باورم نمیشه!!! شاید شما هم باورتون نشه!
دو سال پیش که رفته بودم آسایشگاه سالمندان با این خانم مواجه شدم. بابک، مسئول آسایشگاه گفت: الان سه ساله اینجاست ولی حرف نمیزنه! حتی یک کلمه! پرسیدم یعنی لال هست؟ گفتند: نه، آخرین کلماتی که گفت، خداحافظی با خانواده ش بود وقتی اوردنش اینجا!!! خیلی خوب و گرم!
اون روز خیلی باهاش حرف زدم. هیچی نمیگفت. فقط وقتی ازش پرسیدم: " از چیزی ناراحتی که حرف نمیزنی؟" سرش رو اندخت پایین و خیلی نامحسوس سر تکون داد!
…
گذشت…
دیروز رفته بودم آسایشگاه! دیدمش! هنوز هم حرف نمیزد! گل رو بهش دادم و گفتم من رو یادته؟ چیزی نگفت. خیره شده بود به دوربینم که روی دوشم بود. یکم پیشش نشستم. وقتی خواستم برم اتفاقی افتاد که شکّهم کرد!!! سست شدم! دستام میلرزید! صداش بم و خشدار بود مثل کسایی که از خواب بیدار میشن… گفت ازم عکس بگیر!!!
خیلی دست پاچه ازش این عکس رو گرفتم! هرچی بعدش باهاش حرف زدم دیگه هیچی نگفت!!!
امروز صبح با این اس ام اس بابک بیدار شدم:
! pirezane ke baat harf zad emrooz sobh mord
وااااای چقدر بد حیف مادر نیست مادر رو باید پرستید
حتی مادر بد رو .
خیلی ناراحت و شوکه کننده بود
↩ Alixxx$$$
تا کسی بهم توهین نکنه و از حدش تجاوز نکنه بلاکش نمیکنم .
پس مطمئن باش هیچوقت بلاک نمیشی
↩ حیرتزده
حالت خوووبه؟؟؟؟؟؟؟
زیر متن اسم من بود ؟
کامنتا رو خوندی؟؟؟؟؟؟ گفتم مال من نیست !
هر چی نوشتم و مال خودم بوده زیرش اسم خودم نوشتم !
منم هیچ فرقی با کسی ندارم ! یه کاربرم مثل بقیه !
وقتی خودت رو توی تاپیک همه چیز رو به نام خودت ثبت میکنی ، چه فرقی با بقیه داری
چقدر سخته 😶😶😶کاش همه بدونن که هیچ چیزی مثل خونه مُسکن و دوای دردِ خیلی ها جدای از سنشون نیست. 😑😑😑
مرسی گلی تاپیکت عالی و پر از حرف بود😚🤗🤗
زندگی قصهی تلخی است که از آغازش
بسکه آزرده شدم حتم به پایان دارم
چه دردناک…
لعنت به خونوادش که غریبانه انداختنش یه گوشه 😔😔