دارد به آلت تناسلی من فکر میکند که قرار است نوار بهداشتی را که از او خواهم خرید در آنجا قرار دهم.

زیر چشمی به پسرک نگاه کرد اما ظاهر عادی او خجالتش را کم کرد.

فروشنده نوار بهداشتی را داخل پلاستیک مشکی گذاشت و روی پیشخوان قرار داد.
غزاله کارت بانکی اش را به او داد و رمزش را گفت.
به سرعت کارت و رسید را از او گرفت و کیسه پلاستیکی را برداشت و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد.

خوشبختانه سرویس بهداشتی خلوت بود و توانست فورا وارد یکی از دستشویی ها بشود.
کیسه را باز کرد و یک عدد نوار بهداشتی برداشت ، کیسه را به میخی که به دیوار دستشویی کوبیده شده بود آویزان کرد و شلوارش را پایین کشید.
خوشبختانه هنوز خونریزی آنقدر شدید نشده بود که خون به بیرون نفوذ کند.
اما باید شورتش را تعویض میکرد ولی چون چمدانش را تحویل داده بود تصمیم گرفت فعلا نوار بهداشتی را داخل همین شورت قرار دهد و وقتی در جایی که هنوز نمی دانست کجا خواهد بود مستقر شد ، شورتش را تعویض کند.

نوار را داخل شورتش قرار داد و شلوارش را بالا کشید، کیسه را از دیوار برداشت و بیرون رفت ، دستهایش را شست و میخواست که چمدانش را تحویل بگیرد ، یادش آمد که به شدت گرسنه است ، تصمیم گرفت ابتدا در همان ترمینال غذایی بخورد و بعد به سوی سرنوشتش حرکت کند.
پس ساندویچی خرید و با اشتها آنرا خورد و به امانتداری رفت تا چمدانش را تحویل بگیرد.

نامش غزاله بود و در جستجویی فردایی بهتر ، خانواده اش را در شهرستان رها کرده بود و با پولی که از محل فروش تکه زمینی که پدربزرگ مرحومش به عنوان کادوی تولد به وی هدیه داده بود ، هزار کیلومتر تا تهران را طی کرده بود تا با اجاره ی محلی برای زندگی ، به کار و تلاش بپردازد و آینده ای را که همیشه در گوشه ی ذهنش داشت برای خودش بسازد.

البته نیم نگاهی هم به آزادی هایی که در تهران، بیشتر از شهرستانها برای دختران وجود دارد، داشت و گاهی با خود می اندیشید که شاید در تهران بتواند بیشتر و فراتر از پیش و زمانی که در منزل پدریش آنهم با آن همه سختگیری و بگیر ببند تنها راه ارضای غریزه ی جنسی خود را در خود ارضایی در خلوت و یا نگاه کردن فیلمهای پورن می یافت ، از نعمت حس جنسی که در وجودش قرار داشت استفاده نماید .

ادامه دارد…

950 👀
6 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-07-01 11:48:07 +0330 +0330

در مورد داستان میتوانم به نکات زیر اشاره کنم:

• داستان شما در ژانر رمان خودسرایی قرار دارد و از دیدگاه شخص اول روایت میشود. این ژانر و دیدگاه مزایا و معایب خود را دارند. مزیت آن این است که خواننده میتواند به راحتی با شخصیت اصلی همدلی کند و احساسات و تجربیات او را درک کند. عیب آن این است که خواننده فقط به اطلاعات محدود شخصیت اصلی دسترسی دارد و نمیتواند جهان داستان را از زوایای مختلف ببیند. بنابراین، برای نوشتن یک داستان خوب در این ژانر، باید توجه داشت که شخصیت اصلی باید جذاب، باورپذیر و توسعهیافته باشد و جهان داستان باید با جزئیات کافی توصیف شود.

• داستان شما در مورد یک دختر جوان است که به تهران سفر کرده و در ترمینال با مشکلات زندگی روبرو میشود. این یک پیش زمینه جالب و قابل توسعه است. اما برای نگارش یک داستان کامل، باید هدف، تعارض، رشد و پایان را هم در نظر گرفت. هدف شخصیت اصلی چیست؟ چه چالشها و مشکلاتی در راه رسیدن به هدف با آن روبرو میشود؟ چگونه با آنها مقابله میکند؟ چگونه در طول داستان تغییر و رشد میکند؟ چگونه داستان به پایان میرسد؟

• داستان شما با توجه به فضای ترمینال، سفر، پریود شدن و غذا خوردن، باید حس حرکت، عجله، استرس و تغییر را به خوبی منتقل کند. اما بعضی از جملات شما خیلی طولانی، پيچيده و سنگين هستند که باعث ميشود خواننده سردرگم شود و سرعت خوانش را کم کند. به علاوه، بعضي از جزئيات شما بيربط يا غيرضروري هستند که باعث ميشود دقت خواننده پرپر شود. به عنوان مثال، نام فروشنده لوازم بهداشتي، جزئيات فروشگاه يا فكر كردن شخصيت اصلي درباره آلت تناسلي فروشنده، جزئياتي هستند که به داستان اضافه نميکنند و حتي ممکن است خواننده را از حالت تعجب و همدردي با شخصيت اصلي بيرون بکشند. پس سعي کنيد جملات خود را ساده، روان و کوتاه نگارش کنید و فقط جزئیات مرتبط و ضروری را بیان کنید.

• داستان شما با توجه به موضوع و شخصیت اصلی، باید حس عاطفی، همدردی، ترس و امید را به خوبی منتقل کند. اما بعضی از عبارات شما خیلی سرد، خشک و بیروح هستند که باعث میشود خواننده با شخصیت اصلی ارتباط برقرار نکند و به احساسات و تجربیات او بیتفاوت بماند. به علاوه، بعضی از عبارات شما خیلی مستقیم، تکاندهنده و نامودبانه هستند که باعث میشود خواننده ناراحت، نفرتآور یا تحقیر شده حس کند. به عنوان مثال، توصيف پريود شدن، خونريزي، نوار بهداشتي يا آلت تناسلي فروشنده، عباراتي هستند که به داستان زيبائي نميافزايند و حتي ممکن است خواننده را از داستان دور کنند. پس سعي کنید عبارات خود را با حساسیت، ظرافت و زیبایی بیان کنید و از استفاده از لغات تحقیرآمیز یا تکاندهنده خودداری کنید.

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «